سایت ملیون ایران

آیا گناه کشتار ۶۷ به گردن قربانیان است؟

آنچه بیش از یادداشت آقای تاج‌زاده مایه تاسف و تعجب است، اظهارنظر استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران آقای صادق زیباکلام است که این کشتار را از یک سو امری طبیعی برای انقلاب وانمود می‌کند و از سوی دیگر رژیم پهلوی و خود جریانات اپوزیسیون را مسوول اصلی آن جلوه می‌دهد!

انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری درباره قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷، که به “هولوکاست” جمهوری اسلامی معروف شده، بار دیگر این بزرگترین کشتار زندانیان سیاسی تاریخ ایران را به سوژه داغ روز تبدیل کرده است.
اهمیت انتشار این فایل در برش کنونی در آن است که:

۱-این روزها دستگاه قضایی جمهوری اسلامی دوباره در مساله اعدام زندانیان سیاسی فعال شده و دهها تن از زندانیان سیاسی کرد و سنی مذهب را دسته جمعی اعدام کرده و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی نیز در انتظار اعدام اند.

۲- همان گرایش سرکوبگری که مشوق و مجری “هولوکاست” تابستان ۶۷ بود امروز با اتکاء به حمایت مطلق خامنه ای در دستگاههای قضایی، و نظامی و انتظامی بیش از پیش یکه تاز شده است.

۳- گفته می شود که ابراهیم رئیسی یکی از آن چند جنایتکار کشتار ۶۷(معاون آن زمان دادستان) که اخیرا به فرمان خامنه ای به مسئوولیت مجتمع اقتصادی- مالی غول آسای “آستان قدس رضوی” منصوب شده، در زمره نامزدهای جانشینی خامنه ای در نظر گرفته شده است.

انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری که در یک گفتگوی صریح و رودررو با اعضای هیئت مرگ، آنان را در دادگاه تاریخ و وجدان های مردم ایران جنایتکار می داند و به صراحت هم فرمان آیت الله خمینی و هم تبعیت قضات را از او به باد سرزنش و انتقاد می گیرد، پیشتر در کتاب قطور خاطرات آیت الله منتظری نقل شده. اما انتشار آن به صورت فایل زنده صوتی در شبکه های اجتماعی، برای نخستین بار، سند این بزرگترین جنایت تاریخ سیاسی ایران را در دسترس میلیونها ایرانی قرار می دهد و مختومه کردن پرونده کشتار ۶۷و ادامه اعدام های سیاسی را برای دستگاههای سرکوب بیش از بیش دشوار می کند.

به این اعتبار اقدام حجت اللاسلام احمد منتظری حرکتی به موقع و هوشیارانه است. جای شگفتی نیست که این کار، سران دستگاههای سرکوب را به شدت سراسیمه و عصبانی کرده است. دادگاه ویژه روحانیت احمد منتظری را به انتشار اسرار نظام و همسویی با عربستان و مجاهدین خلق متهم کرده است. اما آقای منتظری به درستی بالا روندگان از دیوار سفارت عربستان و ماجراجوئیهای کار بدستان نظام را بستر ساز سیاستهای عربستان خوانده است. احمد منتظری که بنظر می رسد شجاعت و صراحت پدر را به ارث برده نه فقط از اقدام خود دفاع کرده، بلکه در پاسخ به فشار و تهدیدهای ارگانهای سرکوب اعلام کرده است که شواهد و مدارک تاریخی دیگری نیز در دست دارد که برای مصون ماندن از دستبرد ماموران سرکوب تکثیر شده و به خارج از کشور نیز منتقل شده است!

می توان حدس زد که آقای منتظری به غضب مقام ولایت و اصحاب او گرفتار می شود و احتمالا زندان و یا حصر خانگی در انتظار اوست.اما از لحن گفتارهای ایشان با رسانه های فارسی زبان (خارج از کشور) چنین برمی آید که پیشاپیش خود را برای تحمل هزینه این حرکت شجاعانه و اثر گذار آماده ساخته است. شایسته است که افکار عمومی ایرانیان در داخل و خارج از کشور ضمن استقبال از این اقدام به حمایت از شخص آقای احمد منتظری که با فشارها و تهدیدهای سرکوبگران حاکم روبه رو است برانگیخته شود تا نه ایشان و نه هیچ ایرانی شجاع دیگری خود را در برابر دستگاههای سرکوب تنها حس نکند. مفتوح ماندن پرونده بزرگترین جنایت سیاسی تاریخ ایران تا زمانی که دست اندر کاران آن جنایت همچنان در راس اموراند یکی از مهمترین عرصه های مبارزه با سرکوب و دیکتاتوری مذهبی ولایت مطلقه فقیه است.

واکنش دو نوه آیت الله خمینی (علی و حسن خمینی) نسبت به این فایل با عصبانیت و پرخاش همراه بود. این دو طبعا در نقش متولیان امام زاده که همه چیز خود را از آن دارند، ظاهر شدند. علی خمینی ضمن دفاع تمام قد از اعدام ها قربانیان این جنایت بزرگ را “کودن” خواند. حسن خمینی نیز در سخنانی که برای عده ای از محیط بانان ایراد می کرد گفت: ” جای سئوال دارد برخی از کسانی که این نقطه [آیت الله خمینی], را هدف قرار می دهند به چه امیدی و با چه هدف، ملاک و تحلیلی یکی از عمیق ترین محورهای وحدت ملی را قرار می دهند؟ البته یقین دارم که از این کار بهره ای نمی برند،… این اولین بار نبوده و آخرین بار هم نخواهد بود و مانند همان کسانی که نسبت به علی (ع) بغض داشتند، کسانی نسبت به امام و انقلاب بغض دارند و تا آخر نیز خواهند داشت…”

اما از این واکنش های میراث خواران آیت الله خمینی که بگذریم، مواضع برخی از چهره های شاخص اصلاح طلب در این باره عجیب و پرسش برانگیز است.

آقای تاج زاده که خود یکی از قربانیان سرکوب است در این باره از یکسو خانواده قربانیان را فرا می خواند که از اصرار بر محکوم دانستن مسئوولان زنده کشتار ۶۷ دست بردارند و از سوی دیگر سرکوبگران را اندرز می دهد که شما یک معذرت و “حلالیت طلبیدن” را به خانواده قربانیان بدهکارید.
اصرار بر بخشش سرکوبگران جنایتکار در شرایطی معنا پیدا می کند که آنان از کرده خود پشیمان شده باشند و بخشش کنندگان نیز در موضع ضعف نباشند.

وقتی آنان همچنان با گستاخی از جنایات گذشته خود دفاع می کنند و از آن هم بدتر چرخه اعدام زندانیان سیاسی و سرکوب مخالفان بر همان محور گذشته می چرخد فراخواندن قربانی، و خانواده او به گذشت و بخشش، هم جنایتکاران را گستاخ تر می کند و هم مردم را منفعل تر. نلسون ماندلا که آقایان به عنوان سرمشق عفو و بخشش از او یاد می کنند، زمانی از بخشش صحبت کرد که در پی دهها سال مبارزه رژیم آپارتاید را به زانو درآورده بود و عفو جنایتکاران پشیمان و شکست خورده را ضروری می دید. اگر او در اوج قدرقدرتی سرکوبگران نظام آپارتاید صحبت از بخشش می کرد، هرگز به نلسون ماندلایی که می شناسیم تبدیل نمی شد. خواننده را به نامه سعید رضوی فقیه خطاب به مصطفی تاج زاده را که در پی این مقاله آمده است ارجاع می دهم.*

وآما آنچه بیش از یادداشت آقای تاج زاده مایه تاسف و تعجب است، اظهار نظر استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران آقای صادق زیبا کلام است که این کشتار را از یکسو امری طبیعی برای انقلاب وانمود می کند و از سوی دیگر رژیم پهلوی و خود جریانات اپوزیسیون را مسوول آن جلوه می دهد. بنظر زیبا کلام:”نباید فراموش کنیم که این اعدام ها در ایرانی اتفاق افتاده که از عمر انقلاب آن تنها ۱۰ سال می گذشت و در آن سالها جامعه ای بوده که دهها سال از طریق پهلوی با توسل بر استبداد و دیکتاتوری اداره می شده است. پس طبیعی است که درچنین جامعه ای توسعه سیاسی به هیچ وجه رخ نداده و خشونت و از بین بردن مخالفین و زندانی کردن منتقدین امری رایج بوده است.”

“در چنین جامعه ای که دموکراسی هیچ جلوه ای نداشته، در جامعه ای که تحملی نسبت به منتقد و مخالف از سوی رژیم پهلوی وجود نداشته حالا این جامعه شاهد انقلاب بوده و باید تصدیق کرد که ۱۰ سال زمان کمی است و نمی توان انتظار داشت در این جامعه دموکراسی و تحمل مخالف در حد مطلوبی نهادینه شده باشد که چنین اعدام های در آن اتفاق نیفتد.”

اما هر عقل متوسطی که اندکی با تاریخ دهه اول حیات جمهوری اسلامی آشنا باشد بر مدعای استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران خط بطلان می کشد.

-از استاد علوم سیاسی باید پرسید: جنایتی که ۱۰ سال پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی رخ داده و نظیر آن هم در همه تاریخ معاصر ایران از جمله در دوره ۵۰ ساله پهلوی ها سابقه نداشته چه ربطی به رژیم پیشین می تواند داشته باشد؟ و چرا اکنون که ۳۷ سال از آن انقلاب می گذرد زندانیان سیاسی کرد و سنی بطور فله ای اعدام می شوند؟ آیا این نیز به مربوط به رژیم گذشته است؟

-نسبت دادن این کشتار بزرگ به نبود توسعه سیاسی نیز استدلال بی پایه ای است که با هدف کمرنگ کردن مسئوولیت جنایتکاران ایراد شده است. چرا که سابقه قتل عام زندانیان سیاسی در این ابعاد را نه در کشورهایی که به لحاظ توسعه سیاسی از ایران بسیار عقب مانده تر بوده اند می توان نشان داد و نه در ایران نیم قرن و یا یک قرن پیش از سال۱۳۶۷ که طبعا به لحاظ توسعه سیاسی با آن زمان قابل مقایسه نیست، سابقه داشته است.

این نحوه برخورد با بزرگترین کشتار زندانیان سیاسی تاریخ ایران چه معنایی مگر توجیه و یا کمرنگ کردن قتل عامی که از مصادیق جنایت علیه بشریت است می تواند داشته باشد؟

آقای صادق زیبا کلام با مهارت یک وکیل مدافع کارکشته نقش عامران و عاملان این جنایت ضد بشری را از دوش مسئوولان برمی دارد و آن را به گردن اعدام شدگان و قربانیان می اندازد. در مدعیات آقایان زیبا کلام و تاج زاده از خیانت رهبری سازمان مجاهدین در جنگ ایران و عراق و پیوستن آنان به رژیم صدام حسین و عملیات ماجراجویانه فروغ جاویدان (مرصاد) به عنوان دلیل اصلی کشتار۶۷ سوء استفاده می شود. اما فایل صوتی آیت الله منتظری به خوبی بر این ادعا خط بطلان می کشد و ثابت می کند که از ۴ سال پیش از عملیات فروغ جاویدان احمد خمینی صحبت از ضرورت کشتار دسته جمعی مخالفان می کرده است. به فرض آن که مدعای باطل این آقایان را بپذیریم که گویا کشتار دسته جمعی زندانیان مجاهد به خاطر پیوستن رهبری آنان به صدام و عملیات فروغ جاویدان بوده باشد بازهم آنها هیچ گونه پاسخی برای اعدام فدائیان و توده ای ها و اکثریتی ها که به فعالیت های سیاسی مسالمت جویانه روی آورده بودند و در جبهه های جنگ علیه صدام حسین نیز شرکت داشتند، ندارند. در مورد ماجرای غم انگیز پیوستن رهبری مجاهدین به صدام حسین باید مسئوولیت سرکوبگران تازه به قدرت رسیده نیز که در دو سال اول پس از انقلاب راه هرگونه سیاست ورزی مسالمت آمیز بر مجاهدین بستند و پاسخ خواسته های آنان را با چوب و چماق و حتی گلوله و اعدام دادند نیز فراموش نکرد. ارزش کار آیت الله منتظری در آن بود که او هرگز انصاف را قربانی مصلحت های خود نکرد. او به معنای واقعی کلمه اصلاح طلب بود!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سخنی با برادر مصطفی تاج زاده*
در پی انتشار عمومی پوشه صوتی گفتگوی مرحوم آیت الله منتظری با چهار مقام قضایی دست اندرکار اعدامهای فله ای تابستان ۶۷ و آشکار شدن ابعاد این جنایت شرم آور و تاسفبار اظهار نظرها و موضعگیری های بسیاری بویژه در فضای مجازی پخش شد که باید در زمانی دیگر و در شرایطی به دور از هیجان و تعصب و شیفتگی و نفرت مورد ارزیابی و تحلیل و نقادی و جمعبندی قرار گیرد. اما در این میان دو واکنش از اهمیت خاصی (دست کم برای نگارنده) برخوردارند. یکی یادداشت متین آقای تاج زاده از اعضای برجسته سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگری واکنش ناپخته خاندان مرحوم امام خمینی و دست اندرکاران دفتر نشر آثار آن مرحوم که به جای احترام به افکار عمومی و تواضع نسبت به حقیقت باز هم راه تعصب و فرافکنی پیش گرفتند و کوشیدند به هر قیمت ممکن مرحوم آیت الله خمینی را از هر خطا مبرا و مرحوم حاج سید احمد غفرالله له را تطهیر و از محاکمه در دادگاه تاریخ و وجدان عمومی ملت معاف کنند که البته راه به جایی نخواهند برد و فقط بار گناه خود را در پیشگاه افکار عمومی سنگینتر خواهند کرد.

بحث در باره واکنش خاندان محترم آقای خمینی را که مقدمات و موخرات فراوان دارد به وقتی دیگر وامیگذارم تا اگر عمر باقی و اسباب مهیا باشد به تفصیل بدان بپردازم. بنابرین در اینجا فقط در باره یادداشت آقای تاج زاده عزیز و بسیار شریف چند نکته ایضاحی و انتقادی عرض میکنم تا قصه یکطرفه و بریده بریده نقل نشده باشد. کاری که متاسفانه هم برادر تاجزاده در این یادداشت اخیر خود و هم بسیاری دیگر در مواضع دیگر انجام می دهند. امیدوارم ایشان بر من خرده نگیرند و اظهار نظرم را حمل بر مقابله و مکابره نفرمایند.

نخست اینکه جناب تاج زاده در یادداشت خود مدعی عذرخواهی حکومت از خانواده های قربانیانی است که بی گناه قتل عام شده اند تا در مقابل، خانواده ها نیز اگر چه از یاد نمی برند و نمی توانند هم ببرند، از حق قصاص و انتقام چشم بپوشند.

اولا امثال بنده یا آقای تاج زاده که از هیچیک از دوطرف دعوا وکالت نداریم چگونه می خواهیم با گرفتن حد وسط سر و ته قضیه را به هم آورده و با آشتی نهایی میان حکومت و خانواده هایی که همچنان تحت فشار و محدودیتند مرافعه سی ساله را ختم به خیر کنیم؟

ثانیا وقتی موج اعدامهای فله ای و مسئله دار همچنان در کشورادامه دارد با کدام کورسوی امید در پی آنیم که مسایل مربوط به گذشته را حل و فصل کنیم. به گمان حقیر اگر حکومت اعدامهای بی رویه را متوقف و سنت سیئه محاکمات غیرقانونی و فرمایشی و مخالف با قوانین و مقررات را تغییر دهد و امید به اجرای عدالت را در دستگاه قضایی احیا کند خود بخود مسائل مربوط به گذشته حل و فصل خواهد شد و احتمالا خانواده های بسیاری از قربانیان از حق مشروع خود در مطالبه مجازات عاملان جنایت هولناک مرداد مرگ خواهند گذشت. اما وقتی عاملان جنایت نه تنها عذرخواهی و اظهار شرم و پشیمانی نمی کنند بلکه گستاخانه از اقدامات خود دفاع و حتی بدان افتخار هم می کنند محتوای اظهارات برادر تاج زاده در یادداشت اخیر اساسا خارج از موضوع تلقی می شود.

وقتی یکی از نوادگان مرحوم آیت الله خمینی به سائقه تبرئه پدر خود یعنی مرحوم حاج سید احمد آقا به جای انتقاد از عملکرد پدر و نیای بزرگوارش با نسبت دادن صفت “کودن” به قربانیان اعدام شده جنایت علیه ایشان را توجیه می کند تکلیف آنها که در حضور قائد مجاهد مرحوم آقای منتظری وقیحانه در مورد اعدام فوری دویست نفر دیگر چانه می زنند معلوم است.

بنابرین به نظر می رسد در شرایط کنونی سخن گفتن از بخشش و فراموشی و امثال اینها که در ادبیات مربوط به مبارزات مسالمت آمیز و مدنی و غیر خشونت آمیز خوانده ایم، اساسا بی مورد و بمثابه تراشیدن سر بی صاحب است. این فقرات مربوط به وقتی است که آقای تاج زاده و دوستان و همراهانشان از قدرت سرکوبگر خلع ید کرده باشند و تصمیمشان برای نحوه مواجهه با متهمان سرکوب و جنایت نافذ باشد نه حالیه که ملایمترین دوستان اصلاح طلب هم نمیدانند فردا شب را در منزل خود بیتوته خواهند کرد یا در ۲۴۰. این اشتباهی است که آقای تاج زاده و دوستانشان در باب آشتی و وفاق ملی و مصالحه با حکومت هم مرتکب می شوند و گمان میبرند با رسیدن به این تصمیم و بدون داشتن ابزاری برای وادار کردن قدرت به مصالحه، یا بدون اعطای امتیازی درخور توجه به طرف مقابل و صرفا با طرح شعار آشتی ملی و وفاق همگانی می توان به این هدف رسید در حالی که طرف مقابل بازی را با قواعد خود برده و نیازی به عقب نشینی به نقطه صفر مرزی ندارد.

پس در شرایط کنونی آیا بهتر نیست به جای دعوت مردم و حکومت به حلال کردن یکدیگر و حلالیت طلبیدن از یکدیگر طرف سرکش را با ابزارهای ممکن و موجود وادار کنیم که دست از تعدی و بغی بردارد و مثلا دادگاههای متهمان سیاسی و امنیتی را با هر اتهامی که به آنها بسته دست کم مطابق با تشریفات قانونی پیش بینی شده و پذیرفته شده از سوی خودش محاکمه و بر اساس قانون محکوم و مجازات نماید نه آنکه حکم را بازجو به قاضی دیکته و وی نیز در یک دادرسی شتابزده و در عرض چند دقیقه انشا و به متهم اعلام نماید و محکوم نیز سالها با هول و هراس از اجرای حکم شب و روز را در زندان سر کند تا کی و به چه انگیزه و بهانه سیاسی تصمیم به اجرای حکم گرفته شود.

آقای تاج زاده عزیز آیا بهتر نیست فعلا به فکر نجات جان قربانیان زنده باشیم و ترغیب حکومت به حلالیت طلبیدن از اولیای دم قربانیان مرده را به وقت مقتضی خودش واگذاریم؟

دوم اینکه آقای تاج زاده مانند بسیاری دیگر در ازای یک دسیمتر انتقاد از دستگاه قضایی یکصد متر هم به طرف مقابل یعنی سازمان مجاهدین خلق و “فرقه رجوی” تاخته اند و پرده از جنایاتشان برکشیده اند بی آنکه توضیح دهند این دو چه ربطی به هم دارند. گیرم که فرقه رجوی بسیار سفاک و خطرناک باشد آیا ما مجازیم هواداران کم سن و سالشان را مثل برگ خزان از درخت بتکانیم؟ بعلاوه چرا فکر می کنیم که فرقه رجوی جمهوری اسلامی قانونمند و ملایم و لیبرال مسلک را به سمت خشونت افسارگسیخته سوق داد در حالی که عکس این مدعا نیز محتمل الصدق است و قابل تامل.

صرف نظر از داوری در باره شخص مسعود رجوی و شخصیتش و نیز صرف نظر از چارچوبهای ایدئولوژیک و پایه های تحلیلی س. م. خ. از شما و دیگر دوستان اصلاح طلب می پرسم آیا رد صلاحیت رجوی در سال ۵۸ و حذف وی از گردونه رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری با تلاش برخی و به اشاره مرحوم امام قانونی بود یا غیر قانونی؟ لطفا نگویید که چون سازمان مجاهدین خلق به قانون اساسی رای نداده بود حق شرکت در انتخابات را نداشت چون پاسخش اینست که التزام به قانون مستلزم اعتقاد به آن نیست. مگر کسانی که به آقای روحانی رای نداده اند حق همکاری با وی را ندارند؟

مگر آیت الله خامنه ای که پس از درگذشت امام در اجلاس خبرگان با رهبری فردی مخالف بود حق انتصاب به رهبری فردی را نداشت؟ مگر نمایندگانی که در مجلس با تصویب یک طرح یا لایحه مخالفت می کنند شایستگی اجرای آن را نخواهند داشت؟ خلاصه اینکه این استدلال غلطی بود که تکرار آن به هر میزان موجب صحت و اعتبارش نمی شود. بگذریم از اینکه اساسا سران جمهوری اسلامی در عمل نشان دادند که چندان دغدغه قانون را ندارند و از همینرو در چهاردهم خرداد سال ۱۳۶۸ در حالی که هنوز مرجعیت شرط ذاتی رهبری بود در اقدامی عجیب و بی سابقه تصمیم خبرگان رهبری عطف بما لحق و آقای خامنه ای به رهبری نظام برگزیده شد.

همچنین از یاد نبریم برخوردهای سخت و خشنی که مراجع رسمی و غیر رسمی با هواداران س. م. خ. میکردند و خلاصه سرود یاد مستان می دادند و آتش کینه را در سینه ایشان تیز می کردند تا آنچه نباید می شد بشود.

آیا محاکمه و محکومیت محمدرضا سعادتی به ده سال حبس پیش از سرکشی مسلحانه سازمان بود یا پس از آن؟ پس از آغاز سرکشی سازمان و کلید زدن ترورها نقش سعادتی در آن حوادث چه بود که اعدامش کردند؟گیریم رفتار خشن مجاهدین خلق و پیکار و حوادث گنبد و درگیری های کردستان سبب بروز واکنش های خشن از سوی جمهوری اسلامی و اشخاصی نظیر لاجوردی شده باشد، در مورد سرکوب حزب توده و فداییان اکثریت که نهایت همکاری را با جمهوری اسلامی و دادستانی انقلاب داشتند چه توجیهی داریم؟ یا برخوردهای خشن با برخی گروههای ملی و مذهبی با مشی کاملا میانه رو و دلسوزانه. آیا کتک خوردن آقایان معین فر و صباغیان در مجلس هم به رفتار خشن مجاهدین خلق مربوط بود؟

به گمانم باید کمی از روایت های رسمی رسوب یافته در اذهانمان که سالهاست کلیشه تحلیل و توصیف حوادث پس از انقلاب شده فاصله بگیریم و کمی منصفانه تر و واقع بینانه تر به این مقطع تاریخی نظر بیندازیم. اینکه بگوییم بزرگوارانی نظیر شهیدان بهشتی و باهنر قانونگرا بودند فقط یک روی سکه را به مخاطب نشان می دهد. نمی توان روایتی قاطع با مرزبندی دقیق بین سیاه مطلق و سفید مطلق ارائه داد گویی حوادث سال شصت و دهه شصت نبرد بین یزدان و اهریمن بوده است. من می پرسم مرحوم آقای بهشتی یا مرحوم آقای باهنر در مورد رد صلاحیت رجوی یا دستگیری و محاکمه محمدرضا سعادتی یا اعدام های شیخ صادق خلخالی چه واکنشی از خود نشان دادند که ما را قانع کند اگر می ماندند با قانون شکنی های پس از خود به جد مقابله می کردند؟ همین بزرگان قانونگرا در برابر قانون شکنی های ایام پس از انقلاب تقریبا سکوت کردند و در برخی موارد نیز دست به توجیه زدند. البته حساب کار این بزرگواران از دیگران واقعا جدا بود و هست اما همانقدر که جریان مقابل سیاه نبود اینها هم یکدست سفید نبودند و این حکایت را باید در مجالی دیگر مرور کرد.

خلاصه آنکه بهتر است این روایت تکراری و کلیشه ای را از آن ماجرای تلخ سالهای پس از انقلاب کمی تعدیل و تنصیف کنیم که به تقوای تحلیلی و سیاسی نزدیکتر باشد و همه تقصیرات را به گردن مسعود رجوی و فرقه رجویه آوار نکنیم و آن سوی حوادث را نیز با چشم باز نظاره کنیم. خانه نشین کردن مرحوم آیت الله شریعتمداری و مرحوم آیت الله قمی که در زمان حیات امام واقع شد چه ربطی به رجوی داشت؟ این اتفاقات ماهیتا فرقی با حصر آقایان منتظری و آذری قمی و موسوی و کروبی و خانم رهنورد ندارد بنابرین نمی توان با استانداردهای دوگانه یکی را برجسته کرد و دیگری را به حاشیه راند یا توجیه نمود. در باب قطب زاده و سید مهدی هاشمی و امید نجف آبادی البته چیزی نمیدانم که بگویم اما وقتی به بازجویی از همسر سعید امامی فکر میکنم نمی توانم این حجم از تباهی را به همکاری منافقین با صدام و عملیات فروغ جاویدان نسبت دهم.

اگر در پی اصلاح اموریم بهتر است به دقت در پی شناخت ریشه های مفاسد باشیم و با حواله دادن تباهی ها به عملکرد غلط رقبا وجدان خود را آسوده نکنیم.

در تابستان ۶۷ و قبل و بعد از آن جنایاتی در این کشور از سوی حکومت رخ داده که متاسفانه همچنان ادامه دارد. آنانکه اهل معرفت و مسئولیتند مکلفند موضع بگیرند و اقدام کنند. متاسفانه بسیاری از دوستان که مدعی حاکمیت قانون و اصلاح امور و احقاق حقوق شهروندی اند در برابر اعدامهای اخیر و انتشار پوشه صوتی آیت الله منتظری سکوت کردند و آنها نیز که همچون برادر گرامی و شریفمان آقای تاج زاده شجاعانه لب به سخن گشودند اولا نسبت به اعدامهای اخیر بی توجه ماندند و ثانیا در باب اعدامهای پر شمار سال ۶۷ و حوادث دهه شصت باز هم در تله روایتهای کلیشه ای و رسمی افتادند که خشونت تقدیس شده و نظام مند برخی جنایتکاران را صرفا واکنش به رفتار قطعا نادرست گروه مقابل تلقی و آنرا کمی تا قسمتی توجیه می کند. والسلام.

 

خروج از نسخه موبایل