رویدادهای طبیعی و جهان سیاست
گرمایش زمین بیش از همه برآوردها و تخمینها، سبب رویدادهای طبیعی مرگباری شده است که سالبهسال بیشتر و بیشتر میشود. آتشسوزیهایِ گسترده در جنگلها درگرمای هر سال بیشتر تابستانها، زلزلهها، سونامیها، توفانها و سیلهای ویرانگر در دیگر فصلهای سال، آینده سختی را در برابر چشمان جهانیان قرار داده است. وضع سیاسی جهان نیز با توجه به تجاوز روسیه به اوکراین و به درازا کشیدن این جنگ، جنگی که پوتین با خامخیالی آن را تنها یک تمرین نظامی کوتاه مدت بیان میکرد و اینک پس از گذشت یکسال و اندی و شکستهای سختی که از دلاوری و ایستادگی تا پای جان اوکراینیها خورده است، همجنان از کاربُرد واژه “جنگ” در باره آن پرهیز میکند، اثر فراوانی در جهان داشته و نیروی مالی/سیاسی فراوانی را به سویِ خود کشیده است. این جنگ چون دوران جنگِ سرد، غرب را این بار در برابر نه بلوکِ شرقی که از هم پاشید و بیشترین آن کشورها با آغوش باز به بلوک غرب پیوستهاند ولی در برابر آن بلوکِ دیگری که تشکیل شده و در آعاز نوشته از آن سخن رفت، قرار داده است؛ با افزودن دیگر کشورهایی چون کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه و… به آن که در حاشیه آن جا دارند.
نیروی جنبش مهسا (ژینا)یِ ایران
اکنون باید بیشتر درک کرد که جنبش مهسا (ژینا) امینی، قربانی وحشیگری حکومت اسلامی چه توان و نیرویی داشت که حتا تا مدتی خبرهایِ جنگ اوکراین را زیر پوشش خود گرفت و اینک در سراسر جهان نه تنها به عنوان سمبل مبارزه دختران و بانوانِ دلیر ایران در برابر حجابِ اجباری مورد تحسین قرار گرفته که خود به الگویی در برابر زورگویی اندیشه هایِ کور مذهبی/دینیی اسلامی و مردسالاری در جهان بدل شده است.
نیاز است اشاره شود که بخشی از آشفتگی سیاسی در جهان که اجازه میدهد پوتینی که دادگاهی بینالمللی حکم دستگیریاش را به عنوان جنایتکار جنگی و تجاوزگر صادر کرده است و او زیر پیگرد جهانی قرار گرفته است ولی همچنان در شورایِ امنیت سازمانِ ملل حق وتو داشته باشد و یا یک قاتل پیشانی سفید با عمامه سیاه بتواند به آسودگی به آمریکایی که او را جهان خوار نامیده و پرچماش را لگد کوب میکند سفر کرده و در مجمع عمومی سازمان نه تنها با بیشرمی در باره مردم ایران سراسر دروغ پردازی نماید که حتا در باره نابودیِ تبهکار قاسم سلیمانی زبان به تهدید تروریستی آمریکا بگشاید! همه این ناراستیها از سستی سازمان ملل است که به سازمان صدور اعلامیه، هشدارهای بیپشتوانه و سازمانِ دولتهای قدرتمند و بازیهای سیاسی آنان مبدل شده است. حکومت اسلامی ایران کدامیک از قانونهایِ سازمان ملل را که به عنوان یک عضو در اجرایِ آن تعهد دارد را انجام میدهد؟
مگر سازمان ملل متحد برای احترام به حقوق بشر، کاهش فقر، مبارزه با بیماری و حفاظت از محیط زیست کوشش نمیکند؟ مگر سازمان ملل کوششهای جهانی در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و تروریسم، از بین بردن خشونت علیه زنان و پاسداری از طبیعت و اکوسیستم را رهبری نمیکند؟ در کدام یک ازاین زمینهها حکومتِ اسلامی ایران به تعهداتش عمل میکند؟ چگونه سازمانِ ملل یک حکومت وحشیِ سرکوبگر، کودککش، گروگانگیر، تروریست در گستره جهان و شریک و کوشا در قاچاقِ جهانی که در بهترین حالت تنها نمایندگی ۱۰٪ مردم ایران را دارد در خود پذیرا است و آن را از سازمان ملل بیرون نمیاندازد؟
ما و بازهم چه باید کرد؟
اگر جرج اوروِل (۱) نویسنده رُمان بی همتایِ “۱۹۸۴” (۲) زنده بود، شاهد میشد که چگونه پیشبینیها و دادههایِ شگفتآور او در باره یک حکومت توتالیتر و تمامیتخواه، پس از شکست بلوک شرق چگونه در دهههایِ پایانی قرن بیستم و دهههایِ آغازین قرن بیستویکم در حکومت اسلامی ایران و قدرتیابی مشتی آخوند بیسواد و وامانده به اجرا گذاشته شده است.
ستمگری و فشار از هر سو به مردم ایران دیگر همه مرزها را زیر پا نهاده است. حکومت اسلامی با رهبری روانی و نیروهای تا دندان مسلح آشکارا کمر به نابودی مردم بسته است و رهبری که مردم هر روز بیزاری خود از او را بیان کرده و مرگ او و فرزند تبهکارش مجتبا را خواستار شده و توپ و تانک و نفربر حوالهاش کردهاند چون شخصیت ندارد که از شرم خودکشی کند، به روی مبارک نیاورده ولی در پیچش ازسوزودرد ناشی از تودهنیهای تاریخی مردم به خود به ویژه از سوی جوانان، بانوان و دختران دلیر ایران، تنها در آرزوی انتقام به هر شکل وحشیانهای، شب و روز را به سر میآورد و عطش انتقامگیری پابان ناپذیری از مردمی داردکه شعارهایشان در جنبش مهسا به زبانهایِ گوناگون در جهان ترجمه شد و او را به زباله مبدل کرد. رمان ۱۹۸۴ جرج اوروِل در بیان یک حکومت توتالیتر بر واژگونه سازی سه پایه اصلی و مهم پیشرفت هر جامعه استوار است که شاهکار او است. این واژگونهسازی همراه با کنترل شدید در شستشوی مغزی جامعه از قرار زیر است:
حنگ، صلح است
آزادی، بردگی است
ناآکاهی، توانایی است.
ابنک همین سه مورد را در ایران بسنجیم:
بیاد داریم شیاد نخستینِ حکومت، خمینی بارها گفت:
جنگ، نعمت است
آزادی، همآن ولنگاری، لاابالیگری غربی است، همآن بیحجابی و داخل شدن زن و مرد درهم است که ما اجازهاش را نمیدهیم.
ناآگاهی، پایه وجودی حکومت اسلامی است. خمینی دانشگاهها را مرکز فتنه خواند. دانایان و اهل پرسش و اندیشه یا باید در زندان باشند، یا بگریزند و بروند، یا در سکوت از دیدنِ ویرانیهایِ جامعه، هر روز شکنجه شوند. آدمهای هرچه بیمایهتر از رهبر باید رئیس حمهور، وزیر و وکیل شوند!
حکومت اینک به بهانه قانون حجاب، با رذالت آخوندی میخواهد همه جامعه را با زور و تهدیدِ زندان و جریمههای سنگینِ مالی به جاسوسی از یکدیگر وادار کند.
و اما چه بابد کرد؟
من نه توانایی و نه شایستگی پاسخ به چه باید کرد در ایران را ندارم چون دور از ایران بوده که تحمل یکروزش هم شکنجهآور است و دستکم در آزادی زندگی میکنم. ولی به یک مورد اشاره میکنم: شاید برای نخستین بار در ۴۴ سال گذشته، اینک که خشونت و بازداشت و فشار به مردم را به نهایت رساندهاند تا در سایه زور و ایجاد ترس، جامعه را مجبور به اجرایِ قانونِ ننگین حجاب و عفاف کنند، بار اصلی بر دوش ما ایرانیان بیرون از کشور است که با توجه به امکانهای گسترده بیرون از کشور، به مردم گرفتار و به گروگان گرفته شده ایران از هر راه ممکن یاری برسانیم و جامعه جهانی را زیر فشار قرار بدهیم که با این حکومت نه تنها تن به سازشهای پشتپرده ندهند که در راه پاسخگو کردن آن به شکلی جدی و نه تنها با صدور بیانیه و یا تحریمهایی که فشارش تنها بر گُرده مردم است و در برابر به منبع درآمد خِوبی برای دزدان در حکومت اسلامی تبدیل شده و شماری از آنان از آن میان خود رهبر و فرزندانش را میلیاردر کرده است. آیا هممیهنان در برون مرز میپذیرند و آمادگی دارند که به تحصن در برابر سازمانِ ملل در نیویورک و مقر کمیسیون حقوقی سازمان ملل در لاهه نِدِرلند بپردازیم و تا رسیدن به نتیجه پایداری کنیم؟ آماری در دست نیست ولی گویا تا ۸ میلیون ایرانی در برون مرز است. حتا بخش کوچکی از این نیرو دست به کار شود، خود نیروی بُزرگی را تشکیل میدهد. این شمار فراوان این امکان را نیز فراهم میکند که کسانی که فعلانه شرکت میکنند بتوانند پیدرپی جای خود را به دیگری داده تا از سستی، خستگی و بیماری شرکتکنندگان نیز جلوگیری شود.
امیدوارم هممیهنان چه از درونِ ایران و چه در بیرون از ایران هرگونه پیشنهاد دیگر را به میان آورند. تنها فراموش نکنیم که اینبار با گذشتهها فرق دارد و مردم درون ایران نباید به سادگی همچنان اسیرِ پنجههایِ خونینِ رهبر روانی و دزدان مافیایی وتبهکارِ پیرامون او باشند.
کوروش گلنام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱ـ George Orwell نام ساختگیِ نویسنده نامدار انگلیسی/هندی Eric Arthur Blair است. زاده ۲۶ ژوئن ۱۹۰۳، درگذشته در ۲۸ ژانویه ۱۹۵۰، سال پس از انتشار رمان مشهورش ۱۹۸۴.
۲ ـ این کتاب را جرج اوروِل در حالی در سه سال با زحمت نوشت که از بیماری سل رنج میبرد و ناشر حتا نپذیرفت دستیاری برای پیاده کردن دستنوشته رمان او برایش بفرستد. کتاب سال ۱۹۴۹ منتشر شد و او هفت ماه پس از آن در ۴۶ سالگی درگذشت. پیش بینیهایِ او در ابن رمان برای ۳۵ سال آینده بود که در میان شگقتی در بلوک شرق به حقیقت پیوسته بود. در پشت جلد برگردان این کتاب به سوئدی چنین آمده است:
“هرگز پیش از آن و از آن زمان تا به حال نیز رمانی نتوانسته این چنین انسانیت را به لرزه درآورده و زیر تاثیر خود قرار دهد.”
از: گویا