خودفریبی بدتر از فریب حکومت

یکی از عادات بد سیاسی ما ایرانیان خودفریبی ست. این خودفریبی معمولا با خوش باوری همراه است. این عادت مختص مردم عادی نیست؛ فعالان سیاسی ایرانی نیز به این درد گرفتار هستند. مثالی می زنم

سال ۱۳۵۷ یکی دو ماه بعد از انقلاب٬ برای خیلی ها آشکار بود که حکومت اسلامی با شیوه ای که در پیش گرفته ره به ترکستان می برد. با این حال به جای بیان حقایق و مقابله با آن چه در پیش رو بود اغلب فعالان سیاسی و فرهنگی با گفتن ان شاءالله گربه است چشم بر واقعیت ها بستند و شد آن چه نباید می شد. این خود فریبی تا لحظه ی دریافت ضربات مرگبار ادامه داشت. آخرین گروه که با ضربه ی هولناک حکومت از وضعیت خودفریبی خارج شد٬ حزب توده ی ایران بود. ضربات وارد شده بر حزب٬ رویای شیرین مترقی بودن خط امام نسبت به لیبرال ها را تبدیل به کابوسی هولناک کرد.

مثالی از امروز می زنم:
همه ی ما می دانیم که تصمیم گیرنده ی اول و آخر در کشور شخص آیت الله خامنه ای است. می دانیم که تصمیم گیری های کلان با او ست. می دانیم که انتخاب حسن روحانی با خواست و موافقت او صورت گرفته. می دانیم که رابطه با امریکا بر قرار نمی شود مگر این که او خواهان چنین رابطه ای باشد. می دانیم که او هولوکاست را افسانه می داند. می دانیم که او خواهان محو اسرائیل است. می دانیم که نظر او واقعا به نظر احمدی نژاد نزدیک تر بوده است. با این حال به محض لبخند زدن ظریف به امریکا٬ غش و ضعف می رویم. به محض گفت و گوی تلفنی روحانی با اوباما٬ برقراری رابطه با امریکا را در حدود اختیارات او تصور می کنیم.

یک مثال دیگر:
روشن و واضح است که روحانی دکتر واقعی نیست و مدرک معتبری نمی توانسته است از انگلستان دریافت کند. شواهد و قرائن این مطلب نیز هر روز بیشتر می شود. با این حال موضوع را به روی خودمان نمی آوریم و با گفتن ان شاءالله گربه است از کنار این مساله نیز به آسانی می گذریم.

نتیجه ی همه ی این ها خوش باوری سیاسی ست. البته ما مردم نیاز به چیزهای خوشحال کننده داریم. نیاز به امید و امیدواری داریم. تلخی ها آن قدر زیاد است که چیزهای کوچک نیز ما را شاد می سازد. حق ما مردم است که به خاطر چیزهای کوچک هم که شده خوشحال شویم. اما فرق است میان چیزهای کوچک واقعی با پندارهای وهمی و تخیلی. ما اغلب در اثر پندارهای خود خوشحال می شویم و نه واقعیت ها. نتیجه ی این خوش باوری٬ افتادن از آن سوی بام و یاس مفرط و دشمنی بی حساب و کتاب است. در دشمنی هم با توهم برخورد می کنیم و آن قدر راه افراط می پیماییم تا دچار بی حسی شویم. چرخه ی معیوب دوستی کاذب افراطی و دشمنی کاذب افراطی به همین صورت ادامه پیدا می کند.

ساده ترین کار٬ برخورد با واقعیت و پذیرش آن است. باید هر آن چه را که حقیقت دارد ببینیم و بپذیریم٬ حتی اگر تلخ باشد. با این دیدن و پذیرفتن است که می توان دنبال راه حل گشت والّا هم چنان سراب را آب می پنداریم.
خامنه ای٬ روحانی٬ رابطه با امریکا (چهارشنبه ۱۷ مهر)
باید پذیرفت که حکومت اسلامی بدون دشمنی با امریکا و اسرائیل معنا ندارد؛ به عبارتی٬ تمام اجزای حکومت اسلامی در دشمنی با امریکا و اسرائیل تعریف می شود. این که دولتمردی مانند حسن روحانی یا از او شناخته شده تر و پر قدرت تر هاشمی رفسنجانی سعی بر کاستن این دشمنی و تبدیل آن به مخالفت دارند٬ ذاتی حکومت اسلامی نیست؛ جست و جوی راه حلی است برای برون رفت از بحران های اجتماعی و اقتصادی که بخشی از آن ها ناشی از تحریم ها و پافشاری بر مواضع اتمی است. در واقع آن چه روحانی و هاشمی و خاتمی مایل به انجام آن هستند برای طولانی تر کردن عمر نظام است و نه برای جلب رضایت و همدلی مردم.

برای آقای خامنه ای اما اساس٬ دشمنی با امریکا و اسرائیل است. برای او بحران های اقتصادی و اجتماعی معنا ندارد و مردم موظف اند دشواری های ناشی از این بحران ها را به هر صورت که هست تحمل کنند.

میانه روها اما می دانند که حکومت اسلامی با وجود بحران های رو به فزونی امکان حیات در دراز مدت نخواهد داشت و ضروری ست دریچه های اطمینان برای خروج فشارهای غیر قابل تحمل از طریق ایجاد ارتباط منطقی با امریکا و غرب و افزایش آزادی ها باز شود؛ امری که خامنه ای به آن معتقد نیست و همان طور که گفته است تا زنده است اجازه وقوع به آن نمی دهد.

آیا می توان انتظار داشت که خامنه ای در اثر برخورد با واقعیت ها دست از لجاجت و دشمنی با غرب بردارد؟ مشهور است که خامنه ای در مقایسه با روحانیون تندرو از قبیل جنتی و مصباح از وسعت نظر بیشتری برخوردار است ولی حقیقت این است که این وسعت نظر نه از قدرت معنوی خامنه ای که از ضعف او در مقابل روحانیون تندرو نشات می گیرد. به عبارتی خامنه ای با وجود داشتن جایگاه شخص اول کشور٬ در دستان مریدان خود اسیر است و آن ها با فشارهای مستقیم و غیر مستقیم مانع از تصمیم گیری عاقلانه ی او می شوند.

از: گویا

یک دیدگاه

  1. با سلام. این مطلب را بعد از اینهمه سال خواندم و از شما تعجب مى کنم. مدرک روحانى جعلى است؟ کدام شواهد و مدارک؟ فیلم جشن فارغ التحصیلى و مدرک گرفتن روحانى را در وبسایت دانشگاهش ندیدید؟! تنها ادعایى که مى توان درباره مدرک روحانى آورد اینست که تز دکترایش را کس دیگرى نوشته. تازه، موضوع تزش که طراحى رأکتورهاى هسته اى نبوده، احکام قانویه بوده؛ موضوعى پیش و پا افتاده براى یک آخوند. ولى به هر حال در جلسه دفاع که خودش حضور داشته و دفاع کرده. به عنوان فارغ التحصیل یکى از دانشگاههاى انگلستان به شما اطمینان مى دهم که مى توانید حتى کل تز دکترایتان را هم به فارس بنویسید و بدهید در ایران کسى ترجمه کند و بعد تحویل استاد دهید. اما اگر در جلسه دفاع رد شوید، مدرکى نمى گیرید.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل