سایت ملیون ایران

در دفاع از «ملی گرائی» و مخالفت با «نژادپرستی»

دکتر منصور بیات زاده

در سایت «شهروند امروز» (شنبه، ۲۳ آذر  ۱۳۸۷) متن گفتگوئی با آقای دکتر موسی غنی نژاد ، یکی از استادان دانشگاه های وطنمان ایران، تحت عنوان «انسان گرایی مهم تر از ملی گرایی»(۱) درج شده است. عنوانی که نمی تواند مورد تائید هر فرد و یا سازمان انسان دوستی نباشد. با این حال این گفتگو حاوی نکاتی است که سعی می کنم در زیر به بعضی ازآنها اشاره نمایم.

آیا  این نسبت «مهم تر»  بودن « انسان گرایی » بر «ملی گرایی» ، در هر شرایط سیاسی ـ اجتماعی بایدمطرح باشد؟

آقای دکتر غنی نژاد در گفتگوی خود توضیح نداده اند که آیا  این نسبت «مهم تر»  بودن «انسان گرایی» بر «ملی گرایی»، در هر شرایط سیاسی ـ اجتماعی  باید صادق باشد. اگر چنین است ، بد نخواهد بود اگر توضیح دهند که در کدام نقطه ای از جهان تا کنون چنین عمل کرده اند؟ آیا  شرایط سیاسی روز در چنین انتخابی کوچکترین  نقشی نداشته است؟

تاریخ مبارزات اجتماعی بیانگر این واقعیت است که در بسیاری ازموارد، شرایط سیاسی روز ، در انتخاب شعارها و در صدر قراردادن ارزش ها، نقش تعیین کننده ای با خود بهمراه داشته است! بطوریکه موضوع «ملی گرائی» ، «دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران» ، در دوران ملی شدن صنعت نفت و یا مقابله با جنگ تهاجمی صدام حسین و دولت بعثی عراق و متحدین اروپائی و آمریکائیش …،  در صدر تمام مسائل سیاسی  روز قرار گرفت!

 البته این گفتار باین معنا نباید تلقی گردد که، در چنان حالت و وضعیتی ، پایمال شدن و بی توجهی به حقوق بشر از سوی حاکمین وقت اشکالی ندارد و دولت وقت می تواند تحت نام دفاع ملی و حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور از آن موقعیت برای پایمال کردن حقوق شهروندان و سرکوب و نابودی نیروهای مخالف و دگراندیش سوء استفاده کند! چنانکه رهبران وقت جمهوری اسلامی در جنگ عراق، از آن موقعیت سوء استفاده کرده و به اصل ۹ قانون اساسی نیز کوچکترین توجهی ننمودند.

مگر در انقلاب بهمن ۱۳۵۷، «آزادی» و «استقلال» در کنار «جمهوری اسلامی» به مهمترین شعار روز تبدیل نشده بودند؟

مگر در تبلیغات جنگی دستگاه های تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی ، واژه «امت » در بسیاری از موارد جایش را به «ملت قهرمان ایران » نداد؟

آیا  در زمانیکه کشوری مورد تهاجم دولت استعمارگری قرار گرفت و بخشی از نیروهای سیاسی کشور اشغال شده بجای مقابله با اشغالگران، بخاطر منافع شخصی و احیانأ منافع قومی و یا مسئله ایدئولوژیک، همدست و همصدا با اشغالگران شوند و علیه استقلال ، منافع ملی و تمامیت ارضی کشور دست به توطئه زنند، نباید بفکرمسائلی همچون حاکمیت ملی و منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی کشور بود و بازهم  باید، از «مهم تر» بودن «انسان گرایی» صحبت نمود؟

آیا در چنان حالتی که اشاره رفت، بصرف «دفاع از حقوق بشر»، باید  اجازه داد تا افراد و نیروهای منحرف و تجزیه طلب ایرانی دست دردست نیروهای استعمارگر، استقلال وطن و منافع ملی را بباد دهند و بکوشند تا سرزمینی که در سازمان ملل بنام«کشورایران»، استقلال و تمامیت ارضی اش (مرزهایش) برسمیت شناخته شده است، به کشوری تحت الحمایه تبدیل شود و یا احیانأ به کشورهای کوچک قومی تجزیه گردد؟

چگونگی پیدایش «ملی گرائی» در فرهنگ سیاسی ایران

آیا آقای دکتر موسی غنی نژاد اصولا باین موضوع فکر کرده اند که، پدیده «ملی گرائی» چرا و بچه دلیل  در عرصه سیاسی ایران پیدا شد، شکل گرفت و به یکی از ارزش های محوری بخشی از نیروهای سیاسی ایرانی، تبدیل گردید؟

آیا این استاد محترم  دانشگاه به این موضوع فکر کرده اند که ،اگر تهاجمی از سوی دولتهای استعمارگر جهانی وجود نمی داشت و منافع ملی، استقلال و حفظ  تمامیت ارضی ایران بخطر نمی افتاد، اصولا می توانست  آن جریان فکری که با سیاست های استعماری و اشغالگرانه مخالف بود، دربین ایرانیان ــ صرفنظر از وابستگی قومی شان ــ بعنوان یک نظریه سیاسی شکل بگیرد؟  همان  جریان فکری که در اواخر سلطنت قاجاریه و اوائل انقلاب مشروطیت در صحنه سیاسی ایران بنام «ملی گرائی» شکل گرفت!

پس باید قبول کرد که «ملی گرائی» یک طرز تفکر سیاسی است که با بارسیاسی « تدافعی» ، آنهم بخاطر مقابله با نیروهای«استعمارگر» در ایران شکل گرفته و نه یک طرز تفکر با بار «تهاجمی»! بهیچوجه حق نداریم ارزش های فکری مبارزین آزادیخواه و وطن دوستی همچون ستارخان ها و باقرخان ها … را مخدوش و فراموش کنیم!

دکتر موسی غنی نژاد ،استاد محترم دانشگاه در گفتگوی خود با خبرنگار «شهروند امروز»، ملی گرائی را مورد انتقاد قرار داده و در آن رابطه  به استقلال طلبان حمله برده اند. برای من روشن نیست که این جناب استاد بر پایه کدام منطق و دلیل به این نتیجه رسیده اند که «ملی گرائی» و «استقلال طلبی» برابر با «نژاد پرستی» است؟ چنین ادعائی از سوی هرکس که مطرح شود، ادعائی غلط ، بی پایه و غیر علمی است.

با خواندن مطالب گفتگوی مورد بحث، این سئوال برایم مطرح شد که آیا این استاد محترم نمی داند که بین ارزش ها و ضد ارزشهای عناصر تشکیل دهنده مقولات،«وطن دوستی ، وطن خواهی، ، وطن پرستی، میهن دوستی» که بزبان آلمان «پاتری یوتیسم» معنی می دهند و «نژاد پرستی»  که در همان زبان بمعنی «راسیسم، شونیسم» است، تفاوت بنیادی  وجود دارد؟!

چرا و بچه دلیل، کسی که بدرستی  می گوید که تعریف  «ملت» و خصوصیات آن را غربی ها برای اولین بارارائه دادند، به این نکته توجه نمی کند که همین غربی ها همچنین در فرهنگ سیاسی خود ،مقولات «وطن دوستی» و «نژاد پرستی» را دو مقوله کاملا متفاوت از یکدیگر می دانند؟!

«وطن دوستی» و  «نژادپرستی» دو مقوله کاملا متفاوت هستند،

اگرچه هر دو در رابطه با «ناسیونالیسم» مطرح شده و می شوند!

«وطن دوستی ، وطن خواهی، وطن پرستی، میهن دوستی » در فرهنگ جوامع غربی ، از جمله همین جامعه آلمان، همان کشوری که حزب «ناسیونال سوسیالیسم» هیتلری در آن شکل گرفت و بخاطر تکیه آن حزب بر اصل نژادپرستی، بخش بزرگی از جهان را بخاک و خون کشید، دارای بار سیاسی ای کاملا عکس بار سیاسی مقوله  نژادپرستی است. در زبان آلمانی وطن دوستان را «پات ری یوت» می گویند، در حالیکه به نژاد پرست، «راسیست» خطاب می کنند!

«پاتری یوتیسم»(وطن دوستی)، همیشه دارای بار مثبت می باشد و ملقب کردن سیاستمداران و یا فعالین سیاسی و یا احزاب و سازمانهای سیاسی در جوامع غربی از جمله در آلمان، به چنین هویتی در مقطع کنونی ،یکی از افتخارات آن سیاستمداران ، فعالین سیاسی ، احزاب و سازمانهای سیاسی محسوب می شود؛ درحالیکه در همین جوامع غربی، «نژاد پرستی » که معنی آلمانی آن «راسیسم، شونیسم » است، دارای بار منفی و توهین آمیز است! در واقع معانی این دو مقوله با چنین تفاوتی فاحش، جهانشمول شده اند.

بد نیست یادآور شود که حتی سازمانها و احزاب نژادپرست جوامع غرب با توسل به هزار دوزو کلک سعی دارند در افکار عمومی چنین جلوه دهند، که آنها «نژادپرست» نیستند! اما هر فرد و گروه و سازمانی  که نژاد خود را برتر از نژادهای دیگر تصور کند، یعنی مدعی گردد که نژاد ایرانی برتری دارد بر نژاد ترک و یا عرب و یا روس و یا هند … و یا نژاد ترک برتری دارد بر ایرانی و یا عرب و انگلیسی و فرانسوی … نژادپرست است.

برپایه همین طرزتفکر بود که «ناسیونال سوسیالیست» های آلمانی چون نژاد خود را برترین نژاد می دانستند به نابودی و قتل ملیونها یهودی، روما و سینتی و … دست زدند و یکی از بزرگترین جنایات بشری راثبت تاریخ کردند!

با توجه به این واقعیت انکار ناپذیر که این دو مقوله سیاسی «وطن دوستی» و«نژاد پرستی»  هر دو در رابطه با « ناسیونالیسم»، مطرح شده و می شوند. ولی همانطور که اشاره رفت، هردوی این مقولات «وطن دوستی» و «نژاد پرستی» ، دارای معانی جهانشمول هستند که ارزش و بار سیاسی متفاوتی را بیان می دارند. بی خردی صرف است، اگر فردی بخواهد تفاوت ماهوی این دو مقوله  را نادیده بگیرد و آنها را برابر با هم ارزیابی کند!

در واقع این سئوال از آقای دکتر موسی غنی نژاد بعنوان یک استاد دانشگاه مطرح است که چرا و بچه دلیل ایشان نخواسته اند در گفتگوی خود با خبرنگار «شهروند امروز»، به مقوله «وطن دوستی» (پاتری یوتیسم) و بار مثبت آن نیز اشاره ای نموده و پس از روشن کردن تفاوت آن با مقوله «نژاد پرستی» ( راسیسم، شونیسم) و بار منفی اش، سپس نظرات خود را در طرد «ناسیونال سوسیالیزم» عرضه کنند؟

چرا و بچه دلیل این استاد محترم با سرپوش گذاشتن بر جنبه مثبت «وطن دوستی» ، مغرضانه سعی نموده اند «ملی گرائی» را برابر با «ناسیونال سوسیالیزم» و «نژاد پرستی » (راسیسم، شونیسم) به خوانندگان متن گفتگوی خود حقنه کنند؟! سئوالی است که ایشان در پاسخگوئی بآن ناچارند! ولی بهرحال باید بدانند که چنین شیوه کاری مطرود و محکوم است!

البته من بهیچوجه نمی خواهم ادعا کنم که در بین نیروهای سیاسی ایرانی و اصولا ما ایرانیان ، صرفنظر از وابستگی قومی مان ، نیروهای «نژادپرست» وجود ندارند!

متأسفانه نیروهای نژادپرست در صفوف نیروهای سیاسی ایرانی ، چه صفوف هیئت حاکمه و چه در بین نیروهای مخالف آنها وجود دارند. پی بردن به این واقعیت تلخ ، روشنگری و موضعگیری درآن مورد و در نتیجه فاصله گرفتن از چنان طرزتفکری ، وظیفه تمام انسان دوستان و آزادیخواهان می باشد!

اما اگرچه وجود نیروهای نژادپرست در بین نیروهای سیاسی ایرانی یک واقعیّت انکار ناپذیر است ولی برای من روشن نیست که وجود چنین نیروهائی در بین آنان ، چه ربطی به  «ملی گرائی» و « دکترمصدق» دارد؟!

برخی از فعالین سیاسی بخاطر «مشکل معرفتی» که با آن دست بگریبانند، بجای تاکید بر حقوق شهروندی و برابری حقوق ایرانیان، گذشته از وابستگی قومی شان ، به غلط  واژه «ملی گرائی» را برابر و یکسان با «نژادپرستی» فرض کرده و می کوشند تا منافع اقوام ایرانی را در مقابل یکدیگر قرار دهند. راهکار غلطی که نباید مورد تائید قرار داد و با این نابخردی همسو شد. فراموش نکنیم که  دستگاههای تبلیغاتی دولت پرزیدنت بوش هم که روزی از «خاورمیانه بزرگ » دم می زد ، از همین سیاست پیروی می کردند.

«اجنبی‌ستیزی»

آیا نمی بایستی کوچکترین اعتراض و مقاومتی از سوی مردم ایران نسبت به عملکرد و سیاست های نیروهای استعمارگر انجام می گرفت تا کسی متهم به «اجنبی‌ستیزی »  نگردد؟!

اصولا روشن نیست که چرا این استاد محترم دانشگاه به چگونگی  و چرائی شکل گرفتن طرز تفکری که بعدها در تاریخ معاصر ایران به « نهضت ملی» معروف شده است، «نهضتی » که در مخالفت با نفوذ و دخالت های سیاسی ـ اقتصادی سرمایه داران خارجی ، یعنی سرمایه داران غیر ایرانی ( و یا بزبان عامیانه،سرمایه داران بیگانه و اجنبی) در بین ایرانیان وطنخواه و ایران دوست شکل گرفت ، کوچکترین توجهی ننموده است و مغرضانه و بغلط ،آن مبارزات و فعالیتها را «اجنبی‌ستیزی » نامیده است؟!

مگر عملکرد سرمایه داران خارجی در دوران سلطنت پادشاهان قاجار بیشتر در خدمت کسب «امتیاز» در بسیاری از امورتجاری و اقتصادی ، حتی کسب امتیاز «گمرکات کشور» و ذخائر و منابع  زیر زمینی از جمله «امتیاز نفت» دور نمی زده است؟

روشن نیست که این استاد محترم دانشگاه ، چرا در گفتگوی خود با خبرنگار شهروندامروز به این موضوع مهم توجه ننموده است که کسب «امتیاز» ذخائر و منابع کشور که بیشتر با پرداخت رشوه به پادشاهان قاجار و دولتمداران با نفوذ آن زمان کسب می شده است، نه تنها با خود چپاول و غارت منابع رو و زیرزمینی وطنمان ایران را بهمراه داشته، بلکه عملی در خدمت گسترش نفوذ و دخالت دولت های استعمارگر انگلیس ، روسیه … در هیئت حاکمه ایران و تعیین سمت و سوی سیاست های ملی در آن مقطع تاریخی بوده است؟

روشن نیست که اگر آقای دکتر موسی غنی نژاد، با متهم کردن ایران دوستان و وطن خواهان، یعنی نیروهای «طرفدار استقلال و حق حاکمیت ملی»، به «اجنبی‌ستیزی »، از سوئی قصد تحمیق مردم و گول زدن فعالین سیاسی کم اطلاع را ندارند، که بنظر من دارند!!  و از سوی دیگر خوش آیند عناصری از هیئت حاکمه که ضد دکتر مصدق و «راه مصدق» هستند و همچنین ترغیب نیروهای «قوم پرست» و «تجزیه طلب» مطمح نظرشان نیست ، ضرورت دارد تا برپایه اصول فرهنگ همین کشورهای غربی ـ که آن جناب شیفته عملکرد سرمایه  و بازار «آزاد» حاکم بر آن جوامع هستند، آنهم آن نوع سیستم سرمایه داری که از عملکرد«سرمایه» بدون هیچگونه کنترل و محدودیت حمایت می کنند ( سیستمی که بر ایالات متحده آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان حاکم است و آن جوامع را در رابطه با همین «آزاد » بودن عملکرد سرمایه و وجود نداشتن کنترل و محدودیت، با چنین بحران شدیدی روبرو کرده است) ، افکار عمومی  را روشن کنند که بر مبنای  کدام منطق و ضوابط بین المللی ، مخالفت با نفوذ و دخالت سیاسی ـ اقتصادی کشورهای استعمارگرجهانی در ایران را می توان، «اجنبی‌ستیزی » نامید؟ و رادمرد بزرگ تاریخ معاصر ایران ، دکتر محمد مصدق را متهم به داشتن «تفکر بیمارگونه » نمود؟!

ــ مگر جنبش تنباکو ، که یکی از مبارزات بزرگ مردم ایران برهبری میرزای شیرازی در مخالفت با نفوذ و دخالت سیاسِی ـ اقتصادی استعمارگران در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نبود؟ بسیاری از تاریخ نگاران و فعالین سیاسی جنبش تنباکو را ، شروع شکل گرفتن آن جنبش سیاسی در ایران می دانند که بعدأ به «ملی گرائی» معروف شد!

ــ مگر دولت های استعمارگر انگلیس و روسیه تزاری ، یکسال پس از پیروزی انقلاب مشروطیت، در سال ۱۹۰۷  و بعدأ در سال  ۱۹۱۵ ، ایران را طبق قراردادهای  مخفی بین خود، به دو منطقه تحت نفوذ تقسیم نکرده بودند؟

ــ مگر پس از پیروزی انقلاب اکتبر (۱۹۱۷) در روسیه ، که رهبران آن انقلاب (لنین، ترتسکی و استالین)، تمام معاهده های استعماری دولت تزاری روسیه ، از جمله معاهده ۱۹۱۵ با دولت انگلیس که منطقه شمال ایران را جزو منطقه نفوذ دولت روسهای تزاری برسمیت شناحته بود را، ملغی کردند؛ دولت استعمارگر انگلیس سعی نکرد تا طی قرارداد ۱۹۱۹ (۱۲۹۸)  با نخست وزیر وقت ایران ، وثوق الدوله ، ایران را به یک کشور تحت الحمایه خود درآورد؟

ــ مگر مأمورین نظامی و سیاسی دولت انگلیس در کودتای ۱۲۹۹سید ضیاء و رضاخان میرپنج ، نقش نداشتند؟

ــ مگر سازمانهای  جاسوسی انگلیس و آمریکا ( انتلیجنت سرویس و سیا) در همکاری با دربار محمدرضاشاه پهلوی  و نیروهای ارتجاعی و عقبگرا در سرنگونی د ولت ملی و قانونی دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲  دست به کودتا نزدند؟  و مگر در همه این موارد خواستاران استقلال و آزادی ایران در برابر این توطئه ها به مقاومت بر نخاستند؟ آیا این مقاومتها «اجنبی ستیزی بیمارگونه»  بودند؟

ــ مگر خواست «استقلال» در کنار خواست «آزادی»، یکی از خواست های محوری انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نبود؟ انقلابی که در پیروزی آن ، ملیونها ایرانی از اقوام  آذری، کرد، لر، ترکمن، فارس، بلوچ، عرب … در اقصی نقاط ایران سهم داشتند؟

پس چرا نباید مبارزه با استعمار گران، دفاع از استقلال و حاکمیت ملی کشور بحساب آید و نا بخردانه به، «اجنبی ستیزی» متهم گردد، سئوال بزرگی که آقای دکتر موسی غنی نژاد باید پاسخگوی آن باشد؟

اگر آقای دکتر موسی غنی نژاد، با بیانات انحرافی خود قصد تحمیق فعالان جوان و کم اطلاع ایرانی را ندارند و با حمله کردن به استقلال طلبان و اتخاذ مواضع خصمانه علیه  ملی گرائی ، خدای نکرده قصدشان بوجود آوردن فضای سیاسی بنفع نیروهای استعمارگر جهانی نیست، که امید است نباشد، لازم است توضیح دهند که  چرا و بچه دلیل در اواخر سلطنت پادشاهان قاجار و اوائل انقلاب مشروطیت ، بعضی از سیاستمداران و فعالین سیاسی آن مقطع تاریخی ایران، که اکثرأ افراد با نفوذی در وطنمان ایران بودند ، در بین ایرانیان به «روسوفیل»(طرفداران روسیه) و «آنگلوفیل»(طرفداران انگلیس) …  معروف شده بودند؟

با آنچه که در رابطه با چگونگی عملکرد دولتهای استعمارگر و وابستگان ایرانی شان در ایران اشاره رفت، دقیقأ روشن شد که: آن بخش از نیروهای سیاسی که حاضر نشدند به قیمومیت بیگانگان تن دردهند و همچون روسوفیل ها و آنگلوفیل ها، آمریکو فیل ها … با آنها همسو و همصدا شوند بلکه حتی علیه آنها بمبارزه برخاستند، به «نیروهای ملی»  و در واقع نیروهای «ملی گرا»معروف شدند؟! (۲)

حال اگر آقای دکتر موسی غنی نژاد در آن گفتگوی مورد بحث سعی کرده است تا  پرزیدنت بوش، یکی از نمایندگان مرتجعترین جناح های امپریالیسم جهان خوار آمریکائی را بعنوان نماینده «ملی گرا» های آمریکائی معرفی کند، و بخیال خود یک «این همانی» بین «ملی گرا» های ایران و «استعمارگران » آمریکائی بوجودآورد، هرگز نخواهد توانست، ذره ای از اهمیت و ارزش«ملی گرائی» و «ملی گرایان» در ایران بکاهد. چنین مقایسه بی خردانه ای فقط بیانگر این واقعیت است که این استاد محترم در باره موضوعی اظهار نظر کرده اند که در خوش بینانه ترین حالت می توان گفت که از آن کمترین اطلاعی ندارند!!

آیا آقای دکتر موسی غنی نژاد هیچ از خود سئوال کرده اند، آن فردی که برای عملکرد «روسوفیل ها»، «آنگلوفیلها»، «آمریکوفیلها» …، حقانیت قائل می شود، بدون اینکه در گفتار و نوشتار خود کوچکترین اشاره ای به چگونگی نفوذ و دخالت بیگانگان و نیروهای استعمارگر در تمام شئون مملکتمان ایران بنماید و با وقاحت تمام به نیروهائیکه علیه نفوذ و دخالت دولتهای استعمارگر در این مملکت دست به روشنگری  و مبارزه زده اند، حمله کند و علیه آنها جوّسازی نماید، اصولا هیچگونه صلاحیتی  ندارد که در باره چگونگی مبارزات نهضت ملی و شخصیت های استقلال طلب، وطن خواه، و ملی گرای وطن ما از جمله ملی شدن صنعت نفت و شخص دکتر مصدق قضاوت نماید؟

قضاوت چنین فردی اگر برای دستگاههای تبلیغاتی کشورهای استعمارگر جهانی و وابستگان داخلی شان خوش آیند باشد، که هست؛ برای استقلال طلبان و مخالفین  استعمار و وابستگی به بیگانگان ، پشیزی ارزش ندارد و مطرود است.

به نظر من بی جا نخواهد بود در رابطه با ادعای متهم کردن دکتر مصدق به «اجنبی‌ستیزی » ، به نقل قولی از مرحوم مهندس بازرگان در رابطه موضوع خلع ید از شرکت غاصب نفت انگلیس بپردازم.

در بخش دوم، جلد اول کتاب خاطرات مهندس بازرگان که مربوط به موضوع «مأموریت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران» است و در آن بخش به چگونگی انتخاب مهندس بازرگان درهیئت مدیره خلع ید، اشاره رفته است، می خوانیم:

« [مهندس کاظم] حسیبی گفت ” نخیر، دکتر مصدق نمی خواهد با انگلیسی ها در بیفتد و به آنها دهن کجی کند. مصدق فکر کرده که اگر حالا امثال فلاح و شیوا را آنجا بگذارد، بر انگلیسی ها خیلی گران خواهد آمد. کسانی را که قبلا زیر دست و عضو کوچک آن ها بوده اند، بالاتر از خودشان ببینند. این کار به این معنی خواهد بود که از اول با آنها در افتاده باشیم. بنابر این فعلا صلاح نیست از آن افراد برای چنین منظوری استفاده شود. اما چنانچه لازم باشد می توانی از همکاری و مشاوره آنها استفاده کنی”.

در اینجا بی مناسبت نیست این نکته را راجع به سیاست دکتر مصدق یاد آوری کنم که درست برحلاف بعضی از حرکت های سیاسی و جریانات متداول برخورد مصدق با انگلیسی ها و خارجی ها به هیچوجه با خشونت و اهانت و تندی همراه نبود و مخالفتی با اصول و مقررات مورد تعهد نداشت. خیلی مقیّد بود که رعایت ادب و انسانیت، مخصوصآ حقوق و موازین بین المللی را بنماید و این حرف هایی که مهندس حسیبی به من گفت حکایت از آن دیدگاه می کرد. یعنی دکتر مصدق نمی خواست بهانه تبلیغاتی به دست انگلیسی ها بدهد. او می خواست آنچه را که اعلام می کند، بر اساس حق و منطق باشد. تا دنیا و تاریخ حق را به ایران بدهند.» (۳)

با توجه به مطالب تاریخی بالا، دقیقأ روشن می گردد که جناب دکتر موسی غنی نژاد موضع سیاسی ضد استعماری و استقلال طلبی دکتر مصدق را با « اجنبی ستیزی» یکسان فرض کرده و برپایه این فرض غلط  بتحریف تاریخ دست زده است!

دکتر مصدق بنام نخست وزیر در پیام خود در ۳۰ خرداد ۱۳۳۰ در باره علل صدور دستور اجرای عملیات« خلع ید» ، می گوید:

«… امروز یکی از آن ایامی است که شما هم وطنان می توانید صفحه جدید و مقدسی در حیات اجتماعی و اقتصادی خود باز کنید و پس از پنجاه سال که از استقلال و آزادی سیاسی ما نامی بیش باقی نمانده بود دوره نوینی را در برابر   نژاد معاصر و نسل آینده به وجود بیاورید. رشد و نبوغ سیاسی شما می تواند امروز را مبدأ تحول و نهضت اصلاحی آینده قرار دهد، یا خدای نکرده موجب سرشکستگی و خجالت و انفعال بشود. پیمودن این دو راه اکنون در احتیار عزم و اراده و همت شما است. من تردید ندارم که شما هم وطنان عزیزم آن طریق را انتخاب خواهید کرد که با شرافت ایرانیت و با غرور ملی و احساسات وطنی مطابقت دارد، باید یک بار دیگر به دنیائی که چشم دقت به سوی ما دوخته است نشان بدهیم که لیاقت حفظ مواریث گران بها و پر عظمت نیاکان خود را داریم و می خواهیم کاملا آزاد و فارغ از تحریکات و دسایس این و آن زندگانی قرین عزت و احترام و سربلندی را در پیش گیریم….

از روز اول زمام داری تمام سعی و مجاهدت این جانب به حل مسالمت آمیز قضیه معطوف گردید و در تمام مکاتبات و مذاکرات با نمایندگان و وابستگان کمپانی سابق مکرر تذکر دادم که اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت برای این است که ملت ایران از یک طرف بندهای سیاسی را از گردن خود بردارد و از طرف دیگر به فقر و بدبختی غلبه کند. آن چه توانستیم تسهیلات فراهم آوردیم و طرق حل مشکلات را پیش بینی کردیم و دست خریداران سابق نفت را برای خرید آن باز گذاشتیم و موافقت کردیم آنان هم چنان گردش چرخ صنایع مملکت خویش را با نفت خوزستان تأمین کنند، ولی ناچار بودیم قانون را اجرا کنیم.» (۴)

«مسئله اقوام»

جالب اینکه برخی از افراد و نیروهای سیاسی ایرانی که می کوشند تا به فعالیت های سیاسی تحت لوای «هویت طلبی» در سراسر ایران دامن زنند، وبی مسئولانه سعی  می کنند تا دفاع از حقوق بشر در ایران را به سازمانهای مختلف حقوق بشری اقوام مختلف ایرانی تقسیم نمایند، با نظرات آقای دکتر موسی غنی نژاد استاد محترم دانشگاه علیه «ملی گرائی» همسوئی دارند. روشی که مورد تائید انسان دوستان و علاقمندان به تحقق حقوق بشر و در عین حال طرفدار استقلال و تمامیت ارضی ایران نیست!

آقای مهندس حمید رضا خادم ، یکی از فعالین سیاسی ملی گرا و طرفدار راه مصدق، تحت عنوان «آشفتگی در تحلیل و یا موضعگیریهای مغرضانه»، مطلبی را به نگارش درآورده اند، که در آن مطلب به موضوع «هویت طلبی» اشاره نموده اند. علاقمندان به کسب اطلاعات بیشتر در این مورد می توانند به آن نوشته که آدرس لینکش در شبکه اینترنتی در پانویس همین نوشته آمده است، مراجعه کنند. (۵)

این واقعیتی است که اگر در ایران حقوق فعالین سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی  از سوی حاکمین جمهوری اسلامی پایمال می شود، بهیچوجه بدین خاطر نیست که آن فعالین و مبارزین از اقوام کرد، لر، بلوچ، ترکمن، آذری، عرب هستند و نه قوم فارس. رهبران تمامیت خواه جمهوری اسلامی ایران با تمام دگراندیشان آزادیخواه و مخالف با «ولایت فقیه» ، «حکم حکومتی» و «نظارت استصوابی» صرفنظر از وابستگی قومی شان، سرعناد و دشمنی دارد. بنظر من نباید با دامن زدن به موضوع «قوم گرائی»، مبارزات آزادیخواهانه و دمکراتیک مردم ایران را منحرف نمود!!

نگاهی به ترکیب هیئت حاکمه جمهوری اسلامی بیانگر این واقعیت است که آن هیئت متشکل  از افراد وابسته به « اقوام »مختلف ایرانی است. اگر به ترکیب هیئت حاکمه انتقاد و ایرادی وارد باشد گذشته از مخالفت همگی آنها با برقراری حاکمیت قانون و نظام دمکراسی، این ایراد و انتقاد به آنان وارد است که همگی از طرفداران مذهب شیعه ، آنهم جناحی معروف  بنام «روحانیون شیعه دولتی» می باشند و کسی از طرفداران مذاهب دیگر، ازجمله طرفداران سنی مذهب در بین آنها نیست!!

 البته تاکید بر مواضعی که اشاره رفت ،بهیچوجه باین معنی نیست که من بعنوان یک  سوسیالیست مصدقی ، براین نظرم که ما در ایران با مشکلی بنام «مسئله اقوام» روبرونیستیم. اما بنظر من ، حل مسئله اقوام در ایران و پاسخ به این مشکل، سیستم حکومتی فدرال که برپایه حکومت قومی شکل گیرد، آنهم در چارچوب نقشه جعرافیائی مورد نظر بعضی از احزاب قومی، نمی تواند باشد!

صرفنظر از اینکه سیستم حکومت فدرال احتیاج به فرهنگ سیاسی مربوط به خود آن سیستم دارد ــ فرهنگی که متأسفانه ما ایرانیان کمتر با آن آشنا هستیم ــ من فرض را بر این قرار می دهم که در بین گروه های «هویت طلب» ، اصولا نیروهای تجزیه طلب وجود ندارد،  که امید است چنین باشد؛ در چنین حالتی  و در صورت تحقق چنان سیستم حکومتی در کشور، تازه  در تمام استانهای کشور با اقلیت های قومی دیگری روبرو خواهیم شد، و در نتیجه  نه اینکه به «مشکل اقوام » که بنظر من  بیشتر بر محور مسائلی فرهنگی دورمی زند، پاسخ مثبتی نداده ایم ، بلکه مشکل جدیدی بر مشکلات موجود در وطنمان ایران افزوده ایم!

بنظرمن، (منصور بیات زاده) بهترین راه حل این مشکل و چگونگی اداره استان های کشور برپایه قبول حقوق مساوی و برابر تمام شهروندان ایرانی صرفنظر از وابستگی «قومی» آنها می باشد. چگونگی سیستم حاکم بر ایالات متحده آمریکا، بیانگر این واقعیت است که اگر آلمانی تبار ها  بیش از ۲/۱۵در صد مردم آن کشور را تشکیل می دهند یعنی بیش از ۸/۴۲ ملیون نفر هستند و یا ایرلندی تبارها که ۸/۱۰ در صد ساکنین آن کشور ، یعنی ۵/۳۰ ملیون نفرهستند ، آفریقائی تبارها که ۸/۸ در صد ، یعنی ۹/۲۴ ملیون نفر هستند ، انگلیسی تبارها که ۷/۸ درصد ، یعنی  ۵/۲۴ ملیون نفر هستند، مکزیکی تبارها که ۵/۶ درصد یعنی۴/۱۸ ملیون نفر هستند، ایتالیائی تبارها که  ۶/۵ درصد ، یعنی ۶/۱۵ ملیون نفر هستند، لهستانی تبارها که  ۲/۳درصد ، یعنی ۹ ملیون نفر هستند، فرانسوی تبارها که ۳ درصد ، یعنی  ۳/۸ ملیون نفر هستند، اسکاتلندی تبار ۷/۱ درصد، یعنی ۹/۴ ملیون نفرهستند، هلندی تبارها ۶/۱ درصد، یعنی ۵/۴  ملیون نفر هستند،  نروژی تبارها ۶/۱ درصد، یعنی ۵/۴  ملیون نفر هستند، سوئد تبارها ۴/۱ درصد ، یعنی ۴ ملیون نفر هستند … هیچکدام از آنها در هنگام بیان ملیت خود  از اصل و نسب آلمانی، ایرلندی ، آفریقائی، انگلیسی، مکزیکی، ایتالیائی، لهستانی ، فرانسوی ، اسکاتلندی، هلندی ، نروژی، سوئدی، … صحبت نمی کنند، بلکه همگی  معتقدند که در کشور ایالات متحده آمریکا بیشتر از یک ملت وجود ندارد و آنها هرکدامشان بخشی از ملت ایالات متحده آمریکا می باشند، ایالاتی که برپایه تقسیم بندی « قومیت» و «ملیت» ساکنین آن کشور، شکل نگرفته است. همچنین ضروریست یادآور شد که از کل جمعیت ایالات متحده آمریکا، آمریکائی ها ۱/۷ درصد ، یعنی ۲/۲۰ ملیون نفر هستند، و آمریکائیهای سرخ پوست  ۸/۲ در صد ، یعنی ۹/۷ ملیون نفرهستند …(۶)

چون همگی شهروندان ایالات متحده آمریکا صرف نظر از اصل و نسب و تبار خود به اصل برابری حقوق تمام شهروندان در مقابل قانون  پی برده اند و در روند مبارزات سیاسی ـ اجتماعی، آن اصل را به یکی از ارزش های هویتی خود تبدیل کرده اند؛ در آن جامعه هیچکس و یا هیچ گروهی، موضوعی بنام «هویت طلبی قومی و تباری» را مطرح نمی کند، چون مبارزه و فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی آنها بخاطر گسترش حقوق دمکراتیک تمام شهروندان، در مقابل قانون است.

حال اگر فردی با تقسیم بندی استانی کشور بر پایه «قومیت» ، مخالفت نمود و خواستار حقوق مدنی برابر برای تمام شهروندان ایرانی صرفنظر از وابستگی قومی  و مذهبی شان شد و بر تمامیت ارضی  و استقلال وطنش ایران تاکید ورزید، آیا  چنین فردی نژادپرست است و یا مخالف با حقوق بشر؟! بنظر من کسانی که طرز تفکر چنین فردی را برابر با «نژادپرستی»  و مخالفت با«حقوق بشر» ارزیابی می کنند، با مشکل معرفتی روبرو هستند!!

ما سوسیالیست های مصدقی در هنگام تأسیس سازمان سوسیالیست های ایران در سی تیر ۱۳۶۳ ، طرفدار نظام «جمهوری فدراتیو» بودیم، چون در روند فعالیتهای سیاسی خود متوجه بدفهمی و برداشت های غلط بعضی از عناصر و گروه های سیاسی، بخصوص برخی از سازمانها و احزاب چپ و قومی  از مضمون «جمهوری فدراتیو» شدیم، برای جلوگیری از هرگونه تعبیر سوء از نام «جمهوری فدراتیو» ، با توجه به حفظ اصل محوری شرکت وسیع مردم در تعیین سرنوشت کشور و همچنین تاکید بر تمامیت ارضی وطنمان ایران، در خواست «جمهوری فدراتیو» تجدید نظر کردیم و آن خواست را از « اصول و اهداف »سازمان خود حذف کردیم.(۷)

«انسان گرایی»

سازمانی که من در آن عضویت دارم ، «سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق»، برای متحقق کردن اصل مهم انسان گرائی، بر «اصل فردیت» تاکید می ورزد و در همین رابطه است که ما بر این نظریم، زمانیکه صحبت از حقوق بشر و حقوق احاد ملت و مردم می شود ، باید «انسان (بشر) » صرفنظر از مذهب ، نژاد، قومیت، جنسیت، وابستگی سازمانی و حزبی، مقام ، شغل و ثروت … معیار سنجش و قضاوت در باره چگونگی حقوق باشد و نه چارچوب و روابطی که ایدئولوژی ها و مکتب ها  برای انسانها تعیین کرده و می کنند. در همین رابطه است که حقوق ملت مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی را ناقص و حتی برخی از آن اصول را غیر دمکراتیک می دانیم و براین نظریم که آن نقایص و عیوب و کمبودها باید در اثر روشنگری و مبارزات مردم ایران با تجدید نظر دراصول قانون اساسی، اصلاح و کامل گردد!

اما همانقدر که ما سوسیالیست های مصدقی برای «انسان گرایی» و «آزادیخواهی» ارزش قائلیم، همانقدر نیز ارزش های«استقلال » و «تمامیت ارضی» وطنمان ایران برایمان مهم است. در رابطه با همین ارزشهائی  که اشاره رفت ، با وجود اینکه سازمان ما ،«سازمان سوسیالیست های ایران»، بعنوان یک تشکیلات «چپ» و «سوسیال دمکرات» در سی تیر ۱۳۶۳ ، یعنی در ۲۵ سال قبل تشکیل شد، سازمانی که در برگیرنده افراد سوسیالیست، سوسیالیست دمکرات و سوسیال دمکرات هست، خود را جزو طیف ملی و مصدقی بشمار آورد. با توجه باین توضیح ، روشن است که «ملی گرائی» ، بخشی از ارزش های هویت سیاسی ما می باشد! آنهم بدین خاطر که چون برخورد اکثریت بزرگی از افراد و سازمانها و احزاب چپ ایران با حقوق بشر، برخوردی «طبقاتی» بوده و هست، مواضعی که غلط هستند زیرا به نظر من «حقوق دمکراتیک » انسانها را باید بخاطر«انسان» بودنشان محترم شمرد و نه اینکه چون وابسته به طبقه معین اجتماعی هستند!

آقای دکتر موسی غنی نژاد باید بداند که نمی تواند با فحاشی به «ملی گرائی»،خود را بعنوان پرچمدار «انسان گرائی» بمردم  ایران حقنه کند. کسی که به مبارزات مردم ایران و مبارزین راستین علیه نفوذ و دخالت دولتهای استعمارگر خرده می گیرد و آن مبارزات را « اجنبی ستیزی» می نامد، اصولا نمی تواند «انسان گرا» باشد! آقای دکتر غنی نژاد باید بداند که تنها صاحبان سرمایه، انسان نیستند، آن چندین ملیارد افرادی که کوچکترین ثروتی در اختیار ندارند و هر روز، هزاران نفر از آنها بخاطر گرسنگی جان خود را از دست می دهند و یا ملیون ها نفرشان  در بدترین وضعیت معاش بسر می برند، نیز انسان اند!

آقای دکتر غنی نژاد، باید بداند که بسیاری برای اغفال و منحرف نمودن مردم، بغلط ادعای دفاع از «انسانگرائی» کرده و می کنند. مگر همین پرزیدنت جورج دابلیو بوش تحت نام «انسان گرائی»  و «دفاع از حقوق بشر»  به عراق و افغانستان حمله نکرد، مگر آن جناب نمی خواست بخاطر دفاع از انسانگرائی و دمکراسی مورد نظرش، «خاورمیانه بزرگ» بسازد؟ آیا آن پرزیدنت جنایتکار با ماسک انسانگرائی خود، باعث مرگ صدها هزار نفر مردم بیگناه آن جوامع و آواره شدن و بی خانمان نمودن ملیونها انسان بی پناه نگردید؟

با توجه به متن گفتگوی آقای دکتر موسی غنی نژاد و بسیاری دیگر از نوشته های این جناب ، باید چنین نتیجه گیری کرد که در طرز تفکر این استاد محترم دانشگاه ، مقولات «استقلال» و « استقلال طلبی» و « ملی گرائی» با خود بار منفی بهمراه دارند. با توجه به این واقعیت تلخ، نابخردانه و غیر معقولانه باید باشد که از چنین فردی ــ اگرچه مدعی دفاع از «انسانگرائی» است، ولی گفتار و نوشتارش توجیه گر سیاست وابستگی به استعمارگران است ــ انتظار داشت که همچون آزادیخواهان و استقلال طلبان ایرانی به افتخارات و پیروزیهای سیاسی ایرانیان ، همچون مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ، خلع ید از شرکت غاصب نفت در ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ و یا پیروزی انقلاب  ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ افتخار نماید!

دکتر موسی غنی نژاد باید بداند، کسی که مدعی دفاع از «انسانگرائی» است، حق ندارد با تقلب و نیرنگ در مخدوش کردن تاریخ سیاسی وطنش بکوشد. مگر محمدرضاشاه پهلوی و دستگاههای تبلیغاتی اش کوشش ننمودند تا بخیال خود نام مصدق و «راه مصدق» را از تاریخ ایران محوّ کنند؟ بیچاره آن افرادی که خیال می کنند با فحاشی به دکتر مصدق و ملی گرائی  و منفی شمردن خواست استقلال طلبی، می توانند هویت سیاسی دکتر مصدق  و نهضت ملی ایران را خدشه دار نمایند!

«حریم امنیتی»

در مملکتی که فعالان جنبش زنان، جنبش دانشجوئی، جنبش کارگری ، معلمین ، استادان دانشگاهها ، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و دیگر نیروهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی  در رابطه با «اتهامات واهی» وابستگی به دولتهای بیگانه تحت پیگرد قرار می گیرند، بازداشت می شوند، شکنجه می شوند، بزندان محکوم می گردند، سئوال انگیز است که  چگونه افرادی همچون آقای دکتر موسی غنی نژاد تنها بخاطر اینکه علیه دکترمصدق و ملی گرائی  قلم فرسائی می کنند و به جوّ سازی علیه آن نیروها و ملی گرائی دامن می زنند، دارای «حریم امنیتی» هستند! در پناه چتر همین «حریم امنیتی» است که جناب دکتر موسی غنی نژاد، بدون نگرانی از هیچگونه پیگرد قضائی، «استقلال طلبی» را بزیر سئوال می برد!

 آری قضاوت در باره استقلال طلبی  در جمهوری اسلامی، بر پایه معیار یک بام و دوهواست!!

متأسفانه در جمهوری اسلامی  برای بخشی از هیئت حاکمه،دشمنی با ملی گرائی و دکتر مصدق دارای آنچنان اهمیتی شده است که، مخالفین نهضت ملی و دشمنان  استقلال طلبی می توانند بآسانی با فحاشی و بدگوئی به دکتر مصدق و ملی گرائی، ارزش استقلال طلبی  را بزیر سئوال برند! برای آشناشدن با چنین شیوه کاری، بی جا نخواهد بود یکبار با دقت متن گفتگوی آقای دکتر موسی غنی نژاد با شهروند امروز،بنام « انسان گرایی مهم تر از ملی گرایی» را خواند! (۸)

«اجنبی پرست»

من این نوشته را با نقل قولی از بیانات دکتر مصدق در سی و چهارمین  جلسه دادرسی در محکمه نظامی رژیم وابسته به امپریالیسم محمدرضاشاه پهلوی که در روز شنبه ۲۸ آذر ۱۳۳۲  برگزار شده بود، پایان می دهم. تا روشن گردد که چرا و بچه دلیل عناصر و نیروهای «اجنبی پرست» با دکتر محمد مصدق، رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت، سرستیز داشته و دارند.:

دکترمصدق در محکمه نظامی رژیم محمد رضاشاه ، می گوید:

«  آری تنها گناه من و گناه بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیده ام و پنجه در پنجه مخوف ترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی درافکنده ام و به قیمت از بین رفتن خودم و خانواده ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی می دانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه در صدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند.»(۹)

یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷ –  ۲۸ دسامبر ۲۰۰۸

dr.bayatzadeh@ois-iran.com

www.ois-iran.com

پانویس:

۱ ـ انسان گرایی مهم تر از ملی گرایی/گفتگو با موسی غنی نژاد

به نقل از سایت ادوارنیوز

http://advarnews.info/idea/8433.aspx

و به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران

www.ois-iran.com/ois-iran-4019-dr.ghaninejad-ensangheraie_mohemtar_az_melligheraie.htm

۲ ـ دکتر منصور بیات زاده ، کتاب دکتر مصدق و «راه مصدق»، صفحه ۱۰۷،جلد اول ، بخش شانزدهم .

www.rahe-mossadegh.ois-iran.com

۳ ـ  مهندس مهدی  بازرگان،

شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدی بازرگان در گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی ، صفحه ۲۷۶ ، جلد نخست، مؤسس خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول / ۱۳۷۵

۴  ـ  دکتر محمد مصدق، متن پیام نخست وزیر، دکتر مصدق در باره علل صدور دستور اجرای عملیات خلع ید، در تاریخ ۳۰خرداد ۱۳۳۰

معرفی وشناخت دکتر محمد مصدق، بقلم محمد جعفری قنواتی ، صفحات ۲۳۲ و ۲۳۳،  چاپ اول: ۱۳۸۰ ، نشرقطره .

ــــــــــ

اجرای عملیات خلع ید از انگلستان و پیام دکتر مصدق در باره علل صدور دستور اجرای عملیات خلع ید، در تاریخ ۳۰ خرداد۱۳۳۰

به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران:

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4020-ejrahe_khaleyad_wa_payame_dr.mossadegh_dar_30_khordad_1330.htm

۵ ـ  مهندس محمد رضا خادم ، آشفتگی در تحلیل و یا موضعگیریهای مغرضانه،

به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران

www.ois-iran.com/ois-iran-4018-khadem-mozaagirihaye_mogrezanah.htm

۶  ـ چگونگی درصد ترکیب ملت ایالات متحده آمریکا،

http://de.wikipedia.org/w/index.php?title=Datei:Census-2000-Data-Top-US-Ancestries.jpg&filetimestamp=20050518214502

۷ ـ  تاریخچه سازمان سوسیالیست های ایران ، تجدید نظر در برخی از اصول و اهداف سازمان، صفحات  ۳۲  و  ۳۳ .

www.ois-iran.com/tarix/page32.htm

۸ ـ انسان گرایی مهم تر از ملی گرایی/گفتگو با موسی غنی نژاد

به نقل از سایت ادوارنیوز

http://advarnews.info/idea/8433.aspx

و به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران

www.ois-iran.com/ois-iran-4019-dr.ghaninejad-ensangheraie_mohemtar_az_melligheraie.htm

۹ـ  مصدق در محکمه نظامی، به کوشش: جلیل بزرگمهر ، صفحات ۲۷۸ و ۲۷۹، جلد دوم، چاپ اول، زمستان ۱۳۶۳ ، نشر تاریخ ایران .

 

خروج از نسخه موبایل