
۱۴تیر در حسینیه «امامخمینی»، «محمود کریمی»، از مداحان نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی، به درخواست مستقیم «سیدعلی خامنهای» قطعهای با مضمون «ای ایران» را اجرا کرد؛ سرودی ملیگرایانه که سالها در حاشیه نگاه رسمی قرار داشت و در این مراسم نیز با تحریف اجرا شد. این رخداد، آنهم پس از غیبت نسبتا طولانی خامنهای در پی حمله اسراییل، از سوی بسیاری بهعنوان چرخش تاکتیکی نظام به سوی نمادهای ملیگرایانه برای بازسازی انسجام تعبیر شد؛ نوعی پناه گرفتن موقت در دامن ایرانگرایی، در لحظهای بحرانی.
از آغاز انقلاب تاکنون، جمهوری اسلامی میان دوگانه «ملت» و «امت» همواره در نوسان بوده است. هنگامی که تهدیدهای داخلی یا خارجی افزایش مییابد، ایدئولوژی رسمی بهجای امتگرایی فراملی، به گفتمان ملیگرایانه پناه میبرد تا انسجام درونی را بازسازی کند. جنگ ۱۲روزه اخیر با اسراییل نیز چنین کارکردی یافت.
روایتسازی اقتدار ملی از یک حضور معمولی: «ای ایران» و بازگشت رهبر
در زبان بسیاری از سیاستمداران و رسانههای ایرانی، حضور خامنهای در شب عاشورا بهقدری بزرگنمایی شد که گویی رخدادی استثنایی و بیسابقه در تاریخ کشور رخداده است. حالآنکه رهبر جمهوری اسلامی در کشور خود و در خانه خود در یک مراسمی که هرساله برگزار میشود شرکت کرده بود.
برای بزرگنمایی این رویداد همه روزنامههای کشور در ۱۵ تیر با تصویر خامنهای چاپ شدند. روزنامه «کیهان» این حضور را به «طلوع خورشید» تشبیه کرد و در توصیفی حماسی، خامنهای را «علمدار جبهه حسینی و رهبر آزادگان جهان» خواند که «جبهه یزیدی عالم» را بهزانو درآورد.
روزنامه «آگاه» تیتر اول خود را «ای ایران بخوان» انتخاب کرد و با اشاره به درخواست رهبر جمهوری اسلامی از کریمی، آن را نشانهای از پیوند دوباره دین و میهن دانست؛ لحظهای که در آن عزاداری مذهبی با ملیگرایی ایرانی درآمیخت. روزنامه «جوان» که پیشتر بارها در مورد اولویت امت بر ملت نوشته بود، این بار با تیتر «قهرمان ایران عاشورایی» بر اهمیت خوانده شدن «ای ایران» تأکید کرد.
روزنامه «وطن امروز» نیز صفحه اول خود را به شش یادداشت در تحلیل این حضور اختصاص داد. نویسندگان این روزنامه اتفاقنظر داشتند که در آن شب، پیوندی دوباره میان رهبری، مردم و وطن برقرار شد؛ لحظهای که حافظه تاریخی ایران را باروح مقاومت و حماسه دینی تلفیق کرد. در این روایتها، «ایران اسلامی» نه صرفاً یک جغرافیا، بلکه حرم، وطن و سرمایه معنویای توصیف شد که در صورت وحدت ملی میتواند از هر تهدیدی عبور کند.
در این میان، روایت اصلاحطلبان نیز باوجود تفاوتهای زبانی و گفتمانی، در همان چارچوب کلی «بازگشت نمادین» تفسیر شد. «محمدجواد روح»، سردبیر روزنامه «هممیهن»، این رخداد را در سه سطح توصیف کرد: در سطح نخست، بازگشت رهبر را عامل تقویت احساس ثبات و امنیت در جامعهای دانست که هنوز در شوک جنگ و تهدیدهای بیرونی به سر میبرد. در سطح دوم، این حضور را نشانهای از ضرورت عبور از سیاست تنشزای اقلیتمحور و شکلگیری یک «سیاست ملی» تلقی کرد که بتواند خواست طیف گستردهای از نخبگان و جریانهای سیاسی را نمایندگی کند؛ و در سطح سوم، این رخداد را یادآور نقش تصمیمگیری نهایی رهبری در مواجهه با بحرانهای سرنوشتساز ازجمله جنگ، مذاکره و مسیر آینده نظام دانست.
واکنش سیاستمداران دستکمی از رسانهها نداشت. «مسعود پزشکیان»، رئیسجمهور، در پیامی نوشت: «حسینیه ایران تا همیشه پابرجاست»، عبارتی که تلفیقی از دین و وطن را بازتاب میداد. «علیاکبر ولایتی»، مشاور رهبر، با زبانی شاعرانه از «پیر ما آمد دوباره زنده شد یک سرزمین» نوشت و «مهدی فضایلی»، عضو دفتر رهبری، حضور خامنهای را «انفجار دلدادگی» نامید که «تا تلآویو و کاخ سفید» راه خواهد یافت. حتی «سید محمدعلی ابطحی»، روحانی اصلاحطلب، نوشت: «آقا آمد، با ایران آمد. در اوج بازی روانی دشمن، آرامبخشترین اتفاق، بودنش و دیده شدنش بود.»
ملت یا امت؟ خامنهای و مهندسی هویت در جمهوری اسلامی
خامنهای، همواره کوشیده است که دوگانه ایرانیت و اسلامیت را نه متعارض، بلکه همافزا معرفی کند. بااینحال، در سخنان او نوعی نوسان مفهومی میان «ملت ایران» و «امت اسلامی» دیده میشود؛ نوسانی که گاه به برجستهسازی هویت ملی میانجامد و گاه به فراخوانی جهان اسلام برای وحدت و بازگشت به خویشتن اسلامی.
در ۱۲اردیبهشت۱۴۰۲، خامنهای در سخنرانیاش خطاب به معلمان، پرورش نسلی مومن، آگاه، اهل تفکر و برخوردار از «اخلاق اسلامی و تعهدات ملی» را مهمترین وظیفه آموزشوپرورش دانست. او بر ضرورت تقویت زبان فارسی، احترام به پرچم و احساس عزت به ایرانی بودن تاکید کرد و خواستار بهروزرسانی کتابهای درسی با محوریت «مفاخر ایرانی و اسلامی» شد. این تاکیدها در امتداد موضعی است که او پیشتر در «بیانیه گام دوم انقلاب» نیز اتخاذ کرده بود؛ بیانیهای که خطاب به ملت نوشتهشده و از «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامیِ بزرگ» سخن میگوید.
نکته قابلتوجه این است که خامنهای در کلام بر کلمه ملت تاکید بیشتری داد. واژه «ملت» بیش از ۲۴۰۰ بار و «امت» کمتر از ۸۰۰ بار در سخنرانیهای او بهکاررفته است، اما جالبتر آنکه در سالهای اخیر، کاربرد واژه «ملت» در زبان او افزایشیافته است. بااینحال او در برخی از سخنرانیهایش تاکید دارد «اسلامیت و ایرانیت دو قطب متضاد نیستند، بلکه یک حقیقتاند.»
دریکی از سخنان مهم خود در ۱۴بهمن۱۳۹۰، خامنهای آشکارا به هزینههای امتگرایی اذعان میکند: «در این سی سال هرچه هزینه داده و تهدید شدهایم، به علت اسلامگرایی و امتگرایی بوده است» اما پیشازاین جمله وی بر تلفیق ملیگرایی و اسلامگرایی تاکید کرده و گفته بود «همه میدانند ما هرگز انقلاب اسلامی را، انقلابی صرفاً شیعی یا ملیگرا و ایرانی ندانسته و نخواندهایم» وی بااینحال در سخنرانی دیگری تاکید دارد «اسلامیت و ایرانیت دو قطب متضاد نیستند، یک حقیقتاند. هرکسی طرفدار اسلام شد، هرکسی سرباز اسلام شد، از هر ارزشی ــ ازجمله ارزش میهن و وطن ــ بهطور طبیعی دفاع میکند.»
با ابن حال میتوان تاکید کرد در گفتمان خامنهای، «امت اسلامی» پروژهای فراملی برای رهبری جهان اسلام است؛ او آن را راهی برای مقابله با بحرانهای تمدنیای که مدام درباره آن سخن گفته میداند. در مقابل، باستانگرایی و رجوع بهپیش از اسلام را فاقد معنویت میخواند و تخت جمشید را «نشانه طاغوتی گری» مینامد. در این چارچوب، ملت ایران نه بر پایه تاریخ باستانی، بلکه بهمثابه حامل مأموریت امت اسلامی تعریف میشود؛ ملتی اسلامیشده در خدمت جهانیسازی اسلام.
ملیت و اسلامیت در جمهوری اسلامی؛ تلفیق اجباری یا تضاد ساختاری؟
نسبت میان ملیگرایی و اسلامگرایی در جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون، نه بر پایهٔ یک اصل ثابت، بلکه بر اساس مصلحتها و اقتضائات مقطعی تنظیمشده است. این نوسان مفهومی که گاه بر «ملت ایران» تأکید دارد و گاه بر «امت اسلامی»، بیشتر به الاکلنگی سیاسی شبیه است تا یک بنیان هویتی منسجم. در این الاکلنگ، جمهوری اسلامی هرگز نتوانسته تعادلی پایدار میان دو مفهوم «ایرانیت» و «اسلامت» برقرار کند.
این مسئله تنها یک اختلافنظری نیست، بلکه در سطوح مختلف سیاستگذاری و مواجهه با جامعه نیز قابلمشاهده است. «سید کمال خرازی»، وزیر پیشین امور خارجه، ازجمله مقامهایی است که صراحتا به این بیتعادلی اذعان کرده و تأکید میکند که برای ایجاد امید اجتماعی، باید میان این دو بعد هویتی توازن برقرار شود. در سوی دیگر، چهرههایی چون «حسن رحیمپور ازغدی» با نفی تعارض میان اسلام و ایران، ناسیونالیسم مدرن را تقبیح میکنند و بهجای آن از «ملیت اخلاقی» سخن میگوید؛ ملیگرایی دینی که با عدالت، توحید و همبستگی تعریف میشود.
بااینحال، واقعیت رفتاری و تاریخی جمهوری اسلامی، تصویر متفاوتی ترسیم میکند؛ تصویری که در آن، اسلامگرایی همواره دست بالا را دارد. در سخنرانی فروردین ۱۴۰۴ خامنهای برای تحویل سال، نشانهای از نوروز وجود نداشت. همزمان، در نیشابور، یکی از روحانیان خواستار «تخلیه آرامگاه خیام» شد و از صدور حکم قضایی برای آن خبر داد.
این رویکرد، ریشهدارتر از آن است که صرفا به امروز مربوط باشد. در آغاز انقلاب، گروههایی از نیروهای انقلابی بهاجبار تخریب تخت جمشید بودند. در تبریز نیز پروژه ساخت مصلا با تخریب بخشی از بافت تاریخی شهر همراه شد؛ پروژهای که با حمایت مستقیم «آیتالله خمینی» بنیانگذار جمهوری اسلامی و به مدیریت «آیتالله ملکوتی» امامجمعه وقت تبریز اجرا شد. خمینی در توجیه این اقدام گفته بود: «مسجد را مسجد کنید؛ آثار باستانی چیست؟ مگر تا چه زمانی میشود یک بنا را نگه داشت؟»
در سطح نظری نیز، چهرههای نزدیک به رهبری نظام همین اولویتبندی را تکرار کردهاند. «سید منذر حکیم»، عضو مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، معتقد است: «اگر از روحیه ملیگرایی به خصوصیت اسلامیت ارتقا پیدا کردیم، این ارتقا است؛ اما اگر برعکس آن عمل کنیم، دچار عقبگرد شدهایم.» یا «منصور ارضی»، مداح بانفوذ، نیز گفته است: «ملیت نماینده، پیش از ایرانی بودن، باید اسلامی باشد.»
«محمدتقی مصباح یزدی» نیز وطندوستی را خیانت به خون شهدا خوانده و حتی گفته بود: «اینکه شعار ایران بدهند، این شعار بهاییها هم هست.» او در آستانه انتخابات ریاستجمهوری تصریح کرد که تنها کسانی باید به قدرت برسند که اولویتشان اسلام باشد، نه ایران.
این نگاه از بنیاد با آموزههای بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز سازگار است. «روحالله خمینی» در سالهای نخست انقلاب، ملیت را مفهومی «بیاساس» میدانست و تصریح کرده بود: «معنی ملیت این است که ما ملت را میخواهیم و اسلام را نمیخواهیم.»
آنچه از این تنش در سالیان طولانی میتوان فهمید، تلاشی مداوم برای تلفیق دو مفهوم متضاد است؛ تلاشی که در عمل، نه به همافزایی، بلکه به حاشیهنشینی مؤلفههای ایرانیت و تقویت سیاست امتگرایانه منجر شده است. جمهوری اسلامی تنها زمانی به عناصر ملیگرایانه رجوع میکند که در بحران مشروعیت یا بسیج اجتماعی قرار گیرد؛ در غیر این صورت، هم در نظریه و هم در عمل، بر تقدم اسلامگرایی اصرار دارد.


