سایت ملیون ایران

شعری از هادی

کلیه‌ای دارم فروشی، رهبرا

ابتیاعش کن، مرخّص کن مرا

کلیه‌ای دارم جوان و تازه سال
میفروشم شادمان و خوش به حال

قیمتش یک ماه اجاره خانه‌ام
یا سه ماهی پول آب و دانه‌ام

قیمتش چند اسکناس ساده است
که دم جاروی‌تان افتاده است

قیمتش یک لنگه نعلین شما
ده گرم تریاک آقا مجتبی

قیمتش یک پاچۀ پیژامه‌ات
نیم متر ابریشم عمامه‌ات

جان رهبر کلیه‌ای دارم درشت
حظ کنی وقتی بگیری توی مشت

کرده‌ام بهر فروشش کارها
آگهی بنوشته بر دیوارها

کرده‌ام توی مطب‌ها التماس
تا که بفروشم شوم از غم خلاص

لیک میگویند فعلاً بی‌شتاب
کلیه بسیارست در نوبت بخواب

رهبرا ما نسل کلیه در کفیم
مارکت اشباعست و ما توی صفیم

پس شما با آن‌همه پول و پله
بنده را دریاب در این مرحله

زان‌همه پولی که بفرستی دمشق
تا به آن جانی ببازی نرد عشق

زان‌همه پولی که بفرستی برون
با هواپیما و ناو و کامیون

زان‌همه خرجی که داخل میکنی
نذر اوباش و اراذل میکنی

قطره ای ازآنچه رویتر کرده فاش
خرج کرده صاحب این کلیه باش

تا که داری این‌همه میلیارد را
در کف‌ات چاقو بگیر و کارد را

رهبرا پهلوی مخلص پاره کن
درد یک بچه محصّل چاره کن

کلیه‌ام بردار تا گردی قوی
تقویت گردی ز حیث کلیوی

بعد ازین مرد “سه تا کلیه” باش
بر مریدان خودت بهتر بشاش

خروج از نسخه موبایل