سایت ملیون ایران

سوسیال دموکراسی، سرفرازتر از هر زمان!

حمله به سوسیال دموکراسی از چپ و راست، پدیده تازه‌ای نیست. بر راست جهانی ‏حرجی نیست. آنها از چپ سنتی و انواع چپ‌های رادیکال هراس چندانی ندارند. کسی از ‏دشمنانی که اسیر رویا و خیال‌بافی باشند، نمی‌ترسد. اما راست نمی‌تواند از رشد سوسیال ‏دموکراسی در هیچ کجای جهان، نگران نباشد و هر جا که فرصتی دست بدهد، از همه ‏ابزارها، از ترور امثال اولاف پالمه تا کودتا علیه آلنده و مصدق و تا ترور شخصیت، در ‏بوق کردن ناکامی‌ها و اعلام هزار باره پایان سوسیال دموکراسی، برای تضعیف حریف ‏قدر و تاریخی خود بهره می‌جوید. جریانات راست افراطی، به مثابه دشمنان آزادی، ‏برابری و حق تعیین سرنوشت، هرگز دست از دشمنی با سوسیال دموکراسی بر نمی‌دارند ‏و راست میانه هم، سوسیال دموکراسی را رقیبی سخت جان و کارآزموده می‌داند و در ‏مقابله با آن یک لحظه هم غفلت نمی‌کند. این‌ها همه اموری طبیعی و منطقی هستند. آنچه ‏شگفتی‌آفرین است اما، برخورد خصمانه چپ مدعی رادیکالیسم ایرانی با سوسیال ‏دموکراسی و سرهم‌بندی ردیه‌ها در مقابله با آن است.

مدعیان چپ، بارها خبر پایان دولت رفاه، تبدیل‌شدن دموکراسی به اسم رمز سرمایه‏داری، پایان افسانه امکان اسقرار دموکراسی و تامین اجتماعی، پایان سوسیال دموکراسی ‏در اروپا، بی‌آیندگی سوسیال دموکراسی و سخنان دیگری از این دست را با ساز و سرنا ‏اعلام نمودند و هر بار که پتک واقعیت بر سرشان فرود آمد، به جای اندیسشیدن، نغمه ‏ناساز تازه‌ای کوک کردند. در حالی که مشغول برگزاری جشن پایان سوسیال دموکراسی ‏بودند، با پیروزی‌های درخشان برنی سندرز، سوسیال دموکرات بلند آوازه آمریکایی و سر ‏برآوردن جنبش بزرگ مردم آمریکا به رهبری او مواجه شدند. اما به جای درس گرفتن، به ‏خشونت کلامی بیشتر روی آوردند.

چپ ارتدکس و سنتی، بعد از سقوط شوروی، هیچ حرفی برای زدن نداشته و ندارد. دلیل ‏این امر هم روشن است. جهان، با ما و نسل ما متولد نشده است. پیش از ما، بسیارانی ‏بودند و مبارزات بس بزرگی در تمامی حوزه‌های دانش و زندگی وقوع یافته است. ‏شکست چپ پیرو لنین و مائو، فقط پیروزی راست جهانی نبود. پیروز بزرگ این میدان، ‏سوسیال دموکراسی بود که در مقابل انحرافات خشن و بدوی‌سازی‌های امثال لنین و مائو ‏و نیز کمبود‌های اندیشه مارکس ایستاد. به‌روز ماند و به‌روز شد و اجازه نداد که ‏دیکتاتورها، خیالبافان و پوپولیست‌ها، آبروی چپ را همراه خودشان نابود کنند.‏

«نوکری سرمایه» اتهام سخیفی است که بیشتر از همه، لنین آن را متوجه سوسیال دموکراسی ‏کرد و امروز زندگی با دست ردی که بر میراث لنین می‌زند، بهترین پاسخ را به اینگونه ‏برخورد‌های بدوی و کین‌توزانه می‌دهد.

سخن سوسیال دموکراسی روشن است: تاریخ هیچ حرف نهایی ندارد. بنا به حکمت قدیمی ‏و بزرگمهری ما ایرانیان، «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادند» و به ‏تعبیر رسای ادوارد برن اشتاین، هدف نهایی اهمیتی ندارد، این جنبش برای آزادی، برابری ‏و همبستگی است که اهمیت دارد. هیچ وضعیتی «مطلوب» نیست و هیچ «وضعیت مطلوب» ‏قابل تعریف نیست. رفرم همیشه لازم است و هر هدفی بعد از حصول، وسیله‌ای‌ست برای ‏دستیابی به اهداف بلندتر.

‏ بشر امروز که با انقلاب فرانسه به روی جهان نوین چشم گشود، می‌تواند بر پایه اصول ‏آزادی، برابری، همبستگی، صلح و پاسداری از محیط زیست و با تاکید بر درهم‌تنیدگی ‏ارگانیک این عناصر، به حرص و آز ذاتی نوع خود لگام بزند و حداکثر عدالت ممکن را ‏‏- که با رویا‌ها فاصله بسیار دارد – تامین کند.

سوسیال دموکراسی امروز در فکر نابود کردن اقتصاد بازاربنیاد نیست. چون این کار را ‏یاوه‌ای بیش نمی‌داند که در مختصات فعلی جهان، معنی دیگری جز نابودی تمدن ندارد. ‏فردا چه خواهد شد؟ بخشی از پاسخ را مردمان فردا خواهند یافت و باقی را هم برای ‏مردمان پس فردا به ارث خواهند گذاشت. اما تمام تلاش سوسیال دموکراسی امروز – با ‏سه خط تاکید زیر کلمه امروز – متوجه تحمیل همبستگی به سرمایه، مهار سودجویی سیستم ‏و بستن دست انسان‌هایی است که از برتری‌های طبیعی و غیر طبیعی خود برای اجحاف ‏به دیگران بهره می‌برند. کاری که در تاسیس دولت‌های رفاه با موفقیت انجام شد و با ‏ارایه نمونه‌های درخشانی از زندگی انسانی در بحش اعظم اروپا، انسان را متقاعد کرد که ‏ساختن جهانی مرفه‌تر، بهتر، عادلانه‌تر و عاری از جنگ و ستیز ممکن است. کدام ‏دستآوردی در تاریخ چندین هزار ساله بشر با این دستآورد سوسیال دموکراسی اروپا قابل ‏قیاس است؟ شوروی استالین و یلتسین، چین مائو، کوبای کاسترو، آلمان هیتلری یا ‏آمریکای مک کارتی؟

شاه بیت حرف چپ سوسیال دموکرات ستیز ایرانی، ظاهرا این است که سرمایه داری ‏سخن آخر تاریخ نیست. و پاسخ ساده و عوام فهم به این سخن این است : باشد یا نباشد، به ‏من و شما چه ارتباطی دارد؟ در جهانی که در آن انباشت علم سرعتی سرسام‌آور و نجومی ‏گرفته، آیا من و شما باید به خودمان تا این حد جرعت بدهیم و در مورد سر نوشت نسل ‏آینده و نسل‌های آینده تصمیم بگیریم؟ در ثانی، گیریم که سرمایه‌داری سخن آخر تاریخ ‏نباشد، چه نتیجه‌ای می‌خواهید از این حکم بگیرید؟ می‌خواهید در ایران امروز که ۸۰ در ‏صد اقتصادش دست دولت، سپاه و بیت است، چه خاکی بر سر اقتصاد بریزید؟ اگر پیوستن ‏به بازار جهانی «نئولیبرالیسم» و فحش ناموسی است و اگر گذر به یک اقتصاد آزاد ‏متکی بر احترام به مالکیت خصوصی و مهار سود جویی‌های غیر متعارف از طریق ‏تحکیم آزادی و تامین حقوق تشکل‌های مدنی و سندیکایی هم، سوسیال دموکراسی و ‏نوکری سرمایه است، پس بیایید یک بار هم شده روشن و شفاف به مردم بگویید که دنبال ‏چه نوع اقتصادی هستید و فرق اقتصاد مورد نظرتان با اقتصاد مقاومتی خامنه‌ای چیست! ‏آیا باید این سخن برخی از شما دوستان را که ضروری است به تاسی از کارگران هفت ‏تپه، خواستار دولتی کردن و یا مدیریت شورایی واحد‌های اقتصادی شد، جدی تلقی کنیم؟ ‏یعنی مردم ما نباید از سقوط شوروی هیچ درسی بگیرند؟ یعنی ما باید تقسیم فقر را به ‏توسعه همراه با نابرابری ترجیح بدهیم؟

دوستان ما وقتی در ارتباط با برنامه توسعه پایدار در ایران کم می‌آورند، به سراغ جهان می‌روند و اغلب، آلمان و عملکرد سوسیال دموکراسی در این کشور را به عنوان هدفی ‏سهل‌الوصول بر می‌گزینند. به کاهش آرای حزب سوسیال دموکرات آلمان اشاره می‌کنند ‏و به رفرم‌هائی که در زمان ریاست شرودر انجام شد و در نهایت، با جمع‌بندی آنچه که ‏شکست و ناکامی پنداشته‌اند، سنگی بر گور سوسیال دموکراسی در آلمان می‌گذارند.

دوستان در گزینش آلمان به مثابه موطن اصلی سوسیال دموکراسی، کاملا محق هستند. اما ‏بر خلاف تصور آنها، آلمان اصلا هدف آسانی نیست. نخستین ادعای دوستان، پشت کردن ‏مردم آلمان به سوسیال دموکراسی است. این ادعا مبتنی بر واقعیت نیست. حزب چپ به ‏رغم اختلافاتی که با حزب سوسیال دموکرات دارد، حزبی در طیف گسترده سوسیال ‏دموکراسی است. سرشناس‌ترین رهبران و پایه‌گزاران این حزب یعنی اسکار لافونتن ( ‏دبیر اول سابق حزب سوسیال دموکرات آلمان) و گریگور گیزی، بار‌ها بر سوسیال ‏دموکرات بودن خود تاکید کرده‌اند. حزب سبز هم که متحد پایدار حزب سوسیال دموکرات ‏بوده وهست، به لحاظ برنامه و عملکرد، حزبی سوسیال دموکرات است که شاید نسبت به ‏حزب مادر، تاکید بیشتری برامر محیط زیست و جایگاه نهاد‌های مدنی داشته باشد. اگر ‏آرای این سه جریان را به یکدیگر بیافزاییم، خواهیم دید که کماکان حدود ۵۰ در صد رای ‏دهندگان این کشور، به چپ سوسیال دموکرات تمایل دارند و در این نسبت، در مقایسه با ‏دهه‌های گذشته، هیچ تغییر محسوسی بوجود نیامده است. پایه چپ آلمان نه راست شده، نه ‏به رادیکال‌ها روی آورده و نه آب شده است.

نکته دیگری که به مثابه نشانه پایان سوسیال دموکراسی آلمان از آن یاد می‌شود، به ‏اصلاحات دوران صدر اعظمی شرودر باز می‌گردد. در ارزیابی از نقش و اهمیت این ‏اصلاحات نه در آن زمان و نه امروز، سوسیال دموکرات‌های آلمانی نظر واحدی نداشته ‏و ندارند. ایرانیان مقیم آلمان هم به همین گونه، نظرات متفاوتی دارند. اگر چه امروز که ‏حزب در حال فاصله‌گیری با طرح‌های آن زمان است، بسیاری ترجیح می‌دهند که ‏سرشان را بدزدند و با منتقدین همراه شوند، اما باور من هم در آن زمان این بود و هم ‏امروز این است که آنچه بوسیله ائتلاف حکومتی احزاب سوسیال دموکرات و سبز، به ‏رهبری گرهارد شرور انجام یافت و به «آگندا ۲۰۱۰» معروف است، در کنار ایستادگی ‏تاریخی در مقابل جنگ‌طلبی جرج بوش پسر، از افتخارات سوسیال دموکراسی آلمان ‏است. در جریان این اصلاحات که بسیاری از خدمات اجتماعی تصحیح و محدود شدند، ‏حزب برای انجام تعهدی که نسبت به کشور و آینده آن احساس می‌کرد، عملا در مقابل ‏بخش بزرگی از پایگاه اجتکاعی سنتی خود و طبقه کارگر آلمان قرار گرفت. حد بسیار ‏بالائی از احساس مسولیت و شجاعت مدنی می‌بایست گردهم بیایند تا حزبی با سابقه و ‏بزرگی حزب سوسیال دموکرات آلمان به اتخاذ چنین تصمیماتی متقاعد شود.

امروز که ‏آلمان از اقتصادی بسیار شکوفا برخوردار است، نرخ بیکاری از هر زمانی کمتر است و ‏کشور توانسته با کمترین تنش، بحرانی به بزرگی بحران ۲۰۰۸ را پشت سر بگذارد، در ‏نگاهی منصفانه – و نه ایدیولوژیک و آلوده به کینه – می‌توان در مورد اهمیت رفرم‌هائی ‏که به سفت کردن کمربند‌ها منجر شد، قضاوت کرد. امروز که آلمان بزرگترین مازاد را ‏در تراز بازرگانی خارجی خود دارد، مردم می‌توانند از نتایج زحمات خود بهره بیشتری ‏ببرند و حزب سوسیال دموکرات نخستین گام‌ها را برای گسترش و تقویت سیستم تامین ‏اجتماعی برداشته است. بخش بزرگی از منتقدین، حتی آنهایی که به رهبری لافونتن ‏صفوف حزب را ترک کردند، از منظری «سوسیال دموکراتیک» به صحنه نگاه می‌کردند ‏و براین باور بودند که این رفرم‌ها «سوسیال دموکراتیک» نیستند.

چپ سنتی و رادیکال ‏ایرانی، با به فراموشی سپردن این نکته مهم و نا دیده گرفتن پویایی سوسیال دموکراسی ‏آلمان، آن را نشانه حقانیت انتقادات غیر سوسیال دموکراتیک خود ارزیابی می‌کند، چون به ‏تقدیم دسته گل به خود عادت دارد. برخی از دوستان چپ‌رو، گاه پا را از این هم فراتر ‏نهاده، به گونه‌ای سخن می‌گویند که گویا ساختار دولت رفاه و «اقتصاد اجتماعی بازار ‏بنیاد» در آلمان ویران شده است! اگر کسی در آلمان زندگی کند و با ساختار اقتصاد آن ‏اندک تماسی داشته باشد، به خوبی خواهد دید که به همت سوسیال دموکرات‌های این ‏کشور، بنیاد‌های نیرومند و مستحکمی ایجاد شده است که نه سرمایه و نه فاشیسم راست و ‏افراطی نمی‌توانند آنها را ویران کنند. امروز آموزش در تمام سطوح تا پایان دانشگاه ‏رایگان، یا تقریبا رایگان است، خدمات بهداشتی در عالی‌ترین سطوح قرار دارد و درمان ‏در بخش بسیار بزرگش رایگان است. همه مردم، بلا ستثنا، از حق داشتن سرپناه، لباس، ‏غذا، آموزش و درمان برخوردارند. در تمام واحد‌های بزرگ اقتصادی، از زیمنس تا ب.‏ام.و و فولکس واگن، شورای کارکنان، یک پای ثابت قدرت و تصمیم‌گیری است و هر ‏نوع تغییری در شرایط محیط کار، اخراج، بازخرید و مسایل دیگر نظیر آن، بدون نظر ‏مثبت شورا نا ممکن است.

روشن است وقتی در زمین «همبستگی» بازی می‌کنیم، لیوان زندگی ما، حتما یک نیمه ‏خالی هم خواهد داشت و همواره می‌توان خرده گرفت که چرا تعداد مهد کودک‌ها کافی ‏نیست، چرا حقوق بازنشستگی کم است، چرا برای تحصیل در دانشگاه باید مختصر شهریه‌ای هم پرداخت کرد، چرا پول برای عینک و دندان، چرا پرداخت اندکی از حق ویزیت به ‏پزشک، چرا صدور اسلحه و چرا….. اما، جان کلام این است که به همت سوسیال ‏دموکرات‌ها، بنیاد‌های بسیار نیرومندی مرکب از رسانه‌های آزاد، نهاد‌های مدنی، ‏احزاب توده‌ای و ساختار دموکرایتک قدرت ساخته شده‌اند. برای هر مساله کم و بیش مهم ‏مبتلابه مردم، صد‌ها و هراران ساعت در رسانه‌ها گفتگو می‌شود و مردم در روز رای‌‏گیری رضایت یا عدم رضایت خود را به نمایش گذاشته، تغییرات لارم را پدید می‌آورند. ‏علاوه بر این‌ها، قانون راه مراجعه مستقیم به مردم و حرکت مستقل شهروندان را باز ‏گذاشته است. مردم بایرن با رای‌گیری مستقیم از برگزاری المپیک زمستانی در این ایالت ‏جلوگیری کردند و درهفته‌های اخیر، جنبش «زنبور‌ها را نجات دهیم!» با جمع آوری ‏امضا، اتحادیه دهقانان و دولت ملی را وادار به عقب‌نشینی و تغییر قوانین به سود حفظ ‏محیط زیست کرد.

دفاع از موجودیت، حقانیت و پویایی سوسیال دموکراسی، نمی‌تواند و نباید به نادیده ‏گرفتن اشتباهات و ندانم‌کاری‌های این یا آن حزب منجر بشود. سوسیال دموکراسی اروپا نه ‏تنها در دیدن روند‌های جهانی و دیجیتال شدن، تاخیر جدی داشته است، بلکه نگاه جهانی ‏آن هم بسیار محدود و بوروکراتیک بوده است. آنها بعد از ویلی برانت، اهمیت درخوری به ‏مناسبات با سوسیال دموکرات‌های کشورهای دیگر و کمک به احزاب و جنبش‌های ‏سوسیال دموکراتیک در سایر نقاط جهان ندادند و بخشی از مسولیت روی آوردن مردم به ‏احزاب و جریان‌های راست افراطی به همین بی‌توجهی‌ها و به فراموشی سپردن عملی ‏ضرورت همبستگی بین‌المللی مربوط می‌شود. در حوزه داخلی هم احزاب سوسیال ‏دموکرات به خطر بوروکراتیزه شدن و آلودگی به فرصت‌طلبی‌ها، شاید بهای لازم را ‏نداده باشند.

بدون تردید تغییرات عظیم و سرسام‌آوری که جهان ما دستخوش آن است، نیازمند نوآوری ‏و بازسازی مداوم باورها و تحلیل‌هاست. این نیاز با انکار تجربه و دستآورد‌ای سترگ ‏سوسیال دموکراسی بر آورده نمی‌شود و مستعدترین جریانی که می‌تواند بستر ساز این مهم ‏باشد، کماکان سوسیال دموکراسی جهانی است. چپ سنتی و رادیکال ایران، با سوسیال‌‏دموکرات ستیزی و وعده سراب «راه سوم»، به مردم آدرس درستی نمی‌دهد. در ‏سرابستان کسی جواب سلام ما را نخواهد داد! ‏

از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل