یادم میآید که یک ماه قبل از امتحانات خرداد ۱۳۹۱ مدیر دبیرستان کار و دانش نصیر زاده مشهد (تاسیس ۱۳۶۴) “حاجآقا …” که تا به آن زمان با روشهای متفاوتی مرا آزار و اذیت کرده بود از من خواست که برای دانش آموزان مدرسه کلاس فوق العاده بگذارم! من نپذیرفتم. اما ایشان اصرار کرد و من علیرغم مشغله آن روزها (کتاب و مقاله می نوشتم) پذیرفتم. از هشتاد دانش آموز ثبت نام شد و حاجآقا از هر نفر ده هزار تومان – برای چهار جلسه – گرفت. به عبارتی “هشتصد هزار تومان” برای چهار جلسه که من را خیلی خوشحال کرد و با خودم گفتم بالاخره برای چهار جلسه هم که شده حقوق و مزایای یک PhD را به من میدهند و با آن پول می توانم یخچال قدیمیم را عوض کنم ….
خلاصه اینکه در این چهار جلسه هر چه در توان داشتم ارائه دادم و ۹۹ درصد بچهها با نمره های خوبی قبول شدند. و… بلاخره در آخرین روز مدرسه حاجآقا کنار من نشست و حینی که مثل همیشه آخرین دکمه یقه اش را هم محکم و به دقت بسته بود و آستین هایش بالا بود و داشت آماده نمازخواندن میشد با زبانی خاص (این نوع افراد دنیا طلب ریاکار دین فروش) – بابت کلاسها – از من تشکر کرد و مبلغ “شصت هزار تومان” به من داد!؟
من گفتم حاجآقا! شما ۸۰۰٫۰۰۰ تومان برای تدریس من از بچهها پول گرفتید و ایشان گفتند سهم من جلسهای ۱۷ هزار تومان است که ۲۰۰۰ تومان بابت مالیات کسر کردند! و باقی آن هم سهم ایشان (حاجآقا) و دو تا از معاونانشان میباشد! من البته این قضیه را به بازرسی و حراست آموزشوپرورش ناحیه یک مشهد هم گزارش دادم اما آنها هم گویا سهمی گرفته بودند چراکه مرا به طرز تحقیر آمیزی “دک” کردند.
البته من در طی این سالیان به خوبی دریافته ام که این آموزشوپرورش دکان و دستگاهی برای ثروت اندوزی و گوسفند سازی این مافیای تمامیتخواه قدرت طلب است….. ضمناً به ایشان یادآوری کردم که ما هم اگر قدرت انگلیس را داشتیم کل دنیا را استعمار میکردیم پس این همه نگوییم مرگ بر انگلیس….. البته حراست اداره درباره مصاحبه من با تلویزیون بیبیسی هم پرسید که من گفتم مسیولان ما در سطوح بالا حتی با شیطان بزرگ! ارتباط دارند چطور از امثال من انتظار دارید راجع به یک موضوع علمی (علل ناکامی آموزش زبان در ایران) و در مورد کتابهایم – که همانند خودم مطرود و تحقیرشان کرده اید – با آنها مصاحبه نکنم!؟….. به من گفت ما چگونه تو را مطرود و تحقیر کرده ایم؟ من گفتم اینکه مسیول آموزش ناحیه یک که بیش از ۷۰۰۰ معلم دارد یک “لیسانس معارف” است توهین به افرادی مثل من نیست؟! گفتم همینکه ۱۰ سال است در حالیکه همکاران لیسانس در پیش دانشگاهی و همکاران فوق لیسانس در دانشگاه فرهنگیان درس میدهند مرا وادار می کنید با مدرک PhD در کلاس “اول دبیرستان کار و دانش” به رشته های “خیاطی پسران” که حتی اسم و فامیل خودشان را هم بلد نیستند به فارسی بنویسند انگلیسی درس دهم مطرود و شکنجه کردن من نیست؟! گفتم اینکه اجازه نمی دهید بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله ام و تیوری و روش تدریس منحصر بفرد خودم را که برای براندازی حکومتهای دیکتاتوری ارایه کرده ام را در قالب کارگاه و کلاسهای ضمن خدمت به همکاران معرفی کنم و از افراد لیسانس برای این کلاسها استفاده می کنید مطرود و تحقیر کردن من و آثار من نیست؟!
گفتم اینکه در این ۲۰ سال سابقه خدمتم یکبار به من که کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترایم در “آموزش زبان” هست اجازه ندادید که نامزد سرگروهی گروه زبان شوم و به جای من لیسانس مترجمی زبان را سرگروه می گذارید و هم اکنون هم سرگروه زبان استان خراسان رضوی یک لیسانس ادبیات است مطرود و منزوی کردن من و آثار و ایده های آموزشی من و امثال من نیست؟! گفتم اینکه در این ۲۰ سال خدمتم یک ساعت اضافه کار به من نداده اید در تنگنا قرار دادن من نیست؟
گفتم: اینکه بیش از ۱۰ سال است مجبورم از آپارتمان ۴۵ متریم در حومه مشهد هر روز ۴ ساعت برای سه جلسه تدریس با اتوبوس در راه مدرسه باشم و شما این را می دانید و در عین حال با انتقالی من موافقت نمی کنید تحقیر و شکنجه کردن من نیست؟! گفتم کنترل و آزار و اذیت کردن ۲۴ ساعته من از طریق تلفن و موبایل و اینترنت و مدیران سر سپرده تان و …. همه و همه صرفا به خاطر روش تدریس و نوع کتب و مقالات انتقادیم توهین به کرامت انسانی من و شخصیت من و پایمال کردن حقوق اولیه من نیست؟! و … نهایتا گفتم مگر شاه و ساواک چه کار می کردند که پدران من انقلاب کردند؟! و….
منبع:
http://beyondelt.blogfa.com