
در میان انبوه پیامهایی که شهروندان برای بیان مشکلاتشان به «ایرانوایر» ارسال میکنند، شمار دانشجویان دانشگاههای مختلف بیشتر است. مشکلات صنفی و رفاهی سالهاست در بسیاری از دانشگاههای ایران فارغ از اینکه دولتی باشند یا نه جان دانشجویان را کاهیده و موجب شده است بیش از آنکه دل به درس و ساختن آینده بدهند یا در اعتراض باشند یا به فکر مهاجرت بیفتند. اینبار زنی از دانشگاه فرهنگیان برایمان نوشت: « از دخترهایی بگویید که به امید داشتن شغل و درآمد وارد دانشگاه شدند اما خیلی زود فهمیدند آنجا محلی برای کسب علم و دانش و خدمت به فرزندان ایران نیست، زندانی است که در برابر چهار، پنج میلیون تومان حقوق دانشجویی، هر چه داری و نداری از تو میگیرد و از انسانیت خالی خواهی شد.»
در دانشگاه فرهنگیان ایران چه خبر است؟ دانشجو معلم کیست و چه رویایی در سر داشته؟ با چه مواجه میشود و بر او چه میگذرد؟
***
«رویا» یکی از دانشجویان دانشگاه فرهنگیان است که با نام مستعار از رنجهای تحمیل شده بر خود با ایرانوایر حرف میزند.
رویا علاوه بر تمامی تبعیضها و رنجهایی که در طول دوران تحصیل در دانشگاه فرهنگیان تحمل کرده از قضاوتهایی که درباره آن ها نیز غمگین است. «رنج تحمیل و تحمل لباسهای مشکی و چادرهای اجباری و تحقیر و توهینها یکطرف، اینکه هر وقت اعتراض میکنم آدمها میگویند خودت خواستی معلم باشی یا برای دولت کار کنی، بیشتر رنجم میدهد. خیلی از ما با این تفکر که میتوانیم برای بچههای این کشور کاری بکنیم تا وضعیت تحصیلی بهتر از نسل ما داشته باشند قدم در این مسیر گذاشتیم. شخصا فکر میکردم همه دانشگاهها همین است. تفتیش عقاید و تذکر برای پوشش و سرکوب و تحمیل ایدیولوژی در کدام دانشگاه نیست؟ من و خیلی از دوستانم فکر میکردیم دانشگاه فرهنگیان هم مثل بقیه جاهاست اما اینجا ما برای مطالبه جزییترین حقوقمان بهعنوان زن تهدید به اخراج و رد گزینش میشویم.»
رویا تجربههای ناخوشایند خود و دوستان دیگرش را در گزینشهای متعددی که در طول دوران تحصیل از سر گذرانده به یاد میآورد. متاثر و پر از اندوه میگوید: «در گزینش این سیستم فقط میزان اعتقاد و ارادت دانشجویان دختر به سیستم و نظام و مذهب ارزیابی نمیشود. ما بارها تحت فشار قرار گرفتهایم که درباره خصوصیترین بخشهای زندگیمان حرف بزنیم. نه سوال و جوابهای محترمانه، چیزی شبیه به بازجویی.»
«سعیده» یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه فرهنگیان حرفهای رویا را تایید میکند. او به ایرانوایر میگوید: «دانشگاه فرهنگیان یک سیستم پوسیده است. تنها تفاوتش با زندان در این است که روزی چند ساعت میتوانی از آن خارج شوی.»
او از مداخله تمام و کمال و همهجانبه مقامات دانشگاه در زندگی دانشجویان به ویژه دختران دانشجو خشمگین است: «درباره همه چیز ما تصمیم میگیرند از رنگ لباس گرفته تا فکر و اندیشه و جز به جز زندگیمان. تازه این ها تمامی ماجرا نیست.»
به گفته سعیده بعد از قبولی در دانشگاه فرهنگیان هر چند وقت یک بار دیوارهای چارچوبهای ساخته شده که باید در آن قرار بگیری را تنگتر و بلندتر میکنند: «موقع کنکور وقتی دفترچهها را پر میکنید مثل همه دانشجویان مورد تفتیش عقاید قرار میگیریم. متعهد میشویم به الزام و التزام به رهبر و نظام. چند درصد از جوانان کنکوری واقعا چیزهایی که امضا میکنند را باور دارند؟ اجبار است. اما بعد که وارد میشوی شرایط برای دانشجویان دانشگاه فرهنگیان تغییر میکند. مدام باید به درون چارچوبهای تعریف شده برگردی. از خودت رای و نظر و عقیده نداری. هیچ اختیاری وجود ندارد. همه ما را مجبور کردند در همه انتخاباتهایی که برگزار میشود رای بدهیم. اصلا اختیاری وجود ندارد در صورت تمرد همه هزینه مالی و روانی که کردهای با اخراجی که به آسانی آب خوردن انجام میشود، باد هوا میشود. پوچی… من در حالی فارغالتحصیل شدهام که فقط احساس بیهودگی و پوچی میکنم.»
سعیده به روزی که همراه با دوستانش تصمیم گرفتند برای جشن پایان تحصیل بیرون از دانشگاه دور هم جمع شوند و عکس و ویدیوی یادگاری بگیرند باز میگردد: «رییس دانشگاه جوری تهدیدمان کرد که همه پشیمان شدیم. گفت یک عکس یا ویدیو از شما در فضای مجازی منتشر شود انفصال از خدمت میشوید، دستتان هم به هیچ جا بند نیست. مجبور شدند به همان مراسم دانشگاه بسنده کنند.»
او خود زمان قبولیاش در دانشگاه را با روزی که از دانشگاه فارغالتحصیل شد مقایسه میکند: «من و خیلی از دوستانم که دانشجویان آموزش ابتدایی بودیم با روحیه خیلی شاد، لباسهای رنگی و ایدههای خلاق برای آموزش دانشآموزان قدم به دانشگاه گذاشتیم. لبخندهای بزرگ میزدیم و امیدوار بودیم بشود شرایط را حداقل برای بچههای کوچک در دبستان خوشایندتر کنیم اما مدتی بعد بر اثر تهدیدهای مداوم حراست و مقامات دانشگاه تبدیل شدیم به سیاهپوشانی غمگین شبیه به بقیه.»
او در ادامه میگوید: «اگر روزی کسی در نزدیکی دانشگاه بنشیند دانشجوهایی را میبیند که قبل از ورود به دانشگاه آرایششان را پاک میکنند. شالهایشان را جلو میکشند یا با مقنعه عوض میکنند و چادرهای سیاه را به سر میکشند و وارد دانشگاه میشوند.»
نه گوشی برای شنیدن مشکلات است نه اعتمادی برای درددل
«بهار» از دیگر دانشجو معلمانی است که تجربه خود را با ایرانوایر به اشتراک میگذارد. او میگوید: «مشکلات که خیلی زیاد است از مشکلات رفاهی و بهداشتی تا مسایل دیگر که هیچوقت کسی برای شنیدنشان تمایلی ندارد اما چیزی که بیشتر من را غمگین و عمیقا ناامید میکند جو شدید بیاعتمادی در میان همدانشگاهیها که قرار است همکار هم باشند است.»
او در ادامه چند میگوید: «چند وقت قبل وضعیت سرویسبهداشتیهای خوابگاه ما وحشتناک بود. چند نفری بیمار شده بودند، دخترها داشتند از عفونت ادرار اذیت میشدند. دور هم نشستیم و گفتم فردا به امور دانشجویی اطلاع میدهم باید رسیدگی کنند. صبح اولین تماسم از حراست بود که قصد داری آشوب کنی؟ هر مشکلی هست بدون تنش بگو رسیدگی میشود. دهانم از تعجب باز ماند.»
این دانشجو معلم تاکید میکند که در طول تحصیل چیزی که یاد میگیرند این است: «مواظب حرف زدنت باش و به هیچ کس اعتماد نکن حتی نزدیکترین دوستانت.» او این احساس و وضعیت را «ناامیدکننده» توصیف میکند و میگوید: «متاسفانه حقیقت است. سیستم جوری است که همه آمادهاند برای نجات خودشان دیگری را بفروشند. پارسال یکی از بچهها را با دوست پسرش گرفته بودند. گفته بودند انتخاب کن یا انفصال از خدمت و اخراج یا اسم افرادی که بیحجابند یا با جنس مخالف رابطه دارند را بگو تا مشکلت حل شود. در واقع ما در کنار هم زندگی میکنیم بدون اینکه ذرهای به هم اعتماد داشته باشیم.»
بهار در ادامه از اشتیاق بیش از حد کارمندان حراست و گزینش در تجسس مسائل خصوصی دانشجویان دختر حرف میزند: «اصلا حریم خصوصی و زندگی شخصی معنایی ندارد. به راحتی به خودشان اجازه میدهند وارد جزییترین بخش ارتباطات شما بشوند. یکی از دوستان ما که تازه نامزد کرده بود از طرف حراست واداشته شد که گواهی بکارت بگیرد. انقدر توهین و تحقیر در این زمینه فراوان است که گاهی فراموش میکنی کی هستی و اسمت چه بوده.»
او میگوید: «تازه که آمده بودم دانشگاه خیلی ذوق داشتم. یک مانتوی صورتی پوشیده بودم. داشتم میرفتم بیرون یکی از کارمندهای بخش اداری جلویم را گرفت. دستش را زد به زانویم و گفت مانتو باید تا اینجا باشد خانمام. اگر فردا رفتی گزینش رد صلاحیت شدی بدون دلیلش چه بوده. اصلا رنگ صورتی در شان دانشجو معلم نیست.»
بهار با اندوه میگوید: «بقیه را نمیدانم اما من به امید ایجاد تغییر آمده بودم معلم شوم. به امید ساختن نسلی بهتر که سرنوشتش را در دست بگیرد اما خودم هم در این وضعیت ناسالم حل شدم. رویایم درس خواندن در محیطی بود سرشار از علم و مطالعه و تحقیق. یک فضای پرشور اما تنها چیزی که در دانشگاه فرهنگیان اهمیت ندارد علم است. بارها به ما گفتند ما معلم «انقلابی» میخواهیم. کاش حداقل یکبار گزینش بار علمی ما را به چالش میکشید.»
از دانشگاههای فرهنگیان چه میدانیم؟
دانشگاه فرهنگیان با هدف جبران کمبود نیروی انسانی در آموزش و پرورش ایجاد شد. سازوکاری برای جذب دانشجو در این دانشگاه طراحی و پیاده شد که دو نکته مثبت داشت. اول بورسیه شدن دانشجویان و دیگری استخدام رسمی به شکل آزمایشی از ابتدای تحصیل. بر اساس این سازوکار، دانشجویان از حقوق و مزایا برخوردار میشوند، دانشجویان پسر از خدمت سربازی معاف شده و بهجای آن، تعهد خدمت در آموزشوپرورش دارند. این این امتیازات در نگاه اول فرصتی قابلتوجهی برای تحصیل در یک دانشگاه دولتی به نظر میرسد.
یکی از فعالان صنفی معلمان که خود از طریق دانشگاه فرهنگیان جذب آموزش و پرورش شده است به ایرانوایر میگوید: «یک در باغ سبز تمام عیار نشان میدهند. وقتی وارد میشوی میفهمی بخش قابل توجهی از حقوق بابت هزینه خوابگاه، غذا بیمه و سایر کسورات کسر میشود. »
بر اساس قوانین، کسورات برای دانشجویانی که از خوابگاه استفاده میکنند حداکثر ۴۵ درصد و برای دانشجویان ترددی ۲۵ درصد از حقوق است اما این فعال صنفی میگوید رقمها بیشتر است: «در انتها مبلغ ناچیزی برای دانشجو باقی میماند که صرف ایاب و ذهاب میشود چون بیشتر پردیسهای دانشگاه فرهنگیان در حاشیه شهر و گاهی بیرون شهر قرار دارد.»
رویا، دانشجو معلمی که با ایرانوایر گفتگو کرده است درباره مشکلات آموزشی دانشجویان میگوید: «کلاسها تجهیزات اولیه آموزشی ندارند. تعداد کلاسها کم است و جمعیت بالا. سطح علمی اساتید پایین است چون حقوقی که به اساتید دانشگاه داده میشود آنقدر کم است که استادهای برجسته اصلا نمیآیند. کتابخانهها سالنهای مطالعه حقیرانه و نامناسب است اما از همه اینها مهمتر میدانید چیست؟ اینکه دانشجوها لباس رنگی نپوشند و صدای خنده شان شنیده نشود.»
حتی نمیتوانیم انصراف دهیم
بهار دانشجو معلمی که با ایرانوایر گفتگو کرده است در بخشی از صحبتهای خود به تلاش برای انصراف از تحصیل در این دانشگاه اشاره میکند. او میگوید: «سال سوم که بودم واقعا بریدم. تحمل این همه توهین و تحقیر خارج از توانم بود. گفتم به جهنم انصراف میدهم اما همان ابتدای ورود یک تعهدنامه محضری امضا کرده بودم. همه باید امضا کنند. این تعهدنامه دانشجویی که قصد انصراف دارد را ملزم میکند دوبرابر تمامی مبالغ دریافتی از آموزشوپرورش، بههمراه حقوقی که قرار بوده در سالهای تحصیل به او پرداخت شود، علاوه بر جریمه انصراف از دانشگاههای دولتی را به دانشگاه پرداخت کند. هشت سال هم تعهد خدمت در آموزش و پرورش بعد از فارغالتحصیلی داریم. عملا مثل تاری که دورمان تنیده شده و رهایی از آن ممکن نیست.»
از: ایران وایر