سایت ملیون ایران

حسین وصال: آن پیر بت شکن (به یاد مصدق)

من از دریچه ی سحر رو به روشنی

با حیرتی تمام

دیدم که خیل شب‌پره هایی زنسل شب

می خواستند:

با خش خش مداوم بال سیاه خویش

جارو کنند گستره ی آفتاب را!

هم پیش از آن،

تا نور ماه ظلمت شب را شکسته بود

غوکان بویناک زمرداب تنگ خویش

برآن بدند تا که

ز دریای بیکران،

پارو کنند روشنی ماهتاب را !!

*

با آنکه آن طلیعه تابنده ی سحر

چشم جوانه های جوان را

تا دشتهای دور افق باز کرده بود

می خواستند:

شب پره های سیاه رنگ،

برچشم افتاب بریزند خواب را !!!

*

و اکنون که زیر سقف شب

ان پیر شب شکن

آویخت چلچراغ به پهنای آسمان

این ساکنان دخمه ی تاریک رو به شب

تا نور آفتاب نتابد به چشمشان

محکم گرفته اند به صورت حجاب را

حسین وصال

خروج از نسخه موبایل