مجید محمدی: رابطه‌ نظرسنجی‌های سیاسی با مقام‌های جمهوری اسلامی وارونه است

مجید محمدی

در شرایط فقدان آزادی بیان و آزادی و استقلال عمل پژوهشگران، افکارسنجی ناممکن است

«سنجش میزان رضایت‌مندی عمومی» خرداد ۱۴۰۱ نشان می‌دهد ۷۵ درصد مردم «تا حدی زیاد» در زندگی احساس آرامش و آسایش می‌کنند – ATTA KENARE / AFP

روزنامه‌ ایران در تاریخ ۱۳ تیر ۱۴۰۱، از اجرای یک مجموعه نظرسنجی گزارش داد که با عقل سلیم و گزارش‌ ده‌ها موسسه‌ داخلی و بین‌المللی آشکارا در تضاد است. بر اساس این گزارش، بیش از ۵۰ درصد مردم بر این باورند که جایگاه ایران در صحنه بین‌المللی «بسیار مطلوب» است؛ ۷۴ درصد از مردم از وضعیت بهداشت و درمان ایران «رضایت» دارند؛ در سال ۱۴۰۱، میانگین نمره شادکامی ۶۴.۴۱ از ۱۰۰ بود و سنجه‌ «خودم را فردی فعال و تاثیرگذار می‌بینم» ۷۲.۳ امتیاز، «به آینده امیدوارم» ۶۹.۴ امتیاز، «از زندگی خود لذت می‌برم» ۶۸.۷ امتیاز و «احساس می‌کنم زندگی ارزشمندی دارم» نمره ۶۸.۵ از ۱۰۰ داشت. این روزنامه از این ارقام نتیجه می‌گیرد که ایرانی‌ها در دسته انسان‌های شاد قرار دارند؛ هرچند مشخص نیست سنجه‌ها یا معیارهای فوق به شادی چه ربطی دارند.

درعین حال، به گزارش همین روزنامه، نتایج یک نظرسنجی درباره «سنجش میزان رضایت‌مندی عمومی» که در خرداد ۱۴۰۱ انجام شد، نشان می‌دهد ۷۵ درصد مردم در سطح «زیاد» و «تا حدی زیاد» در زندگی احساس آرامش و آسایش می‌کنند. همچنین ۷۰ درصد نیز از «تامین امنیت عمومی» اعلام رضایت کرده‌اند.

بنا به این نظرسنجی‌ها، مردم ایران دیوانه‌اند

با توجه به نتایج این‌گونه نظرسنجی‌ها باید گفت که مردم ایران به‌کلی از عقل فراغت حاصل کرده‌اند. اگر در جامعه‌ای سرقت در پنج سال اخیر چهار برابر شده باشد، سالی حدود ۷۰۰ هزار نفر تنها برای ثبت جراحات ضرب‌وجرح به پزشکی قانونی مراجعه کنند، خودروهای مردم بابت رعایت نکردن حجاب توقیف شود، ماموران مستقیم به مردم تیراندازی کنند و بسیجیان در کوه و کویر مزاحم مردم شوند و در عین حال ۷۰ درصد آن‌ها از تامین امنیت عمومی اعلام رضایت کنند، آیا نباید در عقل آن‌ها شک کرد؟

چگونه می‌شود ایران سال‌ها در تحریم‌های بین‌المللی باشد، میان همسایگانش دوست و هم‌پیمانی نداشته باشد، عراق با دولتی دوست را مدام موشک‌باران کند، شورای همکاری خلیج فارس هرازچندگاه علیه آن بیانیه صادر کند و سه کشور از شش کشور عضو آن روابط خود با اسرائیل را عادی‌سازی کرده باشند و گذرنامه‌ ایرانی به‌ اندازه‌ بخش تبلیغات روزنامه‌ها ارزش نداشته باشد و در عین حال، نیمی از مردم جایگاه ایران در صحنه بین‌الملل را «بسیار مطلوب» بدانند؟ آیا دولتی که کارش در دنیا قاچاق مواد مخدر، گروگان‌گیری، راهزنی دریایی و ترور شهروندان ایرانی و اسرائیلی است، می‌تواند از نگاه شهروندانش در میان سایر ملل، وضعیت مطلوبی داشته باشد؟

می‌شود قیمت خوراکی‌ها در چند ماه دو برابر شود، نرخ‌ تورم بین ۵۰ تا ۷۰ درصد باشد، کسب‌وکارها در حال رکود باشند، حکومت دو سال در مورد آمار کرونا به آن‌ها دروغ بگوید و واردات واکسن از کشورهای صنعتی را ممنوع کند و فساد و ناکارآمدی همه نهادها را در بر گرفته باشد و در عین حال، ۷۵ درصد مردم احساس آرامش و آسایش کنند؟

آیا احساس آرامش و آسایش با ثبات اقتصادی و رونق کسب‌وکار و اشتغال رابطه‌ای ندارد؟ می‌شود حدود نیمی از مردم به فکر مهاجرت باشند و همچنان ۷۰ درصد آن‌ها به آینده امیدوار باشند؟ می‌شود حدود ۷۰ درصد مردم از زندگی خود لذت ببرند و حدود یک‌چهارم آن‌ها با اختلال‌های روانی مثل افسردگی دست‌وپنجه نرم کنند، بیش از ۲۰ میلیون نفر در حاشیه شهرها و بیغوله‌ها زندگی کنند و ۹۰ درصد از مردم از نگاه حکومت به یارانه نیاز داشته باشند؟ می‌شود تنها حدود یک‌سوم جمعیت ۱۵ تا ۶۵ سال (حدود ۶۰ میلیون) شاغل باشند- حدود ۲۳ میلیون نفر- و حدود ۷۲ درصد خود را فعال و تاثیرگذار بدانند؟

ظاهرا کسانی که این نظرسنجی‌ها را به سفارش مقام‌ها تهیه و ارقام آن‌ها را باب میل «آقا» جفت‌وجور می‌کنند، نه‌تنها مردم ایران را ناآگاه و بی‌خرد تصور می‌کنند که سایر اطلاعاتی را هم که کارشناسان و دستگاه‌های دولتی داخل ایران تهیه و منتشر می‌کنند ندیده‌اند و تصور می‌کنند که بقیه هم از آن‌ها خبر ندارند.

درست کردن نظرسنجی‌های باورپذیر نه‌تنها یک هنر (با علم به روانشناسی توده‌ها) بلکه مستلزم در نظر گرفتن اطلاعات جاری است. حتی کسانی که فیلمنامه‌های خیالی می‌نویسند، باید جامعه مخاطبان را بشناسند تا داستانشان باورپذیر شود. تصور نظرسازان در جمهوری اسلامی آن است که دارند داستان تخیلی می‌نویسند و قرار نیست کسی آن‌ها را واقعی تصور کند.

مشخص نبودن نام مراکز نظرسنجی و جزئیات اجرای آن

گزارش روزنامه‌ دولتی ایران پژوهش‌ها و نظرسنجی‌های موردنظر را به «نهادها و موسسات معتبر داخلی» نسبت می‌دهد اما از آن‌ها نامی نمی‌آورد. به زمان و مکان و حجم نمونه و موسسه‌ سفارش‌دهنده و دیگر جزئیات آن هم هیچ اشاره‌ای نمی‌شود. این ذکر نشدن جزئیات که برای پیشگیری از سنجش فرایند و نتایج نظرسنجی از طریق محققان مستقل است، مشخص می‌کند که این نظرسنجی‌ها در آشپزخانه‌ سازمان‌ها و موسسات امنیتی و نظامی و تبلیغاتی و همکاران آن‌ها یا به سفارش آن‌ها پخته و تحویل داده‌ شده‌اند. همین روال فقدان شفافیت در نظرسنجی موسسات خارجی مثل دانشگاه مریلند درباره‌ مسائل ایران نیز به چشم می‌خورد.

هنگامی که در داخل، از گزارش این روزنامه انتقاد شد، در یک مطلب تبلیغاتی در روز بعد آن (قاتلان امید، ناراحت از امیدواری مردم، ۱۴ تیر ۱۴۰۱)، برخی منابع آشکار شدند. یکی از منابع وزارت اطلاعات و دیگری سازمان صداوسیما است که هر دو تنها به مهندسی افکارعمومی می‌اندیشند و نه شفاف کردن آن‌ها. حملات روزنامه به منتقدان دولت رئیسی در دفاع از نتایج این نظرسازی‌ها نشان می‌دهد که این رقم‌سازی‌ها در جهت دفاع از کارنامه دولت رئیسی و حمله به دولت‌های قبلی و اجرای ماموریت روزنامه (تبلیغات دولتی) انجام شده‌اند و نه گزارش واقعیت به مردم.

سفارش تایید نظر مقام‌های عالی‌رتبه

مقام‌های تبلیغاتی و امنیتی و نظامی در ایران کارکرد نظرسنجی‌های سیاسی و اجتماعی را تغییر داده‌اند. در دنیای آزاد، پژوهشگران تصمیم می‌گیرند در مورد موضوع‌های موردتوجه، افکارعمومی را بسنجند و کارگزاران و مقام‌های سیاسی برای کارزارهای انتخاباتی و تنظیم برنامه‌های خود از آن‌ها بهره می‌گیرند. اما در ایران، انتشار نتایج نظرسنجی‌ها هدف دیگری را دنبال می‌کند.

نظرسنجی در ایران برای کشف افکارعمومی انجام نمی‌شود، بلکه معطوف به تایید نظر مقام‌های عالی کشور است. وقتی علی خامنه‌ای، فرماندهان سپاه و ابراهیم رئیسی از امید مردم به آینده یا شادکامی مردم و بهتر بودن وضع آن‌ها نسبت به کشورهای اروپایی سخن می‌گویند، کار موسسات تبلیغاتی دولتی و حکومتی آن است که به موسسات همکار نهادهای امنیتی و تبلیغاتی سفارش کار دهند تا با پختن آمار و ارقام، این نظرها را به مردم منتسب کنند. مقام‌ها به نظر مردم کاری ندارند و با اتکا به قدرت و منابع عمومی، هر نظری را که بخواهند، به مردم نسبت می‌دهند.

مقام‌های رژیم اسلامی، کشور تحت اشغال و سلطه​ خود را امن‌ترین کشور دنیا خوانده‌​اند، همان‌طور که کشور تحت حکومت خود را آزادترین، دمکرات‌ترین، عادلانه‌ترین و سعادتمند‌ترین کشور دنیا می‌دانند. فراتر از این پرسش که مقام‌ها چگونه بار سنگین این همه مدال را در آن واحد بر گردنشان تحمل می‌کنند، مسئله این است که آیا واقعیات روزمره ادعاهای آن‌ها را تایید می‌کند، یا صرف ادعای آن‌ها برای پذیرش سخنانشان کافی است. در این نوشته به ادعاهای بی‌اساس و مبالغه‌آمیزی مثل «امن‌ترین کشور دنیا» (امام‌جمعه​ کرمانشاه، ایرنا، ۴ دی ۱۳۹۹)، «از امن‌ترین کشورهای دنیا» (امام‌جمعه تهران، ایمنا، ۱۷ بهمن ۱۳۹۸)، «امن‌ترین پایتخت دنیا» (استاندار تهران، تسنیم، ۱۳ بهمن ۱۴۰۰)، یا ‌ «امن‌ترین کشور در ناامن‌ترین منطقه دنیا» (معاون هماهنگ‌کننده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیام، ۳ مهر ۱۳۹۸) در مورد ایران می‌پردازم و به بطلان این ادعاها با شش نشانه​ روشن اشاره می‌کنم.

افزایش چشمگیر مرگ‌های مشکوک

مرگ‌های مشکوک سیاسی در میان سران جمهوری اسلامی ایران نادر بوده​ است؛ مثل مرگ محمود طالقانی، حسن و وحید لاهوتی، احمد خمینی، مصطفی چمران، احمد آذری قمی، و هاشمی رفسنجانی. در سال‌های دهه​ شصت و هفتاد مواردی از مرگ​‌های مشکوک  فرماندهان سپاه و ارتش هم دیده می‌شود. اما در سال​های اخیر موارد مرگ​‌های مشکوک نیروهای سپاه و افراد درگیر در برنامه‌​های نظامی رژیم که همه در اختیار سپاه است، افزایش قابل توجهی داشته است. هیچ سازمان و گروهی مسئولیت این مرگ​ها را رسما نپذیرفته است. وقتی نیروهای نظامی و افراد تحت پوشش​های امنیتی، به شکل‌های مشکوک جان می‌دهند یا در روز روشن در خیابان و جاده ‌ترور می‌شوند، مشخص است که شرایط را تحت کنترل ندارند. رژیمی که نمی‌تواند امنیت نیروهای نظامی و درگیر در برنامه‌های کاملا محرمانه​ خود (اتمی، موشکی، پهپادی) را تامین کند، چگونه می‌تواند مدعی تامین امنیت در کشور و ثبات سیاسی باشد؟

دست بردن سریع به اسلحه و باتوم علیه معترضان

رژیم​‌های اقتدارگرا و تمامیت‌خواه در دنیای مدرن به انواع روش​‌ها برای کنترل اعتراض‌های عمومی دسترسی دارند: از بازداشت گسترده گرفته تا نمایش خیابانی قدرت، و از پراکنده‌سازی با ماشین​‌های آب‌پاش تا قطع اینترنت و خطوط تلفن. وقتی این رژیم‌ها به‌سرعت دست به اسلحه و باتوم می‌برند، این امر نشان می‌دهد که در شرایط استیصال قرار گرفته‌اند و احساس بی‌ثباتی در آن‌ها بالا است. حمله با باتوم و تفنگ ساچمه‌ه​ا به بازنشستگان و کشاورزان سالخورده، معنایی جز پایین‌بودن ضریب‌​های امنیتی از نگاه ناظران سازمان‌​های سرکوب ندارد. امن‌ترین کشور دنیا باید بتواند اعتراض جمعی سالخورده را هضم، و بدون تمسک به خشونت کنترل کند. 

مانور نیروهای سرکوب

با کوچک‌ترین احساس خطر مقام‌های امنیتی درباب گردهمایی‌​های اعتراضی، ده‌ها هزار نیروی امنیتی در سراسر کشور روزهای متمادی در میدان‌ها و خیابان​‌ها مستقر می‌شوند و به مردم نمایش قدرت و سرکوب می‌دهند. رژیمی که نه‌تنها همه​ فضاهای عمومی و امور کشور را امنیتی کرده است، بلکه کوچه و خیابان را به محل نمایش قدرت نیروهای سرکوب تبدیل می‌کند، مشخص است که نسبت به کنترل تام و تمام عرصه​ عمومی و بقای خود ‌تردید دارد و می‌داند که معترضان می‌توانند در عرض چند ساعت آنقدر انبوه شوند که مراکز بسیج و سپاه را تسخیر کنند. بسیج و سپاه در ایران اصولا برای جنگ شهری با معترضان آموزش می‌بینند، نه مقابله با دشمن خارجی در مرزهای کشور؛ موضوع اخیر به ارتش واگذار شده است. 

اخراج گسترده​ وفاداران سابق

دولت رئیسی به محض روی کار آمدن، هزاران مدیر دولتی رده‌میانی را اخراج کرد و به جای آن‌ها نیروهای بسیجی تازه‌نفس گذاشت. این امر حتی در نهادهایی که چهار دهه تحت نظارت شدید نهادهای امنیتی بوده‌اند و اصولا با افراد این نهادها پر شده​‌اند، نیز به چشم می‌خورد. تغییر گسترده مدیران در سازمان صداوسیما که همه از وفاداران به رژیم بوده‌​اند، این احساس بی‌اعتمادی به مدیران باسابقه‌تر را منعکس می‌کند. 

تصور مقام‌های رده‌بالای جمهوری اسلامی ایران این است که مقام‌هایی که بیش از یک دهه در رده‌​های میانی بوده‌اند، به تدریج به مادیات و مزایای رژیم آلوده شده‌اند و بساط زندگی خود را در خارج کشور پهن می‌کنند و اهل ایستادن در شرایط امنیتی دشوار نیستند، پس بهتر است نیروهای جوان را به جای آن‌ها بگمارند. این تصور در نظامی با فساد ساختاری و نهادینه نادرست نیست، اما معلوم نیست جایگزین‌​ها تا چه حد برای حفظ نظام قابل اعتماد باشند، چون آن‌ها نیز به‌دنبال ثروت و منزلت و قدرت بیشترند. در رده‌های بالاتر همچنان افراد سالخورده حضور دارند و کسی نگران فساد و آلودگی آن‌ها به دنیا نیست. بیش از چهار دهه رفتار مقام‌ها نشان می‌دهد در ایران تحت نظام اسلامی، کسی برای رضای خدا مقام و مسئولیت نمی‌پذیرد و دست مقام‌ها برای تاراج باز است. 

رویدادهای مشکوک

در چند سال اخیر ده‌ها صدای مهیب در شهرهای مختلف ایران از استان​‌های تهران و کرمانشاه (شهر کرمانشاه) و ایلام (چرداول) و فارس (شیراز)، تا خراسان (بجستان) و اصفهان (نطنز) و خوزستان (شهر کارون) و همدان (شهرهای اسدآباد و همدان) و کردستان (سنندج) شنیده شده است. مقام‌ها یا در مورد این صداها توضیحی نداده​‌اند، یا توضیح‌های آن‌ها ضدونقیض بوده است. مشخص است که این صداهای مهیب با وقایعی مانند انفجار بمب کارگذاشته‌شده، بمباران، سقوط هواپیما، یا منفجر کردن زمین برای تاسیس پایگاه‌های زیرزمینی مرتبط است. نهادهای امنیتی مطمئنا از این رویدادها خبر دارند یا بعدا خبردار می‌شوند، اما پنهان کردن آن‌ها‌ ترس از بی‌ثباتی و خارج شدن اوضاع از کنترل را گواهی می‌دهد. یکی از دلایلی که منشا این رویدادها بیان نمی‌شود، ‌ترس از بروز و انتقال احساس ناکارآمدی نهادهای امنیتی و نظامی در مردم است.

برساختن هم‌پیمان خارجی

گسترش‌طلبی رژیم در منطقه​ خاورمیانه دو سویه دارد. یک سویه​ آن بسط نفوذ و قدرت حکومت شیعه و تحقق تدریجی رویای امپراتوری شیعه و مدیریت جهانی آن است. اما سویه​ دیگر که در راستای بقای نظام است، برساختن و پیداکردن هم‌پیمانانی در منطقه برای روز مبادا است. در دوران جنبش سبز گزارش‌هایی از حضور نیروهای حزب‌الله لبنان برای سرکوب معترضان ارائه شد. آوردن نیروهای حشد‌ شعبی به ایران در شرایط بلایای طبیعی در فروردین ۱۳۹۸- در عین منع مردم ایران برای کمک- برای آزمودن واکنش مردم به حضور این نیروهای شبه‌نظامی در ایران و عادی‌سازی حضور آن‌ها در کشور بود. نظام اسلامی نیروهای حشد‌ شعبی و حزب‌الله لبنان و حوثی​‌ها را بیشتر از مردم ایران خودی می‌داند و در پی اعتبارسازی برای آن‌ها است. 

حکومت در پی آن است که در شرایطی که از هر طرف با حمله​ شهروندان ایرانی مواجه شد، از نیروهایی که چندین دهه آن‌ها را فربه و ثروتمند کرده است، استفاده کند. تصور حاکمان این است که در روز مبادا آن‌ها به یاری‌​اش خواهند شتافت، چون به تزریق مدام ارز ا سوی نظام اسلامی نیاز دارند. این محاسبه چندان به واقعیت نزدیک نیست، چون آن‌ها همیشه به صورت یک‌طرفه ازسوی رژیم حمایت می‌شده‌اند و کمک​‌ها ما‌به‌ازایی نداشته​ است.

از: ایندیپندنت 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل