پاسخی به نامه طولانی ی حزب طولانی تر توده (از نظر زمان)!

جبهه ملی ایران اعلامیه ای پخش کرده است در رد و برضد اهدای پایگاه هوائی به روسیه از سوی حکومت ولایت فقیه در همدان ایران، که حکومت ایران حق ندارد پایگاه جنگی چه هوائی و چه دریائی در اختیار روسیه کشور باز مانده از امپراتوری خائن شوروی و یا هر کشور دیگری بگذارد و این کار حکومت اقدامی خلاف امنیّت عمومی و ضد میهن و استقلال سیاسی و ملی است.

در این اعلامیه نامی هم از حزب دوبار منحل شده توده برده شده است که توده ای های پیر و باز مانده از دوره امپراتوری شوروی را خوش نیامده است و نشان داده اند که اگر شوروی سقوط کرده است، ما توده ای های متعصب مذهب استالینی، رنگ و بوی آن را در طرح و نقشه و شکل و شمایل روسیه جدید هنوز می بینیم. و هر بوئی از آن سرزمین به مشام رسد، شمیم حزب توده را در جان و روان ما زنده می کند. به سخن دیگر، یعنی ما هنوز روسوفیل مانده ایم و به اجبار نیز کاری به شوروی سابق نداریم. به زبان بی زبانی می فرمایند: آنچه برای ما مهم و مورد احترام باید باشد، سرزمین پهناور روسیه است که در زمان قاجار قسمت اعظم خاک ایران را ضمیمه خود کرد و در زمان شوروی کمونیستی نیز آذربایجان و بخش اندکی از کردستان را می خواست ببلعد که تنها ترس از بمب اتم ترومن رئیس جمهوری امریکا سبب عقب نشینی محقرانه شد. زیرا آن زمان هنوز شوروی به اسلحه هسته ای دست نیافته بود و زن و شوهری یهودی به نام: «روزنبرگهای» خائن فورمول و راه و روش ساخت بمب را به کمونیستها نداده بودند.

برخلاف نظر مبارک نویسنده اعلامیه توده ای، ما هم از تاریخ با خبریم و هم از دسیسه و خیانت دشمنان خود به نام کشور روس آگاهیم. اما چه کنیم که توده ای نیستیم تا هرچه را آن خواجه گوید محترم شماریم و به آن بگرویم.

نویسنده بیانیه، منظورش همان است که به جبهه ملی ایران اشاره کرده و فرموده است. کل نامه به همین خاطر است که به جبهه ملی ایران حمله شود. دقت فرمائید:

«….این موضعگیری جبهه ملی ایران در اعلامیه، در خوشبینانه ترین برخورد به محتوای آنها، نشانگر فقر پردامنه شناخت نویسندگان بیانیه از تاریخ معاصر کشور ما و روابط آن با همسایگانش است؛ و در واقعی اش، تبلیغات مبتذل ضد توده ای رایجی است که هفتاد و پنج سال گذشته از سوی دستگاه های امنیبتی – اطلاعاتی شاه(ساواک) و در۳۷سال اخیر از سوی دستگاه های امنیّتی رژیم ولایت فقیه به کرّات و بی هیچ پشتوانه ی مستدل و مستند تاریخی مطرح شده اند. همصدائی با این کاروان تبلیغات ضد توده ای آنهم در حالی که در خلال ۵۰ سال گذشته انبوهی از سندهای افشاگرانه و معتبر تاریخی در باره کودتای ۲۸ مرداد و نقش حزب ما در رویاروئی با کودتا منتشر شده اند، جای تأمل بسیار دارد و در عین حال تأمل برانگیز است»

(این را هم بگویم که در واقعی اش غلط است و باید می نوشتی در واقعیّتش. زیرا واقعیّت اسم است ولی واقعی اسم مصدر است)

بدون رعایت جوانب و ادب، و بدون مجامله و رودربایستی؛ با صراحت بگویم، توده ای بودن و توده ای شدن مانند ابتلا به بیماری سیفلیس است. ممکن است زخمها و شانکر یعنی علائم ظاهری بیماری بر روی پوست، معالجه شده و از بین برود، اما زهر میکرب و سم انگلش، همچنان در خون می ماند و روی سلسله اعصاب می نشیند که گاه منجر به دیوانگی نیز می شود. از این رو می بینیم وابستگان به حزب خائن توده چون آخرین کسانی بودند که باوجود مجیز بی حد و حصر گفتن حکومت ولایت فقیه، سرانجام مورد غضب قرار گرفتند و عده ای را نیز به دست اعدام سپردند، حکومت ولایت فقیه را که موهبتی از جانب نیروهای مافوق الطبیعه برای کشور ایران می دانستند، اکنون مورد غضب قرار داده و به ان سرستیزانه می تازند. خیلی مشکل است توده ای تغییر مرام بدهد و ایرانی شود.

نمونه آنچه در بالا من نوشتم در این قطعه ی ظریف و مستدل عضو محترم حزب توده ی دوبار منحل شده به خوبی هویداست. افزون بر این من می خواهم یکی از مهمترین خیانتهای حضرت مرحوم «ویلادیمیر لنین غفرالله دائم الخمرهم» را خدمت باز ماندگان آن بیماری که شرحش رفت، عرض کنم:
زمانی که لنین روسیه سابق را با حدود بیست کشور مستعمره اش تصاحب کرد و افکار و ایده ی خود را بر آن مستولی ساخت، اگر هوادار ملتهای ضعیف و زجر دیده بود، می بایست نخستین کاری که می کرد، استقلال دوباره را به آن کشورهائی که توسط تزارها تصرف شده بودند و جزو مستعمرات روسیه بودند، اهدا می کرد و استقلال آنان را به رسمیّت می شناخت. اما او این کار را نکرد و تمام آن متصرفات استعماری را جزو مایملک خود قلمداد فرمود. و این بزرگترین خیانت این هوادار و حامی کارگران و بیچارگان بود. این بی اخلاقی قسمتی بزرگ از خاک کشور ایران را نیز شامل می شد.

او اگر قرار دادهای تزاری با ایران را لغو کرد برای دوستداری ایرانیان نبود، بل علتش این بود که توقع داشت بریتانیا نیز چنین کند؛ و یا نه با عدم قبول آن تز، آبروی بریتانیا همچنانکه رفت، برود. زیرا اگر آزادیخواه بود، باید مستعمرات روسیه را آزاد می کرد و نه اینکه آنها را همانند تزار ببلعد!

در ضمن حضرت نویسنده اگر آن قراردادها خفت بار بود و لنین مغفور لطف کرد که لغوشان فرمود، چرا سرزمینهای ما را که تزارها به فرموده شما در جنگها و قراردادهای گلستان و ترکمانچای از ایران ربوده بودند به ما پس ندادند. ارمنستان و آذربایجان دستکم ملک طلق ایران بود.

لنین قراردادی بی اثر و غیر قابل اجرا را پاره کرده و شما آن را از افتخارات او می دانید؟ خیر افتخار در این بود که مستعمراتی را که به قول لنین دیکتاتورها از ما گرفته بودند حکومت جدید کارگری و مستمندان به صاحب اصلی پس دهد. لنین در پیروزی لرزانش چنان درگیر مسائل داخلی بود که با میل و رغبت می خواست از دست چنان قرار دادی رها شود و با دست و بال باز با مخالفان انقلاب بلشویکی مبارزه کند. خیر حضرت نویسنده، لنین نیز فرقی با استالین نداشت. تنها تفاوت در وجود ریش بود که استالین نداشت. همچنین عمر کوتاهی که بر اثر مصرف الکل نصیب لنین شد، مانع رؤیت دستاوردهایش گردید. در نتیجه نتوانست شیرینکاری های استالین محبوب دائمی حزب توده ایران را ببیند؛ که چگونه رقیبش تروتسکی را علیرغم فرار به امریکای جنوبی با پتک کشت.

آری شما و حزب شما هوادار این جانی که ۳۰ میلیون هموطن خود را کشت شده بودید و هستید.

حزب شما اصرار داشت که زنده یاد مصدق حق ندارد نفت جنوب را ملی کند، بل باید نفت شمال را نیز در اختیار رفیق استالین بگذارد تا موازنه مثبت برقرار شود.

اینجا بود که زنده یاد مصدق آن نطق کذائی را کرد و گفت موازنه مثبت یعنی “قطع الیدین” به این معنی کسی یک دستش را در تصادفی از دست داده برای برقراری موازنه، ما دست دیگرش را ببریم!

من خیانتهای حزب شما را به ایران در مقاله ای در ۱۰ مورد بر شمرده ام و هر ده مورد درست است.

حضرت آقای عضو حزب توده ی نخ نما شده و نویسنده مقاله!

در مورد جدائی آذربایجان و کردستان خائنانه فرموده اید جنبشی آزادیخواهانه بود. در حالی که هم پیشه وری و هم قاضی محمد هوای جدائی داشتند و در کشوری پادشاهی خود را رئیس جمهوری آن نواحی معرفی می کردند. اما چون از سوی رفیق استالین پشتیبانی و حمایت می شدند، شما هم کارشان را که جدائی قطعی بود، آزادیخواهی می نامید. ای هزار رحمت بر «گوبلز» مشهور. اگر چنین بود و شاه نگذاشت دو قطعه از ایران به شوروی وصل شود، چرا کار لنین در بازنگردادن مستعمرات تزار به صاحبانش را نام نمی برید و از خیانت لنین بحثی در میان نیست.

حضرات توده ای! باور کنید من هنوز نمی دانم امپریالیسم چیست و ضعف و نکبتش در کجاست. و چرا شما کمونیستها به آن ناسزا می گوئید بدون آنکه بفهمید چرا این کشورهای امپریالیست درحال ترقی اند ولی شوروی با بمب هیدروژنی مگاتنی ورشکست و داغان شد و مردم نان برای خوردن نداشتند؟ مهر ورزیده شما آن را برای من تعریف کنید. کشورهای که برای سود و پیشرفت ملتشان درست و عاقلانه می اندیشند و کار می کنند و نتیجه دلخواه را نیز می گیرند، امپریالیستند. اما آقای ” کیم جونگ اون” دیکتاتور کره شمالی که هرکس هنگام خندیدنش نخندد اعدام می شود، ضد امپریالیسم است.

نمونه کشور کمونیستی ویتنام است که چند سال پیش وزیر خارجه اش گفت:«یک موقع می گفتیم امریکا برو بیرون. اکنون می گوئیم امریکا برگرد و با ما دوست شو!»

لطف کرده شما با همان ناخوشی که در اول نوشتار به آن اشاره کردم تا موقع مرگ دست و پای بی حاصل بزنید و مانند مسلمانان مؤمن، منتظر بهشت و حوریان و حوض کوثر دست آورد حزب پیشرو توده باشید. البته در سایه مبارزه با امپریالیسم!

فرموده اید خدمات یک سال حکومت پوشالی پیشه وری و قاضی محمد چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. من که خود یک کردم چرا هیچ خدمتی جز تهیه یونیفورم نظامی به سبک شوروی برای ارتش قاضی چیزی ندیده ام و مهاباد نیز موجود است. پس این شما ئید که از دروغ پرهیز ندارید.

۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را همه می دانند و خودشان نیز اقرار کرده اند که توسط سیا و بریتانیا تمشیت داده شد. اما تند روی های شما اعضای حزب توده را نیز در آن یک ماه آخر که کارگران را در همه زمینه ها به اعتصاب وادار می کردید فراموش ما نوجوانان آن زمان نشده است.

تنها حرف راستی که زده اید و آنهم راست بودنش به شما ربطی ندارد چون موضوع حقیقی است این است که نوشته اید:
«… همین اسناد و بررسیهای تاریخی معتبر و مستقل دیگر نیز نشان می دهند که دلیل اساسی سازمان دهی کودتای ۲۸ مرداد هراس عمیق امپریالیسم امریکا و انگلیس از نفوذ روز افزون حزب توده ایران بود. برای نمونه به چند فاکت تاریخی زیر توجه کنید: “از موقعی که مذاکرات حل مسئله نفت در تابستان ۱۳۳۱ به ناکامی انجامید، امریکا به نظریه انگلیس پیوست که مصدق دیگر سد قابل اطمینانی در مقابل کمونیسم نیست…»

موضوع را از هر جا گرفته اید ضمن اینکه به ما مربوط نیست، حرفتان را می پذیریم که این تند روی های شما اعضا و هواداران حزب توده خائن بود که در نظر همان امپریالیستهای شما، ترس ایجاد شده بود که کشور ایران همسایه شوروی دارد به دامن کمونیسم روسی – استالینی می افتد که مورد قبول دنیای آزاد نبود. بقیه حرفهایتان در مورد ایزنهاور و فلان و فلان ارزش سیاسی ندارد چون شنیده ایم. آنچه مهم است این است که تندروی ها و دادزدنهای «ایران باید جمهوری شود…» و انداختن مجسمه ها توسط شما بود که سیا و انتلی جنت سرویس را دچار هراس کرد و بالاخره تصمیم خود را برای سقوط مصدق گرفتند.

آقا! این را هم دروغ می گوئید که سرهنگ نصیری شب ۲۵ مرداد توسط افسران وابسته به حزب توده دستگیر شد. زیرا سرهنگ نامبرده توسط گارد محافظ خانه دکتر مصدق دستگیر شدند و بین انان نیز جنگی رویداد و تعدادی نیز کشته شدند. آفرین بر گوبلز زمانه که شاهد را هم رحیم نامور توده ای مشهور ذکر کرده است!

در مورد نقش حزبتان در ماجراهای ۳۰ تیر و مهر ماه و ۹ اسفند ۱۳۳۱ نیز گوبلز گونه دروغ می گوئید و تا روز سی تیر روزنامه های شما مصدق را نوکر امپریالیست امریکا معرفی کرده و زیر ناسزا گرفته بودند. از روز ۳۱ تیر ورق برگشت و فهمیدید که خیر مصدق میان مردم نامدار و مورد اقبال است و دوستش دارند. لذا شما از آن تاریخ هدف مبارزه را شاه تعیین کردید. روز ۹ اسفند نیز تشریف مبارکتان در هیچ جا نبود و تنها فهم و درایت خود دکتر مصدق او را از کشتن نجات داد.

اعدام افسران توده ای پس از ۲۸ مرداد یعنی در سال ۱۳۳۳ را نیز با دروغ توجیه می فرمائید. این کار به علت همان خیانت حزب بود که یک چمدان اسناد رمز را به سروان عباسی که به سبب توده ای بودن مدتها پیش از ارتش اخراج شده بود، دادید که به مقصد برساند و به او پولی ندادید که یک تاکسی دربست بگیرد و برود. بل با پای پیاده و با دم پائی راه افتاد و چون بعضی از کارآگاهان او را می شناختند، به او مشکوک شده دستگیرش کردند. او را ۱۵ روز شکنجه کردند تا توانستند رمز را که توسط خسرو روزبه نوشته شده و با فورمول و مسائل مثلثاتی نامها را نوشته بود، کشف کنند و نام افسران و درجه داران را پیدا کنند. این خیانت بزرگ حزب بود به آن افسران با سواد و فهیم.

بقیه سخنهایتان همه ادعاهای بدیهی و معلوم برای همگان است و کسی به آن وقعی نمی نهد و گوش به نصایح شما نمی دهد.

تنها یک چیز را به شما بگویم، در راهروی آینده، هیچگاه جبهه ملی با حزبی شناخته شده همسفر نخواهد شد و از راهی که شما بروید، یقین داشته باشید ما عابر آن راه نیستیم. زیرا ما جبهه ملی هستیم و نمی خواهیم کشور را به گروه اینترناسیونالیسم تقدیم کنیم. روشن شد…

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل