سایت ملیون ایران

مقایسه شرایط بیمارستانها و چگونگی درمان – بر اندیشمند عباس کیارستمی چه گذشت؟! ارسالی از ایران (ضیاء مصباح )

گزارشی ازکپنهاک پایتخت دانمارک

نامه منتشر شده در کانال حاج آقا کربلایی سید ناصر نقویان مشهدی که در کپنهاک پایتخت دانمارک بستری است.

… در بیمارستانم.

هر روز در عجبم که این چه سری است که نامسلمانان بی نماز چقدر انسانند و بیشتر در عجبم که چقدر مسلمانان سینه زن و روزه دار در تعریف بی خدایان میگنجند! امروز روز چهارم است بستریم. از بدو ورود چهره های خندان دیدم که گویا خدمت به همنوع را وظیفه غایی خود میدانند. این بیمارستان دولتی است با حقوق و دستمزد دولتی. امروز هوا گرمتر از روزهای دیگر بود. سه پرستار حوری صفت در سه ساعت متفاوت و بدون هماهنگی با دو حوله و یک دست لباس چون برف به اتاقم آمدند و گفتند یک دوش شاید تر و تازه ات کند! و اما دکتر. دیروز باید سی تی اسکن مغزی میشدم. دکتر خودش آمد و همراه با یک نفر از پورترهای بیمارستان تا اتاق اسکن آمد. بعد موقعی که داروی کنتراست وارد رگها میشد دست من را فشرد و آنجا ماند تا اسکن تمام شد و گفت که بعدا همراه با جواب اسکن بدیدارم خواهد آمد. تا آخر وقت صبر کردم اما نیامد. حدود ساعت ۱۱ و نیم شب که فشار خون میگرفتند بیدار شدم و دیدم دکتر در حال معاینه است و کلی هم معذرت خواست که بعلت یک بیمار اورژانسی نتوانسته زودتر بقولش وفا کرده و برای صحبت در مورد جواب اسکن بدیدارم بیاید. این دکتر فوق تخصص بزرگوار، شش ماهه باردار است و علیرغم مرخصی با حقوق و مزایا که برای زائمان دارد، به مرخصی نرفته است. گفت جواب اسکن هیچ معضلی در مغز نشان نداده. من هم با خوشحالی پرسیدم که آیا میتوانم فردا مرخص شوم؟ اجازه نداد و گفت تا سلامت کامل باید بمانم. اینجا تلوزیون بزرگ نصب است و من از دیدن مسابقات فوتبال جام اروپا محروم نیستم. از پنجره اتاق که در طبقه پنجم است بیرون را نگاه میکنم، تا چشم کار میکند سبزی و طراوت و آرامش میبینم. بیمارستان از تمیزی برق میزند و حتی میشود پا برهنه از سرویس دستشویی استفاده کرد. امید، شادی، زندگی، عشق به همنوع از در و دیوار بیمارستان میبارد. دیشب نخ آلارم بالای سرم را کشیدم که بلافاصله پرستار جوانی که اصلیتا نروژیست، بالای سرم پدیدار شد. معذرت خواستم که نمیتوانم مسواکم را پیدا کنم و خواهش کردم کمکم کند (برای من کمی سخت بود که با وجود الکترودهایی که به سینه و شکمم وصل بود خم و راست شوم) لبخندی زد و رفت. فکر کردم که از خواهشم رنجیده، اما باز خوشحال شدم از اینکه حداقل به من خارجی چیزی نگفت و رفت. اما چند دقیقه بعد با یک مسواک نو و یک خمیردندان برگشت و با لبخند آنها را روی میز من گذاشت. باز هم از فکر ناصوابم شرمنده شدم. گفت که حالا من از تو یک خواهش دارم. گفتم که: از تو به یک اشاره، از ما بسر دویدن، در خدمتم. خواهشش این بود که لطفا برای کاری که وظیفه اوست، از او معذرت خواهی نکنم!!

من شرمنده از مسلمانی، شدم آنجا به گوشه ای پنهان!

عجب! نه ادعایی، نه منتی، نه پزی!

چهار روز است که دنبال پیدا کردن نقصی در بیمارستانم. به جان عزیزت قاصرم. بجای اینکه از اینهمه زیبایی و وظیفه شناسی لذت ببرم، چهار روز است که حرص میخورم. چرا ما که میراث داران خرد و تاریخی کهن به درازی تاریخ یونان و روم هستیم و همچنین مدعی مرحمت ائمه اطهار و مفتخر به زیبندگی به گوهر شریف اسلام، اما در مسلمانی به گرد این قوم غیر مسلمان نمیرسیم!!

بگویم که بی اختیار به یاد مرگ پدر عزیزم افتادم که روزهای آخر زندگیش را در بیمارستان رجایی کرج گذراند. پدر نازنینم در میان نکبت و کثافت بستری بود و بدلیل وضعیت وخیمش اجازه جابجاییش را نمیدادند. چهار ساعت در محوطه حیاط بیمارستان رجایی ایستادم. وقتی دکتر بیرون آمد، سلام دادم که اصلا جواب نداد. از حال پدرم پرسیدم، از کنارم بدون جواب گذشت و به سمت ساختمان اصلی بیمارستان تند قدم زد. مجبور شدم در حال سوال از او کنارش مثل یک پادو بدوم. گفت غروب بیا مطب در چهارراه طالقانی. گفتم چشم. غروب رفتم مطب دکتر و به منشی گفتم. گفت باید ویزیت بدهید که البته دادم و بعد هم زیر میزی به خود دکتر دادم، یعنی خودش خواست و آخر هم به علت سهل انگاری کادر پزشکی، پدر نازنینم فوت شد و پزشکی قانونی هم آن را علیرغم شکایت من و اسناد انکار ناپذیر، نادیده گرفت.
مهراب عزیزم، در دوگانگی عجیبی مانده ام. آیا خدا اینجا نیست؟ آیا به واقع این قوم،

برگزیدگان خدا نیستند؟ آیا ما واقعا اهل بهشتیم یا فقط اینچنین تصور میکنیم؟ آیا بعد از مرگ، ما را بلافاصله راهی دورخ نخواهند کرد و این قوم را راهی بهشت؟ اینجا هیچ زنی حجاب ندارد اما هیچ مردی هم به خود اجازه نمی دهد که نگاه چپ به یک زن بکند. مگر اینکه خود زن نیز بخواهد که رابطه ای ایجاد شود و بگویم که آنچه که من دیده ام، اینجا روابط جز بر پایه عشق نیست. آنچه که ما همیشه جسته ایم و نیافته ایم!

این همه پاکی مگر می شود؟ نکند اینجا همان بهشت موعود است؟ نمیدانم، واقعا در شگفت مانده ام …

و از منظری دیگر:

عباس کیارستمی، روز دوشنبه گذشته از دنیا رفت، اما نحوه ی مرگ او و نقل قول هایی که از سوی خانواده این کارگردان نامدار وجود دارد، تمامی اتهامات را به سمت جراح و پزشکان او نشانه می رود.(ما همان قدر که ستایشگر اکثریت پرستاران محترم هستیم، معترض به اکثریت پزشکان مخصوصا محصولات بعد انقلاب ….!)

به گزارش «انتخاب»؛ روز هفدهم اسفند، کیارستمی جهت عمل جراحی به بیمارستان مراجعه کرد، با این حال از نزدیکان خود تقاضا کرد که این موضوع رسانه ای نشود، چراکه تصور می کرد بعد از جراحی سه روز بستری است و نهایتا پس از طی روند درمان به طور کامل، مرخص می شود، اما این اتفاق نیافتاد؛ چرا؟

سیزده روز مانده به عید نوروز، کیارستمی جهت عمل پولیپ روده، به اعتبار دکتر … در بیمارستان جم بستری شد. در این میان، دکتر … برخلاف تعهد اخلاقی که بر دوشش است، بیمار را به فرزند خود می سپارد.

فرزند دکتر … نیز با اطمینان از تبحر خود بدون انجام آزمایشات لازم از جمله پاتولوژی، کیارستمی را روانه اتاق جراحی می کند. «عمل موفقیت امیز بود» این خبری بود که دکتر … فرزند پزشکی که کیارستمی به اعتیار نام او خود را به تیغ جراحی سپرده بود، به خانواده کارگردان نامدار اعلام کرد.

… این جمله کوتاه را گفت و به سرعت راهی سفر نوروزی خود به فرنگستان شد تا قدری به خاطر عمل «موفقیت امیزی» که داشت، ریلکس کند و به استراحت بپردازد. اما در نخستین روزهایی که دکتر … تازه کشور را ترک کرده بود، از بیمارستان به او خبر رسید که کیارستمی دچار «عفونت و خونریزی» شده است.

به گفته ی یکی از اعضای خانواده کارگردان فقید، دکتر … در مقابل بر موفقیت امیز بودن عمل تاکید می کند و مسئولیت را از دوش خود بر می دارد و در ادامه خانواده کیارستمی را به پزشک دیگری که ظاهر متخصص عفونی بوده پاس می دهد. البته این فرد هم مانند سلف خود اهمیتی به ماجرا نمی دهد و می گوید: «این بیماربا تشخیص عفونت بستری نشده که من او را تحت‌نظر بگیرم.». بنابراین او نیز راهی سفر تعطیلات نوروزی خود می شود، تا مبادا این فرصت را مانند دیگر تعطیلات ایام سال از دست دهد.

کیارستمی خود گلایه اش را نسبت به این وضع اینگونه مطرح کرد: «یکی از دوستام همین عمل رو انجام داد و روز پنجم در سالن سینما داشت فیلم می‌دید. قرار بود دکتر … من رو عمل کنه. بعدا فهمیدم که پسرش من رو عمل کرده و تازه در شأنش نبودم و عمل رو سپرده به دستیار ۵۰ ساله‌‌اش! هرجا اعتماد می‌کنی، بکن ولی به اونایی که پدرشون مشهور بوده؛ نکن. خواستن و نتونستن. وقتی دکترم اخبار رو در روزنامه‌ها خوند و فهمید این بیمار خیابونی نبوده؛ دستپاچه شد و مصاحبه کرده و گفته گویا بیمارم شهرتی دارد و در خارج او را می‌شناسند»

کیارستمی به قدری از اتفاق پیش آمده دلچرکین بود که دکتر … را که به عیادت او آمده بود، به حضور نپذیرفت و این پیغام را به جراح خود داد: «شأن من و شما نیست که دیگر با هم روبه‌رو شویم».

در هر حال، رسیدگی به یکی از مهمترین و شهیرترین کارگردان ایران به دست پزشکی کم تجربه اما متعهد سپرده می شود که در نبود تجربه دو پزشک دیگر نمی تواند خوب عمل کند. نهایتا، میزان عفونت به ‌اندازه‌ای می‌رسد که حتی عفونت و چرک از بخیه‌ها هم به بیرون نشت پیدا می‌کند.

با وخامت اوضاع، اخباری در مورد به کما رفتن و حتی مرگ کیارستمی به گوش رسانه ها رسید. شرایط نامناسب کیارستمی و رسانه ای شدن آن، پای قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت دولت را به ماجرا باز کرد.

او پس از اطلاع از وضعیت کیارستمی، به سرعت دستور رسیگی جدی داد. شرایط به قدری خطرناک و بد بود که چندین روز بعد و پس از عبور کیارستمی از بحران، وزیر ارشاد اعلام کرد «خود آقای دکتر هاشمی گفتند اگر من نمی رفتم آن شب، کار ایشان تمام بود»

شرایط کیارستمی با کمک دولت، بهبود پیدا کرد، اما او دیگر به پزشکان هموطنش اعتماد کافی نداشت، برای همین راهی پاریس شد تا درمان خود را در انجا ادامه دهد، با این حال، زخم هایی که او از اشتباهات یا قصور پزشکانش در تهران خورد، او را امان نداد و در آخر در فرانسه درگذشت.

قصور پزشکی در روند درمان کیارستمی، به گفته ی اعضای خانواده او، یکی از عوامل و شاید تنها عامل درگذشت این کارگردان صاحب نام بود. پزشکان کیارستمی، او را که سینماگری بین المللی و افتخاری وطنی بود، محل ندادند، وای به حال مردم ناشناسی که تن و جان خود را با اعتماد کامل به تیغ جراحی اینان می سپارند. (ناگفته نماند، کم نیستند پزشکان متعهدی که جانانه از بیمار خود پرستاری می کنند و انسانیت را در حق آنان تمام می کنند).

این مردم بی نوا نه وزیر بهداشت را دارند که دستور رسیدگی ویژه دهد، نه رسانه ها را که با پوشش خبری افکار عمومی را از یک فاجعه پزشکی اگاه کند.

مشخص نیست، روزانه چند نفر به خاطر خطای پزشکی جان خود را از دست می دهند و صدایشان در نمی آید. عجیب اینجاست که اندک انتقادی نسبت به پزشکان با هیاهو و هوچی گری های انجمن های وابسته به آنان روبرو می شود که فریاد «ما مصعومیم» سر می دهند.

عجیب این است که در این آشفته بازار، وزارت بهداشت خود را حافظ منافع پزشکان می پندارد نه مردم. قائم مقام وزیر بهدشت روز گذشته گفت: «باید بگویم که پدر همکارمان که عمل آقای کیارستمی را انجام دادند از اساتید جراحی هستند و ۹۳ سال‌شان است و ۱۵ سال است جراحی انجام نمی دهند.» این سخنان عذر بدتر از گناه است و محو کردن صورت مسئله. خب اگر کیارستمی مطمئن نبود، دکتر … او را عمل نمی کند، همان موقع چمدان خود را می بست و به پاریس می رفت. برفرض هم اگر کیارستمی از عمل خود توسط فرزند دکتر … اگاه بود(که نبود) فرار از مسئولیت جراحانش توجیه نمی شود.

شاید اگر وزیر بهداشت در مقابل سریال «در حاشیه» مهران مدیری که به درستی در حال انتقاد از پزشکان و جراحان بود، به جای اعتراض عکس العمل مناسب نشان می داد، این اتفاقات و فجایع رخ نمی داد و امروز شاهد فوت غیرمنتظره کیارستمی و کیارستمی ها نبودیم…..

آنچه که آمدتصویر واقعیتی می باشد که جامعه ایران با همه تبعات آن دست به گریبان است.

خروج از نسخه موبایل