هفته گذشته گزارشی کوتاه از همایش ساماندهی سیاسی فضا و اداره بهینه شهر تهران در سایتهای خبری منتشر شد که در آن به نقل از یحیی رحیم صفوی نوشته شده بود: “مسائل تهران را نمیتوان مسکوت گذاشت و تهران با تداوم وضعیت فعلی تا ۱۰ سال آینده با بحران مواجه میشود.”
این جمله البته تازگی ندارد، چراکه سالها است بعضی کارشناسان مسایل شهری، اقتصادی و زیستمحیطی همین را میگویند، اما وقتی این مضمون را یکی از مقامهای ارشد نظامی و کسی که به بالاترین سطوح حاکمیتی وصل است، کوک میکند، جای تردید نمیماند که باید بیشتر تامل کرد و با تهران و مسایل آن، حتی وقتی عینک خوشبینی روی چشممان است، واقعگرایانهتر مواجه شد.
مخاطرات طبیعی
همه میدانند که تهران در چه جای خطرناکی بنا شده و تهران شده است. یکی از خطرناکترین شهرهای جهان که هر لحظه ممکن است زمین زیر پای شهروندانش بلرزد و یکی از بزرگترین فجایع بشری تاریخ رقم بخورد. سال ۱۳۷۸ آژانس همکاریهای بینالمللی ژاپن “JICA” که نماینده رسمی و مسئول اجرای طرحهای همکاری فنی دولت ژاپن است گروه مطالعاتی خود را به تهران اعزام کرد تا مطابق مقررات و آیین نامههای جاری کشور ژاپن، مطالعاتی را در زمینه زلزله های احتمالی تهران انجام دهد.
وقتی ۱۰ سال بعد بعضی از نتایج این تحقیقات در رسانههای عمومی منتشر شد، تازه معلوم شد چقدر اوضاع ترسناک است. آنقدر بعضی رسانهها، برای گزارشهای خبری خود از تعابیر آخرالزمانی استفاده کردند.
گزارش جایکا تاکید میکرد که وقوع زلزله در تهران حتمی است و آمادگی شهر برای مواجهه با زلزله بسیار پایین است. یک سال بعد همایشی در تهران با موضوع مدیریت بحران برگزار شد که تعدادی از مقالات، بر اساس یافتههای تحقیق جایکا نوشته شده و نشان میدادند، نه فقط خانههای مردم، بلکه تاسیسات عمومی شهر هم آسیبپذیرند.
در یکی از این مقالات تاثیر زلزله روی محورهای ارتباطی درونشهری شبیهسازی شده بود که نشان میداد در صورت بروز زلزلهلی با قدرت تقریبی ۷ تقریبا همه بزرگراهها و شاهراههای اصلی شهر، به دلیل تخریب پلهای سوارهرو از کار خواهند افتاد.
منطقا نتایج این گزارش مدتی طولانی پیش از آنکه بخشهایی از آن به صورت عمومی منتشر شود، در اختیار سفارشدهندگان و مدیران تصمیمگیر پایتخت قرار گرفته بود. عقل سلیم حکم میکرد بسیاری از بودجههای تحقیقاتی و عمرانی پایتخت، صرف بهسازی تاسیسات عمومی شود. از سوی دیگر روند ساختوساز روی گسلهای تهران متوقف یا لااقل کند شود که هرگز چنین نشد.
در سال ۱۳۷۹، تنها ۹۰۰ هزار واحد مسکونی روی گسل قرار داشتند، در حالی که امروز ۱۵ سال بعد از تحقیقات جایکا، این رقم چندین و چند برابر شده است. ساختمانهای سه یا چهارطبقه روی گسلها۱۰ و ۱۲ طبقه شدهاند که توی هر یک از آنها چند ده خانواده زندگی میکنند.
هیچ کس هم ظاهرا ناراضی نیست. اگر کسی هم جایی چیزی بگوید، آن را به حساب غر و لندی میگذارند و میگذرند. تهراننشینان به توسعه شهرشان به این شکل و قیافه عادت کردهاند؛ چه بسا آن را دوست هم دارند.
نشان به آن نشان که هر از چندگاهی وقتی بحث انتقال پایتخت از تهران پیش میآید، افکار عمومی مطرحکنندگان طرح را چنان سر جایشان مینشاند که کسی جرات حمایت از آن را نداشته باشد؛ حتی اگر طرح متکی به تحقیقات مفصل شورای عالی امنیت ملی در دورهای باشد که رئیس آن دوره شورا، امروز رئیسجمهوری ایران است.
مخاطرات اقلیمی و زیستمحیطی
زلزله تهران را چه کسی دیده که باور کند؟ اما وضعیت نامطلوب زیستمحیطی تهران را پایتختنشینان به نقد جان خود تجربه کردهاند. دود آلودگی هوا، سالها است که به چشم مردم این شهر میرود. البته آلودگی هوا مخاطرهای دستساز است که میشود با دست محدودش کرد؛ چنانکه دولت حسن روحانی که یکی از شعارهایش بهبود وضعیت محیط زیست بود، تلاش کرد از طریق بالا بردن کیفیت سوخت و کنترل نسبی خودروهای آلاینده آن را کنترل کند.
قطعا دولت در این زمینه تلاش زیادی کرده و به موفقیتهای هم رسیده است، وگرنه با توجه به شیب رشد آلودگی هوا در دهه ۸۰، امسال نباید هیچ روز سالم و حتی ناسالمی در تقویم ثبت نمیشد. ۱۰ تا ۱۵ سال پیش کل آلودگی هوای تهران محدود به چند روز زمستانی بود که وارونگی رخ میداد، اما الان وضعیت روزهای بهار و پاییز و تابستان هم تعریف چندانی ندارد.
معضلات زیستمحیطی تهران البته محدود به آلودگی انسانی هوا نیست. موضوع ریزگردها، خشک شدن زمینهای کشاورزی در استانها و شهرهای اطراف تهران، از دست رفتن منابع آبی، فرسایش خاک و نشست زمین بهخصوص در جنوب غرب پایتخت و این اواخر وقوع پدیدههای ناگهانی مثل طوفان و بارندگیهای سیلآسا هم هستند که چشمانداز آینده پایتخت را تیره و تار میکنند.
معلوم نیست اگر وضع به همین منوال پیش رود ۱۰ سال آینده تهران از منظر زیستمحیطی چه وضعیتی خواهد داشت. اگر اوضاع آن طور پیش رود که کارشناسان در مورد تغییرات اقلیمی در ایران میگویند آن وقت میتوان متصور بود که بحرانی که آقای رحیمصفوی از آن صحبت میکند، حتی به فرض که زلزلهای هم پیش نیاید، چه شکل و شمایلی خواهد داشت.
مخاطرات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی
تعبیر “سیاهچاله تهران” متعلق به محسن رنانی است که توضیح میدهد چطور تمام سرمایه کشور را تهران میبلعد و آن را به هیچ تبدیل میکند. اشارهای به این وضعیت در صحبتهای آقای رحیمصفوی هم دیده میشود، آنجا که میگوید بحران این شهر، کل ایران را گرفتار میکند و به همین خاطر مساله تهران، “یک مساله حکومتی” با ابعاد ملی است؛ چهبسا فراتر مسالهای با ابعاد منطقهای و جهانی است.
سیاهچالهها وقتی دنیای پیرامون خود را خوردند نوبت به خودشان میرسد. به این تعبیر وقتی تهران شیره سرمایه کشور را بلعید که تقریبا این کار را کرده است، مشغول خود میشود.
اما آیا میتوان نشانههای این وضع را در اقتصاد تهران مشاهده کرد؟ بازار مسکن در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران، طی سالهای گذشته عملا بار اقتصاد ایران را به دوش کشیده است، اما نزدیک ۴ سال است که این بازار در رکود مطلق به سر میبرد. تقریبا تمام نسخههایی که دولت و کارشناسان اقتصادی برای خروج از این وضعیت پیچیدهاند، جواب نداده و این رکود هر روز بیشتر میشود.
صنعت ساختمانسازی در تهران رونقی لجامگسیخته را در سالهای آخر دهه ۸۰ و سالهای اول دهه ۹۰ تجربه کرد. در این مدت به اندازه نیاز چند دهه ساختمان در تهران ساخته شد، بیآنکه کسی حساب و کتاب کند چه کسی قرار است این حجم عظیم و انبوه و سنگین را از بتن و فولاد، دوباره تبدیل به پول کند؟
طی ۴ سال از سالهای ۸۹ تا ۹۲ بیش از ۱۰۰ میلیون مترمربع ساختمان مسکونی جواز ساخت گرفتهاند. اگر آمار وزارت راه و شهرسازی را ملاک بگیریم، فرض کنیم سهم هر نفر ۲۶ متر مربع باشد، به عبارتی طی یک سال برای جمعیتی حدود ۸۰۰ هزار نفر در تهران خانه ساخته شد. ظرفیتسازی البته فینفسه اشکالی ندارد، کمااینکه همه جای دنیا برای آینده برنامهریزی میکنند، اما آیا تهران –تهرانی که شلوغی و بههمریختگی و مشکلاتش امان یک کشور را بریده- چنین ظرفیتی داشته یا دارد؟
مسئولان وزارت راه و شهرسازی از چشمانداز جمعیت ساکن ۱۶ میلیون در تهران سخن گفتهاند. از شهردار تهران حتی عدد ۲۰ میلیون هم نقل شده است. واقعا این همه جمعیت را میتوان در این شهر جا داد؟ شهری که همین امروز هم برای ۱۰ میلیون نفر تنگ و متراکم است. فضای خدماتی هم برای این جمعیت میتوان ساخت؟ آیا میتوان حتی آب مورد نیاز این جمعیت را تامین کرد؟
ممکن است این حرفها انتزاعی به نظر برسد، بگذارید بحث را انضمامی دنبال کنیم و اعداد و ارقام را جور دیگری در هم ضرب و تقسیم کنیم: سال ۱۳۹۱ مرکز آمار ایران میانگین بهای هر متر مربع بنای مسکونی را ۴ میلیون تومان اعلام کرد. فرض کنیم که همه ۳۲ میلیون متر مربع، به صورت منظم در سراسر تهران مجوز ساخت گرفتهاند.
در واقع برای سادهشدن حساب و کتاب از ضریب پراکندگی با توجه به سهم بیشتر مناطق بالای شهر در ساختوساز بگذریم. ۱۲ میلیون متر مربع را هم به عنوان فضای مشاع کم کنیم و ۲۰ میلیون متر را در ۴ میلیون تومان ضرب کنیم. نتیجه میشود ۸۰ هزار میلیارد تومان که حدود ۲۰ درصد نقدینگی کل کشور در سال ۱۳۹۱ (۴۰۰ هزار میلیارد تومان) است.
اگر آمار ساختوساز در شهرهای اطراف تهران (حیاط خلوتها) و دیگر کلانشهرها و شهرهای متوسط و کوچک و حتی روستاها را هم اضافه کنیم، از این مهمتر اگر ساختوسازهای تجاری را هم اضافه کنیم، آن وقت یک علامت سوال بزرگ، بزرگتر از حجم کل اقتصاد ایران مقابل چشمانمان سبز میشود! چطور ممکن است در یک کشور به اندازهای مجوز ساخت ساختمان مسکونی صادر شود که کل پولی که در یک سال در مملکت چاپ شده، کفاف خریدن آنها را ندهد؟
هنوز بعضی اعتقاد دارند با تزریق پول بتوان بازار مسکن را از این ورطه نجات داد، اما بعید است که این نسخه نیز کارگر بیفتد. آیا نجات بازاری که از تمام چارچوبهای منطقی خارج شده و به هیچ عنوان با مبنا و قاعده عرضه و تقاضا کاری ندارد، صرفا با تزریق پول امکانپذیر است؟
این وصف همان سیاهچالهای است که صحبتش شد که نه فقط ابعاد اقتصادی، بلکه ابعاد اجتماعی و سیاسی و امنیتی هم دارد.
با این همه تهران شهری است زنده و پویا و فعال؛ شهری که اگرچه ذاتا میل به تباهی دارد، اما از بابت شور زندگی چیزی از زندهترین شهرهای عالم کم ندارد. تهران شهری است که مدام چهره عوض میکند. با این همه میراث مادی و معنویاش را چیزی فراتر از مفهوم رایج میراث فرهنگی حفظ میکند.
انگار نه قواعد شهری، نه داشتههای عینی و ارزشمند و تاریخی و نه حتی مخاطرات و تهدیدها، بلکه اعتبار تهران به شکلی از زندگی است که به شکلی عجیب و غریب در آن جریان دارد.
سیدمحمد بهشتی، تهران شناس میگفت تهران مرکز عالم است. از غرب به شرق عالم را اگر با خطی به هم وصل کنیم، مرکز آن جایی به جز تهران نخواهد بود. تهران عزیز و دوستداشتنی که انگار خدا هم دوستش دارد.
از: بی بی سی