در روزنامه «شرق»، سهشنبه ۲۵ آبان، صفحه هشت به یادداشتی برخوردم درباره حادثه تروریستی پاریس. نویسنده در تحلیل خود، مسئله را نه در تهدید تروریسم، بلکه در «تقاطع امیال روانی و تقسیم بینالمللی کار» دانسته بود: «در نظام جهانی سرمایهداری، وظیفه تولید مواد خام و نیروی کار ارزان، به جهان سوم سپرده شده است». وی سپس با اشاره به اینکه در آن کشورها جمعیت سفیدپوستان و شهروندان «اصیل»، رشد منفی دارد و حاضر به انجام کارهای پست هم نیستند، نتیجه گرفتهاند: «بنابراین در این کشورها تقاضای زیادی برای کارگران یدی و غیرمتخصص وجود دارد و دولتها اقدام به واردات نیروی کار از کشورهای جهان سوم میکنند و با این کارشان، ژست انساندوستی و چندفرهنگگرایی هم میگیرند؛ مانند ژست خانم آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان که در کمتر از یک ماه، حدود یکمیلیون نفر به جمعیت آلمان افزود و جان تازهای به اقتصاد این کشور دمید»؛ یعنی مهاجران اگر به شهروندی هم پذیرفته شوند شهروند درجهچندم به حساب میآیند و برخوردهای تبعیضآمیز و نژادپرستانه از سوی مردم «اصیل» فرانسه با آنها ادامه مییابد؛ درنتیجه «عقدههایی در روان این مهاجران ایجاد میشود که بعدها با لذتی سادیستی گشوده میشود».
براساس نظر نویسنده، عملیات تروریستی، محصول آن تبعیض و خشونت ساختاری و درازمدتی است «که این تحقیرشدگان، سالیان سال آن را تحمل کردهاند»؛ پس «فرد تحقیرشده در پی فرصتی برای انتقامجویی است». به باور نگارنده، باید اینگونه نتیجهگیریِ توجیهکننده تروریسمِ وحشتناک را تحلیلی جوانانه دانست که از احساسات جریحهدارشده و خشم مسلکی بسیار ناشی میشود. مشکلاتی از این دست بیش از هرچیز برآمده از جهل و عقبماندگی فرهنگی است که همین هم نمیتواند دلیلی بر توجیه دزدیها، خیانتها و جنایات باشد.
اگر ایراد به نظام جهانی سرمایهداری باشد، دولت اتحاد جماهیر شوروی بیش از ۷۰ سال فرصت داشت مسیر دیگری را به اینان نشان دهد اما به توسعهنیافتگی رسید. چینِ مائو نیز فقط با دستبرداشتن از اسارتهای کمونیستی و همسویی با «نظام جهانی سرمایهداری» توانست شرایط ملت خود را عوض کند، ذخایر مالی جهان را نیز جذب و در خزانه جهان غیرسرمایهداری خود انباشته کند. خانم آنگلا مرکل هم ژست نگرفته و نیازی به نیروی کار مهاجر ندارد. او یک میلیون نفر آواره را هم جذب خود نکرده است. درحالحاضر مشغول بررسی و جداسازی هستند و با التماس از کشورهای دیگر میخواهند به این درماندگان کمک کنند و پناه دهند.
این مسئله سیاسی را که غرب تا چه اندازه در این آوارگیها سهم دارد میتوان بررسی کرد، اما ربطی به تحلیل توجیهگر جنایت و تروریسم ندارد! تقصیرها و مسئولیتها هم همواره دوجانبه است. امروز بسیاری از کشورهای اروپایی دچار بحران اقتصادی و بیکاری هستند که اگر در مرزهای داخلی خودشان حسابوکتابی در کار نباشد میلیونها نفر لهستانی، رومانیایی، یونانی، بلغاری، اسپانیایی و پرتغالی، داوطلب انواع «کارهای یدی» در آلمان و بخشهای مرفهتر هستند و نیازی به کارگران یدی خاورمیانه ندارند. بسیاری از مهاجران از ظواهرشان پیداست که کار، زندگی و فرهنگی داشتهاند.
آن مربی فوتبال که خبرنگار زن کروات به او پشت پا زد و جهان را به خشم آورد، یکی از آنان بود. رفتار برخی ایرانیان را با افغانها که از خودمان هستند، ببینید. همین یک نمونه کافی است که از دیگران، از این دست ایرادها نگیریم.
۶۰ سال پیش دانشجویان ایرانی برای تحصیل به آلمان میرفتند. در همان زمان روستاییان ترکیه هم برای کار به آنجا میرفتند. ایرانیان تحصیل میکردند و هزاران نفر از آنان با جامعه آلمان جوش خوردند و ماندند. چنان عقدههایی هم پدید نیامد و جماعاتی از فرودستان تُرک در پیلههای خودشان در محلاتی در برلین و جاهای دیگر، همان زندگی روستایی ترکیه را ادامه دادند.
درست است که داعش از میان همان گونه پیلههای عربی و سلفی جوشنخورده با اروپا نیز یارگیری کرده، اما بسیار بیشتر، از ازبکستان، قرقیزستان، پاکستان، افغانستان، عربستان، مراکش، مصر و بدویان خود سوریه و عراق یارگیری کرده است. مگر اینهایی که نام بردم نیز شرایط و عقدههای اروپایی را پروراندهاند؟ این فرهنگ بومی طالبانپرور و القاعدهگستر و داعشساز است که وقتی با پول مفت و قدرتطلبی جاهلانه ترکیب شود، جاهلان انتحاری میپروراند که هرگز فرزندان خودشان در شمار انتحاریون نیستند.
این درست است که غرب در تولید القاعده در جنگ افغانها با اشغالگران شوروی نقش داشت، اما شوروی هم در تدارک و تقویت وییتکنگ در جنگ با آمریکا نقش داشت و در جهان دوقطبی چنین بود. اکنون چین از فقر سر برآورده و هند دارد آن راه را طی میکند. مالزی و اندونزی و فیلیپین هم از فقر گذشتهاند و زمان آن است که خاورمیانه و آمریکای لاتین ثروتمند نیز خود را از جهالتهای درونی رها و عقبماندگیهای فرهنگی خود را جبران کنند و قدم در راه دانش و بهداشت و رفاه بگذارند. هیچکس هم مانع آن نیست. همان غربیهایی که در نوشته آن نویسنده محترم در «شرق»، مقصر معرفی شدهاند در معاملات با کشوری ثروتمند، مانند کرهجنوبی بیشتر منتفع میشوند تا با کشوری نیازمند و فقیر مانند کره شمالی!
از: شرق