سایت ملیون ایران

نامه سرگشاده آقای دکتر حاج سید جوادی به روزنامه کیهان!

hajseyedjavadi_aliasghar201401

این نامه در زمان رژیم پیشین نوشته شده و پاسخی است به افاضات حسین آزموده دادستان ارتش در بیدادگاه هائی که دکتر مصدق را به جرم وطن پرستی محاکمه و محکوم کردند. آزموده در مرداد ماه ۱۳۵۶ نامه ای سراسر فحش و اهانت نسبت به دکتر مصدق نوشته بود و آقا حاج سید جوادی پاسخی به آن داده است.

و شما آقای آزموده…

آقای سردبیر روزنامه کیهان

در صفحه ۱۷ شماره ۲۶ مرداد ۱۳۵۶ روزنامه کیهان نوشته ای از سپهبد بازنشسته حسین آزموده زیر عنوان«شما آقای نخست وزیر…» چاپ شده بود و اگر طبق ادعاهای آقای هویدا نخست وزیر سابق و وزیر دربار کنونی و گفته های آقای آموزگار نخست وزیر جدید:

«آزادی لازم وجود دارد و دولت در کار سانسور دخالت ندارد و حقایق جدید به مردم گفته شود» از شما تقاضا می کنم به نام ازادی و به نام شرافت و حیثیّت ملت ایران و تاریخ ایران اگر روزنامه شما زیر سانسور قرار ندارد و به خاطر عدالت و دفاع از حقوق مردی که در تمام مدت نخست وزیری ایران جز خدمت به وطن هدفی نداشت و عمر خود را در زندان استبداد و به خاطر دفاع از حقوق مردم ایران در برابر منافع استعماری بیگانه و مصالح طبقه حاکمه ایران به سر برد، جواب مرا نیز به سپهبد بازنشسته آزموده برای اطلاع مردم ایران و برای حفظ آبروی ملتی که نسل جوان آن در آینده او را به خاطر این همه سکوت و خاموشی لبریز از تحقیر و شرمساری مورد سرزنش قرار ندهد، منتشر نمائید. انتشار یا عدم انتشار این جواب از طرف روزنامه کیهان بدون حذف یا دست بردن در آنچه که من نوشته ام، صدق یا کذب ادعاهای مقامات دولتی ایران را در وجود ازادی قلم و حق بیان عقیده در پیشگاه افکار عمومی ایران و جهان ثابت خواهد کرد.

آقای آزموده سپهبد بازنشسته یک بار در مقام مدعی و یا به نمایندگی از طرف مدعیان خارجی و داخلی که سالهای دراز حق ملت ایران را بر آزادی و پیشرفت سلب کرده اند، با سمت دادستان ارتش در دادگاهی که آقای دکتر مصدق را نخست وزیر قانونی ایران را به خاطر خودداری از واگذاری ثروتهای نفتی ایران به بیگانگان محاکمه کرد، به نحو احسنت انجام وطیفه نمود. و امروز بار دیگر به قول خود به بهانه تقارن این ایام با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی و در حالی خواهر زاده ایشان یعنی آقای آموزگار به مقام نخست وزیری منصوب شده است، به صورت یک مورخ مدعی! و یا یک مدعی مورخ قلمفرسائی می کند و با اتکا به این مسئله که هرچه بگوید و بنویسد به خاطر وجود خفقان و سانسور، از سوی ملت ایران بدون جواب می ماند؛ و یا به عبارتی صحیحتر جواب ملت ایران به فحشها و ناسزاهائی که او به نام تاریخ نثار یکی از بزرگ سیاستمداران وطن دوست ایران یعنی دکتر محمد مصدق می کند، به علت سانسور و خفقان افکار و عقاید، چیزی جز سکوت و خاموشی نخواهد بود.

در آن دادگاه نیز آقای آزموده با اتکا به قدرتهائی که دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کردند و حق هرگونه آزادی قلم و زبان را از ملت ایران گرفتند، چیزی جز فحش و ناسزا به پیشگاه رهبر نهضت ملی ایران تقدیم نکرد. زیرا در واقع همانطور که همه اسناد و مدارک سازمان اطلاعتی امریکا و مطبوعات غربی شهادت می دهند و در منطق قضائی و حقوقی دادگاه رژیم دیکتاتوری ایران و دادستان آن که شما بودید، چیزی جز فحش و ناسزا برای دکتر مصدق نخست وزیر قانونی ایران وجود نداشت. آقای آزموده به عنوان دادستان دادگاه دکتر مصدق و مأمور دستنشانده رژیم دیکتاتوری؛ و دادگاه فرمایشی نظامی و جراید و مطبوعات آن روز زیر سانسور مطلق فرمانداری نظامی تیمور بختیار؛ هرگز مدافعات مصدق را مورد توجه قرار ندادند و آن را منتشر نکردند. اتهام واقعی دکتر مصدق جز فحش و اتهامات جعلی آقای آزموده دادستان ارتش چه بود؟

جرم واقعی دکتر مصدق دو چیز بیشتر نبود:

۱- گناه اول دکتر مصدق این بود که با تمام اعتقادی که به نظام مشروطه سلطنتی داشت و بر خلاف دروغهای آقای حسین آزموده در مقاله کذائی، خود به خاطر همین اعتقاد با کمال شهامت و جرئتی که در آن روزگار در ۲ یا۳ نفر بیشتر نبود، با تفویض سلطنت به سردار سپه به عنوان نماینده مجلس علناً در مجلس شورای ملی مخالفت کرد و به صورت رسمی گفت:« شاه باید طبق قانون اساسی سلطنت کند، نه حکومت…» و حکومت باید طبق اصول صریح قانون اساسی به دولتی وا گذار شود که در مقابل ملت و نمایندگان واقعی آن مسئولیّت داشته باشد.

۲- گناه دوم مصدق این بود که در برابر امپریالیسم انگلیس و منافع استعماری آن دولت در منابع نفتی ملت ایران قیام کرد و تا جائی که می توانست و قدرت انسانی او اجازه می داد؛ یعنی تا آن جائی که به قیمت سقوط غیر قانونی او و سپس زندان و تبعید غیر قانونی اش تمام شد، از این اعتقاد دفاع کرد و جان خود و آزادی خود را در راه ایمان خود به آزادی و پیشرفت ملت ایران از کف داد؛ ولی هرگز نظیر صدها چاپلوس و فرصت طلب و وطن فروش استقلال و آزادی ملت ایران را فدای جاه و مقام دنیوی نکرد.

آقای آزموده!

وقتی خواهر زاده شما آقای جمشید آموزگار حرف از آزادی و حقیقت می زند، من از شما می خواهم که از او بخواهید اجازه دهد تا مدافعات دکتر مصدق در دادگاه نظامی که شما دادستان آن بودید، چاپ و منتشر شود. و اگر بیشتر طالب حقیقتید از آقای آموزگار بخواهید که نطق دکتر مصدق را در مخالفت با تفویض سلطنت به سردار سپه و علل این مخالفت را از رادیو و تلویزیون به اطلاع ملت ایران رسانند تا آشکار شود که دکتر مصدق در سالهای سلطنت شاه فقید چرا مطرود شد و چرا به زندان افتاد و چرا به تبعید رفت؟ و تا آشکار شود که دکتر مصدق در مقام نخست وزیری ایران به چه دلیل با کودتا ساقط شد و به چه علت به محاکمه و زندان و تبعید و مرگ در عزلت و تنهائی محکوم گردید.

نوشته آقای آزموده همانگونه که لایق منطق نویسنده آن است، سراسر فحش و تهمت است در باره دکتر مصدق. و ما هرگز قادر نیستیم جواب آقای آزموده را با همان منطق بدهیم. ولی از آنجا که آن نوشته را همه نخوانده اند، نمونه هائی از منطق آقای آزموده را در باره دکتر مصدق در اینجا بازگو می کنیم تا میزان جوانمردی و شهامت و عدالت و قدرت منطق دادستان دادگاه دکتر مصدق یک بار دیگر بر ملت ایران آشکار شود:

«… مردی به نام دکتر محمد مصدق پرورش یافته در خانواده ای سخت پایبند به حقانیّت رژیم ارباب – رعیتی با اندیشه کهنه استبدادی براساس مبارزه با استعمار در حالی که خود متجاوز از ۵۰ سال به استعمار خدمت کرده بود…» و «… دکتر محمد مصدق چون فارغ از هرگونه قیدی براساس معنویّت بود…» و «… چنانچه آن دستور شرفصدور نیافته بود، دادگاهی تشکیل نمی شد که مصدق در آن دادگاه برای دفاع از خود در نقشی مثل هنرپیشه ها هذیان بگوید. گاه بخندد؛ گاه بگرید و گاه غش کند…»

یک بار دیگر و چند بار دیگر و هزاران بار دیگر این جملات آقای آزموده را بخوانیم… بخوانیم… برای فرزندان خود… بخوانیم تا هر گز فرا موش نشود که:

دکتر مصدق طرفار رژیم ارباب رعیتی و کسی که ۵۰ سال به استعمار خدمت کرده بود… دکتر مصدق فارغ از هرگونه قید معنوی … دکتر مصدق هنرپیشه و هذیان گو و کسی که در دادگاه، گاه می خندید؛ گاه می گریید و گاه غش می کرد … بخوانیم تا فراموش نکنیم که این سخنان کسی است که در آن دادگاه دکتر مصدق آگاهانه جز ناحق نگفت و اکنون نیز آگاهانه جز به ناحق سخن نمی گوید.

مصدقی که در تمام عمر با استعمار و دیکتاتوری و نفوذ بیگانه و قلدری مبارزه کرد و راهی جز راه معنویّت و انسان دوستی و عدالت نپیمود؛ مصدقی که برای اولین باربه شهادت تمام مفسرین سیاسی غربی بر استعمار غرب شورش کرد و راه بر استعمار انگلیس و استثمار منابع طبیعی ایران بر بیگانه بست و به عنوان قهرمان ملی شدن نفت در سراسرجهان هنوز مورد تحسین نیروهای مترقی دنیاست. . .
و ما باز به حرف اول خود باز می گردیم که اگر آزادی بیان به ادعای آقای آموزگار وجود دارد ، نه همه ی گواهی ها و شهادتها و اسناد و مدارک مربوط به دوران نخست وزیری دکتر مصدق و نه همه اسناد و مدارک مربوط به کودتای ۲۸ مرداد، بلکه فقط همان دفاعیات دکتر مصدق را در دادگاه نظامی و در مقابلِ آقای آزموده دادستان آن زمان دادگاه نظامی در روزنامه ها منتشر کنند و در رادیو تلویزیون بخوانند. و اگر طالب حقیقت بیشتر هستید، بگذارید سخنان دکتر مصدق را در شورای امنیّت در دفاع از حقوق ملت ایران و بی حقی استعمار انگلستان در مطبوعات منتشر کنند؛ و اگر باز طالب بیشترین حقیقت هستید بگذارید همه اسناد و مدارک مربوط به دوران حکومت مصدق و همه گواهی ها و نوشته هائی که بعد از حکومت او در کتابها و مقاله ها و تفسیرهای نویسندگان امریکائی و اروپائی در مورد نحوه کار مصدق و روشهای سیاسی او و عقاید و افکار او منتشر شده است، در مطبوعات منتشر شود. گرچه تاریخ در بررسی حقایق دیدی بسیار والاتر و فراتر از دروغ ها و تهمت ها و افتراهای کسانی دارد که پیوسته با اتکا به قدرت و استفاده از خفقان و سانسور برای دروغ گفتن زبانی باز و وجدانی خفته دارند. وگرچه ملت ایران در سلطه خاموشی و سکوت طولانی کنونی نیز حقایق تاریخی زمان خود را به خوبی می داند، اما به قول ملای روم: «کی توان حق گفت جز زیر لحاف- با تو ار خشم آورد آتش سحاف»

شما مطمئنید که در برابر زور و خشم زورمداران حقیقت را جز در زیر لحاف نمی توان گفت؛ اما به این واقعیّت اعتراف کنید که سخن ناحق را فقط می توان در زیر لحاف گفت. کسی که در برابر خاموشی و سکوت ناشی از خفقان از مصون ماندن از عواقب تهمتها و دروغهائی که می گوید مطمئن است، در واقع از زیر لحاف حرف می زند. می دانید آقای آزموده لحافی که شما برای قلب حقیقت بر سر خود کشیده اید و در زیر آن در برابر این همه تجاوز به حقیقت برای خود احساس امنیّت می کنید چیست؟ لحاف دیکتاتوری و اختناق!

چون شما در مقاله خود به سخن سعدی استناد کرده بودید، من نیز در اینجا زبان حال دکتر مصدق را در جهت علت این همه دشمنی و نفرت شما و امثال شما به او، همه را به سخن سعدی حوالت می دهم. آنجا که در بوستان می گوید:
……
که ای نیک بخت این نه شکل من است و لیکن قلم در کف دشمن است
برانداختم بیخشان از بهشت کنونم به کین می نگارند زشت
وزیری که جاه من آبش بریخت به فرسنگ باید زمکرش گریخت
و لیکن نیندیشم از خشم شاه دلاور بود در سخن بی گناه
اگر محتسب گیرد آن را غم است که سنگ ترازوی بارش کم است
چو حرفم برآید درست از قلم مرا از همه حرف گیران چه غم

آری آقای آزموده گناه دکتر مصدق این بود که می خواست بیخ استعمارگر و نظم استبداد را از بهشتی که آنها برای خود در ایران ساخته بودند برکند؛ و البته در وجود چنین آدمی که بهشت زورگوئی و غارتگری را در زیر پای استبدادیان به لرزه آورده بود چیزی جز زشتی وجود ندارد. و اگر شما دادستان دادگاهی که دکترمصدق را به جرم وطن دوستی و اعتقاد به اصول قانون اساسی و پایمردی برای دستیابی ملت ایران به حقوق قانونی خود محکوم کرد، چنین بیدادی را برای خود موجب افتخار و مباهات می دانید، این گونه افتخار ارزانی شما باد.

اما این حقیقت را هرگز فراموش نکنید که ارزش بعضی افراد در همین حد است که در برابر مردمی که در زیر سلطه زور و خشونت محکوم به خاموشی و سکوت هستند، سخن ناحق را به قول ملای روم باید از زیر لحاف بگویند.

آیا تعهد و مسئولیت یک ملت در برابر حقیقت و سیلاب دروغی که در هجوم مداوم خود به سوی حقیقت هردم وقیحانه تر و بیشرمانه تر می شود همین سکوت و خاموشی است؟

آیا حق یک انسان با تمام حیثیّت تاریخی خود در برابر تاریخ و ملت خود باید چنین بی رحمانه به تاراج رود و نسل آیندۀ ما از دیدن صفحاتی چنین حقیر و نکبت بار از سکوت و ذلت و ترس از تاریخ گذشته خود به شرمساری نشینند؟
بگذارید این صدای حقیقت از درون ابرهای مظلم و تاریک استبداد به گوش فردا و به گوش فرزندان ما و به گوش تاریخ آینده وطن ما برسد؛ تا نگویند سایه بلند مردی بزرگ در درون فاجعه ترس و سکوت یک نسل ناپدید شد. و تا نگویند که انسان های یک دوران تاریخ وطن ما همه فضائل مردمی و فضائل مردانگی را در پای معبد سکوت و ترس جان و بیم نان قربانی کردند.

و شما آقای آزموده!

با بی حرمتی ها و هتاکی های خود به ساحت مقدس دکتر مصدق ثابت کردید که گفته های آقای آقای آموزگار در معرفی برنامه دولت خود در مجلس شورای ملی تنها حرفهائی که در نظام های استبدادی بدون ترس از مسئولیّت زده می شود، جملاتی تو خالی و پوچ بیش نیست. بیائید آن حرفها را دو باره بخوانیم و با فحش و بی حرمتی های شما نسبت به دکتر مصدق مقایسه کنیم.

… دولت به آزادی بیان و قلم و تحکیم و نیروهای سازنده ناشی از آن در جامعه ایران ارج می نهد و به نوبه خود از مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی انتظار دارد که ضمن انعکاس مسائل و نظرات حقایق مربوط به پیشرفتهای جامعه واقتصاد ایران را نیز بازگو نمایند و حرمت و حیثیّت افراد و ارزش های اخلاقی و بنیادهای نظام اجتماعی را رعایت کنند.

اگر آزادی بیان و قلم در منطق آقای آموزگار این است که آقای آزموده یا دائی ایشان و دادستان دادگاه دکتر مصدق با چنین بیان مبتذل و مستهجنی حرمت و حیثیّت مردی را که برای ملت ایران و در نزد مردم جهان حرمت و حیثیّت ببار آورد، پایمال کند و به ارزش های اخلاقی و انسانی جامعه ما با چنین نفرت و کینه به آنچه که تجسم ارزشهای اخلاقی بود پوزخند بزند، لفظ آزادی ارزانی دولت آقای آموزگار و قلم به مزدهای او باد.
علی اصغر حاج سید جوادی
پاریس

از: گویا

خروج از نسخه موبایل