بالا گرفتن موج افتخار به «نژاد آریایی» و رشد نوعی ناسیونالیسم سخیف و خشن، نشانهی بحرانی فراگیر و خطرناک در جامعهی ایران است. هر ناسیونالیسمی که کشور، ملت-دولت و شهروندی را نوعی قرارداد نبیند، لاجرم به خشونت و جنایت میانجامد. ایرانی بودن، قرارداد است نه هویتی ذاتی، زبانی، نژادی، مذهبی یا قومی. مرزهای ایران، مانند مرزهای دیگر کشورها قراردادی است و طی سدههای مختلف، تغییر کرده است. شهروند هر کشوری بودن به معنای برخورداری از حقوق سیاسی و رابطهی خاص داشتن با نهاد دولت است و امتیاز و برتری ویژهای برای کسی نمیآورد.
جمهوری اسلامی در وهلهی نخست به جای آنکه دولتی برای همهی ایرانیان باشد، نظامی ایدئولوژیک است که حتا مصونیت هواداران و وفاداران و سردمداران دیروز آن هم در آن تضمینشده نیست. هزاران ایرانی اکنون در خارج از ایران هستند و امکان بازگشت به کشور را ندارند. در عوض چه بسا گروههای غیر ایرانی که به دلیل همکاری نظامی و سیاسی با جمهوری اسلامی، به راحتی به ایران رفت و آمد میکنند. همچنین، جمهوری اسلامی، نظامی استوار بر تبعیض زبانی، قومی و مذهبی است و این تبعیض نه تنها سیاسی و اجرایی است که قانون اساسی نیز بدان مشروعیت بخشیده است.
شکست ایدئولوژی اسلامی – و ایدئولوژیهای دیگر سدهی بیستم – به خلأ ایدئولوژیک و بحران هویت انجامیده است. به ویژه، بخش عظیمی از ایرانیان جوان، از دولت و برنامههای اسلامگرایانهی آن، دلزده و سرخورده شده و در نتیجه، احساس بیریشگی وانهادگی میکنند. این حس وانهادگی و تنهایی، به قول هانا آرنت، انسانها را در خطرناکترین موقعیتها قرار میدهد؛ آنها در معرض توهم و فریفتهشدن قرار میگیرند: جذب جنبشهای افراطی و ایدهآلهای خیالی میشوند تا از تنهایی به درآیند. میخواهند عضو مجموعهای بزرگتر و مهمتر باشند تا زندگیشان معنا پیدا کند، پایشان روی زمین سفتتری قرار گیرد. موج دینگردانیها از اسلام به بیخدایی یا ادیان دیگر هم تا اندازهای برای درمان این تنهایی است.
ناسیونالیسم نژادگرا، مذهببنیاد یا زبانبنیاد، خشونتزا و مانعی بر سر راه برقراری آزادی و دموکراسی است. هر تعریفی از ناسیونالیسم که همهی شهروندان یک کشور را برابر نداند و در برنگیرد، آن کشور را در معرض ارتکاب جنایتهای مهیب یا قربانی خشونتهای تازه شدن قرار میدهد.
از فیس بوک مهدی خلجی