میل به قدرت در روحانیت خاصه پس از واقعه سال ۵۷ ( انقلاب) چنان شکافی بین مردم و روحانیت ایجاد کرده که در تاریخ روحانیت شیعه بی سابقه است ؛ و عجبا بزرگترین فاجعه این گسست که بی اعتمادی مردم به مقوله دین و ایضا باور به گروهی بنام روحانیت است، هنوزهم برای بسیاری از عالمان قدرت طلب خدا جوی، محرز نگشته و با همه سوابق شومی که طی ۳۵ سال حکومت جمهوری اسلامی از نقش روحانیت قدرت طلب درنابسامانی های این کهنه دیار در تاریخ و ذهن ملت ایران ثبت گردیده، حاضر به قبول شکست دخالت دین درسیاست نیستند.
حکایت امروز روحانیت در این آب وخاک بی شباهت به حکایت ارسطو، معلم اول نیست، که درباره او نقل است “انه نبی ضیعوه”، یعنی پیامبری که عاقبت از فریب قدرت ضایع و تباه شد و این گفته بنا بر قول روحانیت شیعه، خود از احادیث نبوی است.
در جامعه روحانیت شیعه از دیرباز برای دخالت روحانیون در امور سیاسی اختلاف نظر وجود داشته است. بزرگترین مرجع عالیقدری که با دخالت روحانیت در امر سیاست مخالفت می ورزید و تا زمان حیاتش مانع از فعالیت سیاسی روحانیون شد، حضرت آیت الله بروجردی بود که پس از فوت آیت الله حائری موسس حوزه علمیه قم، و در اوائل سلطنت پهلوی دوم توسط سه مرجع بزرگ آن زمان معروف به مراجع ثلاثه، از عتبات به قم دعوت شد تا جانشین آیت الله حائری شود. در شناخت عظمت و دینداری این مرجع عالیقدر، مخالف دخالت روحانیون در کار سیاست و دولت، همینقدر بس که در دو قرن و نیم اخیر، شیعیان، سه دوره، مرجع و رهبر مطلق داشتند: اول شیخ مرتضی انصاری، دوم میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای شیرازی فتوا دهنده تحریم تنباکو) سوم آقای بروجردی، که دو نفر اول در خارج ایران بسر می بردند اما آقای بروجردی اولین مرجع تقلید شیعیان بود که در قم متمرکز شده بود و مرجعیت تمام شیعیان جهان را داشت و چنان شهره آفاق بود که در عربستان به وی لقب “المجتهد” داده بودند، چرا که خدمات ذیقیمتی در بالا بردن موقعیت مذهب شیعه انجام داده و اولین مرجع تقلیدی بود که مبلغینی به کشورهای خارج فرستاد. مرحوم مطهری که ۸ سال از زمره شاگردان این مرجع عالیقدر بود وبر خلاف توصیه استاد خود به وادی سیاست کشیده شد در باره استادش می نویسد: “روش آقای بروجردی از جمله جلوگیری از مسئله سازی، کوشش در وحدت اسلامی و شناسایی اسلام در جهان خارج، همکاری دین و علم و برقراری حساب و کتاب در دستگاه مرجعیت بود”.
اما پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی اولین گروه بندی رسمی سیاسی علما و مجتهدین بوجود آمد که در سه گروه تقسیم شدند:
۱_ گروه علمای رادیکال که به رهبری آقای خمینی و متشکل از آقایان محلاتی شیرازی، صادق روحانی و آیت الله طالقانی بود.
۲ _ گروه علمای رفرمیست به سرگروهی مرتضی مطهری و با همکاری آقایان سید محمد بهشتی، محمد ابراهیم آیتی، سید مرتضی شبستری، و حتی دکتر علی شریعتی هم در این گروه بودند.
۳ _ گروه علمای محافظه کار که وارث افکار و نظریات آقای بروجردی بودند و بعد از فوت آقای بروجردی قدرت علمای قم و روحانیون و واعظان مشهور ( به استثنای مرحوم فلسفی که به رادیکال ها بیشتر نزدیک بود ) در دست اینان بود و شامل آقایان آیت الله شریعتمداری، میلانی در مشهد، علامه طباطبایی در قم می شد؛ این گروه بیشتر طالب صلح و آرامش سیاسی بودند.
از سه گروه یاد شده رفرمیست ها اولین گروه سیاسی علما بودند که بیست ماه بعد از فوت آقای بروجردی انجمن های اسلامی را تشکیل دادند و ماهنامه ای به نام “گفتار ماه” داشتند و بعد هم کتاب جنجالی “بحثی در باره مرجعیت و روحانیت” را منتشر کردند که مورد توجه زیادی قرار گرفت. افرادی که در این انجمن فعال بودند، آقایان مطهری، سید محمد بهشتی، سید موسی صدر، سید مرتضی شبستری، علی غفوری، سید ابوالفضل زنجانی، سید محمد باقر سبزواری، حسن مزینی، میرزامحمد تقی جعفری، علامه طباطبایی، مهدی بازرگان بودند.
این حکایت باقی ماند تا اینکه در واقعه سال ۵۷ ( انقلاب ) آقای خمینی بعنوان پیشوا و رهبر بر مسند قدرت نشست.
اما با این همه جامعه روحانیت از پیش و پس از انقلاب با دو طیف اقلیت و یک طیف اکثریت مواجه بوده و هست که عبارتند از:
۱- طیف اقلیت حامی حکومت
۲- طیف اقلیت تحول خواه
۳- طیف اکثریت بی تفاوت و غیر سیاسی
اقلیت تحولگرا انقلابی نیست بلکه خود را اصلاح طلب میداند و از آنجا که اقلیت متصل به قدرت به دلیل حضور رسانه ای، نمود چشمگیر تری نسبت به دو گروه دیگر داشته و موقعیت آن دو گروه به خاطر در حاشیه یا پنهان بودن از رسانه ها، از افکار عمومی هم پنهان مانده، این تصور در جامعه پدید آمده است که روحانیت یعنی همین کسانی که همواره روی آنتن حضور دارند. از این رو موضع جامعه حاوی تفکیک میان روحانیت نیست.
پس از انقلاب رابطه مردم با روحانیت، با توجه به سابقه تاریخی این قشر از جامعه، انتظاراتی که بعنوان یک باور، نسبت به انجام رسالتی که ازاین مردان خداجوی در بین مردم وجود داشت تغییر یافت؛ خاصه که پس از انقلاب روحانیت رسما به سه گروه روحانیت حاکم، روحانیت پویا و روحانیت خاموش تقسیم بندی شد؛ طرفه آنکه در محاوره ها و حتی نوشته ها هم این تقسیم بندی، مصطلح و رایج است.
بی شک چنین تفکیکی که پیش از انقلاب در فرهنگ مردم این آب و خاک وجود نداشته و همه از طلبه گرفته تا مرجع تقلید، روحانیت خوانده می شدند، حاصل عملکرد سی و پنج ساله جامعه روحانیت شیعه در ایران است.اما حتی خود (روحانیت) بعد از انقلاب ـ نسبت به انتخاب راه روش سیاسی و تلقی که از حکومت دینی داشته ـ اقدام به ایجاد گروه بندی های سیاسی از قبیل روحانیت مبارز، روحانیون خط امام و چندین گروه و دسته جات دیگر کرد و هریک از اعضای شاخص روحانی این گروه ها، در نزد مردم، بیشتر به نام گروه هایی که در آن عضویت دارند شناخته می شوند؛ که این خود نیز می تواند یکی از دلایل وجود رقابت در بین روحانیون برای کسب بیشتر قدرت باشدکه امروز حتی از انتخاب یکی از هم قبیله گان خود ( شیخ حسن روحانی ) ناراضی است چرا که میل به انتخاب کاندیدای مورد نظر خود داشتند؛ کاندیدایی که غلام حلقه به گوش این قشر از روحانیت باشد. غافل که “شیخ حسن” کمر خدمت به فرامین و خواسته های رهبری نظام بسته است و در یک گلیم دو پادشاه نگنجند.
بیژن صف سری
از: روزآنلاین