“رنگین کمان” ـ در سوگِ کیان پیرفلک

سه شنبه, 8ام آذر, 1401
اندازه قلم متن

مهران رفیعی

خبرنانمه گویا

رسیدی ز پویا به رنگین کمان
که آرش بگیرد دو چشمت نشان
چرا جان ستانی تو از کودکان؟
مگر بیم داری ز بالندگان؟
زنی بر سرِ مردم داغدار؟
کِشی پهلوانان ما را به دار؟
نگاهی بر آنان که کُشتی فِکن
درونت تو جامِ شرارت شِکن
تو که نای ایران به تیغت بُری
دگر نامِ میهن چرا می‌بَری؟
شُدی هم سخن با صفِ کرکسان
که ناکس سَراید به سودایِ نان
جنایت چو کردی تو در زاهدان
ز داغش بسوزد دلِ مردمان
ز ظلمی که کردی در آن آستان
نداری رفیقی تو در سیستان
فرستی بسیجی به دانش سرا
که آتش فروزد ز هر ماجرا
بیازردی استادِ میهن پرست
که سدِ جهالت ز بنیان شکست
نکوهیده باشی تو در کوی ِ یار
درختی که کِشتی نشسته به بار
به پیمانِ روسی دلت را مبند
که فردا ببینی ز پشتت گزند
چو هرگز نرفتی به راهِ کمال
حمایت نگردی به وقتِ جدال
بزودی برافتی ز تخت و توان
که ملت بکوبد به طبلِ گران


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.