در دو بخش پیش در باره ازخودبیگانگی فلسفی و فرهنگی و اجتماعی سخن گفته و سپس به رد افسانه های شیعه پرداختم. در اینجا پس از تعریف دین، به تحلیل کوتاه جذابیت ایدئولوژیک شیعه و کتابهای مرجع شیعه می پردازم. این آثار دینی سرشار از جعلیات تاریخی و خرافات ضد خرد بوده و یکی از عوامل اساسی آسیب در ذهن و فکر ایرانی است. بطور مسلم آیت الله ها و نواندیشان دینی و سیاسیون و روشنفکران آسیب یافته و مصلحت طلب، از نقد من نگران بوده و آنرا نخوانده، طرد می کنند. شیوه درست حرفهای درگوشی و ناسزا نیست. برخورد علمی، مطالعه نظر مخالف و ارائه نظریات مستدل می باشد. فکر را باید با فکر به آزمایش گذاشت. نواندیشان دینی در دفاع از اسلام طرفدار استعمار عرب می باشند و این ادعا متکی بر دلایلی است که در این نوشته ها آمده است. در پیروی از آنان، بسیاری از روشنفکران چپ و دمکرات و ملی گرا و جمهوریخواه ما آسیب دیده اسلام و مذهب شیعه هستند و فاقد هوشیاری و شجاعت فکری می باشند. عرب زدگی و اسلام زدگی تاریخی توان جامعه را به کجراه کشانده و این پدیده منفی برای یک جامعه دردناک بوده و خود بیانگر از خودبیگانگی نخبگان است.
دین در برخی تئوریها
دین چیست؟ دین ها متفاوت می باشند و دارای ساختار یگانه نیستند. با توجه به برخی از بینش های دینی می توان گفت، دین مجموعه ای از اصول جزمی و گناه سنج است که انسان را به تبعیت از یک نیروی فرا طبیعی و مقدس می خواند. این مجموعه خود را نظامی نشان داده که دارای انسجام و قادر به پاسخ برای همه زمان ها است. پایه اصلی دین نه خردگرائی، بلکه بر جزمیات غیرتجربی و خرافات جهنم و بهشت و نیایش پروردگار و احکام خدائی ابدی و مقدس بنا شده است. دین کلام خود غیر زمینی و غیر تاریخی و جاودانه تعریف نموده و بنابراین در دستگاه دینی سخن نقد آمیز و اندیشه انتقادی قابل پذیرش نیست. دین خود را منطبق بر فطرت بشری قلمداد نموده و بر آنست که توانا به رفع نیازهای معنوی و ایمانی و زمینی بشر می باشد و معتبرترین پناهگاه در هستی انسانی است. در برابر تعریف اسطوره ای دین، نگاه جامعه شناسانه متفاوت است. اندیشمندانی مانند امیل دورکیم، جامعه شناس و رونیسلاومالینوسکی، انسان شناس، نقش مذهب را در جوامع ابتدائی برای حفظ هم آهنگی و همبستگی و یکپارچگی اجتماعی مفید و ضروری می دانند. مالینوفسکی در کتاب “جادوگری، علم و دین” می گوید در جامعه ابتدائی روی آوردن به جادوگری راهی برای رفاه و شکوفائی باغهای این جوامع است.
بمعنای دیگر دین و جادوگری بطور مفید در خدمت اجتماع قرار می گیرد. هانری برگسون، فیلسوف، در “دو منبع اخلاق و دین” (۱۹۳۲) می گوید دین همچون مجموعه ای از تخیلات و اوهام غیر عقلانی است ولی این حرف به معنای آن نیست که دین فاقد معناست و از عملکرد ویژه در جامعه محروم است. از نظر برگسون یک انسان بسیار هوشمند بطور طبیعی خرافاتی هم است. زمانی که هوشیاری انسان فردگرائی را رشد میدهد، عمل افسانه گرا جنبه نگهدارنده جامعه می گردد و دین و جادوگری گروه را حفظ می کند. البته برگسون می گوید دو نوع دین وجود دارد یکی در پی حفظ جامعه و گروه خود است و دیگری مانند پیام مسیح در جستجوی تدوین ارزش برای “انسانیت جدید” است. دین نوع اول برای یک جامعه بسته و دومی برای یک جامعه باز اقدام می کنند.
مارکسیست ها به دین نگاه انتقادی دارند. به نظر کارل مارکس دین محصول از خودبیگانگی و نیز بیانگر منافع طبقاتی است. دین هم ابزار فریبکاری و ستمگری به طبقه زیر دست جامعه و هم بیان اعتراض بر ضد ستمگری است. دین، ناله ستمدیدگان و قلب جهان بی روح است؛ دین تریاک توده مردم است، دین از نظر مارکس یک نوع اگاهی کاذب است و انسانها را تسلی می دهد. لویی آلتوسر فیلسوف مارکسیست فرانسوی، دین را جزو دستگاه های ایدئولوژیک دولت قرار می دهد. در این نگاه مذهب دیگر فقط “افیون مردم” یا وسیله تسلی و آرامش بخشی آنها نمی باشد، بلکه وسیله ای برای تحمیق مردم و کنترل اجتماعی طبقات فرودست و بازتولید مناسبات اجتماعی حاکم بشمار می آید. یکی از اندیشمندان مکتب فرانکفورت ماکس دورکهایمر مفهوم خدا را انتقادی غیرمستقیم بر همه نظم های سیاسی و اجتماعی می داند: ” ناخشنودی از سرنوشت زمینی نیرومندترین انگیزه برای پذیرش یک هستی برین است. اگر عدالت با خدا به یاد می آید، پس قرار نیست به همان میزان در جهان یافت شود. مذهب سندِ آرزوها، تمایلات و اتهامات نسل های بی شمار است”( کتاب “مارکسیسم و دین” از مک للان، برگ ۱۲۴-۱۲۵). بنابراین بی عدالتی روی زمین و ناتوانی برای تصحیح زندگی دشوار میل به عدالت آسمانی را تقویت می کند. آلکساندر ساکستون، مارکسیست امریکایی که تحقیقات مهمی در باره مذهب انجام داده است، در کتابی با عنوان “مذهب و چشم انداز انسانی” انتشار یافته در سال ۲۰۰۶ چنین می گوید: “زمانی نه چندان دور در گذشتۀ سیاره ما، حیوانی که احتمالاً بعضی وقت ها روی دو پا راه می رفت و لای پاهایش را با انگشتانش می خاراند، به وجودِ فردی، خود آگاهی یافت و مرگِ بازگشت ناپذیر را بازشناخت. این دو دریافت شاید جداگانه حاصل شده باشند؛ اما هنگامی که برداشت دوم استوار برجای نشست، حیوان مذهب را ابداع کرد و به نخستین انسان تبدیل شد”. ( ساکستون، ص ۵۵). الکساندر ساکستون با تأئید بر نظریه جا افتاده ای که مذهب را محصول ترس و ضعف و وحشت انسان میداند، یادآوری می کند که شاید دقیق تر و بهتر آن است که سرآغاز مذهب را نه فقط در وحشتِ، بلکه در همنوایی وحشت و امید جای بدهیم.
ریچارد داوکینز دانشمند از دانشگاه آکسفورد و مدافع آتئیسم در یکی از کتابهای مشهورش “طرح بزرگ” با بررسی انواع تئوریهای فیزیک نتیجه گرفت که “خداوند جهان را نیافریده است”. داوکینز با حمایت از یافتههای علمی اظهار میکند که داروین خداوند را از عرصه علوم زیستی بیرون انداخته است و هاوکینگ نیز او را از دنیای فیزیک بیرون انداخت. در رابطه با هستی ما، داوکینز می گوید غیر از جهان ما، جهانهای بیشمار دیگری نیز وجود دارند که در برخی از آنها شرایط مناسب بوده و این جهان ما فقط یکی از این جهانها بوده است و دقت شگفتانگیز ثوابت و نیروهای طبیعت که برای آسایش و حیات مهمانان این جهان به کار رفته است فقط نتیجه یکی از مسیرهای بی شمار دیاگرامهای فاینمن بوده است و طبق همین نظریات، “اراده و لطف خداوند” در دقیق بودن اعجابانگیز این ثوابت نقشی نداشته است. همچنین هاوکینگ بیان میکند که طبق این شرایط جهان نیازی به خالق نداشته است و خود توانسته است بوجود بیاورد. بنابراین دین نادانی انسانها را مورد سواستفاده قرار داده و آنها را به بند می کشد، برای او زمانی که فضیلت و آگاهی نیست، دین حاکم است. نگاه انتقادی داوکینز پیوسته مورد نقد و سرزنش معتقدان و نخبگان مذهبی قرار داشته است. او خود می گوید: “مردم می گویند که من گوشخراش و جیغ جیغو ام.” در این باره داوکینز می نویسد:” همه ما با این ایده بزرگ شده ایم که دین امتیاز بخصوصی دارد و شما اجازه نداری آن را مورد نقد قرار بدهی، بنابراین اگر حتی یک انتقاد بسیار ملایم به آن داشته باشی، صدایت گوشخراش بنظر می آید.”. دین نمی خواهد انحصار و امتیازات خود را از دست دهد، بنابراین هر انتقاد، موج بزرگی از حمله را با خود همراه دارد. دین خرافه گراست، انحصار طلب است، بنابراین حمله می کند تا قلمرو خود را حفظ کند.
مذهب شیعه و جذابیت ایدئولوژیک
دین اسلام و گرایش مذهب شیعه نظام جزمی و بسته می باشند و بطور تاریخی حفظ جماعت و قیبله و گروه خودی، برترین وظیفه می باشد و بنابراین تامین منافع آنها بهر قیمتی عاجل ترین و بزرگترین عمل مقدس است. در مذهب شیعه، فقط منافع خاندان علی مطرح است. در جامعه ایران شیعه گری با تسلط بر قدرت سیاسی با توتالیتاریسم خود، دیگری را دفع کرده و بمثابه عالی ترین مدافع طبقه استثمارگر عمل می کند. مذهب شیعه افزوده بر دفاع منافع حاکمان و خانواده پرقدرت شیعه، پیوسته بطرق گوناگون ظرفیت فریبندگی خود را نگاه داشته تا بخش مهمی از جامعه را پشت خود بکشاند. ایجاد فریبندگی و دروغپردازی فقط در راستای تسلط بر اذهان، تخریب هوشیاری جامعه و خدمت به طبقه حاکم است.
ادعا دین مبنی بر فرازمانی بودن اش، فریبندگی دین را در ذهن آدمی نهادینه می کند. دین خود را حامل پیامی جهانشمول و جهانی میداند و مشروعیت خود را فرای زمان تاریخی محسوب می کند. بقول “میرسیا الیاد” دین با مراسم و آداب دینی، فرد مذهبی را از زمانبدی عادی به زمان مقدس می کشاند و زمان مقدس به زمان عادی تبدیل شده و این امر فرد را به زمان همیشگی و ابدی پیوند می زند(رجوع شود به “مقدس و غیرمقدس”). فرد با دین خود به زمان دور گذشته و آینده نامعلوم پیوند می خورد و در هستی روزمره در دین نفس می کشد. مسیح مردی که از دور می آید، دارای دم مسیحائی است، تجلی هستی چند بعدی تثلیث می گردد، انسانها را به رستاخیز خود فرامی خواند و پیام می دهد که زندگی روزمره توام با فلاکت و رنج است. نمونه دیگر عاشورا است که از افسانه و اسطوره مذهبی زمانهای دور می آید. هرچند جدال دو قوم عرب پایه آنست، ولی با تکنیک دین سازی به یک واقعه تراژیک اسطوره ائی تبدیل شده و در لحظات زمینی و اینجائی، در ماه محرم عربی، در عزا و گریه دینی به نمایش ملموس و فلاکت روانی افراد تبدیل میشود و به شیعیان در رویداد روزمره خود پیام میدهد که تا زمان ظهور، در پایان زمان، این تراژدی باقی خواهد بود. فریبندگی دین در اذهان بسیاری، همین احساس قدرت فرا زمانی است، جنبه فرازمانی افراد را به رویا و خلسه می کشاند و آنها را شگفت زده می نماید و در لحظه زمینی افراد را وابسته اوهام خود می کند.
جذابیت و فریبندگی دیگر دین در پیام فراگیر آنست. هنگامی که اسلام ادعا دارد که آخرین دین و محمد آخرین پیامبر است، بنوعی به جهانیان اعلام می کند که این دین بهترین است و برای همه آنهاست. تبلیغ این پیام بنظر جالب و جذاب جلوه می کند زیرا همه طبقات را منحل می کند، همه دشواری ها را قابل حل وانمود می نماید و دین خودی را راهنمای بشریت نشان می دهد. علیرغم ابعاد اساطیری دین و پیام انتزاعی و کلی آن، از آنجا که دین خود معلول زمان تاریخی و اجتماعی است و مدافع قوم خاصی می باشد، نمی تواند پیام جهانشمول داشته باشد. دین محمد دین عرب است و ادعادی آن مبنی بر آخرین دین، جز تلاش یک توتالیتاریسم ایدئولوژیک قومگرا چیز دیگری نیست. البته دین گاه دارای چهره فرا زمانی و فرابومی است و بعنوان نمونه می گوید “دروغ نگوئید” و “دزدی نکنید”. بررسی این شعار عمومی ما را به معنای مشخص اجتماعی و تاریخی رهنمون می کند. حال چنانچه به زوایای زبان و بینش دین بنگریم و اشارات تاریخی آنرا مورد توجه قرار دهیم، دین، جانبداری های یکسو و تبعیض آلود خود را نشان می دهد. بعنوان نمونه در آغاز اسلام محمدی و خلفا، ایجاد جنگ برای تقسیم غنائم قومهای دیگر و چپاول ثروت کفار و غیر مسلمان، مطابق روح دین است و شعار “دزدی نکنید” فراموش می شود. مذهب شیعه مدافع خانواده و امتیازت موجود و از دست رفته این خاندان بود ولی پیام اسطوره ای این مذهب، جنگ و دعوای یک خانواده را تجلی “عدالت خواهی” وانمود می کند. در مذهب شیعه و روایات شیعه، تقیه و دروغگوئی و جعل بعنوان یک صواب ارزیابی میشود. بنابراین، امر مقدس در نظرگاه ادیان متفاوت است و هر دین، دستگاه ایدئولوژیکی خاصی است که طرفداران خود را از امتیازات ویژه برخوردار کرده و خوشبختی را فقط در چارچوب نفوذ و سلطه خود میسر می داند.
جاذبه دیگر دین توهم و راز آمیزی آن است که ذهن و روان توده را بسوی خود می کشاند. ذهن جدا از خرد گرائی مستعد درغلیتدن در منجلاب توهمات بیمارگونه است، این روحیه انتقاد نمی خواهد، تنبل است و خواهان قصه ها و چهره های عجیب و خلسه آور است. این ذهن به توتالیتاریسم دینی خوکرده است. بسیاری از ادیان حمله و جنگ علیه دیگر ادیان را مستقیم یا غیر مستقیم تائید می کنند، ولی انتقاد علیه خود را گناه و زشت تلقی می کنند و منقدان خود را در آتش جهنم انداخته یا مورد کشتار و اذیت قرار می دهند. دین یک دستگاه اعتقادی و روانی توتالیتر است. در برخی از دین ها جنبه های عقلانی و روشهای اجتماعی معقول و با تدبیر موجود است، زیرا بیانگر وجود عقل عملی در دوره پیدایش خود هستند، ولی در میدان سلطه دین، جنبه عقلگرائی با سرعت به طرد منجر می گردد و محتوای “علم” و “عقل” تابع الهیات است. ظرفیت دین در پذیرش نقد امری ناممکن است زیرا ساختار آن از جزمیات الهی و ابدی استوار شده است و شک و تردید و آزمایش و تجربه را نمی پذیرد. در دین قرآنی، آفرینش هنری و روشنفکری و نقد اسلام نامیسر است.
از نظر دور نداریم که در دنیای اسلام باعتبار استعداد شخصی، افراد هوشمند متعددی قدرت نقد داشته و تولیدات فکری برجسته داشته اند. این امر در استعدادپروری دین نیست، بلکه باعتبار نبوغ شخصی افراد و محیط خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی آنها می باشد. اسلام نیست که فلسفه ابوعلی سینا و فارابی و سهروردی را بوجود می آورد بلکه در فضای یک قلمرو تاریخی، ابوعلی سینا و فارابی و سهروردی در پرتو لیاقت فرهنگی و تربیتی خود و افکار یونانی و فرهنگ ایران زمین، به تولید دست میزند. اسلام شیعه یکی از ادیانی است که بیشترین مبارزه را علیه خردگرائی نموده است و ظرفیت اصلاح عقلی ندارد و مذهب شیعه دارای گرایش محافظه کاری و ارتجاعی نوستالژیک و افسانه گرائی غیرعقلانی و توهم گرائی بسیار نیرومند است. در این مذهب فشار احساسات اسطوره ائی و از خودباختگی روانی و عاطفی وسیع به خاندان علی سد محکمی در برابر رشد خردگرائی است. در دین، ما با یکسری از آداب و رسوم و رفتار فردی و گروهی مواجه هستیم که در طول تاریخ تغییر کرده یا بدان افزوده شده است. این مراسم با فضاسازی و ایجاد توهم ها و تخیلات، پیوند جمع را با دین محکم می کند و گرما می بخشد. دین سازان و دینداران مانند روایتگران و مفسران و آخوندها و تاریخسازان دینی و دین پروران و افسانه سازها و معرکه گیران و نوحه خوانان و روضه خوانان و رمالها و شیخ ها و منشیان دربار و اصلاح طلبان نواندیش و زنجیرزنان و سینه زنان و حاجی آقاها و جاهل ها و لوطی ها، برای حفظ و تقویت اسطوره شیعه بر مراسم عاشورا تاکید کرده یا بر آن افزده اند و حتا در آن نوسازی کرده اند و آنرا با موسیقی پاپ پیوند داده اند. مراسم عاشورا که یکی از مراسم وحشی و غیر انسانی پررنگ شیعه است، انسان را به زنجیرزنی و قمه زنی و جاری کردن خون بر بدن و زاری کردن تشویق نموده و هستی فرد را به ذلت وخواری می کشاند. علیرغم این آسیب تراژیک، مردم شیعه از هوش رفته سرمست آنند و از شکنجه خود لذت می برند و در اوهام پاتولوژیک فرو رفته اند.
منابع اصلی شیعه، زخم چرکین بر روان
شیعه خود را دارای تاریخ طولانی و متکی بر اسناد بسیار متنوع می داند و مدعی است که گنجینه فکری آن از غنای بزرگی برخوردار است. حال آنکه این ادعا منطبق بر واقعیت نیست و همچون افسانه ای بی رمق بشمار می آید. در واقع “گنجینه فکری” شیعه بطور عمده رساله ها و اسنادی سرشار از خرافه و کج ذهنی و اعتقادات ضد خرد و جعلیات می باشد. تاریخ بشریت پیش از پیدایش اسلام، با آثار بزرگ و بی همتائی توام بوده و از نقطه نظر سیر اندیشه فلسفی و اجتماعی و ادبی ما به گنجینه عظیمی دسترسی داریم. حماسه گیلگامش یا حماسه گیلگَمِش یکی از قدیمیترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در منطقه میانرودان شکل گرفته است. کهنترین متون حماسه گیلگامش به میانه هزاره پنجم میرسد که به زبان سومری میباشد. از این حماسه نسخههایی به زبانهای اکدی و بابِلی و آشوری موجود است. کاملترین متن آن که به ما رسیده متنی است که بر الواحی از خشت نگاشته و سپس در کوره پختهاند. این مجموعه شامل دوازده لوح است، هر لوح مشتمل بر شش ستون پله وار به صورت شعر که ضمن کاوش در بقایای کتابخانه آشوربانیپال پادشاه آشور به دست آمده است. این حماسه بزرگترین تاثیر را بر تورات و انجیل و کلیله و دمنه گذاشته است. کتاب “گاتها” از اوستای زرتشت به بیش از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد برمیگردد و از دیگر نوشته های کهن مانند نوشته ها و آموزه های مانی و مزدک نیز باید یاد کرد. کتابهای “الیاد” و “اودیسه” از هومر متعلق به ۸۰۰ سال پیش از میلاد و آثار سوفکل و فلاسفه یونان باستان افلاتون و ارسطو در چهار صد تا پانصد سال پیش از میلاد و نیز کتابهای کهن هندی مانند “مهابهاراتا” و “پورانا” و “پانیشادها” و “ریگ ودا” در سیصد سال قبل از میلاد، از جمله گنجینه های فرهنگی بشریت بشمار می روند. این گنجینه حماسی و ادبی و فلسفی و فرهنگی بشریت یکی از آن تفاوتهای اساسی است که انسان را از اصل حیوانی خود متمایز می کند و در برابر فرهنگ های کم سو و رشد نیافته و متحجر، قدرت خود را بنمایش می گذارد. فرهنگ مجموعه متفاوت و رنگارنگ است ولی رسالت اش در سازندگی و ارتقا دانش و گسترش ارزشهای انسانی و پیشرفت تمدن است. شیعه گری از این خصوصیات پویا دور است.
قرآن کتاب مرجع برای نفی آزادی و تبلیغ خشونت
می توان گفت قرآن یک منبع اساسی برای مسلمانان و از جمله شیعیان است. این کتاب که بطرز شدید تحت تاثیر دین یهود و منافع و احوال قبایل و سنتهای شبه جزیره عربستان بود، در لحظه تجاوز عرب برای ایرانیان یک عقب گرد کامل بود، همچنانکه در برابر تمدن یونان و روم و چین نیز یک بازگشت به عقب بود. ویژگی قرآن چیست؟ براساس آماری که موسسه “فرهنگ آماری کلمات قرآن کریم” ارائه داده است، قرآن دارای ۱۱۴ سوره، ۶۲۳۶ آیه و ۷۷۸۰۷ کلمه است. اختلاف نظر در باره قرآن فراوان است و در این زمینه نیز تفاوت نظری وجود دارد. در مورد تعداد آیات، اکثریت منابع ۶۲۰۰ آیه ذکر کردهاند و نیز عدد ۶۶۶۶ را “میبدی” در “کشفالاسرار” داده است.( منبع دکتر سید محمد باقر حجتی، تاریخ قرآن کریم). در ساختار نوشتار قرآنی یک آیه میتواند چند حرف، چند کلمه، یک یا چند جمله و یا یک یا چند بند باشد و معلوم نیست این جداسازی ها چه منطقی دارد و کسانی که این آیات را از حفظ داشته اند چگونه آنها را طبق خواست محمد ردیف کرده اند. آثار کهن پیوسته از لوحها و اسناد مادیت یافته و دارای حقانیت نوشتاری دوره خود هستند. حال آنکه مسلمانان می گویند قرآن بطور اساسی متکی بر کلام حفظ شده توسط کاتبان و یاران محمد می باشد و می دانیم دهها سال پس از مرگ پیامیر حافظه نمی تواند با قدرت و شفافیت عمل کند. حفظ آیات برای اصحاب محمد سخت بود، به طوری که از او منقول است که آیات قرآن سریعتر از شتر چموش از قلب افراد فرار میکنند.(صحیح بخاری ۶-۵۵۰). حال با این سختی چگونه دهها سال پس از مرگ محمد قرآن تنظیم می گردد، این خود، یک معمای بزرگ است. آیات قرآنی را به مکی و مدنی و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه تقسیم میکنند تا توضیحی برای تناقضات فراهم شود. افسانه گویان مسلمان براین باورند که قرآن یک بار به صورت کامل توسط جبرئیل در شب قدر بر محمد نازل گشته و سپس بار دیگر به شکل تدریجی بر او نازل شدهاست. از نگاه تاریخی، دیدگاه غالب آن است که قرآن در زمان عثمان، خلیفه سوم، تحت نظارت جمعی از صحابه به رهبری زید بن ثابت به صورت یک کتاب جمع گردید. در سال ۱۹۷۲ زیر نظر متخصصان آلمانی در یمن کاوشهای جدیدی صورت گرفته و نسخه های متفاوت دیگری با نام “نسخه صنعا” پیدا می شود که متعلق به اوایل قرن هشتم میلادی است. این نسخه ها در دوران امویان تهیه شده و با قرآن رسمی تفاوت دارند. این امر نگرانی های بسیاری برای نگهبانان اسلام بوجود آورده است، زیرا چنین کشفی این افسانه که قرآن کتاب آسمانی است را بطور کامل درهم می پاشد.
محتوای قرآن در مورد خدا بر توحید و یگانگی او تاکید دارد و داستان آفرینش را مطابق با ادیان سامی مطرح می سازد و مومنان را به ستایش الله دعوت می کند. بعلاوه قرآن قوانین و حقوق در جامعه اسلامی را نیز تعریف میکند و قرآن مومنان را به جهاد در راه خدا میخواند. این فرهنگ بر ادامه نابرابری زن و ادامه بردگی پافشاری می کند. در قرآن آیات متناقض و گنگ و نامفهوم و بی معنا فراوان است و در آن بیش از ۲۵۰ آیه در ستایش خشونت وجود دارد و بر خلاف انجیل مسیح، کتابی سرشار از جنگ طلبی و اعمال قهر و تهدید به آتش جهنم است. فرهنگ قرآن استبدادی و توتالیتر و تبعیض گرا است. توتالیتاریسم الهی قرآنی هیچ راهی برای دیگر اندیشی و آرامش و آزادی نمی گذارد و افزون بر آن هنگامیکه محمد در مدینه بود بعنوان یک سلطان مذهبی مقتدر عمل کرده و به انتقامجوئی و سرکوبگری میپردازد: “هرکجا مشرکین را یافتید آنها را بکشید و از شهرهایشان آواره شان کنید”(سوره بقره آیه ۱۹۱)، یا “ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته و یا همه با هم برای جهاد اقدام کنید.”(سوره نسا آیه ۷۱)، یا منافقین را”هرکجا یافتید به قتل برسانید”(سوره نسا آیه ۸۹)، یا “مشرکین را هر کجا یافتید بقتل برسانید”(سوره توبه آیه ۵)، یا “موقعی که با کافران روبرو میشوید آنها را گردن بزنید.”(سوره محمد آیه ۴). آنچه بیان میشود بازتاب فضای جنگ و اختلاف میان قبایل محیط شبه جزیره عربستان و استراتژی جنگی و اجرای قدرت پیامبر اسلام علیه رقبای سیاسی است. همیشه برای اجتناب از ذهنی گری و نزدیک ترشدن به معنای یک نوشته، به تاریخ اجتماع موجود باید نظر داشت. لحظه تاریخی، سیاسی، اجتماعی پیامبر نشان میدهد که تحمیل قدرت محمد ساده نبوده بلکه برعکس، ایجاد تناسب قوا می طلبد تا پیامبر و یارانش با قهر و خشونت امتیاز کسب نمایند. اسلام با خشونت جلو می رود. بعلاوه محتوای قرآن نشان میدهد که اسلام فاقد هرگونه تمایل همزیستی و بردباری بوده و گروههای “منافق” و “مشرک” و “کافر” که در نهایت امر، کلام و موضع محمد را قبول نداشتند و مخالف او بودند، پیوسته تهدید به قتل و آتش جهنم می شوند. در این الگوی دینی که بویژه معطوف به کسب قدرت سیاسی و سلطه گری مطلقه است، اعتراض و انتقاد، چه در اجرای قدرت و حفظ آن و چه در مورد پدیده های فکری گونه گون و اختلاف و تفاوت نظر در جامعه، غیر قابل تحمل است. بنابراین قرآن برای شیعیان یک بنیاد اعتقادی و جزمی نیرومند را تشکیل میدهد که دعوت اصلی تسلیم فرد در برابر الله است. انسان باید در تبعیت مطلق قرار گیرد و به نفی هستی انسانی خود برسد. در این دین، انسان به موجود مفلوک تبدیل می شود و از هستی آنتروپولوژیک خود صرفنظر می کند.
نهج البلاغه، منشور ضد زن
نهج البلاغه، یکی دیگر از پایه های اعتقادی شیعیان، مجموعه نامه ها و خطبه های منسوب به علی ابن ابی طالب است. نهجالبلاغه گزیدهای از خطبهها، نامهها و سخنان کوتاه است که شخصی به نام سید رضی در قرن چهارم هجری قمری براساس ذوق شخصی خود فراهم آورده است. سید رضی از این میان در نهجالبلاغه ۲۳۹ خطبه را نقل کرده است. علی ابن حسین مسعودی در کتاب “مروج الذهب” مینویسد: «آنچه مردم از خطابههای علی در مقامات و حوادث مختلف حفظ کردهاند، بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی میشود. علی آن خطابهها را بالبداهه و بدون یادداشت و پیشنویس بیان و انشا میکرد و مردم هم الفاظ آن را میگرفتند و عملاً نیز از آن بهره مند میشدند.» این کتاب بطور عمده در باره جنگهای محمد و خلفا و معاویه و شیطان و شام و کوفه و غسل محمد و دفن فاطمه و بی وفائی دنیا و دهها مطلب دیگر که بطور عمده جعلی و ساختگی می باشد. این کتاب فاقد ارزش جدی تاریخی و اجتماعی بوده و انباشتی از نصیحت و خرافات و اعتقادات ارتجاعی و مسائل اعراب دوره خودش است. این گونه اعتقادات، بر روانشناسی نخبگان مسلمان و آیت الله ها و شیعیان و تخریب خردگرائی و ویرانی روحیه برابری طلبی زن و مرد تاثیر قاطع داشته است. در اینجا نظر علی “رهبر شیعیان جهان” و “مولای” ایرانیان شیعه را در باره زن بخوانید:
همه چیز زن بد است و بدترین چیزی که در اوست این است که مرد را چاره ای نیست از بودن با او. (حکمت ۲۳۰ نهج البلاغه)
ای مردم، زنها ناقص العقل و ناقص الایمان و ناقص الارث اند. ناقص الایمان اند چون عادت ماهیانه می شودند. ناقص العقل و ارث هستند چون در اسلام شهادت و ارثشان نصف مرد است. از زنان خوب بپرهیز و از زنان بد برحذر باش و در رفتار و گفتار پسندیده از زنان پیروی نکن. ( خطبه ۷۹ – ۸۰ نهج البلاغه)
ای حسن از مشورت با زنها بپرهیز، زبرا عقل و تصمیمشان ناقص است. با حجاب، چشمشان را از دیدن مردم بازدار. اگر می توانی نگذار بیرون از خانه روند، زیرا سخت گیری در حجاب برایشان بهتر است و رفتن آنها بیرون از خانه همانند این است که شخص غیر مطمئنی را به خانه بیاوری. اگر میتوانی کاری کن غیر تو را نشناسند.
(نامه ۳۱ نهج البلاغه – وصیت به پسرش حسن)
غیرت زن کفر است و غیرت مرد ایمان. ( حکمت ۱۱۹ نهج البلاغه)
بهترین صفات زنان بدترین صفات مردان است که همانا تکبر، خسیس بودن و ترسو بودن است. اگر زنی متکبر باشد، به غیر شوهر سر فرود نمی آورد. اگر بخیل باشد ، مال خود و شوهر راحفظ می کند. اگر ترسو باشد، از کاری که موجب خشم شوهر شود دوری می کند. ( حکمت ۲۲۶ نهج البلاغه)
ای نامردهایی که مردانگی در شما نیست و ای کسانی که عقلتان مانند عقل بچه ها و زنهای تازه به حجله رفته است. .(خطبه ۲۷ نهج البلاغه)
شخصیت علی برای ایرانیان شیعه پیوسته جذاب و دلربا بوده است، در تصور و آرزوها علی اسطوره ائی است که خدشه ناپذیر است، بالا و رفیع است، مقام خدائی دارد، از محمد هم بیشتر در زندگی روانی شیعه ایرانی نقش دارد. ولی این پرسش دردناک همیشه مطرح است که چهارمین خلیفه عرب که استعمار سرزمین ایران را در خلافت خود دارد و اینگونه اعتقادات ارتجاعی در کتابش آمده است، چرا مورد پرستش ایرانیان شیعه قرار می گیرد؟ از خودبیگانگی و پریشان حالی شیعیان، آسیب درونی بزرگی است که همه چیز را در ذهن وارونه کرده است و هرچیز وارونه چرکین، عادی و دلپذیر احساس می شود. این از خود بیگانگی یک بیماری روانکاوانه است؟ یک فراموشی ژرف تاریخی است؟ یک هویت جدیدی است که نتیجه عرب زدگی و بریدگی کامل از تاریخ خود است؟ ایرانیان با دشمنان خویش عادت می کنند، به آنها خو می کنند، خدمتگزار آنها می گردند، شیفته آنها می شوند و بالاخره ایرانیان دشمنان خود را به مقدسان خدا گونه تبدیل می کنند.
کتاب کافی کلینی، دروغ و خزعبلات
کتاب کافی تألیف ابوجعفر محمد بن یعقوب شیخ کلینی یکی از مهمترین و معتبرترین کتابهای حدیثی شیعه است. گویند این کتاب دارای ۱۶۱۹۹ حدیث است. کلینی متولد ۲۵۸ هجری قمری می باشد و درگذشت او بسال ۳۲۸ قمری (۳۱۹ شمسی) اتفاق می افتد. کتاب اصول کافی که دارای سه بخش، روایات اعتقادی، فروع کافی شامل روایات فقهی، روضه کافی شامل احادیث متفرقه، می باشد. این کتاب از نظر اعتبار فقط مورد تائید اشخاص مورد احترام شیعه مانند شیخ مفید و محمدباقر مجلسی و آیت الله خوئی و غیره است. این کتاب که طی بیست سال به نگارش درآمد بعد از قرآن “معتبرترین کتاب شیعه” قلمداد می گردد. کلینی یکی از حدیث سازان و دین سازان زبردست است. محتوای این کتاب چیست؟ سراسر کتاب نقل قولها و روایات از افراد غیرمعتبر و ساختگی است که در باره امامان (امام حسین و امام باقر و امام صادق و امام مهدی) و احکام و دین اسلام و قواعد جزائی و آداب دینی میباشد. مضمون این کتاب مرجع شیعه سرشار از ارتجاعی ترین احکام و دروغپردازانه ترین افسانه ها و تنفرانگیزترین قضاوتها میباشد. نمونه هائی از روایات کتاب کافی: “حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: حسین را نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله می آورند و آن حضرت زبانش را در دهان او می گذاشت تا می مکید و بهمان اکتفا می کرد و از هیچ زنی شیر نخورد”. از امام صادق چنین نقل می شود:”تعجب میکنم از مردمی که گمان می کنند ما غیب می دانیم، در حالیکه جز خدای عزوجل کسی غیب نمی داند. همین امروز من می خواستم فلان کنیز را بزنم، اما او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است.” از امام باقر نقل می شود:”مومنان(شیعیان) با وقار و آرامش هستند مانند شتر نری که مهار در بینی دارد، چون او را بکشند براه افتد و چون او را بر صخره ای بخوابانند بخوابد”. در باره تقیه “امام صادق علیه السلام فرمود: بخاطر حفظ دینتان تقیه کنید زیرا هر که تقیه ندارد ایمان ندارد”. در باره خنده امام جعفر صادق گفت: “خنده بسیار آبرو را می برد.” پیامبر اسلام گفته است :”کسی که سخنی می گوید که جمعی را بخنداند، بخاطر این گناه فرو می رود در طبقات جهنم”.
شیعه گری متکی به روضه خوانی و منبر آخوند است و روضه خوانی ها و بخش مهمی از رسالات آیت الله ها از چنین مطالبی سرشار است و اینگونه اعتقادات، پایه تربیتی و آموزشی را در جامعه شیعه زده تشکیل می دهد. باورهای کهنه عرب و معیارها و احساسات برده پرستی و تخریب روحیه شادی از جمله نتایج شیعه گری است و این ایدئولوژی شیعه در پی مهار انسانهاست تا آنها برای دین کهنه گرا و سلطه گر تابع و خوار باشند و همیشه با مهار در بینی و مغز، از تاریخ و سنتها و خوشی های خود بگریزند.
بحارالانوار، بنیاد مذهب شیعه
محمدباقر مجلسی (۱۰۰۶ تا ۱۰۷۷ شمسی) دراواخر شاهسلیمان و اوایل سلطنت شاهسلطان حسین در اصفهان متولد شد و ملاباشی ایران در دوران این دو شاه صقویه بود. از طرف شیعیان، مجلسی بعنوان “ستاره ای در آسمان علم و فقاهت” معروف است. ولی در واقع او برای خدمت به حکومت صفوی مکتب ساز و دین ساز است و در این راه با افسانه سازی های بیشمار، خود را دارای “وظیفه الهی” میداند تا مذهب شیعه را بنا کند. مجلسی می نویسد: «شبی از شب ها بعد از تهجد و استغاثه به درگاه خدای متعال، خود را در حالتی دیدم که هرچه را از خدا بخواهم، اجابت خواهد شد، در دل خود متفکر بودم که کدامیک از اموردنیوی یا اخروی را بخواهم که ناگاه صدای گریه ی محمد باقر را که درگهواره بود شنیدم. بدون تأمّل عرضه داشتم: خداوندا به حق محمد و آل محمد(ص) این طفل را مروّج دین و ناشر احکام سیدالمرسلین گردان و او را موفق به توفیقات بی پایان خود بدار.».(پایگاه اطلاع رسانی علامه مجلسی). می گویند اگر همه ی آثار علامه مجلسی چاپ شوند بالغ بر صد و بیست هزار صفحه خواهند بود. بدین ترتیب ماشین جعل و افسانه سرائی تحکیم می گردد. او در کتابهایی مانند «زادالمعاد» و «تحفه الزائر» به نقل “ادعیه و زیارات” پرداخت. همچنین در آثار دیگرش دعاهای خرفت کننده مثل جوشن کبیر و سمات و زیارت جامعه ی کبیره را ترجمه یا شرح کرد. او سنّت چاووش خوانی برای زائران قبور اهل بیت را احیا نمود. مجلسی در ابتدای تصدی منصب شیخ الاسلامی، از شاه سلیمان خواست تا با صدور فرمانی، نوشیدن “شراب و مسکرات” و کبوتربازی را ممنوع نماید. سپس بر علیه کشیشان و نمایندگان مؤسسات غربی و صوفیه گری کارزار بزرگی بپا ساخت.
“بحار الانوار” بزرگترین مجموعه حدیث به زبان عربی است که توسط علامه مجلسی در ۱۱۰ جلد تالیف شده، یک منبع بزرگ مذهب شیعه است. مجموعه بزرگ روایی و تاریخی است و در ضمن آن تفسیر بسیاری از آیات قرآن آمده است. مجلسی در تألیف بحارالانوار از همکاری صدها نفر و حمایت مالی وسیع حکومت صفوی و تسهیلات و امکانات در گردآوری منابع برخوردار بود. هدف اصلی تألیف بحار، حفظ آثار شیعه و گردآوری آنها در یک مجموعه موضوعی بوده است. با توجه به اهداف حکومتی، مجلسی بدون اینکه التزام به صحت همه گفته ها داشته باشد خواهان یک مجموعه بزرگ بوده است تا دین شیعه دارای اساس محکم باشد. بنابراین مجلسی بحارالانوار را “کتابخانه جامع روایی” می خواند که به “ائمه” نسبت داده شده است. برای مجلسی هر روایتی که برگی جعلی و اسطوره ای بر بحار بیافزاید غنیمت است، حجم مهم است هرچند اخبار آن صحیح یا غیر صحیح باشد. از جمله روایات این کتاب عبارتند از: “امیرالمومنین فرمود که قائم ظهور نمی کند مگر وقتیکه سرخی در آسمان ظاهر گردد و این سرخی از اشک چشمان حاملان عرش است که بر احوال زمین گریه کرده اند. از علائم دیگر ظهور بادی سیاه است در بغداد، پس زلزله شود و ماه و آفتاب گریه کنان از مغرب برآیند. و چون وقت ظهور شود در جمادی الاخر و ده روز از ماه رجب بارانی ببارد که با آن خدا برویاند گوشت های مومنان و بدنهای ایشان را در قبرهایشان. و دیگر از علائم آخرالزمان پدید آمدن دوباغ سبز است بر دو جانب مسجد کوفه.”(جلد سیزدهم)
باید دانست که صفویه با کمک مجلسی از مهدویت برای خود ایدئولوژی سلطنت ساخت. عباس میلانی در کتاب «تجدد و تجدد ستیزی در ایران» در شرحی بر یکی از کتابهای تاریخ صفویه به خوبی نشان میدهد که چگونه علامه محمد باقر مجلسی صاحب بحارالانوار رابطه نزدیکی با شاه سلطان حسین صفوی داشت و تاج شاهی بر سر او گذاشت. شاه سلطان حسین به علت ارتباط با علامه مجلسی، بخشی از املاک خویش را وقف تالیف بحارالانوار، بزرگترین کتاب روایی شیعیان، و سایر هزینههای طلاب علوم دینی کرد. این واقعیت تاریخی نشان میدهد که دین و سلطنت عصر صفویه پیوسته به یکدیگر یاری رسانده اند زیرا هردو نهاد، تحمیق توده ها و تسلط بر آنها را از این راه میسر می دانستند.
دین سازان حرفه ای
باید یک پرسش ساده کرد و آن اینکه بیش از ۶۰۰۰ آیه قرآن و ۲۴۰ خطبه نهج البلاغه و ۱۶۱۹۹ حدیث کلینی و ۱۱۰ جلد بحار مجلسی، به چه کار می آیند؟ این حجم انبوه نوشته در راستای کدام مبحث و تفکر مفید قرار می گیرند؟ بعلاوه آیا این اسناد را میتوان بعنوان برگهای قابل اعتماد قرار داد؟ یکم آنکه این اسناد در راستای کور کردن ذهن انسانی و به بند کشاندن روان انسان است. خرد و تعقل از این منابع بهره نخواهند گرفت، زیرا قران مخالف آزاد اندیشی است و جزم ها و دروغها و یاوه های علمای شیعه انرژی فکری را به هدر خواهند داد. دوم آنکه اغلب این اسناد قابل اعتماد نیستند و جعلی و بازنویسی شده می باشند و این شیوه رایجی در میان نگهبانان شریعت اسلام است. در لغتنامه دهخدا آمده است که ابوبکر بن راشد در تصحیح المصباح مطرح می کند که “از پیامبر ۵۰۰۰۰۰ حدیث نوشتم، پس از ۴۸۰۰۰ حدیث از آن عده کثیر برگزیدم و کتاب سنن را ترتیب دادم مرکب از اخبار صحاح و نزدیک به صحاح، اما خودم تنها به اصالت ۴ حدیث از آنها یقین دارم”. جرجی زیدان در “تاریخ تمدن اسلام” بر آن است که “ابوهریره” از صحابه مستقیم محمد در جنگ خیبر جزو اصحاب درآمد، ولی بیش از چهار سال مصاحبت او را نداشت و از مقربان و نزدیکان نیز نبود با این حال به تنهائی قریب ۵۰۳۰۰۰ حدیث از او روایت نمود.
این شواهد نشان می دهد که اغلب منابع اسلامی از دقت تاریخی و گفتاری برخوردار نیستند و بجای داده ها و وقایع تاریخی، ما با داستانسازی و روایت سازی و اسطوره سازی منفی مواجه هستیم. در حقیقت جعل و دروغ جایگزین رویدادها شده و اعلام سخن دینی نه بر پایه اخلاق اجتماعی و احترام معنوی بلکه بخاطر دین سازی و ایجاد خرافه با هدف فریبکاری و مسلط شدن بر یک ذهن ناتوان و بی شخصیت است. این حجم انبوه تا حدوی فضای جامعه و قبائل زمان دور و هدف حکومتی برای مذهب سازی را نشان داده و درماندگی روحی و فکری تسلیم شدگان را عریان می سازد.
در کتابهای فلسفی یونان گاه مطالبی وجود دارد که از نقطه نظر تاریخ امروز و ارزشهای ما کاملن قابل نقد است، ولی فضای مطالب و غنای تفکر و ساختار فرهنگی و مفهومی آثار، ما را به نقطه اوج می کشاند و این نوشته ها به اندیشه بال پرواز می دهد. بشریت از اندیشه یونانی لذت می برد نه بعنوان تفکر مقدس، بلکه آن اندیشه بمثابه فرهنگ جدال فکری و روند انتقادی زیباست. انسان میداند تمدن امروز مدیون فلسفه و فرهنگ یونان است. حال آنکه از انبوه آیه ها و خطبه ها و روایات، جز درجازدن، خرافاتی ترشدن و کشتن بیهوده زمان، نتیجه دیگری حاصل نمی شود. در برابر این منابع اسلامی، باید ذهن عقب مانده و فلاکت زده داشت تا شکنجه را احساس نکرد. در تمدن کنونی آموختنی ها بسیارند و زمان کوتاه است و دارای سرعت تند می باشد، زمان پر ارزش است زیرا می توان آموخت و به کفش جهان و انسان و طبیعت و محیط زیست پرداخت. ولی وقت و زمانی که فرد برای خواندن برگ برگ این نوشته های مخرب اسلام و جعلیات شیعه می گذارد، افسوس برانگیز است. آن اندیشه ای جالب است که فضا ساز برای روحیه انتقادی و باروری فکری و نوآوری علمی است و ما را به زمینه های ناشناخته بشری می کشاند، حال آنکه خواندن قرآن ما را به جنگ قبائل عرب می کشاند، ما را از عقوبت الهی به عرصه ترس می راند، خشم انسان را به برده داری کاهش می دهد، کینه را به کافران و مخالفان دین و یهودیها افزایش می دهد و خشونت و مردسالاری را نسبت به زن و در جامعه تشویق می کند و مهر به فضای سرزمین و فرهنگ و اسطوره ها و پهلوانی ها و شادی ها را نابود می کند. هنگامی که جامعه با جزمگرایی و دین خوئی نهفته در قرآن و نیز با مشتی اراجیف کلینی و مجلسی و رساله های منحط آیت الله ها درگیر میشود و طی صدها سال این صداهای ناهنجار و ناآشنای دین عرب در ذهن و ناخودآگاه انسانها تکرار میشود، سرطان از خودبیگانگی روحی و روانی عمومیت یافته و ساختار فکری دین خو محکم می شود. (۱)
در فضای شیعه روان انسانها آسایش ندارد و زیر ضربه دائمی است. مردمی که اراجیف خرافی اعتقادی را به فارسی و عربی تکرار و بازهم تکرار می کنند، انسانهائی که عربی ندانسته، در پی صواب بوده و مرتب به آخوند و روضه خوان و شیخ و قاری گوش میدهند و حتا گریه کنند تا جایگاهشان در بهشت تامین گردد، آری اینها قربانیان و آسیب دیدگان هستند. عوامفریبان می گویند باید به اعتقاد توده احترام گذاشت. چه سخن یاوه و خطرناکی! این اعتقادات قابل احترام نیستند بلکه قابل طرد میباشند. خشونت گرائی قرآن و یاوه گوئی کلینی و مجلسی و دیگران نباید بی پاسخ بماند. شجاعت و صداقت و مسئولیت روشنفکری می طلبد تا حقیقت گفته شود. کلینی می نویسد اگر قرآن بر عجم نازل میشد، عرب به آن ایمان نمی آورد، ولی بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد (اصول کافی جلد دوم برگ ۲۱۷ ). چه شد که دین عرب، دین خشونت و خرافات بر ذهن ایرانیان پیروز شد؟ چرا ما خود را باختیم؟ اینگونه پرسش ها برای غصه خوردن نیست بلکه برای تعمیق انتقاد از گذشته خود و حال خود و برای گسترش خردگرائی و شعور فرهنگی است. بقول صادق هدایت:”دین اسلام دین شرمگاه است” (توپ مروارید). ما چگونه و چرا به این شرمگاه سقوط کردیم؟ ما چگونه مذهب دین سازان را به بنیاد روانی راه دادیم؟ آسیب عمیق است. هر تلاشی برای آگاهی افزونتر بجاست. حال کسانی هستند که خواهان ماندگاری ما در این شرمگاه می باشند.
فقط توده ها نیستند که از خودبیگانه شده و از تاریخ و فرهنگ خود و فرهنگ پیشرو جهانی دور شده اند، بلکه بسیاری از نخبگان سیاسی و فکری و اجتماعی دستخوش این آسیب، این اسلام زدگی هستند. ازخود بیگانگی ما جنبه پاتولوژیک روانکاوانه و فرهنگی دارد، ما در تاریخ خود، کورش و داریوش را فراموش کردیم و رستم و سهراب را به پستوی ناخودآگاهی هل دادیم، ولی ذهن خود را از داستانهای بی ربط و جعلی علی و حسین و علی اکبر و رقیه و عباس و شمر و فاطمه و مهدی، از قبایل مهاجم عرب، پرکردیم. عربها آمدند و تجاوز کردند و تخریب نمودند و ما برای همین متجاوزان و فرزندان آنان گنبدهای طلائی ساختیم. روان ما به پاره گی تاریخی و فرهنگی دچار شد و ما با جا دادن به قرآن عرب و مذهب شیعه در هویت خود بر تضادهای دردناک بشدت افزودیم و آسیب آنتروپولوژیکی را وسعت دادیم. بحث این نیست که ما بهترین و بدون عیب بودیم. شوینیسم فرهنگی یک بلاهت است. ولی فرهنگها هم سقوط می کنند و هم قادر اند در آموختن خود و در تاثیرپذیری خود، شکوفاتر گشته، به اوجهای جدید برسند. ما با اسلام قرآن و شیعه گری سقوط کردیم. اسلام محمدی، اسلام یزیدی و اسلام حسینی بر ایران تاختند و هویت آنرا زیر گرد و غبار اسلام پنهان ساختند و سیر روند ازخودباختگی و خودفراموشی در هر مرحله به نقطه وخیم تر رسید.
بتدریج پس هجوم اولیه اسلام و دو قرن جدال خونین، شیعه قبیله عربی، خاندان علی با متحدین از خودباخته در ایران به قدرت سیاسی نزدیک می شود. شیعه گری در دین سازی خود در دوران صفویه پیروزی بزرگی بدست آورد. در جریان تاسیس دولت صفویه و استراتژی مقابله گری با عثمانی و اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی حکومتی، برای شیعه گری مرحله تعیین کننده بود. با ابتکار قدرت سیاسی زمان صفوی و با دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام، ایدئولوژی دینی به پیروزی بزرگی می رسد. در بستری از آسیب زدگی ها, سستی های فرهنگی و دلمردگی ها و فقدان شجاعت نخبگان و استبداد ها و تهاجم ها و گسیختگی ها، همه این عوامل سبب شد تا بالاخره در عصر صفویه پس از طی ۱۰ قرن، اسلام شیعی در ایران بطرز قاطع گسترش یابد و به صورت یک مکتب و مذهب فراگیر در این کشور معرفی شده و پایدار گردد. این مذهب شیعه شمشیر کش خرافه پرور، بزور چماق و قمه ِقزل باشان جان نثار شاه اسماعیل و باعتبار پول و ثروت شاه سلطان حسین و یاوه گوئی ها و اسطوره های عربگرای مجلسی، بر طوق گردن ما آویخته شد و ما را بیش از گذشته فلج نمود. از آنجا که ایدئولوژی تدوین شده هنوز کافی نبود و ماشین جعل مجلسی محتاج لشکر مبلغان بود، پس نیروی وسیع کمکی فراهم شد. در این راستا ابتدا شاه اسماعیل و سپس شاه طهماسب بطور گسترده از علمای عرب شیعه خارج از ایران برای مهاجرت به ایران دعوت کردند. محمد بن حسن حرّعاملی در کتاب “امل الامل” خود نام بیش از ۱۱۰۰ نفر از علمای شیعه که از کشورهای عربی مانند عراق و بحرین و لبنان بویژه از نواحی جبل عامل به ایران آمده بودند را ذکر کرده است. او که خود متولد لبنان و بزرگ شده سوریه بود از نمونه آخوندهائی است که برای مال و مقام به ایران می آیند تا با هزینه پرداختی دولتی به تولید عقاید منحط و دین ساز اقدام نمایند. این موج مهاجرت عربهای شیعه برای تحکیم شیعه گری در فضای ایران است. شاه طهماسب صفوی دعوت از شیخ و آخوند عربی را جزو سیاستهای فعال خود قرار داد و دست آنان را در کارهای حکومتی باز گذاشت و در مسئولیتها و سمتهایی چون صدر، امامت جمعه و بعضی مقامات دیگر جای و اختیارات فراوان داد. شیعه با کمک حکومت مرکزی و پول مملکت ایران ریشه دواند و تحکیم شد. بر خلاف دروغپردازی علی شریعتی که شیعه علوی را ساخت تا جلوه “انقلابی” بدان بخشیده و قدرت فریبندگی آنرا افزایش بخشد، شیعه در ایران با حمایت زورمندان و حکومتگران استوار شد. جریان ایدئولوژیک شیعه، از شیعه حسینی تا شیعه صفوی تا شیعه دربارها و بالاخره تا شیعه جمهوری اسلامی خمینی، از دروغ و افسانه سازی و جعل و زور و قدرت بهره گرفت.
پایان بخش سوم، ادامه دارد
جلال ایجادی
استاد جامعه شناسی در فرانسه
پاورقی (۱) http://www.amazon.fr/Sociology-Fractures-Changes-Iranian-Society/dp/1780832907
از: گویا