یک، دولت پزشکیان و شب اول عروسی
در طول زندگی شانس رفاقت با آدمهای بزرگ را داشتهام، احسان نراقی یکی از آنها بود. یکی از تخصصهای نراقی این بود که هر مشکل بزرگ یا موضوع مهمی را با داستانهای عامیانه کاشان چنان توضیح میداد که کاملا برای آدم جا میافتاد. یکی از این موضوعات داستان همیشگی زندگی ما ایرانیان در ابعاد خرد و کلان زندگی است. اینکه در زندگی همزمان هم میخواهیم در رشته مورد علاقهمان درس بخوانیم، هم میلیونر شویم، هم برویم خارج، هم به مملکتمان خدمت کنیم. و همین موضوع در ابعاد بزرگتر در حکومت هم وجود دارد، دولت هم میخواهد سرمایهگذاری خارجی را جذب کند، هم با استکبار مبارزه کند، هم نظر عامه مردم را جلب کند، هم با مشت محکم توی دهان عوامل استکبار که همان عامه مردم باشد بزند. نراقی تعریف میکرد که یک داماد قد کوتاه کاشانی با یک عروس قد بلند ازدواج کرده بود. در شب اول ازدواج عروس و داماد برای نخستین بار مشغول اقدامات اساسی شده بودند. اما داماد به دلیل کوتاهی قد هر وقت میخواست عروس را ببوسد، نمیتوانست به اقدامات اساسی بپردازد و هر وقت میخواست مشغول امور درازمدت و اساسی شود نمیتوانست عروس را ببوسد و به اقدامات سریع و کوتاه مدت بپردازد. از همین رو داماد هی میرفت بالا و یکی دوم اقدام سریع و کوتاه مدت میکرد و عروس را میبوسید، اما فورا یادش میآمد که باید اقدامات مهمتری انجام بدهد، دوباره میرفت پایین تا کارهای اساسی را صورت بدهد. بالاخره داماد اینقدر بالا و پایین رفت که عروس خسته شد و گفت: آقا دوماد! اول یک کار رو تموم بکن، بعد برو سراغ کار بعدی. حالا حکایت ماست. این دولت پزشکیان از یک طرف میخواهد اقدامات سریع و کوتاه مدتی مثل ماجرای فیلترینگ و دانشگاهیان اخراجی و حجاب و مواردی از این دست را انجام دهد، یک دفعه آقای پزشکیان یادش میآید که نیاز به اقدامات اساسی وجود دارد. یک دفعه رئیس جمهور یادش میآید که باید پایتخت را منتقل کند به نزدیک دریای عمان و خلیج فارس، بعد به دولت تذکر داده میشود که فلان زندانی در بازداشت کشته شد یا فلان استاد دانشگاه اخراج شده و رئیس جمهور دستوراتی صادر میکند در باب اساتید و دانشجویان اخراجی، که یک باره آقای پزشکیان یادش میافتد که کشورهای اسلامی باید مثل اتحادیه اروپا بدون ویزا و سایر موانع با همدایگر رابطه داشته باشند و در واقع در مدت دو ماه باید یک اتحادیه اروپا در همین وسط خاورمیانه که سگ میزند گربه میرقصد داشته باشیم. از یک طرف مشکل چای دبش و بورس دبش و بانک دبش را داریم، تا قرار میشود به این موارد پرداخته شود، رئیس جمهور یک دفعه اعلام میکند که ایران نیاز به ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی دارد. و اصلا بی خیال اف.ای.تی.اف. به نظرم اگر استاد اول این عروس بدبخت را ماچ کند، هم اقدام سریعی انجام میگیرد و کلا آدمی که عروس را ماچ کرده باشد، خیلی بهتر اقدامات اساسی دولت را صورت میدهد.
نخستین سفر پزشکیان و هیات همراه به عراق صورت گرفت. سفر خوبی بود. کمی یاد اولین سفرهای احمدی نژاد به عراق و عربستان و سایر کشورها افتادم، ولی واقعا فرق داشت. رئیس جمهور هم در اقلیم کردستان و هم در بصره و بغداد و کربلا و نجف و کاظمین ملاقاتها و نشستهای خوبی داشت. و نکته این که تومنی هفتصنار بین دیدارهای پزشکیان با روسای جمهور قبلی فرق داشت. کردی حرف زدن پزشکیان را هم دوست داشتم، نیچروان بارزانی در دیدار با پزشکیان گفت: به هیچ وجه اجازه نمیدهیم از خاک اقلیم برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی استفاده شود. در بصره هم استاندار بصره پزشکیان را سوار بی ام و شخصی خودش کرد و دوتایی رفتند دوردور در بصره. ترکیب هیات همراه رئیس جمهور و حضور خانم فرزانه صادق وزیر راه هم مفید و خوب بود. آخرین خبر از دولت هم همین که تخت روانچی( این چرا نام خانوادگیاش اینطوری است، آدم یاد آمبولانس میافتد) همین برادر آمبولانس شد معاون سیاسی وزارتخارجه.
سخنگوی هیات دولت در مورد بازیگران سینمایی ممنوع الفعالیت اعلام کرد که وزیر فرهنگ پیگیر حل مشکلات بازیگران ممنوع الفعالیت شده است. در پایان اینجانب به عنوان یک نویسنده به اطلاع رئیس جمهور میرسانم که همین هفته قبل، نه در دولت رئیسی و احمدینژاد، بلکه در همین دولت آقای پزشکیان و وزارت همین آقای صالحی بنده کتاب جدید خودم را برای نشر در ایران به ناشرم دادم، ناشر هم گفت: وزارت ارشاد گفته هیچ کتابی با نام سید ابراهیم نبوی مجوز چاپ نخواهد گرفت. لطفا آقای پزشکیان قبل از انتقال پایتخت به بندرعباس یا تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی یا سرمایهگذاری ۱۰۰ میلیارد دلاری لطفا به وزیر فرهنگ و ارشاد دستور فرمائید به اینجانب رسیدگی کند. یعنی واقعا بنده نباید در کشور خودم کتاب چاپ کنم. من که مشکلی ندارم، اگر کتابهای من در ایران چاپ نشود خودم مجبورم بیایم ایران بروم زندان و دردسر خودتان بیشتر است. تا هفته دیگر لطفا به اینجانب پاسخ بدهید.
دو، فائزه هاشمی در زندان در زندان
تقریبا شش هفت ماهی از جنبش «زن زندگی آزادی» گذشته بود که من احساس کردم نمیتوانم چیزی بنویسم. یک باری هم با مهرانگیز کار حرف زده بودم، و او گفته بود احساسی شبیه مرا دارد و او هم میترسد حرف بزند. واقعیت این است که اپوزیسیون در خارج از کشور چنان فضای دیکتاتوری را حاکم کرده که شما جز تکرار نظرات گروه فشار حاکم بر اپوزیسیون هیچ کاری نمیتوانید بکنید. در هفته گذشته نامه فائزه هاشمی از زندان منتشر شد و او به جریان فشار درون زندان سیاسی اشاره کرده بود.
فائزه هاشمی در توضیح چرایی نوشتن این نامه گفته است: «بعد از ۲۲ ماه همراهی و گوشزد و گفتن و هشدار و ندیدن نتیجه، برای بیان حقیقت و آگاهی عمومی که از ویژگیهای شاید خوب و شاید بدم باشد راهی جز نوشتن و انتشار برایم نمانده. حق مردم است که واقعیت را بدانند.» فائزه هاشمی به «نظریهپردازانی از درون تهی» انتقاد کرده است و آنها را «دیکتاتورهای کوچکی» خوانده که «آنچه را که سالها با آن مبارزه کردهاند بر سر همبندیهای خود میآورند.» او نوشته است: «به عبارت دیگر همبندی (بخوانید گروه فشار داخل بند)، همبندی را میپاید، برای او تعیین تکلیف و خط قرمز مشخص میکند، آزادی او را سلب می کند، به او انگ و تهمت میزند، او را تهدید میکند، آرای او را دور میریزد، ضرب و شتم نثارش میکند، فضای وحشت و خفقان میآفریند. چرا؟ چون با او همراه نشده، یا نقدی بر او وارد کرده و پا روی سلطه و اقتدار او نهاده.» او به درستی چنین گفته است: «متأسفانه برخی مدافعین حقوق بشر زندانی نیز به اینها پیوستهاند. انگاری تقسیم کار کردهاند در سلطه بر دیگران ولی با نقشهای متفاوت. وضعیتی که در اپوزیسیون در داخل و خارج کشور و در فضای مجازی نیز مشاهده میشود.» او در نامه خود در باره انتخابات ریاست جمهوری اخیر نوشته است که این افراد «با ایجاد هیاهو و فحاشی و شعار مانع رأی دادن برخی از زندانیان» شدند.
من فائزه هاشمی را به خوبی میشناسم، سالها در ایران با او بخصوص در روزنامه « زن» همکاری کردم و میدانم انسانی است عمیقا معتقد به آزادی و دموکراسی و درکی درست از سیاست ایران دارد.