جمشید اسدی: درس‌هایی از شکست اصلاحات گورباچف برای اصلاح‌طلبان نظام ولایی

چهارشنبه, 16ام شهریور, 1401
اندازه قلم متن

جمشید اسدی

گورباچف نه‌تنها شکست خورد، بلکه سرانجام تنها هم ماند

گورباچف بین دگرگونی و حفظ نظام سرگردان بود و در پی اصلاحاتی بود که آزادی سیاسی و اقتصادی از یک‌سو و قیم‌گری و برنامه‌ریزی دولتی از سوی دیگر را آشتی دهد- VITALY ARMAND / AFP

میخاییل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق که سه‌شنبه، ۸ شهریور ۱۴۰۱، در ۹۱ سالگی، چشم از جهان فرو بست، یادواره‌ای دوگانه از خود به جا گذاشت. غرب او را «مرد صلح» و پایان‌دهنده جنگ سرد و مشوق «اروپای آزاد» می‌داند و می‌ستاید؛ چون بسیاری از روشنفکران در غرب هنوز هم دل در گرو اصلاحگران سوسیالیست دارند. اما اغلب کسانی که در رژیم‌های سوسیالیستی زیسته‌اند، اصلاحگران حافظ سوسیالیسم را پاس نمی‌دارند و از همین رو، بسیاری از مردم روسیه میخاییل گورباچف را دوست نداشتند.

رسانه‌ها در مورد بخش‌های خوب کارنامه میخاییل گورباچف بسیار گفته‌اند اما به چرایی ناکامی اصلاحات او، یعنی «پروسترویکا» (بازسازی) و «گلاسنوست» (بازگشایی) در روسیه کمتر پرداخته‌اند. ما در این نوشته به همین می‌پردازیم تا هم کارنامه گورباچف را مرور کنیم و هم امکان اصلاحات در نظام ولایی را بسنجیم. به یک سخن، به این پرسش بپردازیم که برای آزادی و توسعه اقتصادی و سیاسی در نظام‌های بسته‌ای همچون اتحاد جماهیر شوروی آن روزگار و جمهوری اسلامی در ایران، اصلاحات تا کجا ممکن است؟

اصلاحات در نظام شوروی

اصلاحات در هر نظامی ممکن است؛ نکته در اینجا است که آیا اصلاح‌طلبان در پی حفظ و سرزندگی نظام‌اند یا گذار از آن. ولادیمیر لنین، نخستین و میخاییل گورباچف، آخرین رهبر شوروی، هم در پی اصلاحات برای حفظ نظام ناکارآمد سوسیالیستی بودند. لنین در اجرای اصلاحات کامیاب بود اما گورباچف ناکام ماند و سررشته کار از دستش در رفت.

ولادیمیر لنین در پی «انقلاب کبیر اکتبر» حکومت ایدئولوژیک ناکارآمدی بر پا کرد که ساختار اقتصادی و اجتماعی روسیه را به سرعت از هم پاشید. در سال ۱۹۲۱ که لنین هنوز روی کار بود، تولید صنعتی تا سطح تولید سال ۱۹۱۳ افت کرد و شمار کارگران صنعتی از سه میلیون به یک میلیون نفر رسید. مردم ناخرسند از ناکارآمدی و گرسنگی و سرکوب، بارها به پا خاستند تا آنجا که در سال ۱۹۲۱، دهقانان و سربازان کرونشتات علیه رژیمی که حکومت را به نام کارگران و دهقانان و سربازان به دست گرفته بود، شوریدند.

بلشویک‌ها برای حفظ قدرتی که به دور از هر انتظاری به دست آورده بودند، دو راه بیشتر نداشتند: سرکوب و اصلاحات. برای سرکوب، حکومت به نیروی بسیار نیاز داشت و از همین رو، شمار اعضای حزب بلشویک را از ۱۵۰ هزار تن در سال پیروزی انقلاب (۱۹۱۷) به ۵۰۰ هزار تن در سال پیروزی در جنگ خانگی (۱۹۲۱) رساند. اغلب آن‌ها بی‌کس‌وکار و فاقدتحصیلات بودند و برای اندک دستمزد و امتیازی، کارگزار سیاست‌های سرکوب بلشویک‌ها می‌شدند.

اصلاحات به هر میزان از سوی حکومت انقلابی لنین شگفت‌آور بود؛ اما لنین که برای پیشرفت روسیه راهی جز انقلاب و سرنگونی حکومت تزاری نمی‌شناخت، حال که قدرت را به دست آورده بود، انقلاب دیگری را برنمی‌تابید و برای رویارویی با سختی‌هایی که حکمرانی خودش به وجود آورده بود، جز اصلاحات راهی نمی‌خواست. از همین رو، از بسیاری از باورهای خود همچون مصادره و حذف پول و ذخیره دانه برای کشت، دست شست و در سال ۱۹۲۱، اصلاحات «سیاست نوین اقتصادی» را آغاز کرد و تا اندازه‌ای، اقتصاد بازار را پذیرفت؛ یعنی به دهقانان پروانه داد که پس از تحویل سهمیه دولت از محصولاتشان، مازاد آن را به فروش رسانند، به بازرگانان و صنعتگران خرد امکان فعالیت داد و شرکت‌های کوچک مصادره‌شده با کمتر از ۱۰ کارمند را به مالکان اصلی بازگرداند. البته حکومت شورایی و مالکیت دولتی همچنان دست بالا را داشت.

لنین در این مورد هوش به خرج داد؛ چون اگر بر اجرای برنامه‌های ایدئولوژیک پای می‌فشرد، کمتر کسی زنده می‌ماند تا بلشویک‌ها بر آن‌ها حکومت کنند [برآورد یک پژوهشگر فرانسوی]. این سخن گزافه نیست. در سال‌های حکومت لنین، از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۲، از جمعیت ۱۳۸ میلیون نفری روسیه آن روزگار بین هفت تا ۹ میلیون نظامی و غیرنظامی از بین رفتند . از این میان، حدود یک میلیون نفر در جنگ خانگی و بقیه به دلیل ابتلا به بیماری‌های واگیردار و قحطی و اعدام تلف شدند. مردم از شهرهای بزرگ ویران‌شده می‌گریختند؛ تا آنجا که پتروگراد ۶۰ درصد و مسکو ۵۰ درصد جمعیت خود را از دست داد.

رهبرانی که پس لنین آمدند، هم برای حفظ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به اصلاحاتی متوسل شدند. استالین در سال‌های ۲۹-۱۹۲۸ رفرمی تازه‌ کرد و «سیاست نوین اقتصادی» لنین را از میان برداشت. در واقع، گورباچف آخرین اصلاحگر نظام ازتوان‌افتاده شوروی بود و پس از آن، نظام فروپاشید.

طرحی ناممکن برای اصلاحات در یک نظام بسته

میخائییل گورباچف ۱۴ سال پس از انقلاب بلشویکی، در سال ۱۹۳۱، از پدر و مادری که در مزارع اشتراکی جنوب روسیه (استاوروپول) کار می‌کردند، به دنیا آمد. خود او هم در جوانی راننده کمباین بود. گورباچف از خشونت و ناکارآمدی حکومت کمونیستی آگاه بود؛ چون پدربزرگش در پاکسازی‌های استالین کشته شده بود و خود گرسنگی ناشی از سوسیالیسم را در زادگاهش شاهد بود. با وجود این، در سال ۱۹۵۲ به حزب کمونیست پیوست و راه ترقی در همان نظام را برگزید.

او در سال ۱۹۵۵، در رشته حقوق و در سال ۱۹۶۷ در رشته کشاورزی فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۹۷۱ به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست درآمد.

گورباچف در دوران یوری آندروپوف، فرد مورداعتماد برژنف و دبیرکل حزب کمونیست و رهبر اتحاد جماهیر شوروی از ۱۲ نوامبر ۱۹۸۲ تا ۹ فوریه ۱۹۸۴، وزیر کشاورزی شد. آندروپوف از سرسخت‌ترین رهبران شوروی بود. او در زمان حمله شوروی در سال ۱۹۵۶، سفیر این کشور در مجارستان بود و در سال ۱۹۶۸، به عنوان رئیس کا.گ.ب. فرمان آزار و دستگیری بسیاری چون سولژنیتسین را صادر کرد. میخاییل گورباچف در دوران رهبر بعدی، کنستانتین چِرنینکو، هفتمین رهبر اتحاد جماهیر شوروی که از ۱۳ فوریه ۱۹۸۴ تا ۱۰ مارس ۱۹۸۵ سر کار بود، وزیر ایدئولوژی شد.

پس از آن، گورباچف دبیر کل کمیته مرکزی، رئیس شورای عالی و سرانجام رئیس‌جمهوری اتحاد جماهیر شوروی شد. در مارس ۱۹۸۵، گورباچف ۵۴ ساله جوان‌ترین عضو پولیتبورو، نهاد سیاست‌گذاری احزاب کمونیستی، بود. او در اکتبر ۱۹۸۸، رئیس کمیته اجرایی شورای عالی، قوه مقننه نظام شوروی، شد و بر قدرت خود افزود.

گورباچف از سختی‌های اقتصادی در نظام شورایی آگاه بود و از همین رو در پی اصلاحات برآمد و در کنگره ۲۷ حزب در فوریه ۱۹۸۶، سیاست پروسترویکا (بازسازی) و گلاسنوست (بازگشایی) را پایه گذاشت. اما همچنان راه‌حل را در اندیشه لنین و بنیاد شورایی می‌جست که خود عامل این سختی‌ها بود. چنانکه در کتاب «پروسترویکا» خود که در سال ۱۹۸۷ برای توضیح «طرح‌ها و راه‌های» موردنظرش منتشر کرد، آشکارا به «بازنگرش به لنین به عنوان منبع ایدئولوژی پروسترویکا، سوسیالیسم بیشتر و دموکراسی بیشتر و حزب و پروسترویکا اشاره کرد. در یک سخنرانی در کمیته مرکزی در ژوئن ۱۹۸۷، نیز گفت که هیچ گزینه غیرسوسیالیستی را برای گذار از بحران نمی‌پذیرد.

گورباچف فهمیده بود که تنها اقتصاد بازاربنیان می‌تواند از کمبود و بیکاری بکاهد و کیفیت کالاها و خدمات را ارتقا دهد و روزگار مردم را بهتر کند؛ اما برای ساختن اقتصاد بازاربنیان می‌بایست از شالوده و بنیان نظام بسته سوسیالیستی گذر می‌کرد و گورباچف نه این را می‌خواست و نه می‌توانست. از همین رو، مفاهیم آشتی‌ناپذیر «بازار» و «برنامه‌ریزی» را سر هم کرد و طرح «بازار برنامه‌ریزی و تنظیم‌شده سوسیالیستی» را پیشنهاد داد. از دانشگاهیان همسو با خود هم خواست برای مشروعیت بخشیدن به این پیشنهاد، گفتارهایی از مارکس و لنین بیابند.

گورباچف به‌راستی در پی اصلاحات بود اما تنها اصلاحاتی را برمی‌تافت که با بنیان و شالوده نظام سوسیالیستی همخوان باشند. چنین رویکردی اصلاحات بازاربنیان را از معنی تهی می‌کرد و برای مردم دستاوردی نداشت.

اصلاحات گورباچف شکست خورد؛ چون او از یکسو در پی رهاندن کشور از سختی‌ها بود و از سوی دیگر، راه‌حل را از درون تفکری می‌جست که خود سختی‌ها را به وجود آورده بود. زبده سخن آنکه بازاری راه‌اندازی نشد و ناچار اصلاحات به بن‌بست رسید. نمونه‌ها فراوان‌اند.

گورباچف از واژه «بازار» که خیلی‌ها را در غرب به‌آسانی می‌فریفت، بسیار استفاده می‌کرد، اما همچنان دادوستد آزاد را سرکوب می‌کرد. «بازار» گورباچف بازار نبود. آیین‌نامه‌ها و دستگاه‌های جدیدی بود که بر آیین‌نامه‌ها و دستگاه‌های کهنه نظام اقتصاد اشتراکی افزوده می‌شد. اصلاحات گورباچف هرگز به اقتصاد بازاربنیان بر پایه مالکیت خصوصی مجوز نداد.

اصلاحات اقتصادی سترون در نظام کمونیستی-لنینیستی

مسئولان نظام از اینکه دیگر نتوانند هزینه ارتش، اداره شرکت‌های دولتی و نیز خدمات رفاهی را بپردازند، به هراس افتاده بودند و از همین رو، کاستن از هزینه و کسری بودجه که نظام شوراها دیگر از پس آن برنمی‌آمد، از نخستین اصلاحات گورباچف بود. بنابراین، دولت گورباچف به اسم اقتصاد بازار، یارانه کالاهای اصلی را کاهش داد اما مالکیت را همچنان به شرکت‌های دولتی واگذاشت و برای فعالیت بخش خصوصی در بازار سازوکاری به وجود نیاورد.

نکته اینجا است که تا مالکیت و تولید دولتی است، همه کالاهای تولیدشده به‌گونه‌ای یارانه می‌گیرند. زیرا هزینه و بهای کالاها نه در بازار رقابتی، بلکه در دستگاه‌ها و شرکت‌هایی تعیین می‌شود که نه‌تنها از بودجه دولتی سهم دارند، بلکه می‌توانند بهای کالاها را به‌دلخواه و خارج از بازار، کم‌وزیاد کنند.

دولت گورباچف برای کاستن از هزینه‌ها، ۶۰۰ هزار کارمند را از ادارات دولتی اخراج کرد. در همان حال، چون بخش خصوصی و بازاری وجود نداشت تا کارهای تولیدی و خدماتی را به عهده بگیرد، شرکت‌های بزرگ جدیدی ایجاد کرد و برای آن‌ها ۷۲۰ هزار تن را استخدام کرد. اغلب ‌آن‌ها همان کارمندان اخراج‌شده بودند که با دستمزدی بالاتر دوباره استخدام می‌شدند. دستگاه‌های اداری قدیمی از هم پاشیدند اما چون سازوکاری برای اقتصاد بازاربنیان به وجود نیامد، دستگاه‌های نو همه بر پایه همان الگوی سوسیالیستی پیشین پا گرفتند و ناکارآمد ماندند.

گورباچف سوسیالیسم را همچنان درست و راهگشا می‌دانست و به مردم که می‌باید چرخ‌دنده‌های بازسازی اقتصادی باشند، ایراد می‌گرفت که از ارزش‌ها دور شده و به تنبلی و مستی روی آورده‌اند. از همین رو، اصلاحات «تجدید ساختار تفکر مردم» و کارزار مبارزه با مصرف الکل را هم به راه انداخت و بیش از ۹۰ درصد از مشروب‌فروشی‌ها را بست.

پیامد این کارزار هم پرزیان بود؛ چون مردم به خرید کالاهایی مانند شکر روی آوردند تا مشروب خانگی بسازند و این در اقتصاد ناکارآمد شوروی یعنی ناپدید شدن کالا در فروشگاه‌ها. تلفات جانی هم سنگین بود و بین ۱۳ تا ۲۵ هزار نفر در پی نوشیدن مشروب‌های دست‌ساز جان خود را از دست دادند. درآمد مالیاتی دولت از فروش مشروبات الکلی هم که بین ۲۵-۳۰ میلیارد روبل بود- به‌اندازه بودجه خدمات پزشکی- از بین رفت.

گورباچف اصلاحات «انضباط کارگری» را هم بر اصلاحات «تجدید ساختار تفکر مردم» افزود تا «تنبل‌ها» را بجنباند و شهروندان را به کار بیشتر وادارد. برای «موفقیت» این کارزار، بنگاه‌ها نشست‌هایی سه ساعته‌ برگزار می‌کردند تا کسانی را بابت ۱۰ دقیقه دیرکرد، محاکمه یا به دلیل سه ساعت غیبت، اخراج کنند. این کارزار هم بی‌نتیجه ماند و کنار گذاشته شد. چرا که مشکل نه در انضباط کاری بلکه در سازوکار سیستم اقتصادی بسته‌ای بود که گورباچف آن را به چالش نمی‌کشید.

گورباچف برای بازسازی نظام اقتصادی ورشکسته کمونیستی که همواره بر «کمیت» تاکید داشت اما چون این پاسخگوی نیازهای مصرف و صنعت نبود، کارزار «کیفیت» را هم راه انداخت و برای آن ۱۵۰ هزار کارمند جدید استخدام کرد. هر شرکت دولتی بخش ویژه‌ای برای کنترل کیفیت به وجود آورد و بدین ترتیب بر هزینه و دیوانسالاری افزوده شد و نتیجه‌ای نداد.

گورباچف در سال ۱۹۸۶، برای بازسازی اقتصادی پروسترویکا کارزار مبارزه با «درآمدهای نادرست» را به راه انداخت. چون او هم مانند استالین و خروشچف، هر درآمدی جز دستمزد دولتی را «نادرست» می‌دانست که می‌بایست از میان می‌رفت. اما کمتر کسی بود که در اقتصاد ناکارآمد شوروی، درآمد غیررسمی نداشته باشد. از همین رو، بسیاری از کارزار مبارزه با «درآمدهای نادرست» آسیب دیدند. باغچه میوه و سبزی در حیاط خلوت خانه‌ها ویران شد، بازارهای «غیرمجاز» بسته شدند و ترابری غیررسمی برچیده شد. گاهی جریمه اجاره یک اتاق مصادره کل خانه بود.

گورباچف برای مبارزه با «درآمدهای نادرست» ناشی از «احتکار، فساد، قاچاق، جعل، درآمدهای غیرحضوری»، تصمیم گرفت اسکناس‌های ۵۰ و ۱۰۰ روبلی را از گردش خرج کند. او سه روز به مردم فرصت داد اسکناس‌های خود را تحویل دهند و به‌شرط آنکه گزارش کنند از کجا آن‌ها را به دست آورده‌اند، پولی معادل آن دریافت کنند. این کار پس‌انداز هزاران نفر از مردم را از میان برد. بسیاری از مردم پول خود را پس‌انداز کرده بودند چون کالایی در بازار نبود که بخرند. همه پول‌هایی که گزارش روشنی برای آن‌ها نبود، ضبط شدند. این کارزار تلاشی آشکار برای از میان بردن «اقتصاد زیرزمینی» بود که تنها بازار واقعی و تنها سرچشمه تولید واقعی اتحاد جماهیر شوروی به شمار می‌رفت.

پروسترویکا خرید فروش میان شهروندان را به‌شرطی می‌پذیرفت که از پیش پروانه دولتی گرفته باشند. اما کارمندان حزب تنها در ازای رشوه گواهی می‌دادند و حتی پس از انفجار چرنوبیل، هم به‌شرط دریافت رشوه برای فروشندگان گواهی آلوده نبودن به تشعشع هسته‌ای صادر می‌کردند. رقم رشوه‌ها بالا بود؛ چون کارمندان رده‌ میانه و بالا از ترس جریمه و زندان، رشوه نقدی نمی‌گرفتند، بلکه با واسطه‌هایی مانند پلیس کار می‌کردند که هم برای خود و هم برای ارشدشان رشوه می‌گرفتند.

گورباچف نه‌تنها دادوستد را به داشتن مجوز دولتی وابسته کرد، بلکه بر کنترل قیمت‌ها نیز افزود. به عنوان مثال، بهای هر کیلو گوشت گاو می‌بایست چهار روبل بود. فروشندگان هم به همین بها می‌فروختند، اما همراه گوشت استخوان‌های بزرگ می‌گذاشتند تا وزن آن را به یک کیلو برسانند و چون فروشندگان گوشت خرگوش نمی‌توانستند لای گوشت هر کیلو سه روبل، استخوان بزرگ بگذارند، گوشت خرگوش خیلی زود کمیاب شد.

بدین ترتیب با سیاست دوگانه گورباچف که در پی اصلاحات در چارچوب نظام بسته کمونیستی بود، اقتصاد بخش خصوصی غیررسمی که از اقتصاد غیررسمی کارآمدتر بود و می‌توانست روزگار اقتصادی مردم را بهتر کند، برعکس عمل کرد. چون هر فروشنده‌ای مجبور بود هزینه رشوه زورکی را به بهای کالاهای خود بیفزاید. زیان‌های کارزار مبارزه با «درآمدهای نادرست» آنچنان سنگین بود که خود نظام کمونیستی پس از یک سال، آن را متوقف کرد.

مشکل بتوان پذیرفت که گورباچف تنها دچار توهم بود و می‌پنداشت که اقتصاد خودجوش بازاربنیان و کارآفرینی آزاد بخش خصوصی را می‌توان با مالکیت اشتراکی و برنامه‌ریزی دولتی آشتی داد. پس چرا اصرار داشت اصلاحاتش را گرایش به اقتصاد بازار معرفی کند؟

نخست برای اینکه دولت بوش و بانک جهانی را بفریبد و بتواند وام بگیرد و روبل را به ارز قوی تبدیل کند. دوم اینکه می‌خواست مردم و مبارزان خواهان اصلاحات بازار آزاد در کشورش را آرام کند. سومین دلیل گورباچف کوشش برای بی‌اعتبار کردن ایده اقتصاد بازاربنیان بود و اینکه بتواند هنگام پاسخگویی بابت شکست همه تقصیرها را به گردن اقتصاد بازاربنیانی بیندازد که مردم می‌خواستند.

اصلاحات سیاسی سترون در نظام بسته

اصلاحات سیاسی میخاییل گورباچف نیز به همان دلیل پیشین، یعنی کوشش برای آشتی دادن مفاهیم ناهمخوان آزادی از یکسو و قیم‌گری حکومت از سوی دیگر، بی‌نتیجه ماند و شکست خورد.

میخاییل گورباچف از همان آغاز زمامداری، برای رویارویی با گرفتارهای کلان و ورشکستگی نظام درون‌مرزی بر آن بود تا از هزینه تنش جنگ سرد و پشتیبانی از کشورهای برادر برون‌مرزی بکاهد. از همین رو، در دسامبر ۱۹۸۷ پیمان کاهش موشک‌های میان‌برد هسته‌ای را با رونالد ریگان امضا کرد و در سال ۱۹۸۸، گفت که ارتش سرخ دیگر همچون سال ۱۹۵۳ در آلمان شرقی، سال ۱۹۵۶ در مجارستان و سال ۱۹۶۸ در پراگ، در کار کشورهای برادر مداخله نخواهد کرد.

گورباچف در نوامبر ۱۹۸۹ اجازه داد دیوار برلین برچیده شود و آلمان شرقی و غربی متحد ‌شوند و در آوریل ۱۹۹۱، پیمان ورشو را از میان برد. میخاییل گورباچف ارتش شوروی را هم از افغانستان بیرون کشید و از پشتیبانی شوروی از رژیم منگیستو در اتیوپی و نیروهای کوبایی در آنگولا و کمک اقتصادی به کوبا کاست. برای کاستن از هزینه تنش‌های بین‌المللی، روابط با چین و اسرائیل را از سر گرفت، تهاجم عراق به کویت را محکوم کرد و بر ویتنامی‌ها برای خروج از کامبوج فشار آورد.

گورباچف در پی این همه، جایزه صلح نوبل را در سال ۱۹۹۰ دریافت کرد؛ اما در روابط خارجی با کشورهای وابسته اردوی سوسیالیسم پیشین، همچنان خواهان فرادستی روسیه بود. چنانکه هنوز هم برخی از شهروندان کشورهای حوزه دریای بالتیک شامل لتونی، استونی و لیتوانی، میخاییل گورباچف را در جریان کوشش خود برای استقلال در ژانویه ۱۹۹۱، «جنایتکار» می‌دانستند. هم‌اکنون نیز دولت اوکراین با وجود انتقادهای میخاییل گورباچف از ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری کنونی روسیه، پشتیبانی آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی از الحاق شبه‌جزیره کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ را از یاد نبرده است و از همین رو از سال ۲۰۱۶ دیگر به میخاییل گورباچف اجازه نداد وارد خاک این کشور شود.

در همان زمان که گورباچف از آوازه اصلاح‌طلبی در غرب بهره می‌برد، در خود روسیه اردوگاه‌ کار اجباری و زندان برای دگراندیشان را نگه می‌داشت. فضای باز سیاسی گورباچف تا دموکراسی فاصله بسیار داشت. این فاصله را نمی‌شد در فضای بسته کمونیستی پیمود و گورباچف خواهان گذار از نظام بسته کمونیستی نبود. به طور مثال، او از یک‌سو، گلاسنوست را برای آزادی اندیشه و گفت‌وگو تبلیغ می‌کرد و از سوی دیگر، انفجار رآکتور هسته‌ای چرنوبیل در آوریل ۱۹۸۶ را تا سه روز پنهان نگه می‌داشت تا ابر رادیواکتیو در روسیه و بلکه در سراسر اروپا، پخش شود.

گورباچف تغییر و فضای باز سیاسی را نوید می‌داد اما برای حفظ نظام کمونیست‌‌های تندرو، همچنان مسئولیت‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی در اختیار خود نگه داشت تا به خیالش، اگر با تندروها نجنگید و آن‌ها را به کار گرفت، آن‌ها هم آرام بمانند و به او و اصلاحاتش کاری نداشته باشند. هرچند شش نفر از هشت کمونیست‌ تندرویی که در ۱۹ اوت ۱۹۹۱ علیه او کودتا کردند را خود منصوب کرده بود.

این کودتا در ۲۱ اوت ۱۹۹۱، در پی کاردانی و ابتکار بوریس یلتسین، اصلاح‌طلبی که در اکتبر ۱۹۸۷ با گورباچف درگیر ‌شد و پولیتبورو را ترک کرد، شکست ‌خورد. گورباچف در نخستین کنفرانس خبری خود پس از کودتا، گفت: «من به سوسیالیسم باور دارم و تا آخر برای بازسازی حزب مبارزه خواهم کرد». او سه روز بعد، از رهبری حزب کمونیست و در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ از ریاست‌جمهوری استعفا ‌کرد. فردای آن روز، اتحاد جماهیر شوروی در ۷۴ سالگی خود ازهم پاشید و جمهوری‌های آن مستقل شدند.

میخاییل گورباچف دو دهه پایانی عمر خود را در حاشیه گذراند. برای بسیاری از مردم اتحاد جماهیر شوروی، گورباچف بیش از هرچیز کمونیست بود و اصلاحاتش بیش از آنکه در پی بهزیستی مردم باشد، برای حفظ رهبری حزب کمونیست شوروی و نظام سوسیالیستی بود.

او در سال ۱۹۹۶، نامزد ریاست‌جمهوری شد و کمتر از یک درصد رای به دست آورد. گویا روزگار مالی چندان خوبی هم نداشت؛ چنان‌که در سال ۱۹۹۷، مجبور شد در یک تبلیغ یک پیتزا بازی کند. بر پایه یک نظرسنجی که در فوریه ۲۰۱۷ منتشر شد، تنها هفت درصد از پاسخ‌دهندگان میخاییل گورباچف، آخرین رهبر شوروی، را تقدیر می‌کردند.

گفتار پایانی

گورباچف حدود شش سال، از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱، در قدرت و رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود. همچنان که گفته شد، او در این دوره در غرب محبوب و در روسیه نامحبوب بود. در غرب محبوب بود چون سیاستمداران تنش‌زدایی او را به مصلحت خود می‌دیدند و بیشتر روشنفکران چپ‌گرا «اصلاحات» او برای نوسازی سوسیالیسم را می‌ستودند.

اما در روسیه، بسیاری از مردمی که در سوسیالیسم زندگی کرده بودند، از میخاییل گورباچف برداشت دیگری داشتند. آن‌ها سوسیالیسم را مسئول مرگ، بند، نداری و دربه‌دری انسان‌های بی‌شمار می‌دانستند. وعده اصلاحات را نیز بارها شنیده بودند؛ اما آنچه دیده و فهمیده بودند، اصلاح‌ناپذیری چنین نظامی بود. آن‌ها نمی‌توانستند هوادار کسی باشند که پس از ۷۰ سال تجربه ناکام، بار دیگر اصلاح این نظام بسته اصلاح‌ناپذیر را وعده می‌داد.

گورباچف بین دگرگونی و حفظ نظام سرگردان بود و در پی اصلاحاتی بود که آزادی سیاسی و اقتصادی از یک‌سو و قیم‌گری و برنامه‌ریزی دولتی از سوی دیگر را آشتی دهد. این شدنی نبود و از همین رو، «پرسترویکا» (بازسازی) و «گلاسنوست» (بازگشایی) دستاورد درخوری برای مردم نداشتند.

گورباچف نه‌تنها شکست خورد، بلکه سرانجام تنها هم ماند. مقام‌های نظام شوروی او را نابکار و پیمان‌شکن می‌دانستند، در حالی که او از نظام نگسسته بود. آزادی‌خواهان نیز او را متوهم و ناپیگیر و حافظ نظام ورشکسته می‌دانستند؛ اما گورباچف نه حافظ نظام ازهم‌گسیخته سوسیالیستی شد و نه سازوکار اقتصاد بازاربنیان را ساخت.

حتی بوریس یلتسین هم که پس از گورباچف آمد، به اندازه کافی اصلاحات نکرد و روزگار اقتصادی روسیه بهتر نشد. چون اگرچه او از نظام شورایی گذر کرد، از اندیشه سوسیالیسم نگذشت و در این توهم ماند که اهمیت دادن به مالکیت خصوصی برای اصلاحات اقتصادی لازم نیست و قیمت‌ها در مالکیت اشتراکی نیز می‌توانند انعطاف‌پذیر باشند. حال آنکه تا میان متولیان بخش خصوصی در بازار آزاد رقابت نباشد، بهای هیچ کالایی نمی‌تواند واقعی و انعطاف‌پذیر باشد. دولت یلتسین همچون گورباچف در پی اصلاح ناممکن «سازوکار نظارت دولتی» رفت و فرصت دیگری را از میان برد.

اصلاحات ناکام میخائیل گورباچف و بوریس یلتسین می‌تواند برای اصلاح طالبان عضو نظام ولایی درس‌های بسیاری داشته باشد. همچنین برای کسانی که به آن‌ها امید بسته‌اند.

از: ایندیپندنت 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.