محمدجواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی میگوید: “مردم ایران با انقلاب اسلامی، انتخاب کردهاند که اینگونه زندگی کنند”. در ضمن گفته که مردم با شرکت در تشیع جنازه قاسم سلیمانی نشان دادند موافق روشِ رژیم هستند. ظریف میگوید، اگر مخالف این روش هستید چرا در مراسم تشیع جنازه شرکت کردید؟ سپس خودش پاسخ میدهد: “یک دلیل وجود دارد و این است که ما خودمان انتخاب کردیم یک جور دیگر زندگی کنیم. ”
چرا باید به این دو گفته توجه ویژه داشت؟ زیرا، نباید خودمان را گول بزنیم! محمدجواد ظریف، از مُهرههای اصلی و سیاست گذارِ رژیم است. دید و برداشت و نظر او، دید و نظر حکومت است. او، به درستی، شرکت در رأی گیری را، انتخابِ مردم و تأئید برنامههای رژیم بوسیلهی مردم میداند. ظریف میگوید، چون مردم جمهوری اسلامی را انتخاب کردهاند، زندگی در رژیم فقاهتی را انتخاب کردهاند. چون در تشیع جنازهی سلیمانی شرکت کرده اند؛ روش و برنامههای رژیم را تأئید کردهاند. سر خودمان کلاه نگذاریم – سیاست گذارِ حکومت، در این دو جمله شفاف بیان میکند که شرکت در رأی گیری، تأئید رژیم میباشد.
آن هم میهنانی که تا بامروز به هر دلیلی در رأی گیریهای رژیم شرکت کردهاند، آیا اقراری از این شفاف تر نیاز دارند تا بدانند که رژیم، شرکت در رأی گیری را نه تنها تأئید حکومت، بل که تأئیدِ سیاست، روش و برنامههای خود میداند. آیا زمان آن فرا نرسیده که بیش از این اغفالِ حکومتگران نشوند و خودشان را فریب ندهند؟ بیش از چهار دهه وعدههای تو خالی و دروغ، و سخنان پوچ و بیهوده، کافی نیست؟
آیا با شرکت در رأی گیریهای چهار دههی گذشته، از زندگیِ بهتری برخوردار شدهاید، و اوضاع مالیتان بهبود یافته است؟ آیا درآمدتان افزایش پیدا کرده و زندگیتان را تأمین میکند؟ آیا از ارزش و احترام انسانی، و حقوق شهروندی برخوردار شدهاید؟ برخی از دست اندرکاران حکومت میگویند: جمهوری اسلامی دموکرات ترین کشور جهان است! آیا شما نیز از این دموکراسی، برخوردار هستید؟ چنانچه پاسخهایتان مثبت میباشد، در رأی گیری بعدی حتماً شرکت کنید.
یک بانوی جوان ایرانی که به تازگی به اروپا آمده، میگوید: کمبودها و مشکلات چنان از مرزهای عادی فراتر رفته و عرصهی زندگی را بر مردم تنگ کردهاند، که راهِ حل و علاج و فرارهایِ غیرقابل تصوری را پیشِ پایِ مردمِ بیچاره و گرفتار ایران قرار داده است: خود فروشی، اعتیاد (برای فراموشی)، فروش کُلیّه و اعضای بدن، فروختن فرزند و حتی خودکشی!؟ در ادامه میگوید، مشکل در ایرانِ جمهوری اسلامی، تأمین نیازهای اولیه انسان و نیازهای ابتدائی و روزمرهی زندگی است، نه آزادی و دموکراسی و جامعهی مدنی!؟ این هم میهن در جمع بندی میگوید: جامعهی مدنی، یعنی صاحب اختیار بودن، مردم در جمهوری اسلامی، هیچ اختیاری ندارند؛ و جمهوری اسلامی در بین جوانان، از کوچکترین مشروعیتی برخوردار نیست.
ظریف میگوید: “ما خودمان انتخاب کردیم یک جور دیگر زندگی کنیم”. از محمدجواد باید پرسید: آیا مردم انتخاب کردند، خودفروشی کنند؟ انتخاب کردند، از فشار زندگی دست بدامنِ مواد مخدر، برای فراموشی شوند؟ کُلیّه و اعضای بدنشان، یا فرزند و جگرگوشهشان را برای ادامهی حیات بفروشند؟ آیا خودکشی، یک انتخاب و گزینهی آزادانه است؟ آقای ظریف آیا این نوع نگرش، اوج یک بُعدی گری و بی شرمی نیست؟
به هم میهنان مان پیشنهاد میکنم، مسئولیت و نقش خودمان را نیز نادیده نگیریم. اجازه بدین ببینیم، ماجرا چگونه آغاز شد و نقش و مسئولیت ما چیست؟ چهل و دو سال پیش، در همه پرسی خمینی – جمهوری اسلامی آری یا نه؟ ۹۸. ۲ در صد از مردم، رأی آری دادند! آیا این ۹۸. ۲ در صد میدانستند به چه رأی میدهند؟ میدانستند جمهوری اسلامی یعنی چه؟ چهارچوب و ضوابط آن برای مردم روشن بود؟ آیا با بحث و گفتگو، و بررسی و بازبینی، حق و حقوق مردم و مسئولیت حکومت، شفاف شده بودند؟ آیا مردم آگانه و با چشم باز، سیستم فقاهتی را انتخاب کردند؟ سیستمی که پایههایش بر جهل و موهومات، اَجنه و عوامل غیبی بنا شده؛ حکومتی که از یکسو، دست اندرکارانش عقب افتاده ترین قشر جامعه یعنی آخوندها هستند و از سوی دیگر، خودشان را سرورِ مردم میدانند و نه خدمتگزار آنان. حکومتی که مدعی مشروعیت الهی است، بنابراین نه نیازی به مردم دارد و نه ارزش و اهمیتی برایشان قائل میباشد.
حتی چنانچه بپذیریم که “کم دان” بودیم، گول خوردیم، و اغفال دروغهای خمینی در مورد آزادی و دموکراسی اسلامی شدیم؛ پس از آنکه خمینی در مورد وعدههایش گفت، خُدعه کرده؛ پس از آنکه در مورد مجلس مؤسسان، پیمان شکنی کرد و گفت آنروز گفتم مجلس مؤسسان، امروز میگویم مجلس خُبرگان؛ پس از آنکه گفت بشکنید این قلمهای مسموم چرندیات بنویس را؛ پس از اآنکه هزاران تن از بهترین فرزندان میهنمان را در زندانها، اعدام دسته جمعی کرد؛ و پس از دهها و دهها فاجعهی دیگر؛ آیا نمیبایستی “دوزاری مان میافتاد” که با چه شیادهای دروغگو وفاسد و شارلاتی روبرو هستیم؟؟؟
مشکل اینجاست که تأئید رژیم، یعنی “شرکت در رأی گیری”، یکبار و دو بار و سه بار نبوده؛ بیش از چهار دهه است که مردممان مرتب در رأی گیریهای حکومت شرکت کردهاند!؟ بنابراین سخنان زُمُختِ ظریف (برعکس نام زنگی نهند کافور)، خالی از حقیقت نیست. باید عادل باشیم، حقیت را نمیتوان پایمال کرد، و واقعیتها را نباید زیر پا گذاشت. چنانچه با گفتههای او همراه نیستید و مخالف هستید، بجای اعتراض کردن – در رأی گیری بعدی رژیم – شرکت نکنید؛ و بار دیگر، حکومت و سیاست و برنامههایش را مورد تأئید قرار ندهید.
طیِ دو سال گذشته، مردم تنفر و انزجار خود را از رژیم آخوندی، با شعار هایِ “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا” و “نه شاه میخوایم نه رهبر، نه بد میخوایم نه بدتر”، بطور شفاف بیان کردند و به نمایش گذاشتند. رژیم، برایِ رَد گم کردن و تمرکز را از روی ملاهای حاکم برداشتن؛ برایِ ادامهی کنترل ابزارهای قدرت و ثروت؛ وحذفِ مخالفان درونیِ حکومت، قصد دارد در رأی گیری بعدی از ترفند جدیدی استفاده کند: “عَلَم کردنِ یک سپاهی برای مقامِ ریاست جمهوری”. حیله و شعبده بازیِ جدید آخوندها اینستکه به مردم بقبولانند، این بار به کسی رأی میدهند، که نه طرفدار اصلاح طلب و نه طرفدار اصولگرا است.
از سوی دیگر، یک سری مصاحبه و مقاله در رابطه با توانائیهای یک رئیس جمهور سپاهی، منتشر کردهاند. در این کمپین، چنین ادعاهائی کردهاند: – کاندیدای نظامی در عرض یک سال، ایران را از بحرانها نجات میدهد؛ – “مشکل این مملکت را با کلمهای ۵ حرفی تولید حل میکند”؛ و – مردم دنبال رهائی از مشکلات روزمره هستند. آنچه غیر قابل انکار است اینستکه سپاه، طی چهار دههی گذشته آرام آرام در تمام شئون مملکت رخنه کرده. افراد و عوامل سپاه در درون قوای سه گانه، درون حکومت و دولت حضور گسترده و پویا دارند.
درسی از تاریخ
صد سال پیش، زمانی که میهنمان دچار مشکلات شدید مالی و ضغف حکومت در ادارهی کشور بود؛ مردممان جان به لبشان رسیده بود، خسته شده و دنبال رهائی بودند. مقالهها و شایعات در کشور گسترش یافت که برای رهائی از این آشفتگی و نابسامانی، کشور نیازمند به قدرت نظامی است. قدرتی متکی بر ارتش نیروند و این کار به دستِ رضاخان سردار سپه، میتواند انجام گیرد. تصور میکنم که اکثر هم میهنانمان با فاجعهی دیکتاتوری نظامی رضاخان و برقراری حکومت وحشت و ترور، آشنائی دارند. حکومت سکوت و اختناقی که ۲۰ سال بدرازا کشید، و زمانی که سقوط کرد، مردم در سراسر کشور جشن گرفتند و چراغانی کردند. تاریخ را تکرار نکنیم!
در ضمنی که مردم مان بخوبی میدانند که سپاه پاسدارن، پاسدارِ آخوندها و نگهدار نظام و حربهای در دست حکومت بوده برای سرکوبِ صدایِ حق طلبانهی آزادیخواهان. روحانیون برای تشویق و ادامهی همراهی سپاه، “باج بزرگی” به آنان دادند: سپاهیان بدون گذراندن دورههای تخصصی و آموزشی دانشکده نظامی، درجههای افسری دریافت کردند، و تعدادی از آنان نیز، بدون طی سلسله مراتب، به درجههای سرداری رسیدند!؟
طی ده سال گذشته، بارها در مورد کودتای سپاه، صحبت و نظرپردازی شد. این سخنان تا حدی پیشرفت که چند تن از سرداران سپاه، به پاسخگوئی پرداختند و علناً گفتند، تا زمانی که منافع ما حفظ شود، نیاز به کودتا نیست. رژیم نه تنها منافع آنان را حفظ کرده، بل که بزرگترین سهم از ثروتهای ملی، سیستم اقتصادی و درآمدهای مالی و تولیدی کشور را در اختیار آنان قرار داده است. انتخاب بین حکومت آخوندی و حکومت سپاه، مرا به یاد شعر مولانا میاندازد:
رهی جز کعبه و بت خانه میپویم که میبینم گروهی بت پرست ابنجا و مشتی خودپرست آنجا
یک هم میهنِ نویسنده و حقوق دان، در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ در نامهای به خمینی، مینویسد:
“جمهوری اسلامی یعنی آن که حاکمیت متعلق به روحانیون باشد. این برخلاف حقوق ملت ایران است که با فداکاریها و جان بازیهای بسیار در انقلاب مشروطیت به دست آورد که “قوای مملکت ناشی از ملت است”. “قانون اساسی ما با قبول اصل حاکمیت ملی به بحث “ولایت شاه” و “ولایت فقیه” پایان داده است”.
او در نامه توضیح میدهد، چند قرن است که غربیان میگویند ملتهای مشرق زمین لیاقت آزادی و دموکراسی بی قید و شرط را ندارند و همیشه باید در پای عَلَم خودکامهای سینه بزنند. باید به این یاوهها در میدان عمل پاسخ داد. آیا نوبت ایران نرسیده است؟
سه هزار سال حکومت استبدادی، در وجود همه ما دیو مستبدی پروارنده است که خواه ناخواه بر قسمتی از اعمال و اندیشههای ما سایه میاندازد. چنین است که نه تنها توده مردمان نیازمند تربیت و آموزشی تازهاند بلکه هر یک از ما نیز نیازمند چنین پرورشی هستیم. اگر این کار صورت نگیرد چیزی در عمل تغییر نمییابد. تعصب جای تفکر را میگیرد، مردم به جای تقویت استعدادهای نهفته خود متوجه تقویت رهبران خواهند شد. چیزی که بالمال آنان را زبون و خطرپذیر میسازد.
“مشکل هنگامی آغاز شد که برخی از طرفداران، مسئله جمهوری اسلامی را به عنوان خواست کلیه مردم این مملکت مطرح کردند. من به عنوان نویسنده و حقوقدان با جمهوری اسلامی مخالفم. سالهاست به این نتیجه رسیدهام که راه رهائی بشر پیوند دو اندیشه است: دموکراسی و سوسیالیسم، که هر دو ظاهرا از غرب آمدهاند. اما در واقع، همه ملتها و همه فرهنگها در تکوین آن دو سهم داشتهاند. پیوند سوسیالیسم و دموکراسی کار آسانی نیست و رسالت آن به عهده همه اندیشمندان و همه ملتهاست. مصطفی رحیمی
این هم میهن آگاه، شجاع و با شهامت، به درستی مرض را تشخیص داده: “ولایت شاه” و “ولایت فقیه”. راه علاج را نیز در حاکمیت ملی، یعنی حکومت مردم میداند. پیشنهادش برای میهن مان: پیوند دموکراسی و سوسیالیسم میباشد.
ما در اندیشکده آگاهی و شناخت نبز با ولایت فقیه و ولایت شاه همراه نیستیم، و آنرا مغایر با حاکمیت ملی و مخالفِ منافع جمعی و ملی میدانیم. اندیشکده، با تکیه به ارزش و آبروی انسان، بر این باور است که همه چیز باید، برای مردم و در خدمت مردم باشد. دستیابی به چنین هدف مقدس، تنها با پیوند اخلاقی دموکراسی و سوسیالیسم، امکان پذیر میباشد.
از اینرو، هدف اندیشکده برپائی یک دولت مردمسالار ملی ایرانی است.
امیرحسین لادن
جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۹
ahladan@outlook.com
از: گویا