سیاست حذف صدای مخالف پس از رخداد سال۵۷ اجرایی شد. پیش از آنکه چرخهای ایرفرانس بر فراز مهرآباد باز شود و مسافر اهل هیچستان پا بر خاک وطن بگذارد.
این سیاست از همان زمان که خمینی زیر درخت سیب تسبیح میچرخاند کلید خورده بود. آنزمان زورش نمیرسید و بهتعبیر خودش «خدعه» میکرد. چرا که جنبش اجتماعیسیاسی از چنان پتانسیلی در آن روزگاران برخوردار بود که حذف همگانیی بسیارانی که پا به میدان مبارزه گذاشته بودند به سادگی امکانپذیر نبود و اجازهی همهکشی و حذف عمومی را نمیداد. با برآمد خمینی و فرجام انقلاب اسلامی بهویژه پس از ۳۰ خرداد سال ۶۰ کارورزان اصلی حکومت اسلامی شمشیر از رو بستند و افزون از سیاست حذف فیزیکی سازمانهای سیاسیی با تعریف آنها «برانداز» و خفه کردن هر صدای مخالف در داخل کشور، عربدهکشی در برونمرز را با اتکا به سیاست النصربالرعب (پیروزی در ترساندن است) به اجرا درآوردند. این سیاست تا به امروز با پست و بلندهای ذاتی خود پابرجا است و راهنمای عمل نظام خداسالار است. در عمر ۴۲ سالهی نظام اسلامی هیچ جریانی را نمیتوان در چرخهی قدرت سراغ گرفت که نامش به جنایت سکه نخورده باشد. تمام نحلههای فکری درونحکومتی با شدت و حدت متفاوت در جنایتهای حکومتی همیاری کردهاند. خمینی با سیاست و شعار «همه با هم»اش استادانه دستان تمام کارگزراران را در طشت خون شستشو داد.
با این مقدمه ناگزیر میخواهم نگاهی گذرا به اتفاق شومی که ۳۹ سال پیش رخ داد بیاندازم. در آن دوران من بهعنوان یک دانشجو در بطن آن رخداد قرار داشتم.
امروز ۳۹ سال از یکی از فرازهای خفه کردن صدای مخالفان در خارج کشور میگذرد. اهمیت واگویی آن رخداد زانرو اهمیت دارد که سیاست حذف صدای مخالف با تمام تغییراتی که در شکل داشته هنوز در نقطهی کانونیی کارورزان نظام اسلامی جای دارد.
۳۹ سال پیش در روز شنبه ۲۴ آپریل ۱۹۸۲خوابگاهی دانشجویی در دانشگاه شهر ماینس آلمان مورد تهاجم سازمانیافته و از پیش برنامهریزیشدهی عناصر حزباللهی قرار گرفت. بیش از صد تن از جیرهخواران حکومت نوپای اسلامی در یک برنامهی از پیش تعیینشده زیر چتر حمایت سفارتخانهی جمهوری اسلامی در بن. و در همراهی با مسجد مسلمانان در هامبورگ، انجمن دانشجویان مسلمان «قدس» و شماری از کنسولگریهای حکومت در برنامهای از پیش تعیینشده با حدود صد نیروی سازمانیافته از عناصر حزباللهی در جوی سرشار از ارعاب با شعار الله اکبر به خوابگاه دانشجویان که عمدتا از دانشجویان مخالف نظام اسلامی بودند یورش بردند.
در این تهاجم فرهنگی (دانشگاه ماینس) مزدبگیران و اوباش حکومت به سخن مراد و مقتدایشان عمل کردند. هماو که در تمام عمرش با شمشیر زنگار بستهی تحجر به جنگ قلم رفت و گفته بود«بشکنید این قلمها را» در این تهاجم فرهنگی و سازمانیافته که افراد حزباللهی به چاقو و پنجه بوکس و نانچیکو مجهز بودند. نخست با ضرب و شتم دانشجویان مدارک و اسناد و کارتهای اعتباری دانشجویان را به یغما بردند. آنها با در دست داشتن لیست دانشجویان در هر طبقه به اتاقها یورش بردند.
یکی از فرماندهان اصلی عملیات کاظم دارابی بود (نام کاظم دارابی بهعنوان نفر اصلی در ترور رستوران میکونوس شهره است) در این یورش نظاممند بسیاری از دانشجویان خوابگاه ماینس دچار آسیب جدی شده و راهی بیمارستان شدند. عربدهی اللهآکبر آنها جوی مرعوبکننده در کل منطقه به وجود آورده بود. حکومت اسلامی با هدف ایجاد ترس و رعب به نسقگیری دست زده بود. و البته هدف نهایی از این اقدام حقنه کردن اقتدار ترس و دعوت به سکوت بود. در این تهاجم و «فتحالفتوح» اسلامی همچنین دختری آلمانی بهنام «استفانی دانسر» در اثر شوک وارده از یورش چماقداران اسلامی جان سپرد.
برنامه بهگونهای طراحی شده بود که آنها نخست به خوابگاه دانشجویان مجرد یورش بردند و در مرحلهی بعد قصد داشتند به خوابگاه دانشجویان متأهل و خانوادهها حمله کنند که با ورود انبوه نیروهای پلیس موفق به انجام آن نشدند. آنها در محاصرهی نیروهای پلیس قرار گرفتند. شماری از ایشان موفق به فرار و تعداد ۸۶ نفر از آنها توسط پلیس بازداشت شدند.
علی فلاحیان که برای رهبریی عملیات از ایران به آلمان آمده و در گوشهای ایستاده ناظر عملیات بود همان شب با هواپیما به ایران برگشت. کاظم دارابی نیز پس از بازگشت به ایران اسلامی و ورود به مهرآباد با دسته گلی بر گردن از وی استقبال شد.
این حد از مماشات در مقابل چنین عنصر تباه و پلیدی که تحت پوشش دانشجویی آزادانه به ایران و آلمان قشلاق ییلاق میکرد یک دهه بعد در سال ۱۹۹۲ در جریان ترور رستوران میکونوس خود را نشان داد. تمام ۸۶ نفر بازداشتشده که در میانشان دو تبعهی ترک و یک افغانی نیز حضور داشتند، هیچیک با خود کارت شناسایی نداشتند. تمامیشان نام خود را در مقابل پرسش پلیس، محمد مسلمان اعلام کردند. ۸۶ محمد مسلمان!
همانزمان سفیر حکومت اسلامی بهنام محمدمهدی نوابمطلق به شهر ماینس آمد و در زندان با بازداشتشدهگان دیدار و ضمن دلجویی، آنها را نیروهایی معتقد و مکتبی و ارزشی خواند. عمدهی این نفرات بعدتر جایزهی رذالتشان را با اشغال پستهای نون و آبدار حکومتی دریافت کردند. از قتل نیروهای دگرخواه و دگراندیش توسط باندهای سیاه در سالهای آغازین حکومت اسلامی تا ترورهای رسمی حکومت در خارج کشور. سیاست بریدن صدای مخالف تا به امروز کارپایهی رسمیی سیاست در نزد کارورزان نظام اسلامی قرار داشته.