سایت ملیون ایران

آقایان اشکوری و سروش، شما در باره اسلام شناخت علمی ندارید (بخش اول)

ijadi

نواندیشان دینی فاقد نقش عقلی و فاقد گفتار گسترده تئولوژی می‌باشند. عرصه فکری نواندیشان دینی به “حکمت الهی” اسلامی محدود می‌شود. آن‌ها نه نو می‌اندیشند، نه جسارت در نقد قرآن دارند، نه با مقوله‌های فلسفه مدرن احساس نزدیکی فکری دارند و نه دارای تخصص علمی و ابژکتیو درباره دین هستند. این افراد مدافع الهیات اسلامی و ایمان‌اند، تاریخ‌گرایی آن‌ها نه در راستای حقیقت‌جویی بی‌طرفانه علمی، بلکه دست‌چین نمودن رویدادها و افسانه‌ها جهت تائید دستگاه ایدئولوژیک دینی خود آنان است

نواندیش یا مبلغ اسلام؟
نواندیشان دینی فاقد شناخت علمی از قرآن و اسلام هستند. آنها دین را از نگاه دینی مورد برخورد و تفسیر قرار می دهند و مبلغ آن هستند. فعالیت این افراد نه در زمینه تئولوژی بلکه در عرصه الهیات اسلامی است. اگر تئولوژی را مطالعه الوهیت و خدایی بودن و خداشناسی تعریف کنیم و دقت داشته باشیم که واژه «تئو» بمعنای خدا و واژه «لوژی» بمعنای شناخت می باشد، بنابراین تئولوژی می تواند تئولوژی سکولار، تئولوژی مسیحیت یا حتا تئولوژی فلسفی باشد. در معنای یونانی متخصص در تئولوژی کسی است که دارای گفتار عقلی در باره الاهه و اسطوره است. نواندیشان دینی فاقد نقش عقلی و فاقد گفتار گسترده تئولوژی می باشند. عرصه فکری نواندیشان دینی به «حکمت اللهی» اسلامی محدود می شود. سالیان درازی است که این اشخاص خود را نماینده نواندیشی و متخصص دینی معرفی کرده، حال آنکه متاسفانه آنها نه نو می اندیشند، نه جسارت در نقد قرآن دارند، نه با مقوله های فلسفه مدرن احساس نزدیکی فکری دارند و نه دارای تخصص علمی و ابژکتیو در باره دین هستند. این افراد مدافع الهیات اسلامی و ایمان می باشند، تاریخ گرایی آنها نه در راستای حقیقت جویی بیطرفانه علمی، بلکه دستچین نمودن رویدادها و افسانه ها جهت تائید دستگاه ایدئولوژیک دینی خود آنان است.
در جامعه ایرانی عدم دقت در فضای روشنفکری برآشفتگی های ذهنی افزوده است. روشنفکران تربیت نقد علمی نداشته و تسلیم طلبی فکری را به تقوا تبدیل کرده اند. اغلب روشنفکران در کرنش فرو رفته و روشنگری سکولار را از یاد برده و به سرزنش آزادفکران می پردازند. رسانه ها نیز به لحاظ تب بازار رسانه ای و عدم توجه لازم، عناوین «دین رحمانی» و «متخصص و پژوهشگر دینی» را تکرار کرده و بر ابهام ها و خرافه پراکنی افزوده اند. در چنین شرایطی اسلام که عامل سقوط و ازخودبیگانگی است، پس از ۱۴۰۰ سال بعنوان «دین روشنگر و رهایی بخش» معرفی می شود، جعلیات و خرافات ضد خرد فقه شیعه بعنوان «علم» فقه اعلام می شود و دیکتاتوری مودب بر ذهن و ناخودآگاه غلبه می کند. دنیای آشفتگی بنفع خردستیزی است و آشفتگی ذهنی توام با سانسور ذهنی ساختار فکری را از معیارهای خردمندانه دور نموده است. بازار سوداگری فکری داغ است، دین طرفدار تبعیض «مقدس» می شود و نخبگان طرفدار این دین سامی خشونت گرا «نواندیش» تلقی می گردند.

فعال نمودن عرصه اندیشه به شفافیت ایده ها کمک میرساند و ما باید از توسعه بحث تئوریک و روشنفکرانه استقبال کنیم. میان روشنفکر لائیک و ناباور از یکسو و از سوی دیگر نخبگان دیندار مباحث و اختلافات بیشمارند، ولی درگیری نظری و فکری مستقیم کم اتفاق افتاده است زیرا نخبگان شیعه به انتقاد ها پاسخ نمی گویند. بتازگی آقای اشکوری در مقاله «سه فعل حرام شرعی در اقدامات تروریستی داعش» نوشت: «اعمال تبهکارانه و وحشیانه این گروه تروریستی، نه تنها با معیارها و قواعد اسلامی و شرعی سازگار نیست بلکه با مسلمات قرآنی و حتی فقیهی در تعارض است» و افزود از نظر اسلامی تروریسم داعش حرام است. این نوشته فرصتی شد تا یکبار دیگر به نقد اسلام بپردازم و بگویم که فکر نواندیشان و جناب اشکوری بطور کامل نادرست است. در نقد ایشان من نوشتم قرآن با توجه به آیات آن، داعش پرور است و نشان دادم که آقای اشکوری جعل می کند.

آقایان نواندیش، به انتقاد ها جواب دهید
پس از انتشار نوشته اخیرم «اسلام، داعش و آقای یوسفی اشکوری» و پس از سالیان سکوت از جانب سیاسیون و نواندیشان شیعه نسبت به انتقادهای روشنفکران سکولار و لائیک و ناباور، آقای یوسفی اشکوری بعنوان یکی از نمایندگان این جناح بطور مستقیم ابراز نظر نمود ولی در واقع انتشار پاسخ قدیمی به انتقاد قدیمی من، پاسخ به مقاله جدید من نیست. البته روشن است که نظر آقای اشکوری همراه با عصبانیت و دگماتیسم مذهبی بوده و فاقد اتیک و منش اکادمیک می باشد. پند اخلاقی دینی، جایگزین پاسخ به انتقاد نمی شود. عنوان نوشته اخیر آقای اشکوری چنین است: « جناب ایجادی! نقد آری؛ سخن غیرمحققانه و نفرت‌افکنی، هرگز!». ایشان پس از مقدمه کوتاه متکبرانه، نامه چهارساله را منتشر می کند تا پاسخ به انتقادهای اخیر فراموش شود. ایشان در آن نامه نوشته است:« نقد اسلام، آری! اما اتهام و تندخویی و جعل و تحریف تاریخ و طرح دعاوی نادرست و بی تحقیق و یا یک جانبه و آمیختن تحقیق با عواطف و انگیزه های سیاسی و شخصی، هرگز!». البته منظور ایشان اینستکه انتقاد به قرآن و اسلام بیانگر «تندخویی» است و سپس اینکه ایشان از انتقاد پژوهشی و روشنفکرانه و شفاف نسبت به قرآن و اسلام خوشش نمی آید و نیز از رد تبلیغات و افسانه دینی توسط من بسیار خشمگین بوده و اینگونه کار انتقادی و محققانه را «غیرمحققانه» وانمود می سازد. این قضاوت، غیرمسئولانه و هوچیگری است، زیرا ایشان حداقل اگر ۲۰ شماره مقالات من درباره «مذهب شیعه، ریشه ازخودبیگانگی ایرانیان» و «نواندیشان دینی، نقش سودمند یا زیان آور» را خوانده بود، اینگونه سخن نمی گفت. نواندیشان دینی طرفدار اجرای استبداد و سانسور علیه منقدان اسلام می باشند و زمانی که توطئه سکوت آنها در تنگناست، به تعرض و تهمت علیه انتقادکنندگان آزادمنش دست می زنند و این رفتار در تاریخ اسلام تازگی ندارد. بی تفاوتی و پرخاشجویی دو روی سکه نواندیشان به انتقاد جدی و شفاف ماست. این افراد نخبه شیعه علیرغم برخی انتقاد ها به سیاسیون حاکم، طرفدار آیت الله های بزرگ در مبارزه اسلام علیه «کافران» هستند. این افراد نخبه اسلامی که اخلاق انتقاد را رعایت نمی کنند مبارزه روشنفکران آزاده را مورد هتاکی قرار می دهند. خوشبختانه بیسوادی روشنفکری و هراس در نقد مذهب اسلام در جامعه عقب نشینی کرده است و در داخل ایران و خارج از کشور افراد نقد کننده دین اسلام در افزایش اند و تابوهای ذهنی برای خیلی ها شکسته است. ما میدانیم که انتقاد جدی و خردمندانه به قرآن و اسلام، در فضای فرهنگی روشنفکری ایرانیان در حال گسترش است و این امر بسیار نیکویی می باشد. اینگونه انتقاد متین و با شجاعت، افسانه سازی دینداران مبلغ شیعه را عریان می کند و ابزار معاش آنان را به خطر می اندازد. توسعه خرد و دانش و سکولاریسم در گرو نقد دین و انتقاد از تمامی زیانها و آسیب های ناشی از آنست.

آقای اشکوری به مقاله انتقادی اخیر من با عنوان « داعش، اسلام و آقای یوسفی اشکوری» و انتقاد من به افکار سراپا نادرست اشان در باره داعش و اسلام جواب نمی دهد و بقول معروف درمیرود. در این مقاله من همخوانی و هم بستری اسلام و ایدئولوژی داعش را مطرح میکنم حال آنکه آقای اشکوری می گوید داعش و اسلام ربطی به یکدیگر ندارد. آقای اشکوری! شما اگر انتقادی به این مقاله من دارید بگوئید. من سالیانی است که به نقد اسلام و قرآن و شیعه گری و نواندیش شیعه پرداخته و در مقاله بالا بطرز کوتاه و با اتکا به آیات «معتبر قرآنی»، همزاتی ایدئولوژی داعش و قرآن را مطرح می کنم. اسلامیون چون می دانند که اینگونه انتقادها محکم است، اغلب سکوت نموده تا اسلام بعنوان یک دین خشن و تبعیض گرا بیشتر ضربه نخورد. در تربیت اسلامیون نیست تا به انتقاد جواب دهند، آنها حمله غیرمستقیم می کنند و هر انتقادی را «تهمت» معرفی می کنند تا باصطلاح عدم پاسخشان توجیه شده باشد. خاموشی آقای عبدالکریم سروش در قبال انتقادهای گوناگون در جامعه بیانگر هراس و فقدان نظر استدلالی او می باشد. واکنش آقای اشکوری، انتقاد به نظرات من در مقاله « داعش، اسلام و آقای یوسفی اشکوری» نیست، بلکه طرح حرفهای کلی و بی ربط و غیر مستدل چهار سال پیش می باشد. همان شگرد هیاهو برای گم کردن اصل مطلب است. در دمکراسی یا در فضای آزاد روشنفکری شیوه بحث نمی تواند «تکفیری» باشد. ایده در برابر ایده، استدلال در برابر استدلال، انتقاد در برابر انتقاد، اصل مهم مبارزه فکری، اندیشه و گفتگوی متضاد و طرح استدلال است. به سنت تحلیل و بررسی و طرح افکار در میان فیلسوفان و جامعه شناسان و اقتصاد دانان توجه کنید، این بزرگان گاه به پلمیک و جدال تند می پردازند ولی گرایش اصلی طرح افکار و ایده ها می باشد. آقای اشکوری حوزه دیده است وقادر نیست در باره اسلام و شیعه به انتقادها جواب گوید. ولی در باور دینی او هر انتقاد «غیرمحققانه» است چرا که در نقد فیلسوفانه و روشنفکرانه اصل الهیات اسلامی زیر سئوال می رود. در نگرش این افراد کلامی معتبر است که اصل دین را نفی نکند. ایشان حوزه و دانشگاه را برابر می گیرد و خواهان پذیرش اصل تقدس دینی توسط همه است. ایشان اگر رفتار مسئولانه می داشت و با اتکا به افکارم در نوشته، انتقاد خود را مطرح می ساخت، روال بحث بگونه دیگر پیش می رفت. البته ایشان دارای مسئولیت هستند، ولی این مسئولیت در قبال قرآن و اسلام است. ایشان مانند همه نخبگان شیعه در عرصه روشنفکری و فلسفی فاقد مسئولیت می باشند و بنابراین منقدان را غیر مسئول دانسته، به آنها حمله کرده و تهمت می زند و کار آنان را غیر محققانه تلقی می کند. ایشان تعیین کننده روش تحقیق برای ما نیستند، روش حوزه و اعتقادی دینی معیار ما نیست. روش تحقیق ما متکی بر داده ها و مقولات است، متکی بر کار مقایسه و تحلیل است، متکی بر انتقاد و استقلال نظری است، متکی بر دقت علمی و هرمنوتیک می باشد. روش علمی ملاحظات سیاسی و رفیقانه نمی شناسد، روش علمی به پیچیدگی ها توجه کرده، به تاریخ پدیده دقت نموده و ذهن را به شناخت پدیده نزدیک می کند.

نواندیشان دینی جعل کننده اند
آقای اشکوری مرا متهم به جعل و تحریف تاریخ می کند. متاسفانه اتهام زنی شیوه همیشگی مبلغان دین است و برای آنها نقد دین برابر «جعل» است. جعل را باید با اتکا به موارد مشخص بطرز علمی و دقیق نشان داد و در غیر اینصورت یک تهمت است و تهمت پراکنی همان «تکفیر» اسلامی است. حال آنکه بررسی انتقادی دین بطورکلی از جانب جامعه شناسان تحلیل از موقعیت اجتماعی و تاریخی هردین و انتقاد بر اسطوره گرایی و جادوگرایی و خرافه گرایی و آسمانگرایی دین است. نهاد دین و تاثیرگذاری دین بر ذهنیت جامعه، یک واقعیت است ولی این واقعیت بمثابه یک عامل سحرآمیز و مسخ کننده عمل نموده و استقلال خردمندانه ذهن و اندیشه انسان را ناتوان می سازد و گاه عواطف معنوی و احساسات او را به منفی ترین شکل ساماندهی می کند. در شرایط ما نیز نقد علمی دین، انتقادی بر جعل سازی تاریخی دینسازان بوده و در پی اثبات غیر مقدس و غیر آسمانی بودن دین است.

از جانب «تاریخنویسان» اسلامی تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام پیوسته مورد جعل سیستماتیک قرارگرفته است زیرا آنها پروپاگاند و تبلیغ و خودشیفتگی دینی را با تحقیق تاریخی ابژکتیو و علمی برابر می دانند. بعنوان نمونه در قرآن مقام انسان به عبودیت تنزل داده شده است ولی نخبه مسلمان از ارتقا انسان در اسلام می گوید. در قرآن مقام زن به نیمه مرد تبدیل گشته و حتا تنبیه زن سفارش شده است ولی مسلمانان از ارتقا زن صحبت کرده و بهشت را زیر پای مادران میدانند. بردگی در قرآن و زندگی امامان به رسمیت شناخته شده ولی مبلغان مسلمان این دین را «دین برادری» می نامند. قشون عرب به سرزمین ایران تجاوز کرد، ولی مذهبیون آنرا «فتوحات اسلامی» می خوانند. خانواده بنی هاشم، استعمارگر و دشمن ایرانیان بود ولی آخوندها و همین نواندیشان به همه گفتند باید این خانواده را پرستید و گریه کرد و تمام تلاش خود را کردند تا ایرانیان ازخودبیگانه و مسخ شده باقی بمانند. مبلغان شیعه مانند مطهری و علی شریعتی و هم کیشان آنان، قهرمانان اساطیری و تاریخی ایرانیان را مورد تهمت و جعل و سکوت قرار دادند تا علی ابن ابیطالب و فرزندانش که در ضدیت و کشتار و فتنه افروزی علیه ایرانیان فعال بودند به قهرمانان «مقدس» تبدیل گردند. مبلغان شیعه امام دوزادهم را ساخته و آنرا وسیله ای برای تحمیق مردم قرار داده و تلاش کردند تا رمز و راز بر ملا نشود و دروغ پایدار بماند، تا اینکه حضرت ولی العصر در ذهنیت فلج شده مردم پیروز باشد. از رساله عملیه شیخ بهائی تا رساله آیت الله بروجردی تا رساله آیت الله خمینی و سایر آیت الله های شیعه، جز انبوهی از جعلیات و خرافات و اعتقادات ارتجاعی، مانند احکام تقلید، طهارت، نماز، خمس، زکات، حج، معاملات، صیغه، ارث، حلال و حرام، چیز دیگری نیست. حال همین رسالات مرتجعانه برای نواندیشان بیان «علم فقه» بوده، محترم می باشند و قابل انتقاد نیستند. پس می بینید که کار جعل، سنت اسلامگرایان است. نواندیشان هزاران برگ را در تبلیغ دین و انتقاد به مارکسیسم پرکرده و منتشر نموده اند ولی در کدام کتاب و مقاله به نقد آشکار و مستقیم این رساله ها و مجموعه خرافات و جعلیات پرداخته اند؟ من از آقایان عبدالکریم سروش و یوسفی اشکوری می خواهم که بدون شعبده بازی به موارد بالا برخورد کرده و نظر روشن بدهند.

روشنگرانی که منکوب اسلام نشدند
در تاریخ ایران اسلام در هرکجا که رسید در پی تحمیل سلطه و دین اجباری بوده است. تمام تلاش محققان و نویسندگان مغلوب نشده در ایران در جستجوی حقیقت بوده است. این افراد تمایل به فرهنگ خود داشته و با میهن پرستی خردمندانه نخواسته اند زیر جعلیات دشمنانه اسلامی خرد شوند. آنها علیه جعل آخوندی و جعل «مورخ» اسلامی مبارزه کرده اند. میرزاآقاخان کرمانی نوشت اسلام مناسب قبایلی وحشی و دزد مزاج باشد که جز غارت و یغما و طریق فحشا و ظلم ندانند(هشت بهشت)، علی دشتی در باره ۲۳ سال جعل و دروغ محمد نوشت، صادق هدایت در حاجی آقا و توپ مرواری علیه گنداب اسلام و آخوندها نوشت، عبدالحسین زرین کوب در باره ۲۰۰ سال سکوت و تهاجم اسلام نوشت، محمدرضا فشاهی دین سامی و مهدیگری را به نقد کشید، آرامش دوستدار در باره امتناع در فرهنگ دینی نوشت، مسعود انصاری بر اسلام و شیعه گری و دروغ آن انتقاد کرد، محمدرضا نیکفر الاهیات شکنجه را تحلیل کرد، و من تا کنون با صراحت پنجاه مقاله تحلیلی در باره قرآن و شیعه گری و نواندیشان دینی و نقش زیان آور آنان نوشته ام و بعلاوه در کتاب اخیر خود «جامعه شناسی آسیب ها و دگرگونی های جامعه ایران» به این موضوع پرداخته ام. تمامی این نوشته ها و دهها نوشته دیگر در سالهای اخیر در پی نشاندادن ویرانگری ایدئولوژی اسلامی بوده اند و تلاش کرده اند تا خود را از نفوذ ایدئولوژی دینی دور کرده و دروغ تقدس دین و مبلغان آن را در برابر چشم ما قرار دهند. ایدئولوژی حاکم دینی شلاق به دست گرفته تا فکر مخالف را تنبیه کند و تحقیق و انتقاد را «تحریف» معرفی کند و بنابراین منقدان را به سکوت مجبور سازد. علیرغم سانسور و خودسانسوری و علیرغم ضدیت حاد نخبگان شیعه و طرفداران فرصت طلب چپ و راست آنها، مبارزه فکری در نقد دین اسلام بیش از بیش رشد می کند و این امر سلامتی بخش می باشد و من همه افراد شجاع و آگاه و آزاد اندیش را به ادامه این نقد دعوت می کنم.

جامعه ما از خودسانسوری و احترام به خرافات باید بیرون آید. ذهنیت بیمار و ترسو و کرنش گر در برابر مذهب، باید مورد بررسی انتقادی قرار گیرد و روحیه مسئول و شجاع باید مورد تشویق قرار گیرد. مذهبیون پیوسته با مذهب خود، ایجاد ترس کرده و هرگونه انتقاد را بعنوان خطای روحی و سیاسی و نفاق افکن معرفی کرده اند. آنها در پی حفظ مجموعه آئینی و سنت خود هستند و در این مسیر همیشه از حمایت روشنفکران غیر دینی تسلیم طلب برخودار بوده اند. این وضعیت باید تغییر کند و فضای نقد دین در عرصه فلسفی و تئوریک و نیز در عرصه جامعه شناسی و سیاسی و سکولاریسم باید گسترش یابد. با اسلام تاریخ ما بازنده است و یادآوری کنیم که ۱۴۰۰ سال تعرض و حاکمیت مستقیم و غیر مستقیم و تسلط بر خودآگاه و ناخودآگاه ایرانی، منجر به ازخودبیگانگی دردناکی گشته است. ما نیروی خود را باید بطور سیستماتیک و با خردمندی آزادمنشانه، پرورش دهیم و کار نقد را دامنه بخشیم. همسوئی فرد دیندار و فرد سکولار و فرد ناباور در مبارزه علیه استبداد ولایت فقیه، نباید به تعطیلی نقد دینی منجر گردد. نقد دین در جامعه ما یک اصل اساسی است زیرا اسلام یکی از عوامل اصلی عقب ماندگی اجتماعی و فکری و فرهنگی است. این دین همیشه هرگونه تمایل به پیشرفت و دیگر اندیشی را منکوب نموده زیرا دارای طبیعت توتالیتر می باشد و نسبت به ادیان دیگر بیشترین آسیب ها و خرابی ها را ببار آورده است. بنابراین همه روشنفکران سکولار و ناباور در نقد اسلام و شیعه گری به مبارزه خود باید ادامه دهند و در انتقاد خود به این ایدئولوژی زیانبار کوتاهی نکنند. برخی از دینداران می گویند این تاکید از جانب ما، بیانگر دین ستیزی نویسنده نسبت به اسلام است. پاسخ من چنین است: اول آنکه آیات قرآن و پراتیک محمد پیامبر و امام علی و پراتیک جمهوری اسلامی و رفتار تمامی گروههای تروریستی اسلامی در جهان، منشا ترس و اضطراب و وحشت و خشونت است، بنابراین هراس داشتن از اسلام طبیعی است و مبارزه برای جان و شرافت انسانی یک امر درست است. دوم آنکه مبارزه علیه دین اسلام درست و بجا بوده زیرا سلامتی فکری و مبارزه علیه ازخودبیگانگی از این راه می گذرد. همانگونه که مبارزه فکری و سیاسی علیه نازیسم و استالینیسم و فاشیسم و نژادپرستی و استعمار توجیه شده و درست می باشد، مبارزه فکری و تئوریک علیه قرآن و سنت شریعت اسلامی و مبارزه علیه سیاست اسلامی که در پی بردگی و تسلط توتالیتر است، دارای حقانیت است.

دینداران شیعه فاقد شناخت هرمنوتیک
مذهبیون ادعا دارند که نقد دین فقط در انحصار آنان است زیرا دارای تخصص دینی می باشند. ادعای مغرورانه اینان که جز فرد مذهبی دارای تخصص، کسی دیگری نباید و نمی تواند در باره اسلام نظر بدهد، یک افسانه جعلی است. در واقع آیت الله های شیعه و سیاسیون و مبلغان و نواندیشان شیعه، برای حفظ منافع دینی ایدئولوژیکی و مالی و اجتماعی خود پیوسته تکرار می کنند که اسلام و قرآن و مذهب شیعه بسیار «پیچیده و تخصصی» است و فقط همین آقایان هستند که مجاز به نوشتن هستند. این افسانه سازی فاقد اعتبار علمی است و فقط در خدمت دفاع از رانت بیکرانی است که در تاریخ کسب کرده اند. نخبگان حاکم سیاسی، آخوندهای حوزه و ایدئولوگ های دینی ایران مانند علی شریعتی و پسر، مهدی بازرگان و پسر، عبدالکریم سروش و پسر، محمدمجتهد شبستری، حسن یوسفی اشکوری، اکبرگنجی، محسن کدیور، یک منفعت مشترک و عمیق دارند و آنهم دفاع از اسلام است. دفاع از این دین سامی بیان از خودبیگانگی آنها نسبت به تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی از یکسو و از سوی دیگر وسیله ای برای کسب پول و درآمد و حفظ امتیاز و موقعیت یک طبقه اجتماعی است. طبقه ای که وسیله تولیدی اش همان ایدئولوژی شیعه و نوشته های تبلیغاتی آنها، برای بازتولید مناسبات اجتماعی و الیگارشی دینی است. این طبقه تولید مادی ندارد، فاقد توان روشنگرانه برای گسترش خردگرایی و دانش است، ولی با تولید شیعه گری بعنوان دین حاکم، افراد این طبقه امکان زیست سیاسی و دینی و اجتماعی می یابند. این طبقه از دیگر طبقه های اجتماعی به لحاظ نوع فعالیت، نوع تربیت، نوع زبان، نوع شیوه زندگی، نوع ذهنیت و نقشی که در جامعه ایفا می کند، متفاوت است. بخش های گوناگون این طبقه دارای حس خودانگیخته دینی مشترک برای بقای خود می باشند و علیرغم جایگاه مختلف اشان در قدرت و خارج از قدرت، متحد هستند زیرا همگی از ایدئولوژی اسلامی، بمثابه وجدان گروهی و بعنوان ضامن منافع آنها، بدفاع برمی خیزند. این طبقه دینی از متحدین بسیار متنوعی مانند رسانه های داخل و خارج برخوردار هستند که از رانت متقابل برخوردارند. متحدان دیگر این طبقه خیل روشنفکران سیاسی چپ و جمهوری خواه و ملی گرا هستند که در جستجوی اتحادهای سیاسی و گروهی در برابر دیگران هستند.

گفتیم که ادعای مذهبیون مبنی بر اینکه شناخت و بررسی اسلام در انحصار علمای اسلام و نواندیشان مسلمان است، یک دروغ و افسانه است. این افراد تبلیغ را با تحقیق علمی اشتباه می گیرند. این نخبگان شیعه توجیه اعمال و گفتار امامان و تفسیر قرآن را از بررسی هرمنوتیک و نقد علمی تشخیص نمی دهند. فرد منبری و حوزه دیده و پرورش یافته با قرآن و نهج البلاغه و خرافات کلینی و مجلسی و رساله های آخوندی هرگز نمی تواند دارای دیدگاه علمی و نقد ابژکتیو باشد. ذهن انباشته از اخبار دینی و داده های ذهنی مذهب پسند، فاقد ساختار تحلیلی بوده و نمی تواند با مضامین اعتقادی و باورهای خرافی فاصله بگیرد. ذهن آیت اللهی و ذهن نواندیش دینی از یک ساختار روانی و استدلالی و گویشی برخوردار هستند و تفاوت در نوع برداشت و تفسیر از قرآن و فقه، بیان گسست از اعتقاد مذهبی نیست و اعتقاد مذهبی مانع یک تحلیل علمی و هرمنوتیک و آکادمیک می باشد. از درون اسلام نمی توان به اسلام انتقاد نوشت، بلکه می توان به تفسیرهای گوناگون تفسیر دیگری نوشت. نقد علمی اسلام نیازمند فاصله گیری جدی از آن است. نواندیش دینی، مبلغ دین و فقه شیعه و حافظ امامان و سنت این مذهب است. شریعتی مخالف آخوند بود، ولی او کهنه پرستی و اسطوره پرستی و فاطمه پرستی و ابوذر پرستی را باوج رساند. عبدالکریم سروش با ادعای علم از عرفان می گوید و قرآن را از محمد با الهام الهی می داند. آیا این اختلاف در میان مذهبیون بیانگر جدال میان خردگرایی و خرافه گرایی است؟ آیت الله سنتی با قرآن و زندگی امامان شیعه، خود را تنظیم می کند، حال آیا نواندیش دینی انتخاب دیگری دارد؟ شریعتی در برابر خرافه آخوندی خرافه دیگری قرار داد ولی کتاب «فاطمه فاطمه» مشتی اعتقادات ضدخرد است. سروش خود را نوآور معرفی می کند ولی از الهام قرآنی صحبت کرده و در کنار آیت الله ها دانشگاه را سرکوب می کند.

اگر نواندیش راه ابن رشد را دنبال می کرد و در باره او می نوشت و در بالای منبر از ابن رشد و ابوعلی سینا می گفت و مخالفت خود را با فقه سنتی بطرز آشکار بنمایش می گذاشت، دارای خاصیت روشن بینی بود، حال آنکه چنین نیست. در میان این آقایان، جدال میان گرایش به عقلگرایی بیشتر و سنت گرایی دینی نیست، بلکه جدال میان گرایش فقه سنتی و گرایش فقه سنتی رنگ آمیزی شده با برخی موضوع ها مانند «مدرن» و «حقوق بشر» است. در این دستگاه اعتقادی واژه مدرن بمعنای پذیرش مدرنیته فلسفی نیست و اصطلاح حقوق بشر بمعنای بشر اسلامی است. حال آیا بین همه این نوشته های حوزوی و نواندیشی تفاوت وجود ندارد؟ تفاوت وجود دارد. شیعه گری علی شریعتی مانند شیعه گری آیت الله خمینی نیست، شیعه گری سروش مانند شیعه گری آیت الله مصباح نیست. ولی علیرغم سایه روشن ها، همه این افراد در یک نقطه جمع می شوند و آن دفاع از الله و قرآن و اسلام است. آقای اشکوری همان حرفهای حوزه را در باره الله بازگو می کند. آقای اشکوری که نویسنده «شریعتی و نقد سنت» است و شریعتی را «آموزگارعرفان و آزادی و برابری» برای خود می داند، از نقد سنت حرف می زند ولی به اصول «جهان بینی ثابت» اسلامی معتقد است و طرفدار «عدل اسلامی» و «حج اسلامی» و الله است. ایشان می نویسد باید مدرن بود و جزمی گرا نبود، ولی تاکید دارد که نواندیشی در بستر اسلام معنا دارد و افرادی مانند اقبال و حسن البنا و سید قطب و شیخ محمد غزالی و علی شریعتی ستارگان اسلام نو هستند و می افزاید که خود طرفدار «آموزه های مهم و ماندنی و جاودانه شریعتی» می باشد. روشن است که با چنین اعتقاداتی، نقد علمی دین و نقد خردگرایانه سنت دینی ناممکن است. این افراد نمی توانند دارای منطق علمی و بررسی موشکافانه و مستقلانه باشند. این افراد مخالف این یا آن تفسیر هستند ولی این افراد مبلغ دین و مبلغ تفسیر خاص خود از دین میباشند.

کار تحقیق مستلزم مقولات علمی، روش نقد و مقایسه، دوری از اعتقاد جانبدارانه، اتکا به داده های تاریخی و اجتماعی، بررسی منافع گروههای اجتماعی و مناسبات آنها با ایدئولوژی ها، استقلال نسبت به اسطوره های اعتقادی دینی و داشتن جسارت و اخلاق روشنفکرانه است. به این لحاظ نواندیشان دینی محقق و پژوهشگر علمی نیستند، آنان مبلغان نوع دیگری از دین هستند. دانسته ها و شناخت آنان، معلوماتی از اعتقاد دینی و آیات و سنت های فقهی بوده و این مجوعه بدور از منش و روش و شناخت علمی می باشد. بنابراین کار اینان هرمنوتیک نبوده بلکه تفسیر ذهنی دیگری از آیات و رسوم دین اسلام است.

تحقیق هرمنوتیک علمی در باره اسلام
یکی از اصطلاحات رایج در گفتمان نواندیشان دینی، هرمنوتیک است. آنها از هرمنوتیک حرف میزنند ولی کارشان نقدی بر قرائت رسمی است و در واقع تبلیغ دین خود می باشد. هرمنوتیک بازشناسی تاریخی و اجتماعی و گویشی و روانی یک اثر است، این بررسی موشکافه رابطه های پنهانی را آشکار نموده ، تقدس را عریان نموده و با تاریخ پیوند برقرار می کند، این تحلیل باستانشناشی فکری و ذهنی، کاووش می کند، گام به گام، خرد خرد، مصالح را در کنار یکدیگر قرار می دهد تا پدیده برای شعور انسانی نمایان گردد. آیا قرآن، کتاب آسمانی است؟ آیا قرآن الهام محمد است؟ آیا قرآن مجموعه ای از گفتارهای پیش از محمد و پس از محمد است؟ آیا قرآن نتیجه دویست سال تنظیم سیاسی است؟ آیا قرآن از جغرافیای حجاز می آید یا از سرزمین های گسترده تر نیز مایه گرفته است؟ رابطه قرآن با منافع قبایل اجتماعی، جدال قدرت، استیلاگری قومی، خشونت بیابانی، رقابت بایهودیت و مسیحیت، مبارزه برای بقا و سلطه و سکس، چگونه است؟

در جهان دانشگاهی و پژوهش، تحلیل های علمی و هرمنوتیک از ادیان و از اسلام فراوانند. اگر میخواهید تحلیل هرمنوتیک را مطالعه کنید به کتابهای علمی و جدی باید رجوع کرد. کتابهای دینسازان کهنه و نو و آثار تاریخنویسان اسلام زده، ضد دانش تاریخی و تحقیقات علمی بوده و جستجو در آنها جز وقت و انرژی تلف کردن چیز دیگری نیست. تمامی نوشته های نواندیشان دینی، انبوهی از افکار و اعتقادات ضدعلمی و ضد تاریخی و تحریفات است. تحلیل علمی در باره دین و بویژه در باره اسلام را در کتاب های تحقیقی و آکادمیک می توان دنبال کرد. نمونه هایی از کار علمی پژوهشگران دانشگاهی و معتبر و نشانه هایی از تولید فکری جالب و پرسش برانگیز در غرب، از جمله آثار زیر می باشند: «تاریخ قرآن» (۲۰۰۵ بیروت) از تئودور نولدکه، «خشونت تک خدائی» (۲۰۰۸ پاریس) و «اختراع یکتاپرستی» (۲۰۰۲ پاریس) از ژان سولر، «اختراع خدا» (۲۰۱۴ پاریس) از توماس رومر، «مقدمه بر قرآن» (۱۹۹۵ پاریس) از رژیس بلاشر، «اسلام و یهودیت و مسیحیت» (۲۰۰۶ پاریس) از ژاک الول، «منجی و پیامبرش، ریشه های اسلام» (۲۰۰۵ پاریس) از ادوارد- ماری گاله، «سه چهره قرآن» (۲۰۱۵ پاریس) از لیلاغدر و ارون امین، «سر بزرگ اسلام» (۲۰۱۵ پاریس) از اولاف، «پایه های اسلام» و «ریشه های قرآن» (۲۰۱۵ پاریس) از آلفرد لوئی دو پرمار، «فلسفه علوم» و «سرچشمه قرآن و قرآن اصلی»(۲۰۱۵ پاریس) از فرانسوا دروش، «رئیس قبایل، اسلام محمد» (۱۹۹۷) و «قرآن باز شناخته شده» (۲۰۱۴ پاریس) از ژاکلین شابی، تحقیقات در باره منشا اسلام از کلود ژیلیو، مقدمه بر ابن رشد(۱۹۹۶ پاریس) از آلن دو لیبر، تحقیقات در باره تاریخ اسلام از هانری لورانس، تحقیقات در باره دوره عربستان و یمن پیش اسلامی از کریستیان ژولین روبن، «مسیح و اسلام» و «مسیح بر اساس روایت محمد» (۲۰۱۵ پاریس) از ژروم پریور و ژرار موردیلا، «اجبار در دین» و «سوره فاتحه و فرهنگ کینه» (۲۰۱۴ پاریس) از سامی ابوسالیه، «رساله ناباوری» (۲۰۰۵) از میشل انفری، «خشونت و اسلام» (۲۰۱۵) از ادونیس، «تاریخ اسلام» از سرژ کاتانی، «تاریخ اعتقادات و افکار دینی» (۱۹۸۳) از میرسا الیاد، «اسلام و تروریسم» و «مسیح و محمد» (۲۰۰۶) از مارک گابریل و غیره.

این آثار علمی و روشنگر و تاریخی نورافکنی بزرگ برای درک هرمنوتیکی قرآن و اسلام و دین می باشند. این آثار کلید درک فضای عمومی اسلام یا درک موشکافانه بند بند قرآن را در یک لحظه تاریخی یا در یک تاریخ دویست ساله قرار داده و نشان می دهند که قرآن محصول افکار و سنت های پیش از اسلام، سیاست و غزوات محمد علیه قبایل دیگر، سانسور و تخریب برخی نسخه ها در دوره عثمان خلیفه سوم، خواستهای سیاسی خلفای اسلامی و دستکاری های متعدد در طول این تاریخ می باشد. حال از آقایان آیت الله ها و نواندیشان بپرسید قرآن چیست و شما متوجه خواهید شد که این افراد افسانه های همیشگی را تکرار خواهند و تولید کننده این سند زمینی را مستقیم یا غیر مستقیم آسمان می دانند. خدایی که اسم اش الله است، قهار و قادر است، به معجزه دست میزند و قرآن و دنیا و آدم و فرشته و جهنم و بهشت و محمد و امامان شیعه و آیت الله ها را بوجود آورده تا جهان را به زیر قانون آسمانی استیلاگر خود قرار دهد. بدین ترتیب، هدایت جهان بر پایه اراده الهی توتالیتر، قرآنی تبعیض گرا، نهج البلاغه ای ضد زن و ضدخرد میسر می گردد. در منطق این دینداران شیعه، برای رهبری امت نه تنها قرآن و نهج البلاغه بلکه اسناد خرافی دیگری نیز الزام آور است. کتاب ضد عقل کافی با تألیف ابوجعفر محمد بن یعقوب شیخ کلینی و ۱۶۱۹۹ حدیث آن و همچنین ۱۱۰ جلد کتاب ضد عقل بحارالانوار که از بزرگترین کتب حدیثی شیعه بوده و با پول دربار صفویه سیراب شده و توسط محمدباقر مجلسی، “ستاره آسمان علم و فقاهت”، تنظیم شده، باید مورد استفاده فعال قرار گیرد. این آثار دینی، بخش مهمی از تاریخ فکری شیعه است که تولید خرافات و تفسیر خرافات ویژگی برجسته آنست. در این آثار شیعه از فلسفه خبری نیست، از ادبیات و هنر خبری نیست، از دانش و تجربیات علمی خبری نیست، از ارزش های انسانی و اومانیسم خبری نیست.

شیعه گری مجموعه ای از آئین های خرافی و مرگ پرستی و رفتارهای زشت و کردارهای تبعیض گرا و ضدخرد و دروغ است. در طول تاریخ این مجموعه آثار خرافی زیان آور و فرهنگ ستیز جمع آوری شده تا امت شیعه در نادانی باقی بماند. اسلام یکی از مناسبترین ایدئولوژی ها برای ستمگری و حفظ منافع طبقاتی و سرکوب فکری است. نخبگان مذهبی شیعه ادعای هرمنوتیک دارند حال آنکه آنها مفسرین فقه شیعه می باشند و هدفشان نگه داشتن جامعه در جادوگری دینی و خرافات شیعه می باشد. آنها تفسیر می کنند تا ذهن را از خرد دور کنند و روان جامعه را تابع خود سازند، آنها تفسیر می کنند تا شرایط و امتیازات مادی و اجتماعی و سیاسی خود را تامین نمایند. آنها طرفدار قرآن اند و می دانیم که قرآن با صراحت و پیوسته خواهان سلطه و ایجاد جنگ است و بنابراین خواهان نابودی مشرکان و کفار است. مشرک کسی است که مانند محمد فکر نمی کند، با او هم خدا یا هم کیش نیست، به قبیله دیگری تعلق دارد. اسلام توتالیتاریسم در ذهن و روان و حکم است، اگر نپذیرید کشتار می شوید و به جهنم می روید. قرآن تاکید می کند: وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ (بقره ۲۴۴) در راه الله بجنگید و بکشید. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا / اى کسانى که ایمان آورده‏اید حقیقت این است که مشرکان نجس‌اند، پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند. توبه ۲۸» و «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ … / پس چون ماه‏هاى حرام سپرى شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر سو در کمین آنان باشید. توبه ۵). حال پرسش این جاست که هرمنوتیک آیات قرآن از نظر نواندیشان چیست؟ نواندیشان بما می گویند اسلام رحمانی است.

(ادامه دارد)

جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه

از: گویا

خروج از نسخه موبایل