ایران وایر
صبح روز ۱۶ اسفند ۱۳۵۷، روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات» خبری را منتشر کردند که زنان بسیاری را فردای آن روز (هشتم مارچ ۱۹۷۹) به خیابانها کشاند. این تظاهرات گسترده که آغازگر گفتمان فمینیستی در ادبیات پس از انقلاب شد و «قیام شش روزه زنان» در اسفند نام گرفت، در واکنش به سخنرانی «روحالله خمینی» در مدرسه «فیضیه» قم اتفاق افتاد.
***
آیتالله خمینی که تا پیش از تحقق انقلاب ۱۳۵۷، آشکارا حرفی از اجباری شدن حجاب به میان نیاورده بود، در سخنان روز ۱۵ اسفند خطاب به طلاب امور دینی گفت: «زنهاى اسلامى عروسک نیستند. زنهاى اسلامى باید با حجاب بیرون بیایند، نه این که خودشان را بزک کنند… زنها مىتوانند در کارهاى اجتماعى شرکت کنند ولى با حجاب اسلامى.» (اطلاعات، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۷)
او در نخستین هفتههای پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، درباره ضرورت حجاب شرعی در وزارتخانهها و ادارات اسلامی نیز گفته بود: «آنطورى که براى من نقل مىکنند [وزارتخانهها]، باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. در وزارتخانه اسلامى نباید معصیت بشود! در وزارتخانه اسلامى نباید زنها لخت بیایند… مانعى ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعى باشند؛ در حفظ جهاتِ شرعى باشند.» (کیهان، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۵۷)
به دنبال چنین سخنانی در نیمه اول اسفند، روز پنجشنبه ۱۷ اسفند، برابر با هشتم مارچ ۱۹۷۹، یعنی «روز جهانی زن»، زنان ایرانی در مخالفت با حجاب اجباری در خیابانها تجمع کردند و با سردادن شعارهایی از قبیل «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم»، به تصمیماتی، از جمله برکناری زنان از قضاوت، احتمال لغو «قانون حمایت از خانواده» و دستور برای حجاب اسلامی در سطوح مختلف جامعه اعلام اعتراض کردند. این تظاهرات از تهران آغاز شد و ظرف چند روز دیگر شهرها، از جمله تبریز و گیلانغرب را نیز در برگرفت.
در این تظاهرات که تا پنج روز پس از روز جهانی زن ادامه یافت، زنان کارمند در وزارتخانهها و نهادهای دولتی، وکلا و حقوقدانان، بسیاری از دانشجویان و دانشآموزان، اساتید و معلمان زن و عدهای از مردان به پشتیبانی زنان و حقوق آنها حضور فعال داشتند و مصرانه حق برخورداری از پوشش اختیاری، حقوق و قوانین استخدامی مساوی با مردان، عدم تبعیض جنسیتی و آزادیهای اساسی (آزادی قلم، بیان، اندیشه، شغل و آزادی اجتماعی) را خواستار شدند.
اما موافقان با حجاب اجباری و افراد موسوم به «حزباللهی» نیز به مخالفت با زنان معترض برخاستند. این موضوع موجب درگیری میان موافقان و مخالفان حجاب، فحاشی و زدوخورد و دخالت چماقداران شد. اعتراضات و مبارزات زنان شش روز پیاپی ادامه داشت و هر روز بر شدت آن میافزود.
عاقبت آیتالله محمود طالقانی با گفتن جمله «در حجاب اجبار نیست» و همچنین «مهدی بازرگان» با اشاره به عبارت «لااکراه فیالدین»، به میانجیگری پرداختند و تا فوت طالقانی در شهریور ۱۳۵۸، با وجود درگیری لفظی و توهین به مخالفان حجاب، از شدت روند اجباری شدن حجاب اندکی کاسته شد. با این حال، بدون تصویب هیچ قانونی، سر کردن روسری یا مقنعه و پوشیدن مانتوی بلند و ساده و جوراب ضخیم اول برای زنان شاغل در ادارات و بعد در همه سطوح برای زنان اجباری شد. سرانجام، در سال ۱۳۶۲ «قانون مجازات اسلامی» در مجلس تنظیم و طبق ماده ۱۰۲ «قانون تعزیرات»، برای عدم رعایت حجاب اسلامی، مجازات (تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق) در نظر گرفته شد.
هنگامه گلستان و قیام زنان به روایت تصویر
غیر از گزارشهای تصویری خبرنگاران خارجی، تنها گواه تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری در اسفند ۱۳۵۷ به روایت تصویر، عکسهای هنگامه گلستان هستند. او (با نام خانوادگی «جلالی»، همسر مرحوم «کاوه گلستان») تنها مستندنگاری است که در آن روزها از زوایای مختلفِ این رویداد تاریخی، عکسهایی را ثبت کرده و چهرههای معترض و خشمگین، غمگین، مضطرب و مصمم زنان از طبقات مختلف جامعه را گاه با کودکی در بغل و گاه با چادری بر سر اما همچنان معترض به حجاب اجباری ماندگار کرده است.
بیشتر عکسهای این مجموعه تا سال ۱۳۹۳ و برگزاری نمایشگاه «هنگامه گلستان: شاهد ۱۹۷۹» در گالری «شو روم» لندن، دیده نشده بودند. وحدت و یکپارچگی زنان، تلاش آنها در روشن کردن یکدیگر و مجاب کردن مخالفان، از پای ننشستن و مبارزه و اعتراض پیوسته در هر فریم این عکسها به خوبی مشهودند.
در یکی از عکسها، زنی که بعدها در مطبوعات به «ژاندارک تهران» معروف شد، در خیابان «مشتاق» در اطراف «دانشگاه تهران» در حال جدال و بحث با یک روحانی شیعه طرفدار اجباری شدن حجاب دیده میشود.
او در عکسی دیگر، بر روی سقف یک مینیبوس در حال شعار دادن در کنار یک روحانی نشان داده شده که گفته میشود از طرف دفتر آیتالله طالقانی برای آرام کردن مردم به میان تظاهرکنندگان آمده است.
این زن، «ملیحه نیکجومند»، بازیگر تئاتر و سینما با نام هنری «شیده رحمانی» است که سالها پیش در مصاحبهای چنین گفت: «آن روز، دقیقاً یادم نمیآید کِی بود اما میدانم که تظاهرات، نزدیک دانشگاه تهران برپا شد. ما در خیابان مشتاق زندگی میکردیم و نزدیک دانشگاه تهران بودیم. از چند روز قبلش اراذل و اوباش ریخته بودند در خیابانها و شعار یا روسری، یا توسری سر میدادند و پونز توی پیشانی دختران جوان میکوبیدند. هنوز حجاب قانونی و اجباری نشده بود اما درگیری بود میان زنان و چماقداران…»
ملیحه نیکجومند بعد از انقلاب هم در فیلمها و سریالهایی بازی کرد و حجاب بر سر داشت اما همواره تاکید میکرد که اگر از حق انتخاب برخوردار بود، قطعا چنین نمیکرد.
پریوش خواجهنوری، هما ناطق، مهشید امیرشاهی و سیمین دانشور
نگرانی زنان از حقوق و جایگاه خود در حکومت جدید موجب شد تا در سومین روز تظاهرات، یعنی شنبه ۱۹ اسفند، به کاخ دادگستری و پس از آن به ساختمان نخستوزیری بروند.
به نقل از شاهدان، در طبقه آخر ساختمان دادگستری ماموران کمیته تفنگ به دست صف کشیده و رو به جمعیت معترض ایستاده بودند. در این روز، زنی محجبه به نام «مادر سپهری» که سه پسر چریک فدایی او به دست «ساواک» کشته شده بودند، پس از ورود به صحن دادگستری، چادر و روسری را از سر بر داشت و زنان یکباره شعار «حجاب اجباری، کفن آزادی» و «در بهار آزادی، جای حق زن خالی» سر دادند.
علیرغم حضور هزاران زن معترض در برابر وزارت دادگستری و ساختمان کاخ، شخص وزیر از پذیرفتن نمایندگان زنان معترض، ملاقات با آنها و گوش دادن به خواستههایشان خودداری کرد. پس زنان چارهای نداشتند جز آن که قطعنامهها و بیانیههایشان را در همان محل بخوانند.
«پریوش خواجهنوری»، عضو «کانون وکلای ایران» قطعنامه زنان دادگستری را مبنی بر درخواست حذف تبعیض جنسیتی، ایجاد قانون برابر و ایجاد امنیت قانونی برای زنان پشت میکروفن خواند و از دولت خواست «قانون حمایت از خانواده» را ابقا و نقایص آن را برطرف کند. (از کتاب «خیزش زنان» در اسفند۱۳۵۷ به کوشش «مهناز متین» و «ناصر مهاجر»)
پس از خوانده شدن قطعنامه زنان دادگستری، «هما ناطق»، مدرس رشته تاریخ دانشگاه تهران بیانیه «انجمن ملی زنان دانشگاهی» را خواند که در آن تبعیض جنسیتی محکوم و بر حق انتخاب پوشش تاکید شده بود. این در حالی بود که حمله به زنان معترض و تهدید آنها تا جلوی دادگستری و پشت تریبون هم ادامه داشت.
هما ناطق آن روز را در مصاحبه با «بنیاد مطالعات ایران» چنین توصیف میکند: «توی دادگستری، پاسداران ریختند تو و گفتند که صدایت اینجا در بیاید، خفهات میکنیم، برای این که اینجا زندان است! بعد هم گفتند شما همه فاحشه هستید و پدرتان را در میآوریم… من اصلاً اینقدر هول شده بودم [که] وقتی داشتم اعلامیه را میخواندم از طرف زنان دانشگاه، پایم میلرزید.»
«مهشید امیرشاهی»، نویسنده، مترجم و روزنامهنگار نیز آن روز در میان تظاهرکنندگان بود. او در کتاب «در حضر»، از آن روز چنین یاد میکند: «مردها دورتر از جمع زنان و در حاشیه ایستادهاند. بیشتر ریشو و تفنگ به دوشند. بیشتر یا به کینه به ما نگاه میکنند یا به تمسخر. قطعنامهای که از طرف زنان حقوقدان تهیه شده است، توسط یکی از وکلای زن قرائت میشود و جمعیت به سوی کاخ نخستوزیری به راه میافتد… در جلوی کاخ نخستوزیری، بازرگان را یک نظر میبینم ولی او کسی را نمیبیند. برای آن که چشمش به نامحرم نیفتد، دستش را سپر صورت میکند و با قدمهایی تند از مقابل ما میگذرد… در راه بازگشت، فحش سبیل است-دشنامهای رکیک چالهمیدانی. یا روسری، یا توسری مهربانترین توهینی است که میشنویم… گزارش تلویزیونی از اجتماع زنان در جلوی کاخ دادگستری و محل نخستوزیری از حمله مرد هاری که بطری شکسته به دست داشت. مفسران تلویزیونی معتقدند زنانی که امروز دست به تظاهرات زدند، یا بدکاره و معلومالحالند و یا مزدور کارخانجات لوازم آرایش امریکا! و این حرفها را با چه تبختری میزنند و با چه اطمینانی عرضه میکنند…» (در حضر، ص۱۴۳)
مهشید امیرشاهی تنها کسی از میان روشنفکران بود که از دولت «شاپور بختیار» حمایت میکرد و با روی کار آمدن روحالله خمینی مخالف بود. او پس از انقلاب ۱۳۵۷، ایران را ترک کرد و در فرانسه به فعالیتهایش ادامه داد.
«سیمین دانشور»، نویسنده و مترجم نیز در یاداشتی که ۱۹ اسفند ۱۳۵۷ در روزنامه کیهان منتشر شد، حجاب را به طور ضمنی محکوم کرد و پرداختن به سر و وضع زنان را به زمانی پس از آبادی ایران و برقراری اقتصاد، کشاورزی، عدل و آزادی و تامین خوراک و امنیت مردم موکول شدنی دانست.
فروکش کردن تظاهرات به امید فرصتی دیگر
صبح روز ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، روزنامه اطلاعات به نقل از آیتالله طالقانی در صفحه اول نوشت: «در مورد حجاب، اجبار در کار نیست….»
طالقانی همچنین از قول روحالله خمینی گفته بود: «از زنان خواهش میکنیم با لباس ساده، با وقار [باشند]، روسری هم روی سرشان بیندازند، به جایی بر نمیخورد.»
این وعدهها اما زنان معترض را آرام نکردند و آنها در روزهای بعد همچنان به تظاهرات ادامه دادند و هر بار با سرکوب بیشتری مواجه شدند.
روز ۲۱ اسفند، زنان و مردان معترض از کارکنان شرکت نفت، هواپیمایی ملی ایران (هما)، وزارت خارجه و سازمان برنامه و بودجه تا هواداران چریکهای فدایی خلق و شماری از چپهای انقلابی در دانشگاه تهران گردهم آمدند. «جمعیت زنان ایران»، «کمیته دفاع از حقوق زنان» و تشکلهای دیگری از زنان نیز در «دانشگاه صنعتی» به تظاهرات و سر دادن شعارهایی از جمله «مساله حجاب نیست، توطئه امریکاست» پرداختند. برخی همچنان از مخالفت با حجاب اجباری گفتند و برخی با تشریح اهداف، بر نقش واقعی زنان در به ثمر رسیدن انقلاب، قانون اساسی جدید و نقش زنان در حکومت آینده تاکید میکردند. بعضی از حقوقدانان و زنان احزاب سیاسی چپ اما با ادامه تظاهرات موافق نبودند و عدهای دیگر بر این باور بودند که انگیزه تظاهرات باید درونی باشد و اصولا نیازی به برنامهریزی از سوی فعالان چپ نیست.
سرانجام کمیته دفاع از حقوق زن در بیانیهای اعلام کرد که به دلیل مخاطرهآمیز شدن بیش از حد تظاهرات، تا زمان برخورداری از ایمنی و سازماندهی بهتر، بهتر است تظاهرات را متوقف کرد.
دامنه اعتراضات در دیگر شهرها
تظاهرات زنان تهران در آخرین روز خود، یعنی ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ با حمله ماموران کمیته، ضدانقلابی خواندن زنان موافق بیحجابی و دستگیری تظاهرکنندگان در دانشگاه، میدان آزادی و محوطه رادیو و تلویزیون به پایان رسید. اعتراضات اما در شهرهای تبریز، رشت، آمل، شیراز، اصفهان، اهواز، مسجد سلیمان، سنندج، آبادان و اندیمشک ادامه یافتند.
این مخالفتها در خارج از ایران نیز ادامه داشتند. طرفداران «کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی» در آلمان با اعلام مخالفت خود با سرکوب تظاهرکنندگان در مبارزه با حجاب اجباری، به اعتراض، تحصن و اقداماتی از جمله حمله به سفارت ایران در بُن دست زدند.
همدلیها در خارج از کشور
در ایام اعتراضات زنان ایران، تجمعهایی از سوی دیگر زنان جهان در حمایت از آنها در پاریس، نیویورک، واشنگتن، رم، میلان، مادرید، بارسلون، مونترال و ونکوور برگزار شد. همچنین بیش از ۱۰۰ فمینیست اروپایی و امریکایی «کمیته بینالمللی حق زنان» را به ریاست «سیمون دو بووار» تشکیل دادند و در همدلی با اعتراضات زنان ایران، ۱۹ خبرنگار زن از رسانههای معتبر اروپا و مصر را در تاریخ ۲۸ اسفند۱۳۵۷ روانه ایران کردند تا در بازگشت، مستندات و مشاهداتشان را در رسانههای بینالمللی منتشر کنند.
پیش از آن نیز «کِیت میلت»، نویسنده و تئوریسین امریکایی و از اعضای «جنبش رهاییبخش زنان» به دعوت «کمیته موقت تدارکات روز جهانی زن» به ایران سفر کرده بود که همزمانی سفرش با تظاهرات روز جهانی زن (۱۷ اسفند۱۳۵۷) موجب شد فعالان زن در امریکا و اروپا به حمایت از مبارزات زنان ایران بپردازند و چهار عضو گروه فرانسوی «زنان در جنبش»(MLF) به ایران سفر کنند. مشاهدات این افراد به تهیه فیلم مستند ارزشمند «سال صفر» (۱۹۷۹) انجامیدند و دریافتهای کیت میلر در قالب کتابی با عنوان «رفتن به ایران» (۱۹۸۱) منتشر شدند.
روند اجباری شدن حجاب
با وجود قولهایی، از جمله وعده حقوق و مزایای مشابه مردان که از سوی «داریوش فروهر»، وزیر وقت کار و امور اجتماعی به زنان داده شد، آنها به حجاب اجباری تن ندادند و مخالفتها همچنان ادامه داشتند. پس از به رسمیت شناخته شدن نظام جمهوری اسلامی در همهپرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، جامعه با تحریک احساسات مذهبی، چهره دیگری به خود گرفت. روحالله خمینی در پیامی، روز هشت مارچ را به عنوان روز زن بیاعتبار اعلام کرد و زادروز دختر پیامبر اسلام را روز زن نام نهاد. هر اعتراض آزادیخواهانهای، اعم از مطالبه پوشش اختیاری، منتفی یا با عناوینی از جمله «توطئه امپریالیسم» یا «توطئه ضدانقلاب» سرکوب میشد و مخالفانِ جدی، سرکوب و اعدام میشدند و یا ایران را ترک میکردند.
عاقبت، «شورای انقلاب» در ۱۶ تیر ۱۳۵۹ طرحی را تصویب و ابلاغ کرد که به موجب آن، خانمها بدون پوشش اسلامی حق ورود به ادارات را نداشتند.
«زهرا رهنورد» در مصاحبهای مورخ ششم مرداد ۱۳۵۹ ادعا کرده بود که پیش از آغاز حجاب اجباری، در تلویزیون ملی نظریات خود را راجع به پوشش اسلامی توضیح داده و چندی بعد طرحی را برای اجبار حداقلی از پوشش به شورای انقلاب ارایه کرده و ابراز هر گونه خشونت در مورد حجاب را مردود دانسته بود. (روزنامه اطلاعات، ششم مرداد ۱۳۵۹، ص۱۳)
روند اجباری شدن حجاب تا سال ۱۳۶۰ به همین منوال ادامه داشت و اماکن عمومی به دستور دادگاه مبارزه با منکرات از پذیرفتن زنان بدون ظواهر اسلامی (حجاب، شامل مانتو و شلوار یا جوراب ضخیم اسلامی و روسری و خودداری از آرایش) منع شده بودند.
در سال ۱۳۶۲، نخستین قانون در خصوص پوشش زنان در قالب ماده ۱۰۲ قانون تعزیرات به تصویب رسید که بعدها به صورت تبصرهای به ماده ۱۴۱ قانون مجازات اسلامی (مصوب ۱۳۷۵) الحاق شد.
در این سالها اما با وجود دستگیریها و جریمهها، زنان از پای ننشستند و مبارزه با حجاب اجباری ادامه داشت.
هما دارابی
یکی از حوادث تلخ روزهای پایانی سال ۱۳۷۲، اعتراض نمادین «هما دارابی» به حجاب بود که در یکی از خیابانهای نزدیک میدان «تجریش» به خودسوزی اقدام کرد. او کنشگر سیاسی و اجتماعی از دوران پهلوی بود که در ۲۰ سالگی به عضویت «حزب ملت ایران» (به رهبری داریوش فروهر) درآمده و سپس برای تحصیل در رشته روانپزشکی و گذراندن دوره تخصص بیماریهای کودکان، به امریکا رفته و برای خدمت به هموطنانش به ایران بازگشته بود.
با سختگیری در پوشش زنان، هما داربی ابتدا از کار در دانشگاه محروم و در سال تحصیلی ۱۳۷۰-۱۳۶۹ ممنوعالتدریس شد. او به دنبال افسردگی شدید، بارها دست به خودکشی زد و نجات داده شد تا آن که سرانجام این کنشگر حوزه زنان و کودکان در دوم اسفند ۱۳۷۲، در اعتراضی نمادین، خود را به آتش کشید و بامداد سوم اسفند بر اثر شدت سوختگی جان سپرد.
اعتراض به حجاب، اعتراض به نظام
مشعل اعتراض زنان به حجاب اجباری طی این سالها هرگز خاموش نشد و به مبارزه «دختران خیابان انقلاب» و سپس «جنبش مهسا» پیوند خورد؛ قیامی که همدلی و حمایت زنان و مردان سیاستمدار، هنرمند، ورزشکار، شخصیتها، احزاب و نهادهای مختلف در سطح جهان را به دنبال داشت و به اعتراض علیه حکومت تمامیتخواه جمهوری اسلامی تبدیل شد.