جامعه آمریکا همیشه با دو خط متضاد، دمکراسی و خشونت، بوده است. قانون اساسی آمریکا در سال ۱۷۸۹ تصویب شد. سند «منشور حقوق» نیز که در دفاع از اصل جلوگیری از خودکامگی حکومت بود آنرا کامل کرد. در این سند، حقوق شهروندان تصریح شد و مؤسسان ایالات متحده این اختیار را به مردم دادند تا با ایجاد گروههای شبه نظامی برای مقابله با خودکامگی احتمالی زمامداران و جلوگیری از ایجاد استبداد در این کشور بتوانند عکسالعمل نشان دهند. ریشه حمل اسلحه از این قانون مایه گرفته است.
پس از دوران جنگ استقلال آمریکا و پیروزی بر بریتانیا، خشونت علیه سرخ پوستان و سیاهان و بردهها ادامه یافت. الکسی دو توکویل در سالهای ۱۸۳۵ تا ۱۸۴۰ در باره دمکراسی در آمریکا نوشت. او در این کتاب نظام سیاسی و قدرت و قانون و نهادها را تحلیل میکند و هم از انحرافات ضد آزادی نزد انسانها مینویسد. الکسی دو توکویل در همین کتاب از انحرافاتی مانند «استبداد اکثریت» و «استبداد نرم» صحبت میکند. ستایش دمکراسی و نقد شفاف انحرافها در دمکراسی، مکمل یکدیگرند.
ابراهام لینکن در ۱۸۶۵ ترور شد و این ترور ضربه هولناکی به روان جمعی آمریکاییها وارد ساخت. در ژانویه ۱۹۶۱ جان اف کندی ترور شد و لحظه دردناکی برای آمریکائیان بود. در ژوئیه ۱۹۸۱ رونالد ریگان مورد سوقصد قرار گرفت. تاثیر روانی این ترورها ایجاد همبستگی ملی بود و بعد انسانی ریاست جمهوری را نشان داد. حال با سوء قصد به ترامپ بحث امنیت رئیس جمهور یک کشور بزرگ از یکسو و از سوی دیگر بحث اجتناب ناپذیر در مورد پروانه حمل و نقل و استفاده از اسلحه دوباره مطرح میگردد. بحثی که جامعه را دو قطبی میسازد و سیاست تندرستی و بهداشت در جامعه آمریکا را پررنگ میسازد. همیشه یکی از موضوعهای انتخابات جایگاه اسلحه و مسئله امنیت و محافل سیاسی و مالی بوده است. ترامپ هر گونه محدود سازی اسلحه را پیوسته مورد اعتراض قرار داده است. این سوء قصد در کوتاه مدت جنبهای از کارزار تبلیغاتی و انتخاباتی است و مورد بهره برداری ترامپ و سوداگری سیاسی واقع میشود. این سوء قصد منجر به تصویرسازی «مقدسی» میشود تا قربانی به پیروزی «معجزه آسایی» دست یابد.
با این سوء قصد در بسیاری از شبکههای اجتماعی تئوری توطئه سرازیر شده است. مدافعان این نظریه از «حکومت پنهانی»، «اف بی آی»، «سیا»، «چپ افراطی»، سخن به میان آورده و میگویند همه آنها متحد شدهاند تا از قدرت گیری و پیروزی دونالد ترامپ جلوگیری کنند. الگوریتم شبکه «ایکس» بشکل نیرومندی در حال شکل دادن به افکار عمومی است و در هر ساعت میلیونها پیام در آمریکا و جهان پخش میشود. در سالهای ۸۰ میلادی دستکاری نمودن افکار در ابعاد کنونی وجود نداشت. امروز نه تنها گستردگی و سرعت پیام بیسابقه است بلکه افزون برآن، پخش خشونت کلامی و ایجاد هیجانهای روانی و تحریک به جنایت، بسیار عادی و ساده شده است.
اگر به انتخابات آمریکا توجه کنیم «رقیب انتخاباتی» بسرعت به «دشمن» تبدیل میگردد و تعداد افراد شهروندی که خشونت سیاسی را عادی تلقی میکنند افزایش یافته است. خشونت علیه کاندیدای ریاست جمهوری و نیز علیه کاندیداهای کنگره، علیه قاضیها، هجوم علیه کاپیتول (کاخ کنگره) در آمریکا، حمله علیه نیروهای انتظامی و حمله به ساختمانهای دولتی، نمونههای خشونت کور و افسارگسیخته هستند. همه این هیجانهای سیاسی و روانی در شبکهها به موج ویران کننده تبدیل میگردد. در چنین فضای آلوده و ایدئولوژی زده، دادههای واقعی و ساختگی، روایتهای واقعی و روایتهای دروغ، همه چیز درهم آمیخته شده و امکان قضاوت درست دشوار گشته و حتا ناممکن شده است.
البته از یاد نبریم تهیج کنندگان فقط عناصر خودسر و عامی نیستند بلکه سازماندهندگان در اکسیونهای میدانی و در درون شبکههای اجتماعی و یا مسئولان حزبی و لیدرها هم هستند. دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ هدف یک تروریست قرار گرفت، ولی او در گذشته در تحریک شهروندان و اوباش نقش فعال داشته است. او در سال ۲۰۱۶ مهاجران مکزیکی را بعنوان «مجرم و متجاوز به زنان» معرفی میکرد. در سال ۲۰۲۰ از گروههای مسلح مدافع محلههای سفیدپوست نشین حمایت میکرد. حمله هزاران طرفدار دونالد ترامپ به کاخ کنگره در ۲۱ ژانویه ۲۰۲۱ با تحریک مستقیم کاندیدای شکست خورده، همانند یک کودتای ضد حکومتی تلقی شد. برخی کارشناسان آمریکایی اینگونه شورشها و تلاطمهای انسانی را به عنوان شورش، فتنه و تروریسم داخلی توصیف کردهاند. جلوه دیگری از تمایل به خشونت در سیاستهای جنگ طلبی و استعماری دیده میشود.
بحث اساسی در باره دمکراسی آمریکا است و اینکه آیا خشونت میتواند در سیاست داخلی جائی داشته باشد؟ دمکراسی یعنی خردورزی و حل تناقضها با گفتگو و رای دادن بمثابه روش حل معضلات در جامعه است. البته خشونت در تمام جامعههای انسان وجود دارد ولی آنجا که دمکراسی عمل میکند و گردش قدرت وجود دارد و آنجا که مسئولیت فردی و قانونگرایی قاعده اصلی جامعه است، دیگر خشونت در مناسبات سیاسی اجتماعی شیوه عقلانی و مطلوبی نیست. از نظر جامعه شناسی از آنجا که جامعه متناقض است و گرایشهای ضد جامعه و ضد جمع در آن عمل میکنند، پس قاعده اصلی رعایت نمیشود. کسانی نیز میتوانند به قدرت برسند و دشمنانه رفتار کنند. دمکراسی بخش مهمی از تناقضها را حل میکند یا تنشها را آرام میکند ولی دمکراسی دارای شکنندگیهای فراوانی است و این امر بسیج و آمادگی نخبگان برجسته و انسانهای دمکرات و خردمند و عمل سازنده آنها و نیز قوه قضایی مستقل را میطلبد. وجود خشونت در جامعه آمریکا، آگاهی نازل، مانیپولاسیون روانی، کاهش مشارکت در رای، رشد «ووکیسم»، تولید ذهنهای ساده لوح مصرفگرا، از جمله کمبودهای مهم در دمکراسی است.
نازیسم، استالینیسم، اسلامیسم، خمینیسم، نابوده کننده جامعه، فرد و روندهای جمعی آرامش بخش برای جامعه هستند. پوپولیسم افراطی راست مانند ترامپیسم و پوپولیسم چپ افراطی مانند ملانشونیسم، مخرب قانونگرایی و ویرانگر کسب آگاهی و مانع بلوغ فکری انسان خودمختار هستند. دمکراسی و آزادی فردی، باوجود شکنندگی و کمبودها، مطلوب ترین رژیم سیاسی در جهان ماست.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
از: گویا