فرض کنیم اگر همین حالا نظارت استصوابی در ایران لغو شود و همه شهروندان بتوانند آزادانه نامزد انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری (یا همه مجتهدان بتوانند برای مجلس خبرگان نامزد) شوند، چه اتفاقی می افتد؟ در این فرض سلامت انتخابات و حتی به طور نسبی آزادی فعالیت و تبلیغات سیاسی و مدنی را نیز مفروض می گیریم (و وارد رویای مان می کنیم!) در این صورت جدا از هر نوع جابه جایی سیاسی جناح ها و افکار ورویکردها؛ یک اتفاق ساده رخ خواهد داد و آن اینکه حاکمیت مجلس یا جامعه به دست “اکثریت” واقعی مردم خواهد افتاد. اکثریت فرصت آزمون و خطا خواهد یافت و می تواند در انتخابات بعدی جابجا شود. البته هر کسی می تواند در این رویااندیشی تفکر و رویکرد و جریان خود را آن “اکثریت” فرضی فرض کند! در این بحث، این مسئله اصلی نیست. فقط خواستیم نگاه مان را از نزدیکی جلوی پا به کمی دورتر ببریم و با دوری از حالت پراگماتیستی مینیمالیستی غرق در روزمرگی و یک انسان بی رویا، حداقل در خیال خود تصور یا آرزوی آن رویاها را داشته باشیم.
بر این اساس آشکار است که در ایران بنا به دلایلی که یکی از مهم ترین آن ها همین “نظارت استصوابی” است، هیچ گاه اکثریت واقعی بر مردم حکومت نکرده و این سلاح در کنار برخی ابزارهای دیگر وضعیتی را رقم زده است که با قطعیت بالایی می توان بر آن “حکومت اقلیت بر اکثریت” نام نهاد. نظارت استصوابی به تعبیری آخرین حلقه های یک زنجیره اقدامات برای اعمال اراده اقلیت بر اکثریت است.
اما “اقلیت” در ایران با چه ابزارهایی خود را بر اکثریت تحمیل می کند.
ایجاد ارعاب و تهدید
ایجاد ارعاب و تهدید برای وادار به سکوت کردن یا از صحنه بیرون راندن اکثریت یکی از مهم ترین شیوه های اعمال اراده اقلیت بر اکثریت است. این امر اما از طرق مختلفی صورت می گیرد. طرقی اکثرا غیرقانونی و بعضی هم به ظاهر قانونی؛ مانند:
– فشارهای امنیتی از سوی اطلاعات و اطلاعات های موازی: تهدید، احضار، بازداشت و بازجویی کردن کسانی از میان فعالان سیاسی و مدنی و صنفی، معلمان، اساتید و دانشجویان، نویسندگان و هنرمندان و… که به گونه متفاوتی نسبت به سیاست های رسمی می اندیشند.
– گروه های فشار: گروه های فشار با حمله به تجمعات، مراکز هنری، نشریات و… سعی در مرعوب و از صحنه به در کردن صداهای متفاوت دارند که می توانند بازتابی از نظرات بخش مهم معروف به اکثریت خاموش (البته در اینجا تاکیدی بر اکثریت بودن آن نداریم) باشند.
– تصاحب صحنه و میدان و خیابان: تلاش برای به رخ کشیدن کمیت، صدا، فریاد و پرخاش با راهپیمایی و تظاهر و مانور در یک سطح و در سطح دیگر رویارویی و ضرب و شتم (تا تیراندازی) برای ایجاد ارعاب صورت به صورت علیه افراد و افکار و صداهای متفاوت و مخالف و سرکوب آنها برای از صحنه به در بردن اجتماعی و فیزیکی شان.
– تحریکات مذهبی و غوغاسالاری برای تحریک عواطف و تعصبات مذهبی در مواقعی خاص و عمدتا با اتکا به دروغ و فریب مبنی بر توهین به مقدسات دینی و یا دست زدن در روز عزا! و… تا غوغاگری روی حجاب و مسائل مربوط به جسم و جنس مونث.
– جوسازی و غوغاسالاری سیاسی باز با اتکای عمدتا یک جانبه روی برخی مسائل و حساسیت زایی بعضا ملی (مثلا روی مسائل هسته ای، جنگ و…) برای جلوگیری از نقد کارشناسی صداهای متفاوت از سیاست رسمی؛ با نیروی کم، سر و صدای فراوان کردن و یک طرفه تریبون و میدان تبلیغی و رسانه ای را به دست گرفتن. نمونه کنفرانس برلین و جوسازی یک طرفه روی آن مثال خوبی است.
– مانورهای شبه قانونی مانند گشت ارشاد برای نگران کردن و ترساندن و ناامیدسازی طبقه متوسط فرهنگی نوگرا که معمولا پایگاه اجتماعی نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه هستند (جدا از ریشه های فکری و مذهبی متعصبانه آن) و یا مانورها و گشت ها و برخوردهای گهگاهی برای جمع آوری آنتن های ماهواره و اعلام رسمی غیرخصوصی بودن مشاعات ساختمان مثل حیاط و راه پله و پشت بام و…
حذف و تخصیص های رسمی قانونی و شبه قانونی
علاوه بر شیوه های غیر قانونی و اقتدارگرایانه و قلدرمنشانه برای ایجاد رعب و هراس برای ترک صحنه و خالی کردن آن برای حاکمیت اقلیت؛ روش های به ظاهر قانونی و رسمی ای نیز وجود دارد که با تبعیض های نهفته در خود اکثریت را از حق خود محروم می کند و سهم بزرگ تر را به اقلیت می سپارد و یا به پروسه حذف اکثریت به نفع اقلیت کمک می کند. در این باره نیز موارد و نکاتی قابل ذکر است:
– ناعدالتی قضایی: متأسفانه میزان فساد در دستگاه قضایی ایران بسیار بالاست. اما در بخش های سیاسی آن بی عدالتی و اعمال غیرقانونی بیداد می کند. زنجیره ارعاب توسط احضار و تهدید و بازجویی از سوی نیروهای امنیتی؛ را قاضیان فاسد و مطیع تکمیل می کنند تا صداهای ناساز یا سیاستهای حاکم را حذف یا مرعوب کنند. این امر که از اول انقلاب از غیرخودی ها شروع شد، به تدریج به خودی ها رسید.
– انحصار شدید در رسانه های عمومی پرتیراژ با محوریت صدا و سیما تا نظرات رسمی به صورت یک طرفه به افکار عمومی حقنه شود. یکی از مهم ترین اهرم های درونی سازی تفکر و رویکرد و ادبیات اقلیت در اکثریت این ابزار است. هر چند به علت کثرت نفوذ رسانه های رقیب این تاثیر که هم چنان بسیار شدید است، سیری نزولی پیدا کرده است.
– سانسور و محدودیت های رسانه ای و هنری و… با ندادن مجوز به دگراندیشان فکری و سیاسی و ایجاد محدودیت برای همان ها که مجوز گرفته اند با اخطارهای شورای امنیت ملی، وزارت ارشاد و اطلاعات و…و جلوگیری از عرضه محصولات فرهنگی و هنری و ادبی و…
– ارسال پارازیت روی ماهواره ها و فیلتر کردن و محدودسازی فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای دشوارسازی رسیدن صداهای متفاوت به گوش جامعه و امنیتی کردن گهگاهی این فضا.
– تصاحب تریبون های مذهبی: امروزه تقریبا همه مساجد و حسینیه ها و نمازهای جمعه در انحصار جریان اقلیت است حتی مجمع روحانیون مبارز نیز به تدریج همه منابر و مساجد خود را به جز معدودی از دست داده است. در برخی شهرهای کوچکتر به ندرت مواردی استثنایی دیده می شود. تکایای موقت جشن و عزاداری در روزهای خاص گاه اندکی از دست این اقلیت خارج می شود.
– سخت کردن مجوزدهی برای فعالیت های جمعی برای ظهور و بروز رسمی صداهای متفاوت از حوزه حزبی گرفته تا حوزه های صنفی، مدنی و… تا ادبی و هنری و…
– تدوین یک جانبه کتاب های درسی و سعی در تحمیل و حقنه کردن افکار اقلیت در ذهن فرزندان اکثریت و به خصوص تحریف تاریخ و توجه دقیق به امر آموزش تا قبل از سنی که فرد بتواند خود به صداهای متفاوت دسترسی پیدا کند.البته فضای داخلی خانواده ها مانع مهم موفقیت این اهرم کارساز است.
– بمباران تبلیغی نیروهای حامی و میدانی خود در بسیج و حراست های ادارات و… با بودجه های سرشار بی حد و حسابی که رسما در ردیف های بودجه می آید و یا با بهره گیری از برخی بودجه های در اختیار، تااز طریق اردوها، جزوات تبلیغی، جلسات آموزشی و… آن ها را دقیقا طبق عقاید و سلایق فکری و سیاسی جریان اقلیت تربیت کنند و حساسیت ها و هیجانات خاصی را به آن ها القا کرده و آن ها را جهت اعمال خشونت به نفع اقلیت علیه اکثریت آماده کنند.
– ارائه سوبسید و مشوق های مالی و رانت های فراوان برای افراد، افکار و اعمال همسو با جریان اقلیت در حوزه های مختلف فکری، هنری، ورزشی و… و تلاش برای رسوخ دادن نیروهای خود در بدنه اجرایی در سطوح مختلف اداری و دانشگاهی و….
– خرید رای با ارائه برخی خدمات اقتصادی و اجتماعی مثلا توسط کمیته امداد و محصور و به اصطلاح محدود و مصون سازی آنها از شنیدن و یا پذیرش صداهایی متفاوت از صدای اقلیت حاکم و وابسته کردن آنها به ویژه به صورت اقتصادی به خود تا به خودسانسوری دچار شده و به افکار متفاوت اجازه ورود به ذهن و زندگی خود را ندهند و یا حداقل در مواردی خاص مانند انتخابات مجبور به تبعیت از اراده غالب شوند (از میزان موفقیت این اهرم نیز مرتبا کاسته شده است).
– حامی پروری بخصوص توسط گزینش ها و حراست های ادارات مختلف که خود به فیلتری برای عدم بهره مندی اقتصادی دگراندیشان که حق اولیه هر شهروندی است؛ تبدیل شده است و یا با فرض عبور از این فیلتر؛ باعث هراس مستمر و ناامنی روانی به خاطر هر آن از دست دادن شغل و موقعیت و در نتیجه دچار خودسانسوری و حتی دورویی شدن می گردد که خود مانع ظهور و بروز دگراندیشی فکری و سیاسی است.
– نظارت استصوابی: نظارت استصوابی در زنجیره اعمالی که فهرستی از آنها تیتروار آمد آخرین حلقه از راه های اعمال نظر و حاکمیت اقلیت بر اکثریت در ایران است. با نظارت استصوابی انتخابات دو مرحله ای می شود و قبل از اینکه اساسا مردم موفق به ریختن رای خود به صندوقها شوند عده ای از حق انتخاب شدن محروم میگردند. عده ای که می توانند نظراتی نزدیک تر به آراء و گرایشات اکثریت جامعه داشته باشند.
حتما در این فهرست شیوه ها و ابزارهایی نادیده مانده است اما جنس و نوع آن ها تقریبا در ردیف همین مواردی است که بر شمرده شد.
با مروری بر عناوین شیوه ها و ابزارهایی که اقلیت می تواند بر اکثریت حاکم شود و خود را به جای اکثریت قالب کند؛ حداقل می توان وضعیت بدیلی را تصور کرد که عاری از این شیوه ها باشد. داشتن رویای چنان وضعیتی خود یکی از نیروهای محرکه هر فعالیت سیاسی و مدنی است. کلان تر اینکه اساسا هر انسانی با رویایی زندگی می کند. مینیمالیسم سیاسی می تواند این رویا ها را بسیار اندک و ناچیز کند. همان گونه که خیالبافی و آرزو اندیشی نیز می تواند فرد را از عرصه واقعیت به بستر آرزوها بکشاند. حرکت در بستر واقعیت اما داشتن همواره رویایی در سر می تواند انگیزه و امید برای حیات و حرکت ایجاد کند. انسان های بی رویا انسان های دلمرده ای هستند.انسان هایی قانع و سر به زیر یا خسته و مایوس. رویای یک زندگی و جامعه بهتر است که هر آدمی را به جلو فرا می خواند.
از: روز