امریکادوستى و امریکاستیزى ایرانیان از کجا آمد؟

عادت بدى ست هنگام سخن گفتن از مسائل روز و گرفتارى هایى که در لحظه به آن ها مبتلا هستیم به گذشته ى تاریخى برگشتن و همه چیز را از قدیم الایام تا روز حاضر با هم قاطى کردن و در نهایت موضوع روز را از خاطر بردن.
اما امروز که با تصمیمات دونالد ترامپ، چهل و پنجمین رییس جمهور امریکا، در میان غیرامریکایى ها به طور اعم و در میان ایرانیان به طور اخص آشوب و نگرانى بسیار به وجود آمده است و «امریکا» به ناگهان زیر پاى بسیارى از مقیمان و تابعیت داران امریکا را خالى کرده است، مى توانیم جهت یادآورى، کمى به گذشته برگردیم و با مثال هایى از کشور خودمان، علت علاقه ى بسیارى از ایرانیان به امریکا را توضیح دهیم و بعد از آن، به شدت گرفتن امریکاستیزى بپردازیم. انتظار نداریم مسوولان امریکایى به این نوشته ها توجهى کنند یا حتى از محتواى آن ها با خبر شوند اما این ها را مى نویسیم براى ثبت در تاریخ و این که آیندگان نگویند چرا واقعیت ها آن طور که بود، به موقع توضیح داده نشد.

ایران همیشه از دو قدرت روس و انگلیس ضربه خورده بود و به لحاظ تاریخى به این دو کشور به چشم دشمنان توطئه گر نگاه مى کرد. سیستم اولى براى نفوذ در ایران قلدرى و گردن کلفتى بود، و سیستم دومى براى نفوذ، سیاست بازى و سیاستمدارخرى و حیله گرى هاى دیپلماتیک و در نهایت اِعمال زور و موضع گیرى از بالا و خوار و خفیف کردن شخصیت ملى ایرانیان.

به همین خاطر کشور سوم آلمان، در دوران پیش از جنگ جهانى اول محبوب ایرانیان شد و آلمان دوستى از همان زمان در ایران رشد کرد و بعدها هم با ایرانیان ماند. علاقه اى که ایرانیان به آلمان دارند، به دلیل این که آلمان هرگز چهره اى ریاکار و مکار و خواهان توسعه ى ناجوانمردانه براى ما ایرانیان پیدا نکرد هنوز هم باقى ست. حتى هیتلر با آن همه جنایت داخلى و خارجى، محبوب ایرانیان بود و بعدها هم که سقوط کرد علیه او جز از طرف احزاب کمونیستى چیزى گفته یا نوشته نشد و هنوز که هنوز است کتاب «نبرد من» او با شمارگان زیاد چاپ مى شود و جزو پر فروش ترین کتاب هاى کشور ماست. کار هیتلر تا آن جا در ایران بالا گرفت که عده اى واقعا معتقد بودند که او همان امام زمان است که در عصر ما ظهور کرده است. البته به خاطر فرهنگ وسیع ما ایرانیان و پذیرش نسبى چند فرهنگى و چند مذهبى در جامعه ى ایران، یهودى ستیزى هیتلر مورد قبول واقع نشد و ایرانیان از دوستى خود با هیتلر براى نجات دادن جان یهودیان ایرانى بهره بردند.

با سقوط هیتلر، دولت آلمان از گردونه سیاست سازان جهانى خارج شد و ایران به دنبال کشور ثالث دیگرى رفت که امریکا نام داشت. امریکا تا سال ٣٢ اعتبار خاصى در ایران داشت ولى از آن سال به بعد با اتخاذ سیاست هایى که مبتنى بر استراتژى هاى مناسب براى برخورد با شوروى و کمونیسم، و پیشبرد جنگ سرد بود، حکومت ملى ایران را قربانى این سیاست ها کرد و اعتماد ذهنىِ مردم نسبت به خود را از میان بُرد.

نفوذ سیاسى و نظامى امریکا در ایران مطلوب هیچ ایران دوستى نبود. اما اتفاقاتى در کنارِ این نفوذ سیاسى-نظامى افتاد که اثرات سوء سیاست هاى امریکا را تا حد زیادى خنثى کرد. از واردات محصولات محبوب و دوست داشتنى امریکایى که بگذریم، امریکا در داخل ایران، از طریق فرهنگ آزاد امریکایى عده ى زیادى از روشنفکران و نوگرایان را جذبِ خود کرد.

نه تنها تلویزیون ایران با دوبله کردن و پخش فیلم ها و سریال هاى محبوب امریکایى، فرهنگ و نگرش امریکایى را در دل و جان خانواده ها و نوجوانان و جوانان رشد داد، بلکه خودِ «تلویزیون امریکا»، که برنامه هایش را براى امریکایى هاى مقیم ایران از فرستنده ى واقع در اُزْگُل که در ابتداى جاده ى لشکرک بود به زبان انگلیسى پخش مى کرد کنجکاوان ایرانى و بخصوص نوجوانان طبقه ى متوسط به بالا را که خانواده شان توانایى خرید تلویزیون داشتند جذب خود مى کرد. پخش سرود امریکا در آغاز و پایان برنامه هاى تلویزیون امریکا حتى در ناخودآگاه ایرانیان بیننده ى برنامه هاى این تلویزیون اثر مى گذاشت و عده اى از بزرگ شدگان دهه ى ۶٠ میلادى سرود امریکا را در ضمیر خود ضبط کرده اند.
تاسیس انجمن فرهنگى ایران و امریکا، نشان دادن فیلم هاى سینمایى جان وین و برت لنکستر و کرک داگلاس و جک پالانس و گریس کلی و کلودیا کاردیناله و راکوئل ولش و فیلم هاى جنگى پر هیجان و ماجرایى، تاسیس بولینگ عبده و زمین هاى بیس بال و انتشار کتاب هاى ترجمه شده از نویسندگان بزرگ امریکایى همه دست به دست هم داد و نوعى فرهنگ مخلوط ایرانى-امریکایى به وجود آورد که بدون این که دارندگان این فرهنگ بدانند یا بخواهند، تحت تاثیر آن بزرگ شدند و عمر گذراندند.

دوران انقلاب و دوران هیجان هاى انقلابى، فرهنگ ضد امریکایى را براى یک سال فرهنگ غالب کرد ولى چون عمیق نبود و فرهنگ ایرانى-امریکایى با جان و دلِ بسیارى از ایرانیان سرشته بود، آن فرهنگ سطحى و هیجانى خیلى زود فراموش شد و علاقه به فرهنگ امریکایى به رغم تمام اشتباه کارى هاى سیاسى -مثل فلج شدنِ کارتر در مقابل رشد اسلام گرایى در ایران- مجددا خود را نشان داد، و علاقه ى ایرانیان غیر حکومتى به امریکایى ها در رویدادهاى مختلف نمود پیدا کرد مثل بلند کردن و سر دست گرفتن قهرمانان کشتى امریکا در ایران و عکس گرفتن با آن ها و پرچم امریکا و امثال این ها…

عمل کرد دونالد ترامپ اگر چه نفرت آفرین و دشمن ساز است و به امریکا ستیزى دامن خواهد زد اما کماکان در ایران با ناباورى نسبت به آن برخورد مى شود و ایرانیان حساب خود را از حساب دیگر کشورهاى منع شده جدا مى دانند. شاید این هم به دلیل همان تاریخچه ى نفوذ فرهنگ امریکایى در ایران باشد. دونالد ترامپ که احتمالا اطلاعات چندانى در این موارد ندارد اما مشاوران خاورمیانه و ایران او، باید او را متوجه این تاریخچه ى فرهنگ ساز کنند و این ترکیب فرهنگى را که طى سالیان دراز و به صورت کاملا خود به خودى به وجود آمده تباه نکنند. موضوع فقط ورود به امریکا نیست. حساب ایرانیان واقعا از حساب حکومت اسلامى ایران جداست. این دوستى ذاتى و ملى را هیچ سیاستمدار عاقلى به دست خود تباه نمى کند. هر چند سخت است ایرانیان را مثل اعراب که غالبا مخالف تجدد و فرهنگ غربى و فرهنگ امریکایى هستند، مخالف و دشمن امریکا کرد اما کدام عقل سیاسى ست که بخواهد دوست را -خصوصا دوست فرهنگى خود را- دشمن خود کند؟ ترامپ اگر این موضوع را نفهمد، آسیبِ غیر قابل ترمیمى به روابط و پیوستگى هاى درونى میان ایرانیان و امریکا خواهد زد.
از: گویا

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل