ماشأالله عباسزاده
کارشناسِ ارشدِ وزارتِ کشور در دولتِ اصلاحات
در زلزلهی آذربایجان، به تناسبِ سکوت رسانههای منتسب به رهبری نظام بهویژه صدا و سیما، شاهدِ صفهای کیلومتری و چند هزار نفری شهروندان در تهران و شهرستانها بودیم که از جان و خون تا مال مایه گذاشته بودند و تصاویر دریافتی همگی نشانگر حضور نسلِ سبزی بوده است که در سه سال پیش شعار جمهوری ایرانی سر میداد و فارغ از هرگونه تعلقات زبانی و منطقهای نخست به “حاکمیت ایدئولوژیک دینکار”، در “کم شماری” ایرانیان “نه” گفت و سپس به ایرانستیزان بیگانهگرا جوابی داد.
نخستین ساعاتِ پس از زلزلهِ دهشتناکِ بم ، با صدای زنگ تلفنی از یکی از دفاترِ حوزه وزارت، راهی ساختمانِ ۲۱ طبقهِ میدانِ فاطمی، وزارتِ کشور، شدم. نشستی فوق العاده و اضطراری به منظور مدیریتِ مهار ِ بحرانهای پس از زلزله به نامِ ستادِ بحرانِ زلزلهِ بم تشکیل شده بود. آقایان موسوی لاری وزیرِ کشورِ وقت ، مهندس خرم وزیرِ راه و ترابری ، سردار یحیی رحیم صفوی ، و تنی چند از عالیرتبه گانِ نظام و نیز فرماندهانِ ارشد نیروهای امنیتی و انتظامی، به عنوانِ برجستهترین مسؤلینی بودند که حضور داشتند. دولتِ اصلاحات با هر ۹ روز یک بحران دست و پنجه نرم میکرد و جناحِ موسوم به اصولگرایان که عمدتاً از رهبریِ نظام آیتالله علی خامنهای تبعیّت داشتند مدام در سنگ اندازی و ناکارآمد جلوه دادن کابینهِ خاتمی میکوشیدند . درکشاکشِ مباحثاتی که بیشتر به سویِ مجادلاتِ جناحی پیش میرفت ، موسوی لاری با طمأنینه منشی که همواره در وجودش بود ، اندکی کم تحمل شده بود و پس از بحرانهای کوی دانشگاه و انتخاباتِ مجلسِ ششم ، میدیدم که از بی اخلاقیِ رقیب ، به تنگ آمده و با ادبیاتی گلایه آمیز سخن گفت . گوییا تقاضای هلیکوپتر شده بود برای امداد و نجات جهتِ عزیمت به بم ولی فرماندهانِ ارشدِ نظامی سپاه ، برایِ کمک رسانی ، نافرمانی میکردند. ساعت حدودا به ۱۱ بامداد رسیده بود، وزیر گفت الان بیش از ۵ ساعت است که من به عنوانِ وزیرِ کشور و جانشینِ فرماندهیِ کّلِ قوا تقاضای چند هلیکوپتر کردم، و خبری نیست . رحیم صفوی نیز با تمردهای آشکار ، گفت که ما به فرموده عمل میکنیم و جایگاهی جز ” آقا” نمیدانیم. مهندس خرّم که در ماجرای افتتاحِ فرودگاهِ (امام) خمینی داستانِ تهدیدش از سوی سپاهیان هنوز در ذهنِ خوانندگان است ، با لحنی تند تر ، و عتابی غیر مستقیم به سردار پر ستاره ، موسوی لاری را خطاب قرار داد که شما به عنوانِ وزیرِ کشور حق صدورِ هر گونه فرمانِ امداد و نجات را دارید و از همین نقطه زمانی ما شما را همراهی خواهیم نمود. همگی همراه با نمایندگانِ رسانههای گروهی از تهران راهی کرمان شدیم . آسمان و زمین کرمان در هاله ای از اندوه ِ مبهم، حیرتِ همگانی و سردیِ روح سوز بود. با هواپیمائی دیگر که در ۳ دهه پیش ارتشِ ایالاتِ متحده آمریکا از آن به عنوانِ حملِ احشام و دام استفاده میکرد همراه با خبرنگارانِ خارجی و داخلی راهی بم شدیم. از بامِ شهر دیدم که ” بم مدفون شد”.
همینک ، نگارندهِ این سطور، با شرح نوشتِ آغازین که دلالتِ آشکارِ مدیریتِ شبه نظامیان در امورِ شهروندان از جشنهای شادی تا تراژدیهایِ طبیعی همچون زلزله دارد ،نظر به پیشینهِ حرفهای و حضور در زلزلهِ مهیبِ بم که از آغازین ساعات وقوع شروع شد و تا دو هفتهِ تمام از بازدیدِ مقاماتِ مسول تا تدفینِ جمعی و گروهی اموات ادامه یافت و آخر الامر با بیماری عفونتِ ریه در بیمارستانی بستری شدم ، در این نوشتار میکوشم پدیدههایِ پیرامونی در حوزهِ امداد و نجات از جمله ستیزِ سرداران ، نافرمانیِ نظامیان ،زایشِ کنشهای نو ظهورِ مدنی میانِ ایرانیان، کامیابیِ آموزهِ ” همدلی از همزبانی برتر است” و ناکامیِ ” بیگانه گرایانِ افراطی” در رویکردی تطبیقی از دو زلزله در دو استانِ ایران با ناهمسانیهای زبانی را واکاویم.
کوششهایِ پیش انتخاباتی سرداران
در زلزله بم همانگونه که در مقدمه اشاره گردید ، نقشِ سپاهیان اصولاً “مداخله جویانه” و در راستای “دولتِ موازی” بوده است . از آنجاییکه ، تمامی ساختمانهای اداری شهر ویران شده بود و حتا نیمی از کارکنانِ فرمانداری هم با خانوادههایشان زیرِ آوار در گذشته بودند، تیمِ حضور یافته وزیرِ کشور ناگزیر به استقرار در یک چادرِ صحرایٔی در بلوارِ ویران شده مرکزیِ شهر شده بود و همه نیروهای ستادی و صف میبایست با تبعیت از مدیریتِ عالی وزارت کشور در راستای مهارِ بحران و تسریع در امداد و نجات میکوشیدند . اما سرانِ سپاهیِ سرداران ، با قهری غضبناک در حرکتی کاملا آشکار آن طرف تر رو به روی همان چادرِ ستادی وزیرِ کشور ، چادری دیگر بر پا نمودند و نه تنها در کمک اقدامی نمیکردند ، فقط سعی داشتند تا با تشکیلِ حلقهِ شبهِ نظامیان ، از فرود گاهِ نیمه ویرانِ بم ، کالاهای اهدائیِ کشورهای خارجی که به یمنِ حسنِ دیپلماسی دولتِ اصلاحاتِ بسیار سریع از همه جای جهان سرازیر شده بود ، بربایند . از جمله اقلامی را که سپاهیان در حرکتی کمتر اخلاقی تحتِ عنوانِ “ضرورتِ پیش اندیشی در نقطههایِ بیشترِ حساس آتی” میربودند ، دارو ها و بیمارستانهای مجهزِ صحرایٔی بوده است .
در زلزلهِ آذربایجان عمدهِ عملکردِ سرداران و شبهِ نظامیان “امنیتی” ، “رقابتی” توام با نوعی ” نبردِ نامرئی ِ قدرت ” و ” ستیزِ در سکوت ِ سرداران ” بوده است. در حالیکه کلیتِ حاکمیت أعم از دولتیان و همهِ ” آلِ ولایت”، با رسانهِ یکسویهِ شان با نوعی بی اعتنائی عبور میکردند ، سردار -کارمندِ ناکامِ دو دوره انتخاباتِ ریاست جمهوری در قامتِ رئیسِ دولتِ در سایه و با نشانههای بی نشانِ یک نامزدِ ریاستِ جمهوری، نخستین سرمایه گذاری را در یکی از بهترین حوزههای اخذِ آرا کلید زد و در بیانیهای خواستارِ عزای عمومی گردید . محسن رضایی که علیرغم خبر سازیهایِ مستمر از فرار فرزندش تا قتلِ محفلی در هتلی در دوبی ، تا کناره گیری از پیگیریهای حقوقی در انتخاباتِ پیشین و از همه مهمتر گردن نهی به حکمِ حکومتی در میسرِ ذوبِ عملی ولایت در جنبشِ سبز ، هیچگاه جایگاهی و پایگاهی نزدِ افکارِ عمومی نیافته است ، اینبار با پیشدستیِ تاکتیکی، سنگر بندی نمود . لازم به توضیح است که “سردار دکتر” نوظهور ، محسن رضایی ، پیشتر نیز در خوشایندِ افراطیونِ اتنیکی- قوم محور ، مقولهِ ” فدرالیسمِ اقتصادی ” را در تبریز بیان کرده بود.
سویِ دیگرِ این نبردهایِ زود هنگامِ سرداران و شبه نظامیان ، عزیمتِ “تیمی -گروهی”ِ لشگرِ پارلمانی به رهبری علی لاریجانی میباشد که علیرغمِ ایجادِ مزاحمت و کاستیِ امکاناتِ هوابرد ، پنج فروند هلیکوپتر را در اختیار گرفت برای پنج ساعت بازدید . لاریجانی که البته سرداری مستتر و آراسته به مدرکی فلسفی است ، همهِ منشِ یک رئیسِ دولت را میازماید و خوب در حالِ تمرینِ یک رئیسِ جمهور است. محمودِ احمدینژاد گنجی را در ویرانههایِ ورزقان و آوارهای اهر میباخت که هیچ حجر الاسودی در کعبه به کمکش نمیآمد بدین روی بود که گرمابه نرفته و ریش شانه نکرده از فرود گاهِ تهران به سهم خواهان در سهند و سبلان پیوست . و اما در این میان ، بزرگترین بازندهِ این بازیهایِ شبه نظامی از قضا فرماندهی ارشدِ کّلِ قوا یعنی خود ” آقا ” بوده است . دیر رفت ، پریشان سخن گفت و آشفته برگشت . نکتهای که حتا از مکتوم ماندنش هم عاجز ماندند ، حضورِ آیتاللهِ آذری زاده موسوم به ولیّ امرِ مسلمین ، در جمع نظامیان و دست چین شدهها و سرداران بوده است. چیزی کهکمتر در آن بازدید به چشم میامد زلزله زدگان و شهروندان بودند.
رسانهها و پوششِ خبری
در زلزله بم ، رسانههای عهدِ اصلاحات به یمنِ فضایِ نیمه بازِ آن ایام ، تلاشی جانانه داشتند که منعکس کننده آلاام و دردهای زلزله زدگان باشند . صدا و سیما صد البته چون بر مدارِ ناهمسویی با دولتیان وقت بود ، صرفاً به سیاه نمایی میپرداخت تا جاییکه روزی مهندس مقیمی معاونِ هماهنگیِ وزیرِ کشور که اصولاً شخصیتی نیمه اصول گرا نیز بوده است نیمه کاره از شیوه مصاحبهِ “خبرنگار – بازجوی”ِ صدا و سیما ، مصاحبه را ترک کرد . در این میان نباید نادیده انگاشت که به لحاظِ وسعت و حجمِ تخریب و کشتار در زلزلهِ بم ،شرائط به گونهای بود که نمایندگانِ رسانههای جهانی به طوری گسترده حضور داشتند و شبکههای مشهورِ دنیا از جمله بی بیسی و سی عنن …نهک ژاپن، خبرگزایها حضوری مستمر و لحظه به لحظه داشتند و بسیار بعضا سریعتر از صدا و سیمای داخلی به انعکاسِ زندهِ رویدادهای زلزله همچون کشفِ جنازهها مجروحان و آوار برداریها میپرداختند .
و اما در زلزلهِ آذربایجان که حکومتگران بیمناک از شعله کشیِ آتشهای زیرِ خاکسترِ جنبشِ عظیمِ آزادی خواهانهِ مردم ِ ایران به نامِ جنبشِ سبز هستند ،حکومت رویهای دیگر در پیش گرفت. نخست سیاستِ سکوت را پیشه کردند اندکی بعد ” کم اهمیتی “، سپس با نوعی آشفته گری برنامههای کمیک و در پایان عذرِ بد تر از گناهِ مدیرِ روابط عمومیِ آن رسانه مبنی بر بی اطلاعیِ مدیرانِ شبکهِ های صدا و سیما از زلزله . حال به دو نمونه از رسانههای شاخصِ نظام میپردازیم .
سردارِ سریِ نظام ، حسین شریعتمداری مالکِ کیهان ، در حرکتی حیرت آور تیترِ و عکسِ روزنامه را به ریزشِ برگهایِ خزانی زیرِ بارانِ تابستانی اختصاص داده بود بی هیچ اشارهای به حادثهِ زلزله در حالیکه دیگر روزنامههای هنوز بر جای ماندهِ مستقل و اصلاحی ،یکپارچه به انعکاسِ این رویداد پرداخته بودند . رسواییِ رسانهِ یکسویهِ سردار ضرغامی -صدا و سیما- در عدمِ انعکاسِ وقایع به گونه ایه بود که نمایندهِ نظامی شهرِ زلزله زدهِ اهر لب به شکوه گشود و حتا با بلاگرِ مقیمِ لندن نیز مصاحبه کرد و بی بی سی پرژین را موفق تر از رسانهِ ملی بر شمرد. مصاحبهای که میتوانست ریسکهایِ پیش بینی نشدهای برای نمایندهِ مذکور در ساختارِ شبهِ نظامیانِ حاکم داشته باشد. فرازِ و فرودِ تاکتیکها و استراتژیهایِ تبلیغاتیِ پیشا انتخاباتی از سوی سرداران ، از صدورِ بیانیهِ عزای عمومی تا بی اعتنایی ریسک پذیرِ ماجرایِ خنده بازارِ سردار ضرغامی ، در نوسان بوده است .
ناکامیِ بیگانه گرایانِ فرصت طلب
هر چند این بخش از نوشتار در اندیشهِ پیشینی نگارنده هدف نبوده است اما جسارتِ تنی چند از فرصت طلبانِ بیگانه گرا که با انحراف ِ فرایندِ دموکراسی خواهی ایرانیان و با فرو کاستِ مطالباتِ هم میهنانِ دیگر مناطق ، به مقولاتی خارج از نوع انسانیِ مساعدت و امداد و یاریگری ، کوشیدند و با ” قومی – اتنیکی ” کردنِ ماجرا در صددِ بهرهگیری از فضایِ غبار آلود بودند ، ناگزیر به نکاتی اشاره خواهم داشت.در انتخاباتِ مجلس ششمِ شورای اسلامی که یکپارچه نمایندگانِ تحول آفرین مردم به پارلمان راه یافتند و از اینهمه همگنی و تحول خواهی ایرانیان، شاخکهایی از نظامِ “فقیه – سردارِ ” حاکم ، به خشم آمده و حوزههایِ تهران را ابطال نمود تا نور چشمی ِ رنجورِ ساکنِ بیت آقا (حدادِ عادل) راه یابد، شباهتهای تاریخی خاصی به لحاظِ رفتار ِ مشارکتِ شهروندی در آن ایام و زلزله اخیر پدیدار شد. سید مصطفی تاجزاده رئیسِ شجاع و در بندِ ستادِ انتخاباتِ وقت کشور در پرسشی مبنی بر چرائیِ حضورِ گستردهِ مردم گفت: ” چون صدا و سیما تبلیغات نکرد و حتا با بی اعتنایی از این دوره انتخابات عبور کرد ، مردم بیشتر رغبت به شرکت داشتند و در واقع نوعی پاسخ به تحریمِ صدا و سیما بوده است.”
در زلزلهِ آذربایجان، به تناسبِ سکوتِ رسانههای منتسب به رهبری نظام به ویژه صدا و سیما، شاهدِ صفهای کیلومتری و چند هزار نفری شهروندان در تهران و شهرستانها بودیم که از جان و خون تا مال مایه گذاشته بودند و تصاویرِ دریافتی همگی نشانگرِ حضورِ نسلِ سبزی بوده است که در سه سال پیش شعارِ جمهوریِ ایرانی سر میداد و فارغ از هر گونه تعلقاتِ زبانی و منطقهای نخست به “حاکمیت ایدئولوژیکِ دینکار”، در “کم شماریِ” ایرانیان “نه” گفت و سپس به ایران ستیزانِ بیگانه گرا (گروههایِ جدایی خواه و استقلال طلب و ذرّه انگار) جوابی داد در خور و هوشیارانه که تاکید بر تعیینِ سرنوشت و تمامیتِ سرزمینی به موازات هم تامین گرِ منافع ایرانیان است.
ایرانیان ، پیشگامِ کنشهای مدنی در منطقه
در همراهیِ ملتِ ایران با مقولههای انسانی و تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از وقایعِ سیاسی و اجتماعی پیرامونی، مصادیقِ مصرحی است که ناهمراهی شان با لایههای صورِ رسمیِ قدرتِ حاکم ، همواره مشهود میباشد. این مقوله مهم و “کنشهای خود انگیخته” ، فرای فراز هنر ، و اجتماع ، به محیطِ پر ریسک و امنیتی دیپلماسی خارجی نیز سرایت داشته است . پس از ماجرا یازدهم سپتامبر و حادثه انفجارِ برج دو قلو در نیویورک، در حالیکه بخشهای عظیمی از مردم در کشورهای عربیِ منطقه از تنافرِ به غرب و ایالاتِ متحده نمیتوانستند مسروری و مشعوفیشان را مکتوم نگاه دارند، ایرانیان در میدانِ مادر (محسنی) تهران با شمع های افروخته از اولین ملتهای دنیا بودند که فارغ از قیل و قالِ حکومتیانِ سی سال در ستیز با آمریکا، منش ِ کوروشیشان را به نمایشِ جهانی گذاشتند و تفسیرِ عملی این ضرب المثلِ انگلیسی ” Better to light a Candle than to Curse the Darkness” بودند که ” شمعِ افروزی به ز دشنام تاریکی است.
در زلزلهِ آذربایجان نیز شاهدیم که علیرغمِ همسویی سردارانِ حاکم با بخشهایی از تجزیه طلبان که دیریست آغاز شده است و این حرکتِ ضدِ میهنی و هولناک در طولِ پدیداریِ جنبشِ سبز وسعتی آشکار و عمیق گرفت، اما مردم و شهروندان از آذری تا مازنی، از شیعهِ صفوی تا بهائی بی هیچ توجهی به سیاستهایِ مستترِ و عیانِ حاکمان در مسیرِ تفرقه ، تفسیرِ عینیِ کلام مولوی بلخی بودند که ” همدلی از همزبانی برتر است “.عزیمتِ آنیِ قهرمانِ مازندرانی کشتیِ جهانی امیدِ رضایی به آذربایجان ، نشانهِ آشکارِ این همدلیها است.
هر چند نیروهایِ امنیتی حکومت در جنبشِ سبز در موزاییکی سازی مبارزاتِ دموکراسی خواهانهِ مردم بسیار کوشیدند و اندکی هم کامیابی کسب کردند که هم میهنانِ مان را در چهار منطقهِ دیگر جغرافیایی از همراهی با مطالباتِ دموکراسی خواهانه باز دارند، تا جائیکه با انسداد همه سایتهای خبری در داخلِ کشور ، پس از سایتهای پورنو، سایتهای بیگانه گرایان را گشودند که به زعمِ خویش مطالباتِ دموکراسی خواهانه ، فرهمندانه ، و فرهیخته گونهِ “رامینِ پوراندرجانی”ها و ” کیانوشِ آسا”ها، و “صانع ژالهها”، کنشگرانِ خاموشِ شکار شده، از خطه های ِ آذربایجان ، کرمانشاهان و کردستان را منحرف کنند. اما هم امنیتی یونِ نظام اندیش و هم بیگانه گرایانِ هویت سازِ ایران ستیز ، غافل از آنند که در یک شرائط برابر و آزاد و دموکراتیک در فردای ایران، مطالباتِ بر کشیده و مجعول دیری نپاید و دوامی نخواهد یافت و بزرگترین بازندهِ این بازیهای محاسبه نشدهِ قدرت خواهی ، همینانند .
کم انگاری و بعضا نادیده انگاریِ هدفمندِ حاکمان در قبال زلزلهِ اخیرِ آذربایجان ، بایکوتِ ۴۸ ساعتهِ صدا و سیما و کیهان به عنوان شاخکهایِ همسویِ رسانههایِ امینیی نظام ولایی ، بازداشتِ گروهی از یاریگرانِ مردمیِ خود انگیخته در تبریز، بر کشیدنِ مفاهیمِ حاشیهای در جبههِ دموکراسی خواهان و فربه سازیِ “اصلِ ” فدرالیسم”، اظهارات ِ نامسئولانهِ کنگرسمن آمریکایی مبنی بر لزوم حمایت از جدائی آذربایجان، و به صحنه آوری برخی از چهرههای مشهودِ ایران ستیز موسوم به فعالانه قومی که از ” بالکانیزه سازی” ایران صراحتاً سخن میرانند در دو رسانه شاخصِ پارسی زبانِ برون مرز، نشانههای آشکار ِ یک طرحِ میان مدت در تغییرِ معادلاتِ منطقهای است که پس از به سامانه شدنِ پروژهِ بهارِ عربی ، میتواند چالشِ عمدهِ آتیِ ایران در دو عرصهِ همزمانِ داخلی و خارجی باشد.
از: گویا