نویسنده: تورج اتابکی
پژوهشگر ارشد پژوهشکده تاریخ اجتماعی هلند
خبر مرگ «خسرو شاکری» وقتی که از پاریس رسید، به یاد شعری از ناظم حکمت افتادم. شعری با عنوان «آنژین پکتوریس». با این مطلع: «اگر پارهای از قلبم اینجاست دکتر، پاره دیگرش… .». حال چرا مرگ شاکری مرا به یاد این شعر ناظم حکمت انداخت؟ شاید به این خاطر که هر دو در جدالی توان کش با بیماری قلبی، به دور از میهن و به اعتبار شعر ناظم حکمت تنها با نیمهای از قلبشان چشم از جهان فرو بستند. نیمه دیگر قلب شاکری در ایران بود و ماند. اعتبار این ادعا را شاید بیش از هر جای دیگر در کارنامه شاکری باید جست. پژوهشگر و اندیشه ورزی که تا آخرین روزهای عمرش، بیقرارانه دلسپرده فهم و فهماندن گوشههایی از تاریخ ایران ماند. در شامگاه پیش از مرگش که در سحرگاه دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴ در بیمارستانی در پاریس اتفاق افتاد، در گفتوگوی تلفنی با دوستی، از نگرانیاش درباره چاپ آخرین اثر مستندش میگفت؛ اثری در سه مجلد درباره حزب توده ایران.
در کارنامه خسرو شاکری، در کنار کنشگری سیاسی، مورخی را داریم از تبار چپ. کهنه سربازی که آزادی و عدالت اجتماعی را توأمان میخواست و به همین رو هیچ گاه در نقد و نفی جباریت از هر نحلهاش و از جمله استالینیسم، کم نگذاشت و از همین رو در تدوین تاریخ جنبشهای اجتماعی و کارگری و گردآوری اسناد مرتبط با آن، از منظر چپ، قلم برنده را بر کژفهمیها و کژرویهای بلشویسم کشاند، بویژه از گونه روسی یا چینی اش. نخستین برگ از کارنامه پژوهش تاریخی شاکری با گردآوری و انتشار اسنادی رقم میخورد درباره فعالیتهای سوسیال دموکراتیک و کمونیستی در ایران. اسنادی که شاکری آنها را در بایگانیها و کتابخانهها در گوشه و کنار جهان یافته بود. او در این زمینه پیشکسوت بود، چرا که پیش از آن تنها احزاب و گروههای کمونیستی بودند که با تولیتی خودگمارده، هر آنچه از این اسناد که خورند و پسند رفتار سیاسیشان بود منتشر میکردند و دیگر اسناد را، که مصداق کژرویشان بود، در محاق فراموشی گزینشی وا مینهادند. تلاش خسرو شاکری برای نشر این اسناد، پایانی بر این تولیت بود. انتشار این اسناد، دستمایه پژوهشهای دانشگاهی شد که به تحلیل تاریخ چپ در ایران میپرداخت. از پی این گام آغازین، شاکری به گردآوری اسناد مرتبط با تاریخ کار و کارگری در ایران رو میکند و مجموعههایی را فراهم میآورد درباره بود و باش و مبارزه کارگران و تهیدستان. گفتنی است که این رویکرد شاکری زمانی است که پژوهش درباره تاریخ کار و کارگری در ایران پویندهای ندارد و تاریخ سیاسی نخبگان یکسره سیطرهاش را بر تاریخنگاری ایران گسترده است.
پیگیری شاکری در انتشار اسنادی از این دست سبب میشود که بسیاری درهای بایگانیهای شخصیشان را به روی او بگشایند و نسخههایی از اسناد و یادداشت هایشان را برای انتشار در اختیار او بگذارند. با خسرو شاکری بود که ایرانیان برای نخستین بار با نام و آثار آواتیس(اردشیر) سلطانزاده، از رهبران حزب کمونیست ایران آشنا شدند که در تصفیههای خونباراستالینی سالهای دهه۱۹۳۰ شوروی به جوخه تیرباران، سپرده شد یا با اندیشههای مصطفی شعاییان، از انقلابیان چپ دهه ۱۳۵۰ که نگاهی نقادانه به تاریخ جنبش کمونیستی ایران داشت.
با بهرهگیری از همه این اسناد بود که شاکری از گردآوری اسناد گذشت و به تدوین تاریخ نشست. تلاشش در تاریخنگاری چپ همه بر این بود تا گونه گونگی در اندیشه چپ را چون دیگر اندیشهها بنمایاند. از جمله کارهایش «میلاد زخم؛ جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران»، کتابی که در بهره بری از اسناد و مدارک تاریخی، کممانند است و نیز «تقی ارانی در آینه تاریخ»، «سرچشمههای سوسیال دموکراسی در ایران مدرن» به زبان انگلیسی و «ایرج اسکندری شاهزاده ایرانی سرخ» به زبان فرانسه و «پیشینههای اقتصادی –اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی» و «ارامنه ایران». این آخری مجموعه اسناد و مقالاتی وزین به ویراستاری او و باز به زبان انگلیسی و نیز کتابها و مقالات دیگر، از جمله مداخلی در دانشنامه «ایرانیکا».
خسرو شاکری به سال ۱۳۱۷ و در تهران چشم به جهان گشود. نوجوانیاش را با شیفتگیاش به آرا و اندیشههای دکتر محمد مصدق به پایان برد. شیفتگی که تا پایان عمر با او بود. در سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیل به خارج رفت. دوران دانشجوییاش را درایالات متحده و اروپا گذراند و به «کنفدراسیون جهانی محصلان و دانشجویان ایرانی» و «جبهه ملی ایران» پیوست. در بسترخیزشهای دانشجویی دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مسیحی به چپ نو گروید که مرزبندی روشنی با کمونیسم روسی و مارکسیسم ارتدوکس داشت. بازتاب این گونه گرایش مارکسی را در رساله دکترایش با عنوان «تشکیل، تکوین و سرنوشت حزب کمونیست ایران» میتوان سراغ گرفت. همین سالها بود که شاکری در کنار فعالیت دانشجویی «بنگاه انتشارات مزدک» را برای نشر اسناد تاریخی نو یافتهاش بنیان نهاد.
با انقلاب ۱۳۵۷ خسرو شاکری به ایران بازگشت. اما اقامتش در ایران دیر نپایید و دوباره کوله بار جلای وطن به پشت گرفت. در پاریس انتشارات پادزهر و در پاییز ۱۳۶۳ «کتاب جمعهها» را راه انداخت. پس از تعطیل «کتاب جمعهها» به سال ۱۳۶۸، سودای برپایی «پژوهشکده کارگری سلطان زاده» را در سر پروراند که تحقق نیافت. در سالهای پایانی زندگیاش بود که شولای استادی تاریخ «مدرسه مطالعات عالی علوم اجتماعی» را به تن کرد و یکسره به پژوهش نشست و چه پر بار.
«خسرو شاکری شخصیتی کمبدیل بود. سیاق رفتارش هر چه بود، در دلسپردگی بیقرارانهاش به تاریخ میهن اما شک نبود. او تکروانه اندیشید، تکروانه نوشت و تکروانه زیست.»
دوشنبه نوزدهم مرداد ماه ۱۳۹۴
به نقل از سایت روزنامه ایران
از: سایت سازمان سوسیالیستهای ایران