ما ستم را نشانه گرفته بودیم
اما همهٔ تیرها از کمان دانش پرتاب نشد
ای کاش نخست جهل را نشانه گرفته بودیم
برای رهائی از ستم ملایان حاکم بر ایران، باید دریافت چرا و چگونه به قدرت رسیدند و چگونه میتوان اَنها را سرنگون کرد. فقر و فلاکت، زندان، شکنجه و کشتار اَزادی خواهان ادامه دارد. اعتراضات خود به خودی مردم جان به لب اَمده و تلاشهای فعالان، به جائی نرسیده است و هر جا که رژیم لازم دانسته با سرکوب روبرو شده است. تلاشهای علنی به هر شکلی، پیش از سازماندهی میلیونی، هرگز نمیتواند رژیمی جنایتکار را نابود کند.
در برون مرز، راه کار به اصطلاح ما “فعالان” برای رهائی از ستم رژیم اسلامی چه بوده است؟
– بیانیه نویسی، جمع امضا و در خواستهائی که مخاطبین پاره ای از اَنها خود رژیم بوده است و یا روشن نیست که روی سخن با کیست.
– مقاله نویسی و گفتگو های رادیوئی ، تلویزیونی و اینترنتی در افشای رژیمی که جنایاتش دیگر بر کسی پوشیده نیست.
– شعارهای این خواهی و اَن طلبی برای جانشینی رژیم – اتکای به دول غربی برای سرنگونی رژیم و به حکومت نشاندن اَنان.
– نوشتن قانون اساسی و دلبستن به بیانیه های ۱۴ نفری که بطور علنی در درون ایران عنوان شده است.
– بیانیه هائی که با اعلام “کار زار های جهانی” ، ” نه گفتن به رژیم”، “راههای گذار از حکومت اسلامی”، لرزه به جان رژیم انداخته اند!
امضا کنندگان بیانیه ها و پخش کنندگان ای-میل ها همه عنوان دکتر، مهندس، استاد، پژوهشگر، متخصص، هنرپیشه، کارگردان، روزنامه نگار، فعال مدنی، فعال سیاسی، … دارند. پاره ای از این امضا کنندگان از مدافعان رسمی اصلاح طلبی بوده اند.
بعنوان نمونه ای میتوانید به نوشته “اَنانی که لیاقتشان در حد روحانی هاست” [۱] مراجعه کنید و نامه ۵۱۱ نفر “روشنفکر”، “فعال مدنی” و “زندانی سیاسی” را به اوباما بخوانید که نامشان را در کنار افرادی چون تریتا پارسی، لابی گر شناخته شده رژیم گذاشته و از اوباما خواستند که:
” از حضور رئیس جمهور روحانی در نیویورک برای باز کردن قفل روابط ایران و امریکا بهره بگیرید. دستیابی به صلح پایدار در منطقه تنها با همکاری ایران میسر است. حیف است که این فرصت تاریخی بسوزد. اکنون نوبت شما و جامعه جهانی است که تداوم گامهای ایران را از طریق پاسخ مذاکره ای خوش فرجام با نتایج ملموس ”برد-برد” و رفع تحریم های ناعادلانه اقتصادی تضمین کنید.”
حرفم را خلاصه کنم. ما احتیاج به دانستنی های بسیاری داریم تا راه کار های بر انداختن رژیم ملایان را بشناسیم و بتوانیم برای رهائی ایران و ایرانیان از ستم رژیم اسلامی نقشی بعهده بگیریم.
باید بپذیریم که نا اَگاهیم و بیاموزیم. اتکا به عنوان و مدرک را باید کنار گذاشت. میتوان از تجربیات جهانی، بررسیها و تحقیقات فراوانی که موجود است درس گرفت. میتوانیم با به چالش گرفتن یکدیگر و نه نفی بدون دلیل، نه بایکوت، نه تلاش در “مال خود ” کردن ایده ها و پیشنهادات، راه کارهای موثر را یاد بگیریم. باید با شهامت به جهل خود اقرار کنیم تا بتوانیم خود را از نادانی نجات دهیم تا بتوانیم ستم رژیم اسلامی را نشانه بگیریم.
از مهم ترین و دردناکترین زمینه ای که “فعالان” برون مرز با موفقیت کامل توانسته اند بایکوت کنند، انعکاس جهانی قتل عام تابستان ۶۷ و شناخت جهانی روز اول ماه سپتامبر بعنوان یاد بود اَن بوده است. همچنانکه در نوشتجات بسیاری و منجمله در نوشته ای که اخیرا منتشر شد اَمده است [۲] پیرو تلاشهای گروه “مهر” سازمان عفو امریکا این روز را در سال ۲۰۰۳به رسمیت شناخت و قرار بود در کنفرانس لندن به اَن رسمیت جهانی بدهد. بایکوت “فعالان” ایرانی از زمره دلایلی بود که این امر را متوقف کرد.
از اَنجائیکه اخیرا سازمان عفو رئیسی را برای اعدامهای تابستان ۶۷به سئوال کشیده است، گروه “مهر” دوباره تلاش خود را برای برسمیت شناختن این روز اَغاز کرده و از همه گروهها و افراد دیگر نیز تقاضای کمک کرده است. تا کنون هیچ گروهی اَمادگی برای هیچ نوع کمکی را اعلام نکرده است. منتها جلسات “حمایت از داد خواهان ۶۷” بار دیگر اَغاز شده است.
مصطفی بادکوبهای با این شعر خود وضعیت دردناک ما را بیان کرده است:
ما ستم را نشانه گرفته بودیم
اما همه تیرها از کمان دانش پرتاپ نشد
ای کاش نخست جهل را نشانه گرفته بودیم
نشانه گرفتن جهل برای امکان ساختن مقابله با ستم را نویسنده ترک، یاشار کمال [۳]، در رمان سه جلدی بنام “اینجه ممد” به فرم بسیار جالبی بیان کرده است. نوشته او را ثمین باغچه بان ترجمه کرده و علی مرادی نمونه هائی از اَنرا در اینستاگرام منعکس کرده است.
من این براَورد ها را خلاصه کرده ام . متن این خلاصه در زیر اَمده است.
منابع مراجعه:
1- اَنانی که لیاقتشان در حد روحانی هاستhttps://mehr.org/deserve_rohani.htm
2- ادای دین ما به جابختگان قتل عام های سال ۱۳۶۷ https://mehr.org/raisi3_farsi.htm
3- یاشار کمال نویسنده و فعال حقوق بشری در ترکیه بود که سال ۲۰۱۵ در گذشت. او جوایز بسیاری برای نوشته های خود کسب کرد
——-
رمان سهجلدی *اینجهممد* ، شاهکار یاشار کمال، در نظام ارباب رعیتی ترکیه اتفاق میافتد.
اینجه ممد قهرمان اصلی رمان، رعیتی است که زمین و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمینهٔ قیام او میگردد.
اینجه ممد دست به تفنگ میبرد و ارباب را میکشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به کوه پناه میبرد و مدتها در کوه میماند و به خیال اینکه دیگر بساط ظلم و جور در روستا ریشهکن شده و دهقانان آزاد شدهاند، تصمیم میگیرد پس از ماهها متواری شدن، به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمی گردد با تعجب میبیند که برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم میکند و دمار از روزگار مردم در میآورد که مردم قبر ارباب قبلی را زیارتگاه کرده و به اینجهممد دشنامها میدهند که چرا ارباب خوب آنها را کشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاکم گشته است.
اینجهممد دچار شک و تردید میگردد و سرگردان از خود میپرسد که آیا مبارزهاش بیهوده بوده؟ و اشتباهش کجا بوده؟
سرانجام به این نتیجه میرسد که به جای ارباب باید با اربابپرستی مبارزه میکرده که در اذهان دهقانان ریشه دوانده است. به همین خاطر سرانجام تصمیم میگیرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجیرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاریخ معاصر ایران از دورهٔ مشروطیت تاکنون همیشه بیانگر دو نوع نگرش بوده:
نگرش اول عبارت از رادیکالیسم انقلابی و تغییر قهری ساختار سیاسی جامعه با توسل به سلاح و تفنگ بوده است. این دیدگاه نه تنها در دههٔ چهل و پنجاه و در آستانهٔ انقلاب ۵۷ دیدگاه غالب بوده بلکه در انقلاب مشروطیت و پس از آن نیز گاهگاهی به چشم میخورد.
اگر مثلاً حیدرعمواوغلیها با توسل به نارنجک میخواستند با کشتن محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنهٔ ایران برچینند در واقع راه میانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزیده بودند. آنان فکر میکردند که با کشتن حاکمی جبار، مردم زیر سلطهاش آزاد خواهند شد اما نباید این اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت که آنان، حاکم را از تودههای محکوم جدا میدانستند و به تعامل ذهنی و روابط عمیق بین یک ستمگر و ستمکش در یک نظام استبدادی توجه نمیکردند و فکر میکردند که شوراندن دهقانان بر علیه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
کسروی در نقد گروه اول، زمانی چنین نوشت:
ما نیک آگاهیم که حیدرخان عمواوغلیها و علی مسیوها و… در راه استقلال و آزادی این کشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند؛ آنان در یکجا اشتباه میکردند، از گرفتاریها و آلودگیهای تودهها ناآگاه بودند و میپنداشتند اگر ریشهٔ استبداد کنده شود، تودهٔ مردم به راه پیشرفت میافتند در حالی که درد اصلی، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن کسروی را نشان داد، بهطوری که وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی قزاقان لیاخوفی را سفید کردند و حتی به درختان نیز رحم نکردند. اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانهٔ ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمیشناختند.
بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانهٔ مصدق تخریب شد، باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلاً بی طرف بودند. در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند که مشکل را امری فرهنگی تلقی کرده و بر تغییر تدریجی فرهنگ مردم، آگاه کردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تاکید میکردند؛ افرادی چون میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی و میرزاعبدالرحیم طالبوف در این گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابهٔ با شمشیر چوبین به جنگ آسیاب رفتن است؛ چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است. در واقع مصداق این شعرِ «مصطفی بادکوبهای» بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بودیم
اما همه تیرها از کمان دانش پرتاپ نشد
ای کاش نخست جهل را نشانه گرفته بودیم
از: مهر ایران