سایت ملیون ایران

انتصاب یک گروگانگیر به نمایندگی ایران در سازمان ملل

gerogangiri sefarat amrika

پرسیدند چگونه از گروگانگیری به ایلچیگری رسیدی
گفت از وقاحت نهراسیدم و آن‌را از حد گذراندم

حکومت اسلامی مایل است فرد گروگانگیری را به مقام نماینده دائم خویش در سازمان ملل متحد بگمارد. مقر این سازمان در کشوری است که دیپلومات‌هایش را همین حکومت، چهارصد و چهل و چهار روز چشم بسته به اسارت گرفت، آزرد، تحقیر کرد و در انظار جهانیان گرداند. اینک یکی از همین گروگانگیران اسلامی را می‌خواهند سفیر کنند و به کشوری بفرستند که فرستادگانش را اسیر کردند و خاطره تلخ گذشته‌های دور از قتل ایلچیان به دست حکام جبار را به یاد‌ها آوردند؛ توقع هم دارند که زخم‌خوردگان، این توحش را به روی خود نیاورند و آغوش به روی گروگانگیر بگشایند. حتی رگ غیرت یکی از ارگان‌های تبلیغاتی سپاه پاسداران هم در صیانت از «عزت پاسپورت» این شخص جنبیده و به دولت حکم کرده است که پای آن «بایستد»! غافل از اینکه شأن کسان، به برگه هویتی اعتبار می‌بحشد نه عکس آن. از آنسو کنگره ایالات متحده از رییس جمهور آمریکا خواسته تا نگذارد این گروگانگیر به خاک آمریکا گام بگذارد. و کاخ سفید هم ناگزیر با ادب دیپلوماتیکی گفته که انتخاب ایران برای نماینده جدیدش در سازمان ملل «نامناسب» است، تا مگر گوش سنگین آقایان هم بشنود و از خیر آنچه اسیر پیشین این گروگانگیر (۱) گزینشی به «غفلت» دانسته بگذرند.

به هر تقدیر، معاون حقوقی وزارت خارجه اسلامی برای برآسودن خاطر نگران برخی‌ها گفته است که از طریق مکانیزم‌های حقوقی پیش بینی شده در سازمان ملل «در حال پیگیری این موضوع» هستند، زیرا در این واویلای قحطی انسان «گزینه جایگزین»ی برای گروگانگیر ندارند. پیش از آن هم نماینده اسلامی در سازمان ملل، اقدام آمریکا را در ندادن روادید به این شخص، اقدامی «تأسف‌بار» خوانده بود که با قوانین بین‌المللی مغایرت دارد و حق کشور‌ها را برای انتخاب نمایندگان خود در سازمان ملل زیر پا می‌گذارد. همپالکی گروگانگیری نیز در تبرئه همدستش گفته بود که آن تحفه «اصلا دانشجوی خط امام به حساب نمی‌آمده»(۲). گوئی اگر به افتخار خط امامی مزین می‌بود، کارنامه‌اش پاک و مطهر و پذیرش او در آمریکا واجب کفائی می‌شد! اما اگر حقوق بین‌الملل را اختیارات و تعهداتی استوار بر سنت و عرف و عهدنامه‌ها بدانیم، سخنان لغو این نورسیدگان به سپهر دیپلوماتیک جای تأمل دارد.

می‌دانیم که پس از سال‌ها اهتمام وکوشش کارشناسانی خبره طی اجلاس‌های متعدد کمیسیون حقوق بین الملل سازمان ملل متحد، سرانجام در کنفرانسی نهائی در ۱۶ آوریل ۱۹۶۱ در وین، متن مقاوله نامه‌ای ناظر بر روابط دیپلوماتیک به تصویب رسید و در ۲۴ آوریل ۱۹۶۴ لازم الاجرا گردید. متعاهدین، که دولت ایران نیز جزو آنهاست، با تنفیذ آن عهدنامه خود را ملزم به رعایت مفاد سندی ساختند که ماده ۲۹ آن یکایک اعضای هیئت‌های دیپلوماتیک در خاک کشور میزبان را مصون از تعرض می‌داند و مقرر می‌دارد که نمی‌توان آنان را به هیچ رو در بازداشت و حبس و حصر نگهداشت. عهدنامه مزبور دولت پذیرنده را به رعایت حرمت دیپلومات‌ها وجلوگیری از هرگونه تعدی به حرمت شخص و آزادی و حیثیت آنان ملزم می‌سازد. محل نمایندگی‌های سیاسی و اقامتگاه دیپلومات‌ها نیز به موجب همین عهدنامه مصون از تعرض‌اند. و باز ماده ۴۵ آن معاهده، دولت پذیرنده را متعهد می‌سازد که حتی در صورت بروز مخاصمه، اموال، بنا‌ها و مستملکات نمایندگی‌های سیاسی و اسناد و آرشیوهای آنهارا در پناه گیرد. اما دیدیم که در نقض آشکار این تعهد، رهپویان آن خط معروف پس از یورش به محوطه سفارت ایالات متحده، آرشیوهای آن را به نام اسناد لانه جاسوسی نشخوار تبلیعات نظامشان کردند.

این حاکمیت از‌‌ همان ابتدا تعابیر اسلامی خاص خود را برای همه مفاهیم پرورانده بود که روابط بین الملل نیز از آسیب آن‌ها در امان نماند. نگرش خاص روحانیان حاکم و کارگزاران ایشان به اصول و مبانی مناسبات متمدن، مختص گروگانگیران و یا نورسیدگان به دنیای دیپلوماسی نبوده، بلکه جزئی از فرهنگ و سرشت جمیع آنان است. چیزی که هست رفتارهای زشت امروز آنان، نظیرهمین قالب کردن گروگانگیر به عنوان سفیر، اگر به لحن خود ایشان بگوئیم، «ترمز بریده است». آنگونه که از کردار و گفتار و پندار حکام، سردمداران، امام جمعه‌ها، و مجلسیان این طایفه بر می‌آید، دشنام‌هائی چون «سگ نحس و نجس» از زبان رهبرشان را سرمشقی برای پرده‌دری و حربه‌ای برای لج‌بازی و در هم ریختن آداب و هنجارهای معمول کرده‌اند. سلوک این جماعت به این منوال تازگی ندارد و از‌‌ همان آغاز زمامداری شیوه خرامشان بوده. گرچه به ارفاق، شاید بتوان جو انقلاب‌زده آن روزگار را عذری قلمداد کرد، که حتی درس‌خواندگان کارگزار آن‌ها را به نادیده انگاشتن سلوک انسانی و همه آداب و اصولی می‌کشاند که آموخته بودند و می‌آموختند.

یکی از دیپلومات‌های حرفه‌ای مأمور خدمت در یکی از نمایندگی‌های سیاسی خارج از کشور در آن سال انقلاب نقل می‌کرد که: «وقتی خبر تسخیر سفارت آمریکا رسید، سفیر منصوب رژیم جدید، چند دیپلومات تربیت یافته پیش از انقلاب را که هنوز در نمایندگی مانده بودند به دفترش خواند و گفت که سفارتخانه‌ها در خارج از کشور پیاپی تلگرام‌های پشتیبانی از گروگانگیری می‌فرستند و ما هم باید بفرستیم. این سفیر نه درس‌خوانده حوزه علمیه، که مدرس یک مؤسسه عالی آموزش روابط بین‌الملل بود. با اینهمه به اصرار می‌خواست که نام خود را پای تلگرامی بگذاریم که در حمایت از گروگان‌گیری نوشته بود. او که می‌پنداشت دیپلومات‌های زیر دستش جز فرمانبری راهی ندارند، وقتی شنید که از عهدنامه مصونیت دیپلوماتیک سخن می‌گوئیم و آنچه بر خود نمی‌پسندیدم بر دیگران هم روا نمی‌دانیم، از کوره به در رفت و برخروشید تا شاید رعبی در دل‌ها بیاندازد تا نظرمان را عوض کنیم. اما چون نکردیم، دور از آداب مرسوم میان دیپلومات‌ها، زبان به دشنام گشود و ما را ضد انقلابی و طرفدار شاه خواند و گفت تا روزی که آن مخلوع به سریر قدرت برنگشته، پشت میزش خواهد ماند. با همه کوشش‌های ما در رام کردنش، او این آداب را برنمی‌تابید و خشمش را همان‌روز در تلگرامی محرمانه ریخت و نوشت که خود پشتیبان تسخیر لانه جاسوسی آمریکاست ولی همکاران ضد انقلابیش با او همدلی نمی‌کنند».

از ساده دلی آن سفیر که «برادران» بعد‌ها کشتند هم حکایت‌ها داشت. می‌گفت «جنگ قدرت در تهران دامان او را هم گرفت دو روز بعد از آن خشم و خروش به تهران فراخواندندش. وقتی دستور احضارش رسید باز ما را به دفترش دعوت کرد و اینبار خودش را دست انداخت و گفت هرچند قرار بوده تا برگشتن شاه پشت میزش بماند، اما تقدیر با وی یاری نکرده و باید از پشت آن میز برخیزد. این ریشخند کردن خود برای ما مضحک بود و گمان نمی‌کردیم که سفرای شاه اگر به چنان مخمصه‌ای می‌افتادند چنین سلوکی می‌کردند.»

خاطرات تلخ دیگری هم از انقلابیون تازه به دوران رسیده داشت که گرچه ربط چندانی به پافشاری در انتصاب یک گروگانگیر به مقام سفارت ندارد، اما برای شناخت ملاک‌های اخلاقی دیپلومات‌های اسلامی بی‌فایده نیست: از تراشیدن نقش طلای شیر و خورشید بر لبهٔ بشقاب‌های اقامتگاه سفیر با نیش چاقو و فروش براده‌های آن، تا نقد کردن صورتحساب‌هائی مجعول؛ یا برآشفتن صاحب جمع اموال از نیافتن تخته‌فرشی نفیس پس از عزل سفیر.

هرچه بود ماجراهای آنوقت در حال‌وهوای انقلابی روی می‌داد که شور و شیدائی آن بسیاری را به کج‌راهه برده بود. از آنوقت روزگاران درازی گذشته و معلوم شده که تا رسیدن به دوران استفاده از مصونیت‌های دیپلوماتیک برای قتل مخالفان رژیم، و یا کودک آزاری در استخرهای عمومی هنوز دو دانگی مانده بود. در گذار این سی و پنج سال مذهب مختار، بی‌اعتنائی به اخلاق و حرمت و عرف و آداب و عادات متعارف بوده که از پایمال کردن موازین حقوق بشر گرفته تا اهانت به آرامگاه ایران دوستان چیزی را فروگذار نکرده‌اند. این‌بار هم با یکدندگی در انتصاب گروگان‌گیری به مقام سفارت می‌خواهند وقاحت را از مرزهای کشور درگذرانند. اما ناچار موانع قانونی چندی راه‌گیر آنان است.

گرچه فصل ۸ توافق‌نامه تأسیس مقر سازمان ملل متحد در آمریکا مقرر داشته که هیچیک از قوانین فدرال یا ایالتی ناسازگار با مقررات مندرج در متن آن توافق‌نامه را در بخشی از خاک ایالات متحده متعلق به آن سازمان روا نتوان داشت، اما بخش ۱۰ همین اساسنامه، خود سازمان را مجاز می‌دارد که هر کسی را به جرم نقض مقرراتش در بخش ۸ توافقنامه یا هر دلیل دیگری برکنار یا از ساحت خود دور دارد. پر پیداست که سلوک تبه‌کارانه گروگانگیری آن هم از دیپلومات‌ها که سوای مقررات موضوعه، در سنت و عرف از مصونیت برخوردار بوده‌اند، از مصادیق بارز نقض آرمان‌ها و اهداف مللی است که منشور سازمان را پذیرفته‌اند و شکستن عهودی است که هرگز شأن دیپلومات برای جنایتکاران قائل نیستند. از این رو الحاقیه مورخ ۴ اوت ۱۹۴۷ به توافق‌نامه مقر سازمان، بر آن است که هیچیک از مفاد آن به هیچ رو تقلیل یا تضعیف حق ایالات متحده در صیانت از امنیت خویش و کنترل ورود بیگانگان در هیچ کجای خاک آن کشور را به جز مقر سازمان و محوطه‌ای در همسایگی آن، مجاز نمی‌شمارد. نپذیرفتن یک گروگانگیر برای اشتغال مقامی در صحن سازمان ملل متحد البته پیشینه‌ای بر جای می‌گذارد. اما این پیشینه چیزی بیش از آبروریزی اشغال سفارتی را در دوران جدید در بر ندارد.

همه موازین حقوقی و انسانی به کنار، حق طبیعی هر کشوری است که تبه‌کاری را به خاک کشور خود راه ندهد، گیریم پس از کودتای بیست‌وهشت مرداد و سرنگونی حکومت ملی، دولت کودتائی ایران کسانی را در خاک خود پذیرفت که دست‌های آلوده‌ای داشتند. «ریچارد هولمز» مأمور سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا در سال‌های دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بود و همگنانش او را طراح جوانمرد قتل‌ها می‌نامیدند! او ابتدا مقام معاونت و سپس در دوران شوم ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ریاست آن سازمان را برعهده داشت. «هولمز» از هیچ تبه‌کاری ازجمله مبادرت به حذف فیدل کاسترو ابائی نداشت و به کشتن سالوادور آلنده در کودتای سپتامبر۱۹۷۳ شیلی هم دست یازید. ریچارد نیکسون به تقدیر از تبه‌کاری‌هایش او را بین سال‌های ۱۹۷۷- ۱۹۷۳، سفیر آمریکا در ایران کرد. اعزام فردی با پیشینه اطلاعاتی و امنیتی «سیا»ه به کشوری که دموکراسی‌اش را در ۱۹ماه اوت ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) همین سازمان با دسیسه‌ای ننگین به کمک وطن فروشان بر باد داد، توهین بزرگی به ملت ایران بود (۳). اما فرق آن انتصاب تا این انتخاب در این است که پادشاهی او را به سفارت پذیرفت که تاج و تختش را کودتاچیان همدست آن عالیجناب به وی بخشیده بودند.

—————————
۱. جان لیمبرت، در گفتگو با برنامه «شصت دقیقه» شبکه فارسی بی بی سی، ۱۲آوریل ۲۰۱۴:
۲. اصغرزاده: ابوطالبی اصلا دانشجوی خط امام به حساب نمی‌آمد
۳.
Juan cole, US sent CIA Director as Ambassador to Tehran after CIA overthrew Iran’s Democratic gov’t, Informed comments, Thoughts on the Middle East Hisory and Religeon, April 13, 2014:
http://www.juancole.com/2014/04/ambassador-overthrew-democratic.html

از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل