اگر روشنفکر را در سادهترین و نخستینیترین تعریف خود، “اهل فکری آگاه و روشنگر” بدانیم که “مردم را به نقد و پرسشگری فرامیخواند”، شاید سقراط فیلسوف یونانی، نخستین کسی باشد که چنین ویژگیای داشته است. سقراط فقط یک فیلسوف و اهل فکرِ ناب نبود که جدای از جامعه و مسائل و مشکلات آن، به فلسفهبافی بپردازد. او به میدان شهر و مستقیم به میان مردم میرفت و آنها را به پرسشگری فرامیخواند؛ چراکه بنیادِ اندیشه ورزی را در پرسشگری میدانست. او همچنین بهعنوان یک شهروند، خود را نسبت به مردم زمانهی خود متعهد میدانست و ازاینرو بهجای اینکه از مردم بخواهد که فلسفهی او را درک کنند، خودش به میان مردم میرفت و فلسفهاش را به سادهترین بیان به آنها میفهماند و جانش را هم بر سر آن داد. بدین گونه او نخستین روشنفکر میدانی، خیابانی و مردمی و نخستین روشنفکر-شهروند جهان بود.
پس از او، روشنفکری – چه به معنای گسترده و فراگیرش و چه به مفهوم تنگ و ویژهاش – فرازوفرودهایی را پشت سر و نقاط عطفی را برجای گذاشت: از کانت فیلسوف آلمانی که برای نخستین بار در سدهی هژدهم روشنفکری را با روشنگری گره زد تا امیل زولای فرانسوی که در سدهی نوزدهم بهعنوان نویسنده، روزنامهنگار و روشنفکری متعهد از حقوق شهروندی دفاع کرد، تا مارکس و گرامشی که روشنفکر را طبقاتی می دیدند و او را در خدمت طبقه ی خود می دانستند، تا سارتر نویسنده و فیلسوف فرانسوی که در سدهی بیستم بهمثابهی وجدان بیدارِ روشنفکران آگاه و مسئول، جهانیان را به افشاگری قدرتمندان و ستمپیشگان و ایستادگی در برابر آنها فراخواند و تا همهی آگاهگران و روشنگرانی که با قلم و قدم خود، تا پای جان در این وادی پرپیچوخم و خطرآفرین ره سپردند. بدین گونه، مسئولیت شهروندیِ روشنفکر و مقام روشنفکر ـ شهروند که با پرسشگری و نقد سقراطی در سدهی پنجم پیش از میلاد در آتن آغاز شد، از سدهی هژدهم به بعد، بُعدی همگانی و فراگیر به خود گرفت.
روشنفکرانِ آغازینِ سدهی هژدهم که بیشتر دانشآموخته، هنرمند و نویسنده بودند، از طبقهی نوخاسته و پیشرو بورژوازی در برابر فئودالیسم و ارتجاع کلیسا دفاع میکردند و انسانمداری، آزادیخواهی و دین جدایی را در جامعه رواج میدادند. در سدهی نوزدهم، با روشنتر شدنِ بیشترِ سرشتِ سوداگرانهی بورژوازی و رشد طبقهی کارگر صنعتی، روشنفکران به نقدِ نارساییهای جامعهی بورژوایی پرداختند و جریان روشنفکری چپ را پدید آوردند. در سدهی بیستم، محورهای اصلی افشاگریِ روشنفکران علیه جنگ، امپریالیسم، استبداد، ایدئولوژی سالاری و تمامیتگرایی بود.
در سدهی حاضر، جهانیسازی و آلودگی محیطزیست، شکاف طبقاتی، گرسنگی، فقر و آوارگی انسانها و جنگها و تبعیضات در شکلهای مختلف، دشواریها و وظایف گستردهتری را پیش روی روشنفکران قرار داده است. در این میان، از سویی رسانههای فراگیر و شبکههای اجتماعیِ گسترده، کارِ آگاهگری و روشنگری را برای آنها آسانتر کرده، اما از سوی دیگر، انبوه اطلاعات، شیوههای نوینِ تبلیغات و بهرهگیری همهجانبه و هدفمندِ قدرتمندان و حکومتگران از رسانهها، بهویژه به کمک نظریهپردازانِ اتاق فکرها و اندیشکدههای زیر سلطهی خود، کار را بر روشنفکران دشوارتر نموده است.
اینجاست که میشل فوکو فیلسوف فرانسوی از “روشنفکر خاص” در برابر “روشنفکر عام” سخن میگوید. روشنفکری که وظیفهاش به دلیلِ دانش تخصصیاش، نه گفتمان سازی و گشایشِ مبحثی سیاسی، بلکه بررسی و کالبدشکافیِ موشکافانه ی عملکردِ قدرت و افشای مناسبات آن است. روشنفکری که دیگر پیشرو، هدایتگر و پرچمدارِ آگاهیبخش نیست و رسالتی پیامبرگونه بر دوش ندارد، بلکه کارش واکاوی نقادانهی جستارهای حوزهی تخصصی خود، پرسشگری روشنگرانه دربارهی آنچه که در جامعه بدیهی و طبیعی مینماید و تردید در عادتها و باورهای حاکم است؛ کاری که از رسانهها، بهتنهایی برنمیآید. رسانهها بههیچوجه نمیتوانند جای روشنفکران را پُر کنند؛ بهویژه از آن نظر که بهشدت زیر سلطهی قدرتمندان و کنسرنهای بزرگ مالیاند و تنها منافع آنها را بهپیش میبرند.
ازاینرو، روشنفکرِ امروزی فقط به مسائل سیاسی نمیپردازد. همهی مسائل جامعه، موضوع کار روشنفکر است: از محیطزیست تا حقوق انسانی، از تبعیضهای اجتماعی تا تصمیمهای کلان سیاسی، از آزادی اندیشه و بیان تا حقوق اقلیتهای قومی و دینی، از مسائل کودکان و جوانان تا زنان و سالمندان و بسیاری مسائل دیگر. او الگوی شهروندِ تمامعیاری است که دفاع از حقوق و آزادیهای مردم را در هر شرایطی به گردن دارد.
مقولهی روشنفکر خاص، بهویژه به دلیل فناوریهای هوشمند و دانشهای تخصصی اهمیت ویژهای مییابد. روزگار ما، روزگاری است که فکر و تولید فکری در بالاترین درجهی خودش “عمل” میکند. بهبیاندیگر، پشت هر “عمل” و “رفتاری”، فکری خوابیده است. ازاینرو در این عصر، تولید فکر و هدایت افکارعمومی، بیشازپیش اهمیت مییابد. اندیشکدهها، پژوهشگاهها و اتاق فکرها ساخته میشوند و هدایت و مدیریت افکارعمومی در دستور کار قدرتمندان سیاسی، مالی و نظامی قرار میگیرد؛ چراکه هر چه دانش و آگاهی جامعه بیشتر میشود، جامعه، رفتارهای اجتماعی و سیاست هم پیچیدهتر میشود و بدون کارشناسان سیاسی و اجتماعی، مدیریت افکارعمومی هم ممکن نیست. ازاینرو حکومتگران میکوشند که دانشآموختگان و روشنفکران را به خدمت خود بگیرند، روشنفکران حرفهای پرورش دهند و آنها را در اندیشکدهها، پژوهشگاهها و اتاق فکرهای خود گردآورند.
بهبیاندیگر، امروزه سرکوبِ سختافزاری، جاى خود را بیشتر به سرکوبِ نرمافزاری و “پایش و مدیریت رسانهها” داده است. رسانههایی که با کارکردهاى آشکار و پنهان خود، در هویتسازى یا هویت شکنى جوامع، نقشی بارز ایفا میکنند.
در چنین شرایطی که تودهی مردم در برابر حکومتهای مقتدر و اقتدارگرا که به انواع اندیشکدهها و اتاق فکرها مجهزند و توان خریدن انواع فناوریهای نوین و کارشناسان در هر حوزهای را دارند، خلع سلاحاند، نیاز به روشنفکران کارشناس و کارشناسان روشنفکرِ مستقل و مردمی بیشازپیش احساس میشود. بهبیاندیگر میتوان گفت که روشنفکران و کارشناسانِ مستقل و مردمی اتاقِ فکر تودههای مردماند. روشنفکران و کارشناسانِ مستقل و مردمی با روشن کردن سرشت و ساختار قدرت، برداشتن نقاب از روابط و باورهای ایدئولوژیک و پسزدنِ آگاهیِ دروغینی که دستگاههای ایدئولوژیک طبقهی حاکم برای فریب و ناآگاه نگاهداشتن مردم برمی سازند، مردم را در تلاش و مبارزه برای آزادی و رهایی یاری میدهند. ازاینرو باید میان روشنفکران خاص و مردم، رابطهای تنگاتنگ و دوسویه برقرار باشد. رابطهای نه از جنسِ مریدی و مرادی و یا پیشرو و پیرو، بلکه رابطهای پویا و مکملِ یکدیگر که برآیندِ آن جامعهای پویا، متحول، مطالبه گر و مسئولیتپذیر است.
روشنفکری در روزگار ما، در دنیایی که مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر، آزاداندیشی و آزادزیستی، عدالت اجتماعی و بیش و پیش از هر چیز، نجات زمین و انسان و دیگر زیستمندان این کرهی خاکی به آگاهی همگانی بدل شده، از روشنفکریِ خاص فراتر رفته و فراتر از این نیز خواهد رفت و از آن، روشنفکریِ “فراگیر یا عام” به معنای نوین آن فراخواهد رویید.
تاریخ و تجربه نشان داده که هرچه سطح سواد و آگاهی مردم بیشتر باشد، احساس مسئولیت و همدلی و همگامی آنان نیز بیشتر میشود. ازاینرو بسیاری از اندیشمندان و نظریهپردازان بر این باورند که جامعهی امروزی، توان و ظرفیت این را دارد که با استفادهی آگاهانه، درست، هدفمند و انتقادیِ رسانهها، به درجهای از آگاهی و بینش برسد که نیازی به پیشوای فکری نداشته باشد. ایدهآل این است که هر شهروند به چنان آگاهی و احساس مسئولیت و تعهدی دست بیابد که خودمسئولانه و دلیرانه به وظیفهی شهروندی خود عمل کند. شهروندی که از ارزشهای انسانی و اخلاقی در هر شرایطی و به هر قیمتی دفاع میکند. شهروندی که در برابر تبعیض، تحقیر، حق کشی و بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی، بهویژه در ارتباط با اقلیتهای قومی، دینی و فرهنگی و نیز قشرهای ضعیف جامعه سکوت نمیکند و بیتفاوت نمیماند و بهجا و بههنگام، واکنش نشان میدهد. شهروندی که در برابر قدرت، سر فرونمیآورد و حقیقت را فدای مصلحت و معیشت نمیکند.
بدین گونه “روشنفکری عام” در روزگار ما معنای دیگر و گستردهتری به خود میگیرد و همهی شهروندان را شامل میشود. شهروندانی که “آگاه و روشنگر”ند و نام “شهروند-روشنفکر” برازندهی آنهاست. تا رسیدن به چنین ایده آلی البته، راه درازی در پیش است.
آبان ۱۴۰۰
———————————-
بنمایهها
احمدی، بابک: کار روشنفکری، نشر مرکز، تهران ۱۳۹۹
جهانبگلو، رامین: مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، نشر مرکز، تهران ۱۳۸۸
داوری اردکانی، رضا: سیری در تاریخ روشنفکری در ایران و جهان، انتشارات سخن، تهران ۱۳۹۲
نقطه: نشریه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (ویژه روشنفکر و روشنفکری): شماره ۸ سال سوم، زمستان ۱۳۷۶، آمریکا
Hans Speier: Die Intellektuellen und die moderne Gesellschaft. Wien/ Graz 2007
https://de.wikipedia.org/wiki/Intellektueller
https://bepish.org/node/3659
https://anthropologyandculture.com/
https://www.isna.ir/news/8302-10205/
https://www.radiofarda.com/a/f3_intellectuals_power/24519424.html