از روشنفکر-شهروند تا شهروند-روشنفکر

پنجشنبه, 20ام آبان, 1400
اندازه قلم متن

اگر روشنفکر را در ساده‌ترین و نخستینی‌ترین تعریف خود، “اهل فکری آگاه و روشنگر” بدانیم که “مردم را به نقد و پرسشگری ‏فرامی‌خواند”، شاید سقراط فیلسوف یونانی، نخستین کسی باشد که چنین ویژگی‌ای داشته است. سقراط فقط یک فیلسوف و اهل فکرِ ‏ناب نبود که جدای از جامعه و مسائل و مشکلات آن، به فلسفه‌بافی بپردازد. او به میدان شهر و مستقیم به میان مردم می‌رفت و آن‌ها ‏را به پرسشگری فرامی‌خواند؛ چراکه بنیادِ اندیشه ورزی را در پرسشگری می‌دانست. او همچنین به‌عنوان یک شهروند، خود را ‏نسبت به مردم زمانه‌ی خود متعهد می‌دانست و ازاین‌رو به‌جای اینکه از مردم بخواهد که فلسفه‌ی او را درک کنند، خودش به میان ‏مردم می‌رفت و فلسفه‌اش را به ساده‌ترین بیان به آن‌ها می‌فهماند و جانش را هم بر سر آن داد. بدین گونه او نخستین روشنفکر ‏میدانی، خیابانی و مردمی و نخستین روشنفکر-شهروند جهان بود.‏

پس از او، روشنفکری – چه به معنای گسترده و فراگیرش و چه به مفهوم تنگ و ویژه‌اش – فرازوفرودهایی را پشت سر و نقاط ‏عطفی را برجای گذاشت: از کانت فیلسوف آلمانی که برای نخستین بار در سده‌ی هژدهم روشنفکری را با روشنگری گره زد تا ‏امیل زولای فرانسوی که در سده‌ی نوزدهم به‌عنوان نویسنده، روزنامه‌نگار و روشنفکری متعهد از حقوق شهروندی دفاع کرد، تا ‏مارکس و گرامشی که روشنفکر را طبقاتی می دیدند و او را در خدمت طبقه ی خود می دانستند، تا سارتر نویسنده و فیلسوف ‏فرانسوی که در سده‌ی بیستم به‌مثابه‌ی وجدان بیدارِ روشنفکران آگاه و مسئول، جهانیان را به افشاگری قدرتمندان و ستم‌پیشگان و ‏ایستادگی در برابر آن‌ها فراخواند و تا همه‌ی آگاهگران و روشنگرانی که با قلم و قدم خود، تا پای جان در این وادی پرپیچ‌وخم و ‏خطرآفرین ره سپردند. بدین گونه، مسئولیت شهروندیِ روشنفکر و مقام روشنفکر ـ شهروند که با پرسشگری و نقد سقراطی در ‏سده‌ی پنجم پیش از میلاد در آتن آغاز شد، از سده‌ی هژدهم به بعد، بُعدی همگانی و فراگیر به خود گرفت‎.‎

روشنفکرانِ آغازینِ سده‌ی هژدهم که بیشتر دانش‌آموخته، هنرمند و نویسنده بودند، از طبقه‌ی نوخاسته و پیشرو بورژوازی در ‏برابر فئودالیسم و ارتجاع  کلیسا دفاع می‌کردند و انسان‌مداری، آزادی‌خواهی و دین جدایی را در جامعه رواج می‌دادند. در سده‌ی ‏نوزدهم، با روشن‌تر شدنِ بیشترِ سرشتِ سوداگرانه‌ی بورژوازی و رشد طبقه‌ی کارگر صنعتی، روشنفکران به نقدِ نارسایی‌های ‏جامعه‌ی بورژوایی پرداختند و جریان روشنفکری چپ را پدید آوردند. در سده‌ی بیستم، محورهای اصلی افشاگریِ روشنفکران علیه ‏جنگ، امپریالیسم، استبداد، ایدئولوژی سالاری و تمامیت‌گرایی بود.

در سده‌ی حاضر، جهانی‌سازی و آلودگی محیط‌زیست، شکاف طبقاتی، گرسنگی، فقر و آوارگی انسان‌ها و جنگ‌ها و تبعیضات در ‏شکل‌های مختلف، دشواری‌ها و وظایف گسترده‌تری را پیش روی روشنفکران قرار داده است. در این میان، از سویی رسانه‌های ‏فراگیر و شبکه‌های اجتماعیِ گسترده، کارِ آگاهگری و روشنگری را برای آن‌ها آسان‌تر کرده، اما از سوی دیگر، انبوه اطلاعات، ‏شیوه‌های نوینِ تبلیغات و بهره‌گیری همه‌جانبه و هدفمندِ قدرتمندان و حکومتگران از رسانه‌ها، به‌ویژه به کمک نظریه‌پردازانِ اتاق ‏فکرها و اندیشکده‌های زیر سلطه‌ی خود، کار را بر روشنفکران دشوارتر نموده است.‏

اینجاست که میشل فوکو فیلسوف فرانسوی از “روشنفکر خاص” در برابر “روشنفکر عام” سخن می‌گوید. روشنفکری که ‏وظیفه‌اش به دلیلِ دانش تخصصی‌اش، نه گفتمان سازی و گشایشِ مبحثی سیاسی، بلکه بررسی و کالبدشکافیِ موشکافانه ی عملکردِ ‏قدرت و افشای مناسبات آن است. روشنفکری که دیگر پیشرو، هدایتگر و پرچم‌دارِ آگاهی‌بخش نیست و رسالتی پیامبرگونه بر دوش ‏ندارد، بلکه کارش واکاوی نقادانه‌ی جستارهای حوزه‌ی تخصصی خود، پرسشگری روشنگرانه درباره‌ی آنچه که در جامعه بدیهی ‏و طبیعی می‌نماید و تردید در عادت‌ها و باورهای حاکم است؛ کاری که از رسانه‌ها، به‌تنهایی برنمی‌آید. رسانه‌ها به‌هیچ‌وجه ‏نمی‌توانند جای روشنفکران را پُر کنند؛ به‌ویژه از آن نظر که به‌شدت زیر سلطه‌ی قدرتمندان و کنسرن‌های بزرگ مالی‌اند و تنها ‏منافع آن‌ها را به‌پیش می‌برند.‏

ازاین‌رو، روشنفکرِ امروزی فقط به مسائل سیاسی نمی‌پردازد. همه‌ی مسائل جامعه، موضوع کار روشنفکر است: از محیط‌زیست ‏تا حقوق انسانی، از تبعیض‌های اجتماعی تا تصمیم‌های کلان سیاسی، از آزادی اندیشه و بیان تا حقوق اقلیت‌های قومی و دینی، از ‏مسائل کودکان و جوانان تا زنان و سالمندان و بسیاری مسائل دیگر. او الگوی شهروندِ تمام‌عیاری است که دفاع از حقوق و ‏آزادی‌های مردم را در هر شرایطی به گردن دارد.

مقوله‌ی روشنفکر خاص، به‌ویژه به دلیل فناوری‌های هوشمند و دانش‌های تخصصی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. روزگار ما، روزگاری ‏است که فکر و تولید فکری در بالاترین درجه‌ی خودش “عمل” می‌کند. به‌بیان‌دیگر، پشت هر “عمل” و “رفتاری”، فکری خوابیده ‏است. ازاین‌رو در این عصر، تولید فکر و هدایت افکارعمومی، بیش‌ازپیش اهمیت می‌یابد. اندیشکده‌ها، پژوهشگاه‌ها و اتاق فکرها ‏ساخته می‌شوند و هدایت و مدیریت افکارعمومی در دستور کار قدرتمندان سیاسی، مالی و نظامی قرار می‌گیرد؛ چراکه هر چه ‏دانش و آگاهی جامعه بیشتر می‌شود، جامعه، رفتارهای اجتماعی و سیاست هم پیچیده‌تر می‌شود و بدون کارشناسان سیاسی و ‏اجتماعی، مدیریت افکارعمومی هم ممکن نیست. ازاین‌رو حکومتگران می‌کوشند که دانش‌آموختگان و روشنفکران را به خدمت خود ‏بگیرند، روشنفکران حرفه‌ای پرورش دهند و آن‌ها را در اندیشکده‌ها، پژوهشگاه‌ها و اتاق فکرهای خود گرد‌‌آورند.

به‌بیان‌دیگر، امروزه سرکوبِ سخت‌افزاری، جاى خود را بیشتر به سرکوبِ نرم‌افزاری و “پایش و مدیریت رسانه‏ها” داده است. ‏رسانه‌هایی که با کارکردهاى آشکار و پنهان خود، در هویت‏سازى یا هویت شکنى جوامع، نقشی بارز ایفا می‌کنند.

در چنین شرایطی که  توده‌ی مردم در برابر حکومت‌های مقتدر و اقتدارگرا که به انواع اندیشکده‌ها و اتاق فکرها مجهزند و توان ‏خریدن انواع فناوری‌های نوین و کارشناسان در هر حوزه‌ای را دارند، خلع سلاح‌اند، نیاز به روشنفکران کارشناس و کارشناسان ‏روشنفکرِ مستقل و مردمی بیش‌ازپیش احساس می‌شود. به‌بیان‌دیگر می‌توان گفت که روشنفکران و کارشناسانِ مستقل و مردمی اتاقِ ‏فکر توده‌های مردم‌اند. روشنفکران و کارشناسانِ مستقل و مردمی با روشن کردن سرشت و ساختار قدرت، برداشتن نقاب از روابط ‏و باورهای ایدئولوژیک و پس‌زدنِ آگاهیِ دروغینی که دستگاه‌های ایدئولوژیک طبقه‌ی حاکم برای فریب و ناآگاه نگاه‌داشتن مردم ‏برمی سازند، مردم را در تلاش و مبارزه برای آزادی و رهایی یاری می‌دهند. ازاین‌رو باید میان روشنفکران خاص و مردم، ‏رابطه‌ای تنگاتنگ و دوسویه برقرار باشد. رابطه‌ای نه از جنسِ مریدی و مرادی و یا پیشرو و پیرو، بلکه رابطه‌ای پویا و مکملِ ‏یکدیگر که برآیندِ آن جامعه‌ای پویا، متحول، مطالبه گر و مسئولیت‌پذیر است.‏

روشنفکری در روزگار ما، در دنیایی که مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر، آزاداندیشی و آزادزیستی، عدالت اجتماعی و بیش و ‏پیش از هر چیز، نجات زمین و انسان و دیگر زیستمندان این کره‌ی خاکی به آگاهی همگانی بدل شده، از روشنفکریِ خاص فراتر ‏رفته و فراتر از این نیز خواهد رفت و از آن، روشنفکریِ “فراگیر یا عام” به معنای نوین آن فراخواهد رویید.

تاریخ و تجربه نشان داده که هرچه سطح سواد و آگاهی مردم بیشتر باشد، احساس مسئولیت و همدلی و همگامی آنان نیز بیشتر ‏می‌شود. ازاین‌رو بسیاری از اندیشمندان و نظریه‌پردازان بر این باورند که جامعه‌ی امروزی، توان و ظرفیت این را دارد که با ‏استفاده‌ی آگاهانه، درست، هدفمند و انتقادیِ رسانه‌ها، به درجه‌ای از آگاهی و بینش برسد که نیازی به پیشوای فکری نداشته باشد. ‏ایده‌آل این است که هر شهروند به چنان آگاهی و احساس مسئولیت و تعهدی دست بیابد که خودمسئولانه و دلیرانه به وظیفه‌ی ‏شهروندی‌ خود عمل کند. شهروندی که از ارزش‌های انسانی و اخلاقی در هر شرایطی و به هر قیمتی دفاع می‌کند. شهروندی که در ‏برابر تبعیض، تحقیر، حق کشی و بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی، به‌ویژه در ارتباط با اقلیت‌های قومی، دینی و فرهنگی و ‏نیز قشرهای ضعیف جامعه سکوت نمی‌کند و بی‌تفاوت نمی‌ماند و به‌جا و به‌هنگام، واکنش نشان می‌دهد. شهروندی که در برابر ‏قدرت، سر فرونمی‌آورد و حقیقت را فدای مصلحت و معیشت نمی‌کند.‏

بدین گونه “روشنفکری عام” در روزگار ما معنای دیگر و گسترده‌تری به خود می‌گیرد و همه‌ی شهروندان را شامل می‌شود. ‏شهروندانی که “آگاه و روشنگر”ند و نام “شهروند-روشنفکر” برازنده‌ی آن‌هاست. تا رسیدن به چنین ایده آلی البته، راه درازی در ‏پیش است.‏


آبان ۱۴۰۰‏

———————————-
بن‌مایه‌ها
احمدی، بابک: کار روشنفکری، نشر مرکز، تهران ۱۳۹۹‏
جهانبگلو، رامین: مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، نشر مرکز، تهران ۱۳۸۸ ‏
داوری اردکانی، رضا: سیری در تاریخ روشنفکری در ایران و جهان، انتشارات سخن، تهران ۱۳۹۲‏‎ ‎
نقطه: نشریه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (ویژه روشنفکر و روشنفکری): شماره ۸ سال سوم، زمستان ۱۳۷۶، آمریکا


Hans Speier: Die Intellektuellen und die moderne Gesellschaft. Wien/ Graz 2007 ‎
https://de.wikipedia.org/wiki/Intellektueller
https://bepish.org/node/3659
https://anthropologyandculture.com/
https://www.isna.ir/news/8302-10205‎‏/‏
https://www.radiofarda.com/a/f3_intellectuals_power/24519424.html

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.