ف. م. سخن: آقاى قوچانى! خجالت بکشید!

محمد قوچانى، در روزنامه نگارى و مدیریت نشریات یک پدیده است؛ استعداد او در این کار مى توانست و مى تواند ذهن خوانندگان را با سوالات متعددى در گیر کند و آنان را وا دارد تا به پیرامون خود بهتر بنگرند و در باره ى آن اندیشه کنند.

افسوس که این استعداد در جمهورى اسلامى تلف شده است. تلف شدن به معناى واقعى کلمه؛ یعنى نه تنها این استعداد نتوانسته در مسیر آزاد اندیشى رشد کند و تعالى یابد، بلکه اگر درست بنگریم، این استعداد، تمام و کمال نابود شده است.

در قبرستان ها دیده ایم که بر روى سنگ قبر مى نویسند: طلوع در فلان تاریخ و غروب در بهمان تاریخ. ما طلوع و غروب این نویسنده و مدیر نشریه را به چشم دیدیم. جوانى که در دوران رشد «اصلاحات» وارد عرصه ى مطبوعات شد و بزرگان این عرصه را با استعداد خود شگفت زده کرد، و اکنون بعد از سال ها کسب تجربه و پختگى در نوشته و عمل، خواسته و ناخواسته به خدمت نظام اسلامى در آمده است.

چه طلوع دل انگیزى و چه غروب غم انگیزى!

rooznameh-seda

١٢ سال پیش در مطلبى با عنوان «روزنامه ای که بمب نباشد، افیون است» به محمد قوچانى هشدارى دوستانه دادم و به فیلم «پل رودخانه کواى» اشاره کردم. در این فیلم مى بینیم که ژاپنى ها امکان ساخت یک پل را به سربازان اسیر انگلیسى مى دهند، و فرمانده این اسراى انگلیسى، چنان با شوق و ذوق به ساختن این پل مشغول مى شود، که فراموش مى کند، اسیر دست دشمن است و این پل فردا علیه سربازان خودى و به نفع سربازان ژاپنى به کار گرفته خواهد شد! این وابستگى چنان زیاد مى شود که حاضر به تخریب پل نمى شود و ناخواسته در مقابل خودى ها مى ایستد.

محمد قوچانى متاسفانه چنین سرنوشتى پیدا کرده است. علاقه ى او به کار مطبوعات، و تلاش او براى جلوگیرى از تعطیل و توقیف نشریات اش، باعث شده که اندک اندک به دامن دشمنان آزادى رسانه پناه ببرد و خود را تابع مطلق قوانین «ضد آزادى بیان» معرفى کند.

در نشریه ى «صدا»، طنزى منتشر شده است از آیدین سیار سریع؛ طنزنویسى که با بخش طنز روزنامه ى «قانون» به نام «بى قانون» همکارى مى کرد و این نشریه هم که مثل استخوان در گلوى نظام گیر کرده بود، عاقبت توقیف شد.

اکنون قوچانى مى نویسد که این طنز را براى ما فرستاده اند و نویسنده ى آن جزو نویسندگانِ «صدا» نیست و نوشته هایى مانند نوشته هاى آیدین سیار سریع باعث تعطیلى روزنامه «قانون» شده است و ما دیگر در هیچ نشریه اى که وابسته به تشکیلات مطبوعاتى ما باشد، نوشته ى او را منتشر نخواهیم کرد و خودمان هم به خاطر درج این طنز در «صدا» داوطلبانه انتشار آن را متوقف مى کنیم و بر قانون گردن مى نهیم و به اعتقاد سیاسى خود پایبندیم.

در مورد این اعتقاد هم مى نویسد: «تدبیر رهبری در عدم دوقطبی شدن سیاسی کشور را در حد یک توافق ملی می‌دانیم و معتقدیم که باید حاکمیت یگانه را در کشور تقویت کنیم…»

بعد هم به برائت جستن از توهین و عدم نزاکت احتمالى و عذرخواهى از «مردم» مى پردازد و اظهار ناراحتى مى کند. در پایان هم فضاحت اخلاق مطبوعاتى اش را به اوج مى رساند و مى نویسد:

«ما تابع قانون هستیم. اما قبل از آنکه هرگونه تذکری از ناحیه مقام‌های قضایی یا امنیتی به ما داده شود ما حاضر هستیم برای اثبات اینکه سوءنیت نداریم و در واقع می‌خواهیم در چارچوب اخلاق و قانون و اعتقاداتمان عمل کنیم در همین راستا فعلاً تا اطلاع ثانوی از انتشار نشریه صدا خودداری می‌کنیم، تا زمانی که سازوکاری برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات طراحی کنیم.»

آقایان روحانى، وقتى حادثه ى بسیار تلخ و ناراحت کننده اى رخ مى دهد، در ابتداى گفتار و نوشتارشان مى گویند: انا لله و انا الیه راجعون! با دیدن این فاجعه ى اخلاقى، که فقط هم مطبوعاتى نیست و «انسانى» نیز هست، ما هم باید همین جملات را بخوانیم و به کار ببریم!

دیدن سقوط اخلاقى یک انسان، آن هم یک انسان فرهنگى و اهل قلم بسیار بسیار دردناک است. محمد قوچانى، حتى اگر اِشکال بزرگى در طنز آیدین سیار سریع وجود داشته باشد -که ندارد- اولا به عنوان سردبیر نشریه، «باید» در صدد جمع و جور کردن قضیه و رهاندن نویسنده از دست امنیتى ها بر آید، و اگر از نویسنده حمایت نمى کند، دستکم او را تحقیر نکند و مقصر جلوه ندهد.

بعد، در مقابل توقیف نشریه اش به خاطر «اشتباه یک نویسنده» -اگر اشتباه باشد که نیست و ما بسیار بدتر و زشت تر از این مطالب را در نشریه ى «یالثارات» و امثال آن خوانده ایم- ایستادگى کند و براى باز نگه داشتن نشریه نهایت تلاش اش را بکند.

به جاى این کارها، ما مى بینیم که آقاى سردبیر، خودش نشریه باز مى کند، خودش مطلب مى نویسد، خودش مطلب چاپ مى کند، خودش نویسنده و مطلب را محکوم مى کند، خودش گناهان نویسنده را جار مى زند، و خودش هم به دست خودش نشریه اش را تعطیل مى کند! که چه؟! که مثلا به هر قیمت، حتى به قیمت شرافت روزنامه نگاران، نشریه اش را از توقیف همیشگى نجات دهد!

فقط باید گفت افسوس و صد افسوس! کاش اندکى شرم و حیا وجود داشت و انسان گاهى هم از خود خجالت مى کشید. اى کاش…

از: گویا

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل