سایت ملیون ایران

بی‌شرمی را درهم شکنیم، سخنی از آندره کنت اسپونویل، فیلسوف نامدار معاصر فرانسه پس از فاجعه شارلی ابدو، ترجمه: م. سحر

Comte-Sponville-1

«آن‌ها رفیقان ما بودند…»

دوستی که این جمله را به من می‌گفت، شخصاً هیچ یک از کارکنان شارلی ابدو را نمی‌شناخت.

من هم همینطور هیچ یک از آنان راپیش ازین نمی‌شناختم.

با این وجود، آن‌ها روزگار درازی همراهان ما بودند (تا آنجا که به کابو و ولینسکی مربوط می‌شود از دوران نوجوانی ما) و آنهم با چه شیوهء خوش طبعانه و با لطفی.

گویی از آشنایان نزدیک ما شده بودند.

ازین رو در این ماجرا، اندوه و دهشت به هم می‌آمیزند و گاهی هم نه چنان که مارا از عذاب وجدان بی‌نصیب بگذارند:
آیا نمی‌دانستیم و آیا نمی‌توانستیم بیشتر از این‌ها از آنان پشتیبانی کنیم؟

من اکنون شارلی ابدو را آبونه شده ام همچون هزاران تن دیگر در میان ما، اما از این پیش‌تر چه کرده‌ایم؟

بعضی کسان، ابلهانه، آن‌ها را به عنوان «اسلام هراس» (اسلاموفوب) ملامت می‌کردند. و می باید گفت که خودِ این کلمه «اسلام هراس» ، فریب دهنده است.

اگر نفرت یا تحقیر مسلمانان از آن برداشت شود، محتوای این واژه چیزی به جز شکلی از نژادپرستی (راسیسم) نیست، اگرچه همه انواع راسیسم نفرت انگیزند.

و البته در این باب ، تنها یک احمق می‌تواند ولینسکی و کابو شارب و تینیوس را مظنون به حساب آورد.

اما چنانکه معنای «اسلام هراسی» (اسلاموفوبی) را انتقاد از اسلام و ردّ اسلام و خواست مبارزه با اسلام بدانیم، در چنین صورتی دست به یک انتخاب ایدئولوژیک زده‌ایم. انتخابی همانقدر قابل قبول که در مورد ایدئولوژی‌های دیگر صدق می‌کند.

ما البته همه حق داریم ضد فاشیست باشیم، ضد کمونیست باشیم، ضد لیبرالیسم باشیم … پس، بر مبنای چگونه استدلالی حق نخواهیم داشت که مخالف مسیحیت باشیم (نیچه را ملاحظه بفرمایید!) یا مخالف اسلام؟

با همۀ این‌ها، به هیچ وجه این موضوع ، مضمون اصلی مبارزه‌ای که گروه شارلی ابدو به پیش می‌بردند نبود.

اینکه واقعیت که پرداختن به دین موضوع دلخواه و کار اصلی آن‌ها نبوده به سرعت بر همگان آشکار شده است.

اما مقر و مکان معاندان و مخالفان آنان جای دیگری بود:
معاند و بدخواه آنان نه مذاهب به طور کلی و نه یک مذهب خاص ، بلکه تعصب (فاناتیسم) بود با هر خدایی که مدعی آن می بودند.

حقیقت امر این است که آنان به شیوۀ خاص خود، مبارزۀ بزرگان عصر روشنایی را تداوم می‌بخشیدند، مبارزه ولتر و دیدرو را.

ولتر همواره علاقمند به تکرار جملۀ «بی‌شرمی (ننگ) را درهم شکنیم!» بود. بی‌شرمی برای او تعصب (فاناتیسم) بود، به ویژه در عصر کاتولیک .

این امر که امروزه تعصب (فاناتیسم) غالبا، کنش مسلمانان شده بوده باشد، دلیل بر آن نمی‌شود که مبارزه بر ضد تعصب (فاناتیسم) تعطیل گردد. و نیز مسلّماً دلیل بر آن نیز نمی‌شود که به چنین بهانه ای میلیون‌ها مسلمان در جهان مورد نفرت واقع شوند در حالی که خود آن‌ها از نخستین قربانیان تعصب‌اند.

دشمنان تغییر شکل داده‌اند، اما مبارزه‌‌ همان است و می‌باید ادامه یابد. شعار این مبارزه همچنان همان سخن ولتر است: بی‌شرمی را درهم بشکنیم.

پس از دهشت و اندوه چه می‌باید کرد؟

کاری که می‌باید کرد، عبارت از تقویت اراده برای پیگیری همین مبارزه است یعنی پیگیری مبارزۀ کشته شدگانی که ما اکنون در سوگ آن‌ها می‌گرییم.

و این همانا مبارزۀ ماست!

وفادار به شارلی بودن، به معنای آن است که می باید پیکار آنان پیگیری شود و این پیکار پیش و بیش از آنکه با اندوه و نفرت توأم باشد ، می باید در عین شادی و شوخی و طنز تداوم یابد.

این قاتلان پلشت، نخواهند توانست مانع از آن شوند که ما زندگی را همچنان دوست بداریم، آزادی را همچنان دوست بداریم و خندیدن را همچنان دوست بداریم.

کفر گویی جزئی از حقوق بشر است. طنز و شوخی ازفضیلت‌های شهروند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
André Comte-Sponville *
( بی شرمی را درهم شکنیم / سخنی از ولتر) «Écrasons l’Infâme !» **
نقل از کتاب
Nous sommes CHARLIE
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاریس
م.س
http://msahar.blogspot.fr/

از: گویا

خروج از نسخه موبایل