میراث بر بادرفته فرهنگی

نزدیک به نه سال پیش زمانی که دولت ناکارآزموده محمود احمدی نژاد با برنامه های هیجان زده خود شروع به ایجاد تغییرات اساسی در کلیه ساختارهای کشور می کرد، پیش بینی روزهای تلخ و ناگواری که بر فرهنگ و میراث فرهنگی ایران رقم زد چندان دور از انتظار نمی نمود.

شاید از دولتی که با سر دادن شعارهای گرم و مردم فریب می خواست مدیریت را به جهانیان بیاموزد کمتر از این توقع نمی رفت که بنیان های تاریخی این سرزمین کهن را به لرزه در آورد و پشیمانی، تحقیر، و سرخوردگی ملی و جهانی را همسفر ایرانیان، این ملت همیشه “دلشاد و خجسته” نماید.

زمانی که دولت احمدی نژاد با حمایت کامل رهبری بر سر کار آمد، نخست برای دست گرمی چنان ضربه شصتی به کشاورزان نشان داد که به بهانه شیوع بیماری وبا در کشور میلیاردها دلار تولیدات کشاورزی را نابود کرد و سبزی کاری را به زانو در آورد، اما گامهای بعدی که دولت نهم و دهم برای نابود کردن ایران برداشتند، چنان جانکاه بود که هرگز نمی توان از زیر بار آسیب های ملی و تاریخی آن قد راست کرد. از اخراج و بازنشسته کردن استادان دانشگاه ها و مراکز فنی تحقیقاتی گرفته تا دست اندازی به حساب ذخیره ارزی ،اراضی ملی و صنعت نفت.

در این میان آنچه در نظام جمهوری اسلامی بر میراث فرهنگی ایران رفته و اصولا طرز تلقی خاصی که دولتمردان اسلامی از مقوله آثار باستانی دارند، بیشتر با دید گنج یابی یا دلالی عتیقه برابری می کند. مسلما مردمانی که به تجربه و با تبعیت از مراجع دینی خود بارها آثار تمدن ها و دوره های تاریخی پیش از خود را به بهانه های واهی ویران کرده اند، درکی بیش از رهبر فرزانه خود در این باب ندارند که آثار به جای مانده از هزاره های دور این مرز و بوم را تنها ننگی می دادند که از طاغوت بر جای مانده است.

در سالهای سلطنت قاجار ، آنچه را از دوران شکوه این سرزمین در زیر لایه های خاک محفوظ مانده بود به نام گنج، یا مستشاران غربی به کشورهای خود میبردند یا ایرانیان به آنها می فروختند. با سر کار آمدن خاندان پهلوی، تلاش زیادی برای حفظ کنجینه ها و آثار تاریخی در کشور صورت گرفت که ثمره آن تقریبا همه موزه ها ، فرهنگسرا ها و بنا هایی است که هنوز با همه سوء مدیریت ها در گوشه و کنار کشورپابرجا هستند.

masjed

پس از”انقلاب با شکوه” سال ۵۷ از همان ابتدا با مشاهده دیدگاه رهبران انقلاب نسبت به آثار تاریخی که شاید اولین آن فرو انداختن مجسمه ها از فراز میدانها و سپس خراب کردن آرامگاه ها بود، می شد انتظار حمله صادق خلخالی به تخت جمشید برای تخریب “آثار ظلم و جور طاغوت” را داشت. شاید اگر ریشه های این مردم با گذشته پیوند نخورده بود و بارها با زنجیره های انسانی از دست اندازی ها جلوگیری نمی کردند،اکنون اثری از تاریخ ایران بر جای نمی ماند.

به هر تقدیر تا هشت سال پیش بسیاری از دستاوردهای فرهنگی، هنری و تاریخی سلسله پهلوی علیرغم دست اندازی های بسیاری از نورچشمی های نظام پا برجا بود، اما آنچه محمود با میراث ایران باستان کرد، یادآور تلخی آتش اسکندر است.

سیاست دولت که در راستای کاهش جمعیت تهران صورت گرفت، صرفا بهانه ای بود برای سرقت سرمایه انبوه میراث فرهنگی و تلاشی در راستای هویت زدایی از نسلهای آینده ایران. تلاشی هماهنگ و همه جانبه که با حذف و تحریف تاریخ در کتابهای مدرسه آغاز و با انحلال اداره مرکزی سازمان میراث فرهنگی و انتفال اسناد و مدارک آن به شیراز و اصفهان به اوج خود رسید.

در این میان آثار و اسناد ارزشمندی را که بر خلاف استانداردهای حمل و نقل به روش فله ای بار کامیون شدند و بسیاری از آن در راه بر اثر تصادف از میان رفت و یا هرگز به مقصد نرسید. البته مقدار زیادی از گل سر سبد این گنجینه های تاریخی مسیر دیگری طی نموده سر از کلکسیونهای خارجی در آوردند.

اما همه بحث بر سر همان مقداری است که بی هیچ هماهنگی قبلی به شیراز و اصفهان رسید و اگر آن روزها سری به اداره های کوچک و محدود سازمان میراث فرهنگی در این دو شهر می زدید کارمندان شوکه و عصبی را می دیدید که در میان انبوه اسناد رسیده از تهران به دنبال سوزن در انبار کاه می گشتند و با همکاران تهرانی خود که به زور اخراج از تهران تبعید شده بودند و هنوز جا و مکانی حتی برای کار و زندگی نداشتند به جر و بحث مشغول بودند. اسنادی که حتی برای مدتها در حیاط این اداره ها آفتاب و باران می خورد و میراث فرهنگی شیراز به دلیل کمبود جا آنها را در انبارهای نمور اجاره ای در سطح شهر تلنبار کرده بود. ماجرا به اینجا پایان نیافت و با انتفال دوباره بخش عمده ای از اسناد به تخت جمشید همه را در بدترین شرایط انبار کردند. سال گذشته با بازگشایی سازمان میراث فرهنگی در تهران، این اسناد گرانبها که هویت و تاریخ ایران و ایرانی را در خود جای داده است همچون گذشته به دست جاده ها سپرده شد.

برای مدتها کارشناسان وراهنمایان میراث فرهنگی کشور دلسوزانه از ناپدید شدن آثار و از بین رفتن آنها در اثر بی انضباطی این سازمان که “عزیزکردگان نظام ولایی” همواره بر آن مدیریت داشتند، شکایت میکردند و همواره با پاسخهایی نظیر”برای مرمت فرستاده شده ،”خیر اشتباه میکنید چنین اثری وجود ندارد”، ” اگر راست می گویید عکس آن را بیاورید” از سر وا می شدند و یا در صورت پافشاری با اخراج، عدم تمدید پروانه فعالیت و حتی احضار، بازجویی و تعهد کتبی در حراست این سازمان مواجه می گردیدند.

اکنون پس از سالها هرج ومرج در سازمان های گوناگون دولتی، بر سر کار آورده شده که به نظر میرسد، تنها شانس جمهوری اسلامی و همچنین ایران برای پیش گیری از بسیاری رویدادهای بد و ناگوار در آینده ای نه چندان دور باشد البته اگر”دلسوزان نظام” و “خواص بی زاویه” بگذارند. در این میان کارکنان دلسوز و میهن دوست میراث فرهنگی با همه ظلمها، سخت گیریها و سو مدیریت هایی که در این هشت سال بر آنها گذشت، با جان و دل از این میراث اجدادیمان پاسداری کردند و راه دست اندازیهای بیشتر سود جویان را محدودتر کردند.

این بناها و آثار کهن، این کتابها و اسناد پر بها که هر یک با رنج و سختی از گزند حوادث تاریخی از چنگال مهاجمان و متجاوزان حفظ گردیده، تا امروز با این وضع به ما رسیده، هویت ایران و میراث پدرانمان است. ما ایرانیان چه به گذشتگان خویش ببالیم، چه از آنها بنالیم، حفظ و انتقال میراث و یادگار آنها به نسلهای آینده وظیفه ماست و هر گونه کوتاهی به بهای از دست رفتن تاریخ و حقوق آیندگانمان تمام می شود.

مرکز تحقیقات و مطالعات ایران – لندن

(CRSIR)
از: مرکز دموکراسی برای ایران

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل