سایت ملیون ایران

اصلاح‌طلبان، عاملان و حاملان اصلی “دوگانه‌باوری” مزمن در جمهوری اسلامی

این ساختار فکری و ایدئولوژیک از بدو تولد خود بر باورهای دوگانه و متضاد با یکدیگر استوار بوده است. باورهای دوگانه‌ای که نیروهای حامل آن نه تنها به وجود تضادهای ذاتی و ماهوی آن آگاه نبوده‌اند، بلکه واقعیت در کنار قرار داشتن این دوگانگی را همواره امری طبیعی و شدنی می‌پنداشته‌اند

جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ خود از ترکیب بندی “دوگانه باوری” (doublethink) برای بیان و تشریح ویژگی افرادی استفاده می کند که همزمان به دو نظر کاملا متضاد با هم باور دارند، اما در عین حال آگاه به وجود این تناقض نیستند و آندو را در کنار هم پذیرفته اند. وی در رمان خود دوگانه باوری را توانایی تعریف می کند که قادر است دو باور متضاد را بطور همزمان در ذهن یک نفر بنشاند. دوگانه باوری که بخشی از یک زبان و فرهنگ ساختگی و مصنوعی است که توسط نظام توتالیتر خلق گردیده و برای کنترل افکار عمومی بکار گرفته می شود. ساختار زبانی و گفتاری این نظام با وجود در برداشتن باورهای دوگانه و متضاد، تنها وسیله رسمی ابراز نظر و عقیده در حوزه عمومی است. ساختاری که تناقضات آن هرگز نباید افشا و آشکار گردند.

برای مثال می توان به چند نمونه از دوگانه باوری و گزاره های متناقض که در رمان ۱۹۸۴، توسط نظام توتالیتر بکار گرفته می شدند اشاره کرد: “اگر می خواهی یک رازی را در ذهن نگاه داری، باید آنرا از خودت هم مخفی نگاه داری”. “کسی که گذشته را کنترل می کند، آینده را نیز تحت کنترل دارد، کسی که زمان حال را کنترل می کند، گذشته را نیز کنترل می نماید.” “جنگ صلح است”. “آزادی بردگی است”. “جهالت قدرت است”. و یا در نظام توتالیتر، وزارت عشق محل شکنجه است و وزارت فراوانی خود عامل اصلی قحطی می شود و در وزارت صلح به امور مربوط به جنگ پرداخته می گردد.

اگرچه نظام جمهوری اسلامی از نظر ویژگیهای منحصر بفرد آن قابل مقایسه با حکومت های توتالیتر مورد نظر جورج اورول نیست، اما بقطع می توان گفت که از نظر ساختار زبانی و تعداد بیشمار باورهای دوگانه و متضاد یک نمونه بسیار روشن و آشکار قرن بیست و یکمی از دوگانه باوری در رمان ۱۹۸۴ است. یکی از آخرین نمونه های این دوگانه باوری سخنان اخیر حسن روحانی در مراسم روز ارتش است که گفت: “ما در یک دستمان کتاب و منطق و تدبیر و عقلانیت و در دست دیگرمان شمشیر است و این دو را در کنار همدیگر می‌بینیم”. وی این سخنان را در پی حملات تند علی خامنه ای به وی و هاشمی رفسنجانی که در توئیت منسوب به او اظهار داشته بود که دنیای آینده دنیای گفتمان است و نه موشک، بیان می کند.

ساختار فکری و ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی اما نشان می دهد که این گونه باورها و موضعگیری ها صرفا دلایل تاکتیکی و برخاسته از الزامات دنیای امروز ندارند. این ساختار فکری و ایدئولوژیک از بدو تولد خود بر باورهای دوگانه و متضاد با یکدیگر استوار بوده است. باورهای دوگانه ای که نیروهای حامل آن نه تنها به وجود تضاد های ذاتی و ماهوی آن آگاه نبوده اند، بلکه واقعیت در کنار قرار داشتن این دو گانگی را همواره امری طبیعی و شدنی می پنداشته اند.

جورج اورول عامل اصلی این دوگانه باوری را نظام توتالیتر حاکم معرفی می کند، اما با توجه به اینکه هر نظام توتالیتری حامل یک ایدئولوژی توتالیتر است و مشروعیت و گفتمانهای خود را از آن اتخاذ می نماید، می توان گفت که در حقیقت منبع اصلی دوگانه باور سازی و نشاندن آنها در اذهان پیروان خود همانا و در درجه اول ایدئولوژی توتالیتر می باشد.

امروزه اما بر خلاف دهه های اول قرن بیستم و برخلاف نظامهای توتالیتر مورد نظر جورج اورول، یک ایدئولوژی توتالیتر مدرن می تواند بدون حضور یک نظام سیاسیِ توتالیتر و تنها به یمن ساختار های طبقاتی ویژه خود، نظام خاص اقتصادی و نیز به کمک ابزارهای فرهنگی و تبلیغاتی اش، دوگانه باوری های خاص را، در درجه نخست در اذهان پیروان خود بنشاند و سپس بتدریج بعنوان یک فرهنگ عام غالب سازد. جورج اورول شاخصه اصلی این فرهنگ عام را تجرد جمعی (collective solipsism) می داند که حاملان آنرا از واقعیت های جهان خارج از ذهن و روان دور می سازد و مشغول باورهای متضاد و مصنوعی خود می نماید.

بعبارت دیگر، توتالیتاریزم را نمی توان صرفا در وجود حکومت و نظامهای سیاسی توتالیتر و نمونه های تاریخی آن از جمله توتالیتاریسم استالین و یا هیتلر خلاصه نمود. امروزه به علت بکارگیری ابزارهای بسیار پیچیده سیاسی- فرهنگی و تبلیغاتی می توان از حاکمیت یک ایدئولوژی توتالیتر صحبت کرد بدون اینکه برای اعمال این حاکمیت نیازی باشد به یک رژیم توتالیتر، مشابه آنچه در تاریخ اخیر اتفاق افتاده است.

اصولا هر نظام فکری و ایدئولوژیک که مدعی تبیین مطلق و تغییر ناپذیر از جهان و انسان باشد و به اعتبار آن راه اندیشه آزاد را مسدود سازد، یک تفکر توتالیتر بحساب می آید. و واقعیت این است که تا قبل از ورود بشریت به قرن بیستم و پیدایش ایدئولوژی های توتالیتر کمونیسم و یا فاشیسم ، این مذاهب شناخته شده یهودیت، مسیحیت و اسلام بودند که چه در ذهن و چه در عرصه اجتماع و زندگی فردی تمامیت خواهی خود را به اشکال مختلف تحمیل می کرده اند. تمامیت خواهی که اگرچه پس از ورود بشریت به دوران مدرنیته و رشد روز افزون علم و عقاید لائیک و سکولار ضربات سختی خورد، اما بدلیل تلاش بخش های میانه رو و محافظه کار روشنفکران اروپای عصر روشنگری و دورانهای پس از آن، در مدرن سازی ادیان و تغییر چهره خشن آن، همچنان صلابت و سرسختی خود را حفظ کرده است.

در زمینه تحلیل عصر روشنگری در اروپا، جاناتان اروین اسرائیل، تاریخ شناس برجسته انگلیسی سه تحقیق بنامهای “روشنگریِ رادیکال”، “مسابقه روشنگری” و “روشنگریِ دمکراتیک” تدوین و انتشار داده است که به اعتقاد بسیاری از اهل علم تاریخ، روش تحقیق وی دریچه های جدیدی در زمینه تحلیل عصرِ روشنگری در اروپا باز کرده است. وی معتقد است که در اروپای عصر روشنگری تنها یک جریان واحد از جنبش روشنگری فعال نبوده است، بلکه جریانهای مختلفی در کنار هم حضور داشته اند. جریانهایی که وی آنها را “روشنگری رادیکال”، “روشنگری میانه رو”، “کنترا روشنگری” و “ضد روشنگری” نامگذاری می کند. روشنگران رادیکال که عقبه آنها به اسپینوزا فیلسوف هلندی می رسد، جایی برای اعتقاد مذهبی و دینی در پروسه روشنگری و پیشرفت اروپای مدرن قائل نبودند. آنان ماتریالیستی فکر می کردند، بی خدا بودند، به آزادی های فردی بیش از هر چیز بها می دادند، خود را در محدوده فرهنگ، قومیت و یک ملیت خاص محصور نمی کردند و، به سخن دیگر جهانی می اندیشیدند. به اعتقاد جاناتان اسرائیل، فلاسفه رادیکال عصر روشنگری به انسان از دید جهانی می نگریستند و برای انسان حقوق طبیعیِ مستقل از ملیت، قومیت، نژاد و فرهنگ قائل بودند. به موازات روشنگران رادیکال، روشنگران میانه رویی نیز بودند که سعی داشتند پیوندی صلح آمیز و تکمیل کننده بین اعتقادات دینی از یک سو و علم و منطق بشری از سوی دیگر ایجاد نمایند.

بنظر نگارنده این تلاش روشنگران میانه رو نه تنها به هسته اصلی تمامیت خواهی ادیان آسیبی وارد نیاورد، بلکه بدلیل کوشش آنان در تطبیق ادیان با علوم و دستآوردهای بشری، باورهای دوگانه بسیاری را نیز به متون اولیه دینی افزود، که قبل از هر چیز گمراه کننده و پوشاننده هسته اصلی تمامیت خواهی و ضدیت آنها با اندیشه و انسان آزاد می باشند.

فرایند جنبش روشنگری در ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. روشنفکران دوران انقلاب مشروطه را -که تاثیرات بسزایی بر آغاز جنبش مشروطه در ایران داشتند- نیز می توان مانند دوران آغازین روشنگری در اروپا به سه دسته اصلی تقسیم کرد. به این مفهوم که در اواخر دوران قاجار و اوائل جنبش مشروطه ما می توانیم ردپای “روشنگران رادیکال”، “روشنگران میانه رو” و “کنترا روشنگران” را در ایران آن زمان بیابیم. فتحعلی آخوند زاده را می توان از جمله روشنگران رادیکال عصر مشروطه نامید که با افکار سکولار خود و دفاع از حقوق بشریت (هم برای زنان و هم برای مردان) بیشترین تاثیر را در آغاز عصر مدرنیته و جنبش مشروطه خواهی در ایران داشته است. میرزا آقاخان کرمانی، که عمدتا تحت تاثیر افکار آخوند زاده بود، را نیز می توان از جمله روشنگران رادیکال این عصر نامید. حتی می توان میرزا رضای کرمانی که پس از قتل ناصر الدین شاه و در هنگام بازجویی می گوید “مردم انسان شده اند” را در همین ردیف قرار دارد. در کنار روشنگران رادیکال، روشنفکرانی مانند میرزاملکم خان و طالبوف نیز بودند که بر خلاف افکار رادیکال آخوند زاده، در پی نوعی هماهنگی و صلح بین اسلام و مفاهیمی مانند آزادی، دمکراسی و حقوق انسان ها هستند. این افراد را که از یک سو تحت تاثیر جنبش روشنگری و مدرنیته در اروپا بودند و آثار فیلسوفان و متفکرین اروپای را مطالعه کرده بودند واز سوی دیگر قصد نوعی تعریف ملی و فرهنگی و دینی از مفاهیم مدرنیته داشتند می توان “روشنگران میانه رو” نامید.

جریان روشنگران میانه رو که دنباله آن در دهه های بعد عمدتا به نوگرایان مسلمان از جمله مهدی بازرگان و سپس علی شریعتی می رسد نیز همه سعی و کوشش خود را بر تطبیق بین علم و دین و نوسازی چهره اسلام و شیعه می گذارد. اما این تلاش ها نیز نه تنها هسته اصلی تمامیت خواهی اسلام را هدف قرار نمی دهد، بلکه بر عکس موجب حفظ آن می شود؛ و حتی با استفاده از روشهای جدید در علوم اجتماعی و تحلیل طبقاتی، آنرا تبدیل به یک ایدئولوژی مدرن اما با همان هسته تمامیت خواهی می نماید. ایدئولوژی بشدت تمامیت خواه که بدلیل استفاده از دست آورهای علمی و تداخل مباحث حقوق بشری و آزادی های اجتماعی و سیاسی با آن، بشدت نیز مملو از باورهای دوگانه و متضاد می گردد.

در واقع انقلاب اسلامی و حاکمیت ایدئولوژی تمامیت خواه شیعه بر ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ محصول تحول اسلام شیعی تمامیت خواه به یک ایدئولوژی توتالیتر است، که البته اینبار ظاهری مدرن از حکومت قانون را به نمایش می گذارد. در این رابطه نیز همانطور که در درجه اول روشنگران میانه رو اروپا در بقای هسته سرسخت تمامیت خواهی ادیان سهم داشته اند، در تثبیت و تقویت ایدئولوژی توتالیتر شیعه بر جامعه ایران نیز روشنفکران مسلمان و نوگرایان شیعه از جمله مهدی بازرگان و علی شریعتی و پیروان آنها سهم به سزایی بازی کرده اند. کما اینکه این جریان و افراد وابسته به آن سهم و شراکت غیر قابل تردید و فراموش ناشدنی در پر کردن مناسب حکومتی و اداری پس از سرنگونی سلطنت پهلوی و سپس هموار کردن راه تثبیت جمهوری پر تناقض اسلامی که هم ادعای اسلامی و هم جهموریت می کند و هم مدلی از دمکراسی و مجلس قانونگذار را به نمایش می گذارد و هم ولایت فقیه را بر بالای آن می نشاند، داشتند.

اما هر روز این حکومت قدرت بیشتری پیدا می کند، بر صلابت و سرسختی هسته تمامیت خواهی آن نیز افزوده می شود؛ و همزمان نیز بر تعداد افکار و اعتقادات دوگانه و متضاد آن افزوده می گردد. که در این میان نیز اصلاح طلبان حکومتی مانند همیشه نقش اصلی را در این میانه بازی کرده اند و با انواع و اقسام توجیهات و برای حفظ اسلام و حکومت اسلامی این دوگانه باوری ها را تقویت نموده اند. از جمله می توان به چند نمونه از این باورهای دوگانه اشاره کرد: حکومت اسلامی همان حکومت مردمی است، اسلام با حقوق بشر تناقضی ندارد، اسلام دین رحمت است و مهمتر از هرچیز نام جمهوری اسلامی که بر تارک این حکومت نشسته است، خود سمبل بزرگترین تناقض و باور دوگانه این نظام است که گویی اسلامیت با جمهوریت قابل جمع می باشد.

شوربختانه اما این دوگانه باوری محدود به حکومتیان و جناح های آن نمی گردد، بدلیل حاکمیت دوگانه این نظام در بیش از سه دهه اخیر و با جا افتادن بسیاری از مفاهیم متناقض و دوگانه مردم ایران نیز بتدریج به آنها عادت و حتی باور کرده اند. بطوریکه می توان گفت که فرهنگ و روابط اجتماعی مردم ما بیش از هر دوران دیگری در تاریخ خود، در دوران جمهوری اسلامی، از دوگانه باوری، خرافات ناشی از آن، ظاهرسازی های دروغین و تقلب آسیب دیده اند.

از: گویا

خروج از نسخه موبایل