مرغِ سحر -منیر طه

 

تا به کِی مرغِ سحر ناله سر کند

داغِ تو داغِ مرا تازه تر کند

تا به کِی سوزِ آه سینه سوزِ ما

سینه را سوزد و زیر و زبر کند

—–

هر زمانی که سری بر دار است

مرغِ پرکنده بورسِ بازار است

میفروشَندَش با تنبک و دف

میخرندَش به شور و شوق و شعف

ما به جان آمده از ناله و آه

تا پسِ گردنمان رفته کلاه

وقتِ آن است که مَن مَن نکنیم

پای در کفشِ تهمتن نکنیم

همصدا با صدایِ آزادی

همقدم رو به سوی آبادی

قفلِ هر بند و هر قفس شکنیم

مشت بر دامِ ظالمانه زنیم

تا که پر گیرد و رها گردد

رهنمای من و تو ما گردد

ور نه خونخواره باز برخیزد

خون ز منقارِ مرغکان ریزد

ونکوورـ بریتیش کلومبیا ژانویه ۴۲۰۲

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل