آیا لقمه خالص سازی در گلوی خامنهای گیر کرده است؟ و اینکه چرا آب و نان اصلاح طلبان در گروایفانقش در هم شکستن دوقطبی جامعه است. مهندسی انتخابات از طریق دو طرح پلن آ و بی.
گاهی وقوع یک حادثه ناگهانی و غیرمترقبه با ایرادضربه به ضعیت میتواند بحران ها و گسستهای جاری در زیرپوست آن را به صحنه بیاورد و اذهان عمومی و ناظران و تحلیلگران را به سمت ویژگی وضعیت و شکنندگی و پی آمدهای آن و فرصت و تهدیدهای موجود در آن جلب کند. مرگ ناگهانی رئیسی، کسی که خامنهای او را همچون رئیس جمهور «تراز» و بیزاویه و مطیع و پرکار برکشیده بود، با خلأ ولوموقتا بالفعلی مواجه شد که به معنی گسستی در حکمرانی اقتدارگرایانه و آمرانه محسوب میشود. از آنجا که هرخلأی اگر بهسرعت پرنشود در شرایط وجودانواع بحرانها، که حکومت اسلامی را در محاصره خود قرارداده است، توسط عوامل» غیرخودی» پرخواهد شد. ا زهمین رو رهبرنظام از همان وهله نخست به سرعت روی صحنه آمد که بگوید که اولا اتقاقمهمی نیفتاده است و این واقعه هیچ خللی در مسیر اقتدارنظام ایجادنکرده و نمیکند و ثانیا با اتلاق عنوان «شهید گونه» و سپس شهیداصیل از او هم چون قاسم سلیمانی یک قدیس و الگو برای منصب ریاست جمهوری بسازد و برهمین بستر کدهای رئیس جمهورجانشین را با واژگانی چون پرکار و داشتن اعتقاد به انقلاب اسلامی و بهعمق مقاومت راهبردی درمنطقه توصیف کند. او حتی برآن شد که از بسیج «حماسی» حامیان و ادعای بدرقه چندمیلیون و «قاسم وار» به دوپینگ سیاسی کند و در همین رابطه از برگزاری انتخابات حماسی به عنوان مکمل آن بدرقه حماسی فرصتی بیافریند تا دشمنان و مخالفان نتوانند از وضعیت بوجودآمده سوء استفاده کنند. با این وجود نحوه چینش کاندیداهای عبورکرده از «دباغخانه شورای نگهبان»، و از جمله یک نامزدموردتأییداصلاح طلبان نشانداد که بغرنج پرکردن خلآ بهان سادگیهاهم نبوده است. بطوری که در صحنه انتخاباتی «یک روزنه» ولو کوچک برای «روزنه گشایان» منظور شده است. بنظر میرسد که با حضور یکی از کاندیداهای موردنظر اصلاح طلبان، با وضعیت و غیرمترقبهای مواجه شده باشیم. با پدیدهای چون ۵+۱ مرکب از ۵ گزینه «خودی» و یک گزینه «غیرخودی» که بهنوعی بیانگر گسستی یا حتی تبصرهای در مسیرخالص سازی باشیم. باین ترتیب ظاهرا یک «غیرخودی» توانستهاست از تورشورای نگهبان عبور کند و حالآن که کارگزارانی کارکشته و سر بفرمان هم چون لاریجانی که قصد «ارتفاع گرفتن» داشت و جهانگیری که خود را رابط بین رهبری و اصلاح طلبان فرض میکرد ذبح شدند و متحیر و نالان از این ظلم بزرگ!. گوئیکه با نوعی از مهندسی انتخابات مواجه شده باشیم که اندکی با مهندسی انتخابات سال ۱۴۰۰ و دیگر انتخابات متفاوت باشد. البته بحث و گفتگو و چالش پیرامون اهداف و یا ابعاد وچشمانداز آن داغ و محل منازعه است.
در پی گشوده شدن چنین روزنهای، به مصداق از تو یک اشارت از ما به سردویدن، طیفهای گوناگون جماعت به حاشیه رانده شده از ساختارقدرت، سر از پا نشناخته به سرعت مشغول با برپاکردن ستادهای انتخاباتی و بهرهگیری از این «روزنه» را به مقدمترین وظیفه خود تبدیل کنند. در حقیقت بکارگیری سلاح تحریم انتخاباتیعلیه کلیت سیستم توسط شهروندان در آخرین موردی که دوماه پیش صورت گرفت و در تهران رکوردتاریخی ۹۳ درصدی برجای گذاشت که به معنی زدن مهرباطله بر پیشانی رژیم بود. دامنه دوقطبی جامعه و حاکمیت به اندازهای ژرف شده که حتی اصلاح طلبان و شخص خاتمی هم ترجیح دادند که ناپرهیزی کرده و برای یک بارهم شده در نمایش انتخاباتی حاکمیت شرکت نکنند. اما هم او و حامیانش در همین فاصله دوماهه با دریافت زیگنالی و لو کم رمق از طرف مقابل و بی توجه به نقشی که برای آنها درمهندسی انتخابات در نظرگرفته شده بود و اهداف حاکمیت یک معلق کامل زده و با تقلیل نقش خود در شکل و شمایل «تحریم شکنان» واردکنشگری سیاسی و انتخاباتی شدند. این واقعیت دارد، که بخاطرچسبندگیشان به سیستم، حضورسیاسی و سرمایه اجتماعی آنها آنها در گرو تحریم شکنی و بهاصطلاح خود فعال کردن آراء خاموش و خاکستری است. چنانکه فیالمثل عباس عبدی از سینهچاکان پرنفس همین جماعت، میگوید ما باید این یخ عدم شرکت را آب کنیم و بساط بیکفایتی و دروغگوئی در کشور را بر چینیم!. باینسان، در واقع حاکمیت درهمان گام اول به یکی از هدفهای اصلی خود یعنی کوک کردن این حضرات برای درهم شکستن دوقطبی موجود و صلابت تحریم کمرشکن جامعه نائل میآید. اما جالب است که چنین چرخش گیج کننده بدون حتی یک ارزیابی مسنجم و سنجیده از وضعیت، همراه با گیج سری کامل و صرفا بهشکل فوران یک میل سرکوب شده حضور در سیستم همراه بوده است. یک نمونه از این نوع گیج سری را میتوان مثلا در رویکرداحمدزید آبادی یکی از تحلیلگران نزدیک به همین طیف نسبت به چرخش اوضاع داخلی دید وقتی میگوید: باید کشف کنیم که علت پذیرش پزشکیان توسط حاکمیت چیست؟. اگر که برای رونق انتخابات صورت گرفته باشد آینده خوبی نخواهد داشت ولی اگر برای پذیرش تغییراتی باشد مثبت است. چنان که پیداست او در درک از انگیزه رژیم و تبیین آن آچمزشده است. عباسعبدی یکی از همین کنشگران مرزی و قلمبدست، بدون ارائه یک تحلیل بسنده و قابل تأمل از وضعیت، بهشکل پیشفرض درهمان لحظه دریافت خبر عبور پزشکیان از دباغخانه شورای نگهبان، سر از پا نشناخته و با فوران ناخودآگاه نهفتهاش بهگونه مضحکی از همان لحظه نخست و قبل از هرگونه پیمایش و نظر سنجی، پیشاپیش پیروزی ۶۰ درصدی پزشکیان در دوراول را پیشگوئی کرد!. او فقط آرزوی سرکوب شده خود را بروز میدهد، بدون آنکه حتی یک لحظه باین بیاندیشد که با فرض محقق شدنآن خوب، حالاچه؟ و اینکه نقشه رژیم چه بوده و تجربههای گذشته و نقش دولت موسوم به پنهان در فلج کردن دولتهای زاویه دار و… چهمیشوند. اما او مدعی برچیدن بساط دروغ و دولتبیکفایت هم میشود!. و بر همین همین پیشگوئی قاطع، فراخوان مشارکت وسیع داده و انرژی خو را تماما مصروف آن میکند. البته بر او حرجی نیست، که گفتهاند اگر در دیده مجنون نشینی، بهغیر از خوبی لیلینبینی!. گوئی که حاکمیت پس از این همه سالهای سرکوب برهنه و بیرحمانه و اعمال خشونت علیه زنان و جوانان و فعالین و کارگران و معلمان و دانشجویان وعموم شهروندان…. و نیز حذف یک بهیک رقبا از ساختارقدرت، عابد و زاهد شده و هوس تفویض سهمی از قدرت به رقبای محذوف بهسرش زده است. علویتبار از نظریه پردازان همین جماعت میگوید هر تغییری ولو جزئی در یک سیستم متعارض و پویا، میتواند بازتولیدبخشهای دیگر نظام را دچار اختلال کند و فرصتی برای تقویت «جمهوری» فراهم سازد که نباید فرصت را از دست داد!. معلوم است که او هم پیشاپیش بههمان سمت هک شده در ناخودآگاهش غش کرده و چشمانش را به چندین دهه تجربه بسته است. بگذریم از این که اتلاق پسوند جمهوری به نظام ولایت فقیه و سودای تقویت آن از همان ابتدا یک امرموهوم، ناسازه، تن پوش و نامی بیمسما بوده است.
در چنین شرایطی درک از مقام تحولات لحظه و تبیین واقعی از جوانب گوناگون و پیچیده تحولات و رویدادها و از آنچه در زیرپوست آنها جاری است، برای اجنتاب از افتادن به دامچالههای مکررا تجربه شده واجداهمیت است. در حقیقت جانمایه اصلی رویکرد روزنه گشایان درهم شکستن صفوف گسترده تحریم کمرشکن مردم و بازسای سرمایه اجتماعی متلاشی شده خود و سودای کسب مجدد آن «شکوه» از دسترفته است. چنان که بهعنوان مثال تیتراول روزنامه اعتماد پس از اعلام اسامی نامزدهای انتخاباتی توسط شورای نگهبان در راه بودن «دوم خردداددوم» بود!. در حقیقت حاکمیت با انداختن طعمهای، آنها را برای شکستن «قهرمردم از نظام» که البته چنین تحریم فراجناحی را با هدف گرفتن کلیت سیستم نمیتوان به قهر و آشتی مردم ربط و تقلیل داد. سودای رژیم هم در چنین وانفسائی بهبودی در بحران مشروعیت ببادرفته، آن در شرایط انباشت بحرانها از طریق احضار و بسیج این حضرات و انداختن آنها بجان مردم مردم و جوانان و زنان برای شکستن «قهر» آنها با نظام است. نیازی به گفتن ندارد که همین حاکمیت بنا برطینت خود، پس از سپری شدن تاریخ مصرف، آنها را دوباره بههمان کنج حرمان وعزلت گذشته بازخواهد گرداند.
نگاهی به مجموعه اظهارات و نوشتههای جماعت تحریم شکن نشان میدهد که مهمترین گزاره و استدلال چوبین آنها برای توجیه شرکت در این حقه بازی سیاسی و بازارمکاره و حقه بازی، این ادعاست که گویا نتیجه خروجی قهر از صندوق و به طریق اولی اعتراضات خیابانی ونافرمانی اجتماعی حاصلش همین وضعیت وخامت آمیز کنونی است که به تقویت سلطه اقلیت حاکم و تاخت و تاز آنها و مصائب موجود منجر شده است. همین استدلال در بیانیههای «راهگشایی کنیم» روزنهگشایان هم آمده است. اما درنگی بر همین گزاره و استدلال مشعشع نشان دهنده پای جوبین آن است: اولا اگر وضعیت امروز را از دیروز و پیوستارتاریخی خود نگسلیم و دچار آلزایمر سیاسی (فراموش کاری) نشویم، جکومت اسلامی همواره از همان بدو تولد خود از طریق طواف و بازی با صندوق و مهندسی آن و معادل کردن معنای واقعی انتخاب و ملزومات آن با صندوق، وضعیت موجود را رقم زده است. بهوساطت همان «صندوق» و با جلب مشارکت آنها از یک سو و به موازات آن حدف و تصیفهاشان هرموقع که تاریخ مصرفشان تمام شده و وموی دماغشان شده باشند از سوی دیگر. و ثانیا مهمترین عاملی که رژیم را وادارکرده است که مانور نیم بندکنونی را انجام دهد، و عقل از حضرات برباید، از قضا همان تحریم گسترده و کمرشکنی است که جامعه و کنشگران آن در بستریک مقاومت چندوجهی و با عبور از کلیت نظام به آن شکل دادهاند، که رژیم وادارساخته است که با توسل به یک «نرمش تاکتیکی» نه فقط با انداختن همین طعمه کوچک این حضرت را را از پزعدم مشارکت به مشارکت فعال بکشاند، بلکهآنها را با سماجت و دریدگیخاصی بهجان تحریم کنندگان بیاندازد، تا بلکه از این طریق بتواند اندکی خون به پیکرنهیف و مشروعیت بهبادرفتهاش تزریق کند. در واقع اگر همین تحریم گسترده و فشارانبوه بحرانها موجب این نرمش تاکتیکی شده و از ِقبل آن ناچار شده تا بفکر گرم کردن تنورانتخابات با احضاراین حضرات بیفتد، آنها در پاسخ بهآن در واقع با تلاش خود برای درهم شکستن صفوف تحریم نشسته برسرشاخ و بن میبرند. چنین است محتوای واقعی کنشگری سیاسی آنان. آنها به مثابه بخشی از پیکره نظام اسلامی و پیوندهای عمیق وجودی خود با آن، قادر به درک این حقیقت نیستند که حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه (ارتجاعی ترین روایت از مذهب) و هسته سخت قدرت مرتبط با آن، سوای تنپوشهای کاذبی چون جمهوری و غیره، از همان بدوتولد به مثابه یک موجود و سیستمی نابهنگام و درون بود و فاقد قدرت تعامل و سوخت و ساز با جهان پیرامون خود پا به عرصه حیات سیاسی معاصر نهاد که برای بقاء خود تنها میتوانست از طریق ستیز با «دشمن خارجی» از یکسو و بازنمائی جامعه از طریق بازتابانیدن آن در در دون خود و در قالب جناحها، همراه با تصفیه مداوم و یک به یک آنها میتوانست حیات ولو نهایتا میرنده خودر خود را حفظ کند و در حقیقت به تعویق بیاندازد. برای سیستمی بسته و دارای هویتی درون بود آمیزش با محیط و یا میدان دادن به اصلاحات و غیره معنائی جز تن دادن به فراینداستحاله و مرگ و نابودی خویش نیست. بهمین دلیل بحران آفرینی و زیست با بحران بخشی جدانشدنی از سرشت حاکمیت بوده است که هیچگاه اصلاح پذیر نیستند مگر از طریق تولید پادقدرت موازی در بیرون از سیستم و شکل گیری یک قطب مستقل و فراگیر که مقاومت و نقش آفرینی آن اینک فرایند خالص سازی را دچار بحران کرده است که در سطوربعدی به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
مقام دباغخانه!
در حکومت ولایت فقیه، دباغخانه مکان نصب «گیوتین» برای ذبح کاندیداهای زاویه دار و عبورنامزدهای اصلی و شاخص و در کنارتعدادی نامزدههای پوششی و درجه دوم برای آذین بندی ویترین رقابت و داغ کردن معرکه بسودیک یا دو کاندیداصلی است. چنان که در این دوره از میان حدود بیش از ۸۰ کارگزاراسبق و سابق و کنونی بهجز۶ نفر بقیه ذبح شدند که به خاطرخودفرمان و غیرپاسخگوبودن شورای نگهبان منجر به نارضایتی واعتراض هم شده است. در اصل نهادشورای نگهبان از بارزترین مصادیق استبدادمطلقه و بازتابدهنده ماهیت قانون گریزآن است که در ذات خویش به هیچ قانونی پای بند نیست. این نهادمصداق عینی ولایت مطلقه در کنترل انتخابات است که مطابق آن در هرشرایطی مصلحت بقاء نظام مقدم برهمه ملاحظات دیگراست. چنانکه بگفته بنیان گذارنظام، حفظ مصلحت نظام حتی مقدم بر فروع دین چون نماز و روزه و حج است. برهمین اساس است که جنتی ۹۸ ساله که با ویلچر جابجا میشود پس از گذشت چندین دهه بدلیل داشتن رانت اعتمادخامنهای و القاء ثبات سیستم در این حوزه، هنوز هم ولو به شکل نمادین سرمنصبی گیوتین شورای نگهبان را با خود یدک میکشد. در همین جا لازم است قبل از پرداختن به جبنههای دیگری از مهندسی انتخابات، بهوجه دیگری از عملکرد و قلع و قمع شورای نگهبان یعنی مواجهه با زنان و حذف کامل داوطلبان زن در دورههای مختلف از جمله در همین دوره داشتهباشیم. در اصل در ایران تحت سیطره ولایت مطلقه فقیه نیمی از جامعه، اساسا از حق انتخاب شدن به مثابه رئیس جمهور محروم هستند و دهها سال است که حول واژه رجال سیاسی به عنوان معیارگزینش مانور میدهند. این نیمه جامعه بهاضافه جوامع گوناگون غیرشیعی که آنها نیز رسما از حق نامزدشدن برای کسب مقام ریاست جمهوری محرومند، بیانگروجودیک آپارتاید سیاسی گسترده مبتنی بر جنسیت و عقیده و مذهب است که مجموعا اکثریت بزرگی از جامعه را تشکیل میدهند که از دست یابی به پست (و البته برخی پستهای مهم دیگر) مهم محرومند (البته در مورد شیعیان هم مشروط به داشتن اعتقادبه نظام و التزام به ولایت فقیه هستند). و بههمین دلیل هم در ادبیات سیاسیشان همواره و بدون شرم از شاخص «رجال سیاسی» و «مردان پاستور» سخن میگویند. گرچه قاطبه زنان با علم به وجودهمین دیواربلندآپارتاید، عموما حتی زحمت اسم نویسی در آزمون شرکت در مصداق «رجل سیاسی» بودن را بهخود نمیدهند. تنها بهخاطر همین یک دلیل هم باشد، انتخابات در این نظام نکبت و تبعیض از همان اوان پیدایش نام بیمسمائی بوده است که همین اصلاحطلبان حکومتی چندین دهه با فریب مردم آنها را به امید آب به سوی سراب بردهاند.
نرمش تاکتیکی در چینش ۵+۱
آرایش ۵+۱ رژیم در وهله نخست از وجوددو پلن آ و بی حکایت دارد. پلن آ، طرح اصلی است که شامل طیفی از اصول گرایان وفادار به نظام فقاهتی و رهبری از پایداریها (مدعیان اصولگرائی خالص)، نواصول گرایان و اصولگرایان سنتی هستند. این که رژیم حاضرشده است هرسه این گرایشها را در «رقابت انتخاباتی» و وزن کشی آن مشارکت دهد در جای خود به معنی در نظرگرفتن نوعی ملاحظه در فرایندیکدست سازی است. روشن است که هدف هسته مرکزی قدرت از این نوع مهندسی انتخاباتی در شرایط کنونی، در وهله نخست بیرون کشیدن یکی از اصول گرایان باصطلاح اصلح (نظرکرده سیستم) بسته به نتیجه وزن کشی و توان قدرت اجماع سازی آن است. گرچه خط راهنما و ترجیح کلی کسی است که بیش از همه ادامه دهنده دولت رئیسی باشد، اما بنظر میرسد در شرایط حاضر با توجه به غافلگیری ناشی از سقوط و وضعیت انباشت بحرانها، کسی نامزدنهائی این جریان گردد که واجدهردو شرط فوق باشد تا بتواند بیشترین بسیج پایه و نیز لایههای موسوم بهخاکستری را هم داشته باشد. چنین شخصی «اصلح»، اگر درکشاکش رقابتها نسوزد، احتمالا قالیباف باشد به شرط آنکه بتواند آراءاش در نظرسنجیها نسبت به بقیه رقبا بالا تر باشد. از سوی دیگر رژیم با وقوف به مجموعهای از بحرانهای متراکم و متزاید با از دست دادن رئیس جمهور «معیار»، که افتخار میکرد برخلاف دولتهای قبلی زاویه دار با رهبری، کاراین دولت اجراء کردن فرمایشات رهبر است، ناگزیرشده است با به میان آوردن پلن بی برای خروج از گردابهای هائل و نفس گیر دست به ریسک «نرمش تاکتیکی» محتاطانهای بزند. تا با ایجادیک فضای دوقطبی بین کاندید کاندیداصلی طرج آ و تککاندید طرح بی از اردوی حریف، بجای رقابت درونی اصولگرایان مشارکت پایههای اجتماعی خود را حول یک رقیب غیرخودی فعال سازد و هم با همین هدف کنارکشیدن و غلبیرکردن خودیها بسود یک نفراصلی را تسهیل کند. هدف آن است که از رهگذر این دو طرح مکمل از تداوم سیرنزولی و پرشتاب افت مشارکت در چندسال اخیر که بهنقطههای خطرخیزی نزدیک میشود جلوگیری کند. بخصوص که این بار در رقابت ریاست جمهوری از انگیزه مشارکت افزائی ناشی از انتخابات شوراهای اسلامی شهرو روستا بهرهمند نیست. با اینهمه گرچه خامنهای و معاون سیاسی سپاه از مشارکت به عنوان اولویت اول سخن میگویندُ اما نباید گمان کرد که رژیم خواهان داغ کردن بیش از حدتنورانتخابات است. افزایش آراء در محدوهای و تاحدی مفیداست که هم حدنصابهای سه سال اخیر را پشت سربگذارد و کم و بیش بهحدود۵۰ برسد و هم مانع رأی آوری رقیب پلن بی گردد. خلاصه آنکه داغی تنور چنان باشد که نتواند پلن آ را بسوزاند. رژیم به این افزایش آرا برای تقویت اعتمادبه نفس حامیانش و دادن پز انتخابات رقابتی و اینکه مسیر راهبردخالص سازی مسدود نشود و نیز تاب آوری در برابرفشارهای جهانی و منطقهای نیازدارد. کل ریتم و چگونگی پیشبرد انتخابات و از جمله مناظرهها هم براساس چنین رویکردی تنظیم شده است. حاکمیت حتی حاضرنشده است در حین برگزاری انتخابات اندکی از فشار بر پدال سرکوب بکاهد. چنانکه بر فشار و بگیر وبهبندها اعم از زنان بخاطر پوشش و فعالان و کنشگران و رصدشبکههای اجتماعی حتی افزودهاست. تنها صدها نفر بهدلیل آن در شبکههای مجازی شوخی و مزاحی با رئیسی «قدیس» کردهاند و چیزکی نوشته یا گفتهاند، دستگیر یا تهدید بهبازداشت شدهاند. با این همه در جامعه تحت سرکوب سنگین و حرکتهای زیرپوستی و با گرایشهای گوناگون بخصوص در مورد بخشهای بینابینی و خاکستری نمیتوان با قطعیت صحبت کرد و حدنصاب قطعی تعیین کرد. برای اصلاح طلبان نرخ مشارکت ۵۵ تا ۶۰ درصد نقطه ابتیممی است که شانس پیروزی نامزدآنها وجوددارد و بهمین دلیل برای آنها بالا بردن حدنصاب مشارکت، مساله مرگ و زندگی است.
بهسوی «دومخرداد» تازه یا بازگشتی کمیک؟
آیا آنگونه که برخی روزنامههای وابسته به این جریان تیتر زدهاند و آب از لبولوچههایشان راه افتاده است، «دوم خرداددومی» در کاراست یا آنکه بنا به یک ضربالمثل از دور بوی کباب میآید و از نزدیک بوی داغ کردن خر؟!.
حتی اگر بفرض بازگشتی هم در کارباشد، بازگشتی خواهد بود کاریکاتورگونه، کم رمق و مهم تر ازآن با محتوائی واپسگرایانهتر، که در تطابق با کنشگری مرزی در باریکه بین اصلاح طلبی و اصولگرایی، که در آن هرگونه تعینی رنگ میبازد و در تناظر با انحاط کلی نظام. آنها به صحنه فراخوانده شدهاند تا به عنوان خادمین و تحریمشکنان «یخ قهرمردم» را بشکنند و در خدمت دوپینگ سیاسی خامنهای بحران زده قراربگیرند. سه گزینه این جریان مدعی اصلاح طلبی برای انتخابات فیالواقع همگی عاریتی و بدلی بودند که تعلق خاطرخاصی به این جریان نداشتند. برعکس این قاطبه اصلاح طلبان و مشخصا دومخردادیها هستند که با رقیق کردن خود به کنشگری مرزی با حاکمیت متوسل شدهاند. اگر در نظر بگیریم که مثلا اسحاق جهانگیری ۸ سال معاون اول روحانی بوده است که بیشترین خشم عمومی جامعه و آسیب به اصلاح طلبان درهمین دوره واردشد و یا مسعودپزشکیان که خود را بهعنوان اصول گرای اصلاح طلب و فراجناحی که رهبری را قبول دارد توصیف میکند، آنگاه معلوم میشود که این جبهه اصلاح طلبان وابسته به خاتمی هست که با بازی در بساط راست ترین گرایشات طیف خود و مصادره تاکتیک «روزنه گشایان» وارد این بازی شدهاند. بههواکردن این گونهحبابهای سیاسی پس از خیزش زن زندگی آزادی بی سابقه نیست ولی این بار نه در صفوف «اپوزیسیون» بلکه در بسترپوزیسیون و با رخصت حاکمیت رخمیدهد که جملگی این حبابها در مقابله با خیزش زن زندگی آزادی صورت میگیرند. چنانکه نامزداین جریان در همان اولین گفتگوی نیم ساعته خود با صدا و سیما با تکرار الزام به پیشبرداهداف و برنامههای موردتأییدرهبرنظام تمام و یا در دانشگاه تهران تمام تلاشش آن بود که نشان دهد قصدهیچ گونه ایجاد تنش با رهبری نظام و مراکز اصلی قدرت و قصدعبور از محدوده اختیارات محدود مقام رئیسجمهور ندارد و حتی در گفتگوهای خود با ارجاع مکرر و کراهت آور به نهجالبلاغه و متون مذهبی، گوی سبقت را از دیگرکاندیدهای خالصگرایان برباید که از قضا سعی میکنند در این مناظرات چندان با رنگ و بوی مذهبی همیشگی خود ظاهر نشوند. گرچه هم او بتدریج زیرفشارانتقادها و جوسیاسی جامعه و بههدف رأیآوری و به میدن کشیدن آراء خاموش ناگزیرشده است تا رویکردآشتیجویانه و نرم خود را مقداری تغییرداده و با رویکردهای انتقادی درهم آمیزد.
با اینهمه، از هم اکنون ماشین تخریب علیه او بکارافتاده است و برخی رسانههای جناح راست و متعلق به سپاه به او تاختهاند و یا مداح معروف حامی جبهه پایداری و پاجوشها او را بهدلیل سیاهی نامیدن طرح نور دیوانه خطاب کرده است. یا چنان که امام جمعه شیراز، عبور پزشکیان از مذبح شورای نگهبان را به مثابه ورود یک قطعه عایق (نارسانا) در جریان انتقال الکتریسته اتلاق کرده است که نمیتواند نورامامت و ولایت و امام عصر را به مردم برساند!
اما نباید فراموش کرد که گزینش او توسط شورای نگهبان پس از اعلام حمایت جبهه اصلاح طلبان و همراه با حذف کسانی چون لاریجانیها صورت گرفته است که نشان میدهد گزینش وی، که سابقه ردشدگی درگذشته را هم دارد، هدفمند بوده و بیانگررویکردخاصی در مقطع کنونی است. میتوان گفت حتی اگر نتوانند کاندید «اصلح» پلن آ یعنی یکی از اصول گرایان را از جعبه مارگیری خود بیرون بکشند، اما تاحدی که به حاکمیت و نقشه و توان او برمی گردد، همزمان با منظورکردن پلن بی، بهعنوان شرط لازم برای گرمکردن تنورانتخاباتی، اما مطمئن شدهاند که خواهند توانست او را مدیریت کرده و در صورت مزاحمت و موی دماغشدن هم براحتی خواهند توانست او را فلج کرده و از حیزانتفاع ساقط کنند.
با کنشگری در مرز اصلاح طلبی و اصولگرائی، میتوان گفت که هوا چنان گرگ و میش است که معلوم نیست که کاندید برگزیده شده ولو با انگ اصلاحطلبی، اسب تروای کدام جریان بوده و یا بهاسب تروای کدام جریان تبدیل بشود: اسب تروای حاکمان برای شبیخون زدن به اردوی حریف و پراکندن صفوف جامعه تحریم کنندگان. با برعکس توهم شبیخون اصلاح طلبان به درون حاکمیتی که گمان میرود در وضعیت استیصال قرارگرفتهاست. البته این فرضیه هم میتواند مطرح باشد که حاکمان با باورکردن و جدی گرفتن رجزخوانیها و تبلیغات گسترده خود پیرامون تشییع «حماسی» رئیسی و بسیچ میلیونی، آنهم پس از یک تحریم حماسی ۹۳درصدی در تهران، دستخوش اعتمادبه نفس کاذبی شده باشند و برآن اساس تن به «نرمش تاکتیکی» داده باشند، با این تصورهمانطور که خامنهای برزبان آورد، که آن «حماسه» را میتوان به «حماسه» انتخاباتی و مکمل تبدیل کرد.
بحران در رویکردخالص سازی و محدودههای آن
بحران کنونی و مربوط به انتخابات از پارادوکس نهفته در خالص سازی و فعال شدن جوانب متضادآن نشأت میگیرد. هسته مرکزی و غیرانتخابی حاکمیت (به مثابه یک سیستم درون بودخودبنیاد و نا توان از تعامل با جهان پیرامونی) برای حفظ خود و اجتناب از خطراستحاله، بهسیاست خالص سازی متوسل شده است که به معنی حذف تدریجی و یک به یک رقبای مؤتلف و جریانهای باصطلاح زاویه دار در طی مسیری طولانی و پر پیچ و خم بوده است. این هسته غیرانتخابی و خودبنیاد ناگزیر بوده است از یک سو برای جلوگیری از شکل گیری یک قطب مستقل از خود با بازنمائی جامعه در خود از آن جلوگیری کند. یعنی به فرایندی تنبدهد که موجب گسترش شکافها و تنشهای درونی آن میشده است. و از سوی دیگر با سنگاندازی و تصفیه برون افکنی پیوسته مؤتلقان، خلوص و عزم صفوف خود را ولو بهبهای کوچک تر و باریک ترشدن مداوم پیکره خود، یکدست و قابل حکومت کردن بکند. اما حکمرانی با چنین شیوهای شمشیردو دمی است که دَم دوم آن در حکم خود زنی و خودانتحاری است، که همین روند در تداوم خود اکنون با دیوارهای بن بست و خطوط قرمزآن مواجه شده است که تقلیل پایگاه اجتماعی به اقلیتی کوچک و شکننده و انتخاباتی که در آن پیوسته مهرابطال برپیشانی رژیم حک میشود و خطر درهم پاشیدن و شکندگی در برابربحرانهای داخلی و منطقهای و جهانی از پیآمدهای آن است. از همین رو سرنوشت محتوم چنین حکمرانی، کم کردن مداوم وزن و بی رمقترشدن و کم تابی ناشی از این خودزنی است که بیم آن میرود که چه بسا در مواجهه با یکی از طوفانهای پیشارو نتواند تعادل خود را حفظ کند. بنظر میرسد که با مرگ رئیسی احساس چنین خطری بیش از پیش خود را نمایان کرده باشد و آژیر خطرناشی از این نوع یکدست سازی پرشتاب و حرکت مستقیم وبی وقفه با این دست فرمان بهصدا در آمده باشد. با این همه رژیم، تاز مانی که نیرو و مقی و نفسی دارد از هدف خالص سازی دست نشسته و نخواهد شست و حتی باید گفت که هدف از این نوع» نرمشتاکتیکی» اعاده توان پیشبردآن است. چرا که سرشت و بقاء آن به مثابه یک سیستم درون بود و خودبنیاد و تأسیس یک نظام الهی جهانی که وظیفه امحاء اسرائیل در منطقه (دوپینگ سیاسی با مساله فلسطین درمنطقه و جهان و به عنوان حلقهای از گسترش تمدن اسلامی) رسالت احیاء امت اسلامی و آماده سازی جهان برای ظهورامام عصر را برعهده دارد که تحقآن منوط به تداپوم همین پویه خالص و خودزنی است تازمانی که علی ماند و حوضش. سوای گزینه اصلی سرنگونی که در انتظاراوست، طبیعی است که او حتی تا آنجا که در توان دارد تن به استحالههم ندهد. اما تراژدی او قبل از «فتحقله» هم چون سرنوشت سیزیف، آن است که توان همین خالصسازی خود را نیز از دست میدهد. اما این به آن معنی نیست که در کوتاه مدت و در فواصل و در میانه حرکت، نتوان مانور نداد و از کاهش سرعت وشتاب آن برای نفس تازه کردن استفاده نکرد. در راستای این هدف که «گام دوم» خطوط آن را ترسیم کرده است میتوان گاهی هم مکث کرد و حرکت را کندتر کرد و کمکی سوختگیری کرد و حرکت به مقصد را بعضا بهشکل سینوسی طی کرد. ازهمین رو به فرمان غریزه صیانت نفس هم شده، حاکمان ناگزیرند در میانههای پر پیچ و خم این گذار بغرنج و پردست انداز دست یابی به سراب دولت یکدست در ایستگاههای واسط توقفی موقت کند و خونی بهپیکرنهیف خود پمپاژکنند. و اکنون یکی از همان لحظههای وقفه و نفس تازه کردن است که خامنهای و اتاق فکراو برآن شدهاند که اندکی تجدیدقواکرده و عزم خویش را برای پیمودن مسیری که خامنهای از آن با سه راهبرددولت اسلامی و انقلابی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نام میبرد جزمکند. یا آنکه جنبش مقاومت و نافرمانیهای اجتماعی اکثریت بزرگ مردم ایران با تداوم و پیگرفتن سه راهبرد تحریم گسترده کلیت سیستم، گسترش دامنه اعتصابات و اعتراضات مطالباتی تا به سرمنزل اعتصاب سراسری، و خیزشهای خیابانی و دست آوردهای تاکنونی آنها، خواهند توانست تهدیدات رژیم و نرمش تاکتیکی و اغواگرانه آن را شکست داده و آن را به فرصتی برای ورودبه فازجدیدی از مبارزه سرنوشتسازخود تبدیل کنند؟
تقی روزبه
از: گویا