فریاد اقای دکتر اباذری در جمع دانشجویان برای تحمیل موسیقی برتر ، یعنی موسیقی کلاسیک، با تاکید برابتذال موسیقی پاپ وانزجارش از مرتضی پاشائی، ناخواسته یاد آمران به معروف و ناهیان از منکری را زنده کرد که در معابر عمومی برای تحمیل حجاب به زنان حنجره پاره میکنند. و خشونت کلام استاد ، که برای به کرسی نشاندن حرف خود از حربه تحقیق وپژوهش استفاده می کند، کمتر از سخافت و سفاهت موتور سوارانی نیافتیم که با حربه خون شهدا به میدان می روند.
و امروز با توجه به ارامش حاکم بعد از ان جلسه جنجالی، و با هدف حمایت از شهروند و حقوق شهروندی، باز گشت به سخنرانی ایشان را به دلایل عاطفی و حرفه ای لازم میدانم.هر چند ناجوانمردی است که کارنامه درخشان دکتر اباذری را به ۲۰ دقیقه سخنرانی محدود کنیم و هدف این مختصر نیز نمی باشد، اما امید است بتوان به لطف سخنرانی ایشان وبا به چالش کشیدن مقوله ازادی بیان، قدمی هر چند کوتاه در مسیر مقابله باانحصار وتعصب برداشت.
دلیل عاطفی
به عنوان یکی از اعضای جامعه روشنفکری این مرز و بوم میخواهم عذر خواهی کنم نه فقط از خانواده داغدار پاشائی که در غم از دست دادن فرزند خود هنوز اشکهایشان خشک نشده و واقعا سزاوار این بی حرمتی نسبت به فرزندشان نبوده و نیستند. بلکه می خواهم عذر خواهی کنم به نوعی از تمام لاتها، خوانندگان پاپ، ورزشکاران و نیز از خانم مهوش، خانم هدیه تهرانی، خانم مهتاب کرامتی، که با بی سلیقگی تمام در مجموعه ای به عنوان عوامل سیاست زدائی حکومتهای دیروز و امروز جای گرفته، و با هم همه به یک چوب زده شدند. مجموعه ای آنچنان در هم و بی قد و قواره به اشفتگی تصویری که از طبقات مختلف اجتماعی ، در ذهن بسیاری از روشنفکران این جامعه نقش بسته است. در حالی که این افراد و نیز این گروهها نه تنها هر یک دارای تاریخی خاص و مطالباتی متفاوت هستند و نمایندگی قشری از این جامعه را به عهده دارند، بلکه سهمشان در ایجاد تحولات اجتماعی نسبت به سهم روشنفکران اگر بیشتر نباشد، کمتر به نظر نمی رسد.
هر چند نمیتوان به عالم مکتب فرانکفورت به دلیل غافل بودن از کوچه و پس کوچه های شهری که در ان زندگی می کند خرده گرفت، اما از نقطه نظر حرفه ای و نیز شهروندی انزجار دکتر اباذری نسبت به بعضی طبقات اجتماعی و اختلاط مباحث غیر قابل مقایسه با هم در کلامشان سکوت بر نمی تابد.
دلیل شهروندی. جامعه مدنی اقای اباذری تک صدائی است
بدون مقدمه می توان گفت که دفاع اقای دکتر اباذری از متزارت و جنگ وی با مرتضی بی شباهت به نبرد حق علیه باطلی نیست که در حکومت های ایدئولوژیک شاهدش هستیم.
بطور خلاصه ،در تفکر اقای اباذری جای خوب و بد مشخص است و حقیقت و دروغ به راحتی از هم قابل تفکیک می باشد. و به این ترتیب بسیار طبیعی است که موسیقی متزارت، که موسیقی کلاسیک مفتخراست ، در جای “حقیقت” نشسته باشد، و نوای مرتضی، “پاپ مبتذل”، در جای دروغ.
به نوع تقسیم بندی ایشان ایرادی نیست و نه همچنین به حق ابراز ان که حق ازادی بیان است که خوشبختانه هنوز استادی چون ایشان می تواند در یک جلسه سخنرانی و با استفاده از میکروفون های دانشگاه از ان بهره برد. چنانچه توانستند به تکرار و با اقتدار بگویند که خواننده “مسخره” است، و موسیقی اش ” مبتذلترین” و مردم “ابله” ! گفتند و رسا گفتند از” استفراق” خود، از نفرت و انزجار خود از موسیقی مبتذل پاپ و از خوانندگان ان. هر چند درهمان حال، چند صدا ، تصادفا از جنس ضعیف، را در مقابلشان با تمسخر وتحقیر خاموش کردند.
اما انچه مسئله اصلی و سوال شهروند امروزاست، نه حق ازادی بیان و عقیده است، که کسی منکر ان نیست، بلکه انچه به این نام و تحت عنوان حق ازادی بیان، می توان تحمیل کرد. به عبارتی دیگر اعتراض به حق ابراز نظر شخصی استاد نیست بلکه اعتراض به داشتن حق تحکّم و تحمیل نظرفردی به دیگران است که مورد سوال قرار می گیرد؛ حق انحصار فکر و انحصار عقیده و سلیقه ؛ و نیز حق فحاشی که یک استاد دانشگاه به خود بصورت اگاهانه ولو برای بیدار کردن ضمیر خواب الود “ملتی ابله” را می دهد.
در واقع و بدون تعریف حقوق شهروندی، که در این مختصر نمی گنجد، مسئله مهم اشاره به رفتارهائی است که حقوق شهروندی را خدشه دار میکند. رفتارهائی که همه از جنس انحصار، تحکّم و فحاشی می باشند.
مگر نه اینکه انحصار، انحصار است و انحصاری کردن موسیقی به هر دلیلی که باشد، بمعنای بیرون راندن دیگران از وادی تجربه و ابراز نظرشخصی و تصمیم گیری است. ایا این همان کاری نیست که با قدغن شدن کلاسهای موسیقی در ایران انجام گرفت و باعث شد که موسیقی سر از زیر زمینها و یا بالای پشت بام ها در اورد. حال اگر قرار است که کلاسها را دوباره روزی بر قرار کنیم و فقط صدای یک ساز و یک نوع موسیقی از ان بلند شود، چه مشکلی را حل کرده ایم! مگر انحصاررا هم می توان به علمی و غیر علمی و یا به سیاه و سفید تفکیک کرد!
متاسفانه انحصار گرائی استاد به موسیقی محدود نمی شود و دامن سیاست را هم گرفته است. زیرا استاد به همه اجازه بازی و شرکت در عالم سیاست را نمیدهد. “سیاست واقعی”، البته به نظر استاد، سیاستی است که روشنفکران در ان ابراز نظر می کنند و نه قاطبه مردم که جایشان جای دیگری است و کارشان، کار دیگری. و ایده ال استاد این است که هر کسی کار خودش بار خودش….. در غیر اینصورت، اگر اقشار دیگر مانند ورزشکاران و ستارگان پاپ، پای در وادی سیاست بگذارند، چیزی به جز سیاست زدائی از ان مستفاد نخواهد شد که خواست حکومتهاست و شگرد انها که در نهایت واویلای فاشیسم را در پی خود دارد.
و بالاخره گل سر سبد عرایض استاد اینست که می توان به زور مردم را به راه حقیقت و خیر برد، حتی اگر شده با توهین، چون این “ملت ابله” است و جز این کلامی را متوجه نمی شود. که اینرا می گویند سبقت از دست راست قطار دگم گرائی دینی و پیشی گرفتن روشنفکر ازادی خواه از متعصب مذهبی، صد البته با حربه علم و پژوهش!
تازه، و بویژه بعد از سخنرانی رئیس جمهور که با شجاعت گفته بودند که به زور نمیتوان مردم را به بهشت برد، و نیز سخنان خانم ملاوردی، یکی از مشاوران ایشان که اخیرا مسئله تحکیم پوشش را به نسل جوان بویژه دختران مورد سوال قرار دادند، داشت کبکِمان، به قول سمنانی ها، از تِرِک حاصل در دیوار تعصبات دینی خروس می خواند، که فریاد دکتر اباذری بر علیه موسیقی مبتذل با تکیه بر علم و تخصص، ما را در خماری دیگری فرو برد…
اگر اشاره به علم واموزش به عنوان تنها محک انتخاب درست به میان آید، چنانکه حمایت عده ای در همان سخنرانی از استاد با کف زدنشان بیان گر ان بود، باید، بدون زیر سوال بردن جایگاه علم و دانش، به سوال دیگری نیز پاسخ گفت.
و آن اینکه معیار علمی بودن چیست، قاضی کیست و مرزبان کجاست. چه آموزشی خوب است و چه آموزشی بد؟ چه کسی میتواند بگوید انحصار علمی بهتر است یا انحصار دینی و قدرت اجرائی را چه کسی به دست خواهد گرف؟ برای مثال موسیقی خانم سوگند و اقای محمود کریمی، که اولی در دو ژانر رپ و جاز غوغا می کند و دومی در ژانر مولودی و تعزیه و هر دو در کنار خوش صدائی و حرفه ای بودن، بسیار در کار خود خبره و با سواد هستند، در کجای دسته بندی استاد قرار می گیرند؟
جنگ دکتر اباذری با موسیقی پاپ بی شباهت به نبرد دیگری نیست که در جمهوری اسلامی با جمکران شاهدش هستیم. در واقع به مانند موسیقی پاپ، که عامه پسند، بی ریشه و کوچه بازاری قلمداد می شود و احتمالا کما بیش به همان دلایل، جمکران هم بی اصالت است و در میان بسیاری ازنخبگان حوزه دینی مورد انتقاد. و سه قشر قدر در مقابل جمکران شمشیر از رو بسته و سخت می تازند.
یکی از ان سه قشرانحصاراسناد تشیع و بخصوص علم رجال را در دست داشته و به ان می بالد و به همین دلیل چوب تکفیرش بر سر ابداع بلند است. گروه دوم حامی تعقل و جنبش اصلاحی است و به غیر از عقل بر نمی تابد. و سومین گروه همانها هستند که مصلحت نظام را پاسداری میکنند ووسایل اعمال قدرت و زور گفتن را به کف دارند.
اما سخنرانی دکتر اباذری و تکیه او به پژوهش علمی برای تاکید به مبتذل بودن موسیقی مرتضی پاشائی نشان داد که چه سخت است مرز بندی میان این سه قشر، و چه راحت می توان گریزی زد از انحصار علم به انحصار عقل، و از این هر دو به انحصار اهداف سیاسی انقلاب در جهت به کرسی نشاندن حرف خود در مقابل چند دانشجوی مستاصل. کاری که استاد کرد.
اما به نظر، جمکران به مانند موسیقی پاپ ریشه در جائی دگر دارد. و نیاز به چیزی بیشتر از اسناد اصول گرا، عقل اصلاح طلب و ابزار قدرت حکومت دارد تا بتوان در مقابل پدیده هائی از این نوع ایستاد.
دلیل حرفه ای و چماق تکفیر پژوهش
بطور خلاصه، منطق دو گانه مورد استفاده اقای دکتر اباذری در ان سخنرانی، منطق دینی ویا منطق ایدئولوژیک بود و به سه دلیل ارتباطی با مقوله علوم انسانی و علوم اجتماعی و تحلیل ندارد.
۱ـ بر خلاف نظر دکتر باذری، در زندگی اجتماعی، عموما انسانها می توانند چند بعدی باشند. یعنی هم می توانند موتزارت گوش داده و هم مرتضی پاشائی، پایش هم که بیفتد میتوانند بروند ودر یک جلسه محمود کریمی و یا هلالی شرکت کرده و ضمنا و با عرض معذرت ارام هم بخوابند.
میان دو سر زنجیره سر سپردگی و عصیان، رنگین کمانی است که روند نشو و نمای انسان و یا فعل و انفعالات او را رقم می زند و به این ترتیب بار اصلی حرکتهای اجتماعی را به دوش می کشد که دغدغه علوم اجتماعی است. تقسیم موسیقی به حق و باطل یا حق و ابتذال، و تقسیم سیاست به واقعی و غیر واقعی، همان تقسیم اجتماع است به خودی و غیر خودی، به خیر و شر، به سیاه و سفید، به کس و ناکس، به دوست و دشمن به… که یک تقسیم بندی ایدئولوژیک است و حذفی است و نه یک تقسیم بندی مرتبط با علوم اجتماعی. اجتماع مکان وصل است و جایگاه معاشرت و همزیستی حتی از نوع اجباری ان، حتی از نوع پر طنش وخشن ان. باضافه اینکه اقای اباذری نگفتند که تعیین معیار خوبی و بدی را به دست کدام علم خواهند داد که از غوغای منافع طبقاتی و قدرت سیاسی بر کنار بوده باشد و در اغوش مثلث تحکم، انحصارو فحاشی نیفتد.
یکی از مهمترین دلایل مقاومت مردم در مقابل حکومت و انتقاد به مسئولین همین مسئله انحصاری کردن ارزشهاست که جمهوری اسلامی در ان سنگ تمام گذاشته است. بار ها از زبان قدیمی ها، نه فقط انها که در دایره مخالفین نظام جای دارند بلکه موافقان ان، شنیده ایم که تعادل چیز خوبی است، که هر چیز جای خود را دارد، که مسجد و میخانه باید در کنار هم باشد، که هر کسی باید ازاد باشد به میل خود انتخاب کند، که چماق تکفیر محکوم است.
از قدیم هم رسم چنین بود که در عروسیها بسیاری از دختر های اقشار سنتی بی حجاب میامدند و در عزا داریها دختر بی چادر با حجاب ظاهر میشد. در زندگی اجتماعی هم ، اقشار مذهبی عموما خود را از اجتماعی که در ان بسر می برند، نبریده و سعی میکنند با موج سواری ، که از خصلتهای مهم جمهوری اسلامی است، انها را در نهایت جذب کنند.
سالها پیش از یکی از مداحان اهل بیت در ژاپن شنیدم که دو خواننده مورد علاقه او یکی معین است و دیگری هایده. و حنجره طلائی های جمهوری اسلامی با کپی برداشتن از اهنگهای لوس انجلسی نشان دادند که همه انها با موسیقی پاپ پدر کشتگی ندارند، و مشکلی اگر هست در اکثر مواقع همان مقوله انحصاراست. انحصاری که اگر دامن استاد را این چنین گرفته است، از بچه حزب اللهی دیگر چه انتظاری است!
وقتی به یکی از بچه بسیجی های دو اتشه می گفتم که ملودی شعری که در هیئت عاشورای شب قبلشان خواندند متعلق به فلان خواننده برون مرزی است، با خونسردی شانه بالا انداخت و گفت : دیدید که چقدر خوب مجلس ما را هم گرم کرد! و در ادامه میگفت، ما نمی خواهیم مردم موسیقی پاپ را گوش ندهند، ما میگوئیم یک جائی هم برای این نوحه امام حسین بگذارند.
و یکی از قدرهای موسیقی، و بسیار مورد ستایش جمع روشنفکری و روشنفکران، که روزی سعادت هم صحبتی را با ایشان دقایقی یافتم، پنهان نمی کرد که اولین تلنگر های موسیقی را مراسم هیئتهای مذهبی در نواجوانی در ذهنش زدند. و با اشاره به برنامه های اینده اش میگفت که قصد دارد تواشیح را وارد یکی از قطعه هایش بکند، که سخت در انتظارش هستم.
در یک کلام می توان گفت که دغدغه متفکر علوم اجتماعی وصل است و پرهیز از شقه شقه کردن و مثله کردن جامعه تحت عنوان خوب و مبتذل، و یا حقیقت و دروغ.
۲ـ هر چند بر اساس سنت روشنفکری تکرار فرمولهای نقلی و عقلی بمثابه تحلیل، پدیده جدیدی نبوده و ایرادی به ان وارد نیست. اما در مقابل صدای لرزان ان دختردانشجوئی که جرأت کرده بود در مقابل استادان از حق ازادی انتخاب خود بگوید پاسخ اقای اباذری نه فقط ناجوانمردانه که به نظرمان غیر قابل دفاع بود! چرا که استاد خوب میداند تکرار اینکه انسانها بر اساس قالبهای از پیش تعیین شده زندگی میکنند، و به عبارتی انتخاب نمی کنند و انتخاب می شوند، هم می تواند درست باشد و هم غلط.
در واقع این فرمول درست است به این معنا که جوامع بشری انقدر ها هم که فکر میکنیم غیر منتظره نیستند. و نیز همزمان این فرمول غلط است چرا که بالاخره با وجود قالبهای موجود، همه ما میدانیم که انسانها همه طالب “آنی” دیگرند، حتی اگر خیالی باشد، که به گفته هانا آرنت نقش خلاق خیال در تاریخ کمتر از عزم استدلالیان نیست. باضافه اینکه روزی نیز همین انسانها از خواب بیدار می شوند و قالب دری کرده و کاری دیگر میکنند، حال می خواهد در قالبی کوچک ومحدود باشد و یا از نوع اعتراضات قومی و ملی. و اگر جسارت نباشد باید گفت که مخاطب اقای پاشائی به همان اندازه در انتخابش ازاد است که من در انتخاب مردم شناسی رفتارهای دینی و دکتر اباذری در استادی مکتب فرانکفورت.
۳ـ اما در رابطه با مسئله سیاست زدائی و بوی فاشیسم که دغدغه اصلی سخنرانی اقای اباذری بود، کاش بیشترمی گفتند. چرا به یک باره امروز این اتفاق افتاد و و این ترس مزمن، که حتی سخن گفتن از ان اینچنین دشوار است برای چیست دقیقا. و برای انتقال خبری با این اهمیت، ایا این مکان بهترین مکان بود و مرتضی پاشائی بهترین وسیله؟
اگر سیاست زدائی یعنی همان پیوند نا مبارک ورزشکاران وخوانندگان و چهره های سینما با حکومت باشد، چطور این پیوند سر از فاشیسم در می اورد؟ باضافه اینکه، زمانی بوی فاشیسم به مشام دکتر اباذری می رسد که شاهد یکی دیگر از ابداعات حوزه سنتهای دینی و اجتماعی هستیم که مراسم ملی خاکسپاری اقای مرتضی پاشائی تبلور ان بود.
بدین معنا که هر چند سالهاست شاهد نو اوریهای بسیار در مراسم کفن و دفن اموات هستیم، که تحت تاثیر دو عامل مهم قرار داشته و دارند که یکی جنگ است، یعنی نیاز به حماسه افرینی ملی در هنگام خاک سپاری شهدا، و دیگری جامعه مصرفی ونیاز به ابراز وجود و ابراز تشخص . در واقع سالهاست که مساجد سنت ساده زیستی و سرویس رایگان را فراموش کرده اند و بسیاری از انها مزّین به آساسنور و سالنهائی با میزو و صندلی باب طبع عزاداران شهر نشین وطبقات مرفه شده اند. و نیز از فرش زیر پا و استکان نعلبلکی صرف چای را اجاره مید هند، تا حنجره طلائی که باید اشک مردم را برای عزا داری و در مقابل دوربین های فیلم برداری جانانه در بیاورد. وبه لطف همین مراسم عزاداری در مساجد است، یعنی سوم، هفت، چهلم وسال، که حنجره طلائی های جمهوری اسلامی بازارشان گرم است و ارتزاق می کنند. زیرا محرم و صفر و رمضان که چند روزی بیشتر برای عزاداری ندارند. در یک کلام سنت ساده زیستی جای خود را چنان به جلسات دینی مجلل و با شکوه در جمهوری اسلامی داده است که بی صبرانه منتظر سینی خرما در مراسم فاتحه می نشینیم تا ببینیم، که اینبار صاحب عزا چه پذیرائی برای زیر دندان مغمومان تدارک دیده است!
اما به غیر از مراسم خاکسپاری همایون خرم که به شکل محدودی “رسوای زمانه” او را مردم در هنگام وداع با او در بهشت زهرا خواندند، باید بگوئیم که در مراسم مرتضی پاشائی اولین بار بود که شاهد همزیستی فاتحه و ترانه، نوای مداحی و روضه در کنار ترانه های پاپ، و بالاخره دست زدن در کنار سینه زنی بودیم، که پا به پای هم بر اتش سوز و گداز درگذشت مرتضی پاشائی دمیده و پیر وجوان، هیئتی های دیروز و طرفداران جامعه مدنی امروز را با هم، هم دل و هم نوا کردند.
و نیز در کنار تحلیل بسیار خوب سرگه بارسقیان در رابطه با اهمیت مراسم مرتضی پاشائی ، می توان به عدم انحصاری بودن ان اشاره کرد. نبود برنامه ریز و برنامه گردان وشریک بودن همه سلیقه ها در کنار هم برای مراسم وداع با مرتضی.
حال اگر تمام این علائم که نشان از حرکت و پویائی است در جامعه، بوی فاشیسم به مشام می رسانند که ارام ارا م خیز برداشته و قصد غافلگیر کردنمان را دارد، باید اعتراف کنم که در ترجمه گم شده و احتیاج به یک مفسر و یا مترجم دارم.
و در پایان، با معذرت از استاد ونیز، از تکرار باید بگویم، نمیدانم چند نفر از شهدا برای دو متر پارچه و زلف پریشون دختر همسایه به جبهه رفته باشند، اما بعید میدانم که دغدغه تجزیه و تحلیل علمی برای اولویت سازی باشد و یا برای برتریت گزینی انجام گیرد، و در نتیجه، برای بلند کردن چوب تکفیر یا ابتذال بر سر موسیقی پاپ حتی از نوع بسیار “مبتذل” ان! بعید میدانم!
از: گویا