پروفسور داود غلام آزاد(*)
داوود غلام آزاد
(ترجمه از آلمانی با کمک هوش مصنوعی)
مقدمه: نقد بهمثابهٔ برچیدنِ پردهٔ ظاهر
واژههایی که برای توصیف جمهوری اسلامی ایران بهکار میروند – مانند «استبداد مطلقهٔ دینی»، «دیکتاتوری روحانیت»، یا «سلطنت عمامه» – بدون شک ارزش تشخیصی دارند، اما در سطح ظاهر باقی میمانند. این واژهها تنها آنچه را که دیده میشود، نامگذاری میکنند؛ اما توضیح نمیدهند که این «امر مرئی» چگونه پدید میآید، چگونه بازتولید و پایدار میشود.
نقد واقعی باید عمیقتر رود: باید نشان دهد که چگونه شکلهای آشکاراعمال قدرت بر روابط ناپیدای میان مردم استوارند؛ روابطی که همچون تار و پود، ساختار سلطه را میسازند. در اینجا نقد به نقدِ خود بدل میشود: یعنی بازنگری در شیوههایی که خود ما نیز در بازتولید سلطه سهیم میشویم. چنین خودانتقادی میتواند راهی برای رهایی باشد.
. ظاهر: خودتوصیفی ایدئولوژیک و برداشتهای رایج
جمهوری اسلامی خود را «ولایت فقیه» معرفی میکند. بسیاری نیز همین خودتوصیفی را میپذیرند و نظام را همچون ساختاری یکپارچه میبینند که بهطور کامل در دست روحانیت است. بدین ترتیب تصویری از سلطهٔ مطلق و شکستناپذیر «عمامه» شکل میگیرد.
اما این برداشت چشم واقع بین را میبندد. چنین تصویری نظام را به سطح ایدئولوژیاش فرو میکاهد و نادیده میگیرد که پایداری آن تنها بر زور و ایدئولوژی متکی نیست، بلکه در همتنیدگیهای پیچیدهٔ اجتماعیِ زندگی روزمرهٔ مردم ریشه دارد. پشت این پرده شبکهای از وابستگیها، توازنهای قدرت، پیوندهای وفاداری و ضمانتهای متقابل نهفته است که نظام را سرپا نگه میدارند – از خانواده گرفته تا دولت و دستگاه اداری.
نظم رابطه بُعد پنهان: سلطه بهمثابهٔ
از نگاه جامعهشناسی تکوینی، قدرت دارایی شخصی نیست؛ بلکه ویژگی ساختاریِ هر رابطهٔ انسانی است. قدرت از وابستگیهای متقابل میان انسانها برمیخیزد و تنها در قالب «تراز نسبی» درون شبکههای انسانی (یا همان «پیچیدگیهای اجتماعی») وجود دارد.
جمهوری اسلامی هم یک «بلوک» یکدست نیست، بلکه آمیزهای است از:
- روحانیت،
- دستگاههای امنیتی،
- سپاه و بسیج،
- بوروکراسی،
- شبکههای اقتصادی،
- و لایههای وابستهٔ جامعه.
سلطه از طریق سه سازوکار اصلی بازتولید میشود::
۱.زورِ وفاداری : مردم در روابط اقتصادی، نظامی و مذهبیِ وابستگیهایی گرفتار میشوند که آنان را به اطاعت و وفاداری وامیدارد..
۲.نظم نمادینک از نمادهای مذهبی و ملی برای مشروعیتبخشی به فرمانبری و سد کردن راه روایتهای جایگزین استفاده میشود.
۳.ابزارهای کنترل: : نحصار خشونت، دستگاه قضایی و نظارت امنیتی، پشتیبان بیرونی سلطه هستند.
این سازوکارها بههم گره خوردهاند. به همین دلیل سلطه «مطلق» بهنظر میآید، در حالیکه در واقع بر توازنهای ناپایدار قدرت استوار است.
. زمینهٔ تاریخی: از سلطنت به جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی از خلأ بهوجود نیامد. این نظام بر پایهٔ تاریخی طولانی از «نوسازی اقتدارگرایانه» بنا شده است. در دوران سلطنت، تمرکز قدرت، سرکوب خودسازمانیابی جامعه و بهرهبرداری از دین و ملیگرایی بهعنوان ابزار انسجام و فرمانبری تثبیت شده بود.
انقلاب ۱۳۵۷ بازتاب بحرانی عمیق در معنا و هویت بود. بسیاری در «بازگشت به خویش» – دین، سنت، اخلاق – پاسخ رهاییبخش میجستند. اما بهجای آزادی، شکل تازهای از سلطهٔ اقتدارگرایانه پدید آمد که هم الگوهای پیشین را ادامه داد و هم با رنگ و لعاب دینی-نمادین تقویت شد.
. بازتولید سلطه: زندگی روزمره و عادتوارهها
سلطه تنها بر نهادها تکیه ندارد؛ بلکه در احساسات، عادات و الگوهای ادراک نیز بازتولید میشود. جمهوری اسلامی در زندگی روزمره چنین میکند
جمهوری اسلامی خود را در زندگی روزمره از طریق موارد زیر بازتولید میکند:
عادتِ ترس:
انسانها میآموزند پیش از آنکه دولت آنان را کنترل کند، خود را کنترل کنند.
هنجارهای عاطفیِ فرمانبری:
احترام، شرم و گناه بهگونهای شکل داده میگیرند که اطاعت وظیفهای اخلاقی جلوه میکند.
شایعه و غیبت:
فشار اجتماعی از طریق افشاگری و بیآبرو کردن، زور سیاسی را تکمیل میکند
بدینسان نوعی خودانسدادی اجتماعی پدید میآید که از صرف زور فراتر میرود..
بحران نظم نمادین
هیچ نظامی پایدار نمیماند اگر نمادهایش قدرت الزامآور خود را از دست دهند. امروز در ایران این اتفاق رخ میدهد::
– نمادهای مذهبی که زمانی سرچشمهٔ مشروعیت بودند، اکنون بیشتر به نقاب سرکوب بدل شدهاند.
– نمادهای ملی میان خوانشهای سلطنتطلبانه، اسلامگرایانه و جمهوریخواهانه دموکراتیک در کشمکشاند.
– تجربهٔ زیستهٔ مردم فرو میپاشد، زیرا چارچوبهای کهنه دیگر کارآمد نیستند و چارچوبهای تازه هنوز شکل نگرفتهاند.
این بحران، فرصتی تازه است: میتواند راه را برای شکلگیری معناها و نمادهای نو بگشاید – نمادهایی برای آزادی، برابری و همبستگی..
. پیامدهای راهبردی: از نقد تا گذار
نقدی که تنها «دشمنان بالا» را نشانه رود، بیاثر است. فرار به گذشته – چه سلطنت، چه سنتهای آرمانی – نیز بیثمر است. راهبرد واقعیِ گذار باید سه سطح را درهم بیامیزد::
- افشای شبکهها:
فهم اینکه سلطه چگونه در زندگی روزمره عمل میکند و از طریق وابستگیها و نمادها بازتولید میشود..
: دگرگونی جهانتجربه ۲.
ساختن نمادها و روایتهای تازه که به مردم جرأت دهد خود را شهروندانی آزاد و برابر بدانند.
: ۳.خودسازمانیابی دموکراتیک
بنا کردن ساختارهایی بر پایهٔ همبستگی، شفافیت و خشونتپرهیزی – حتی در کوچکترین زمینههای زندگی..
تنها با همپیوندی این سه سطوح، میتوان بر سلطهٔ جمهوری اسلامی فائق آمد. در کنار آن، باید نهادهای دمکراتیکی شکل گیرند که همچون ریل، این روند را پایدار کنند..
. نتیجه: از ظاهر به شبکهٔ روابط – و فراتر از آن
جمهوری اسلامی بهظاهر همچون قلعهای تسخیرناپذیر مینماید. در حقیقت اما شبکهای شکننده است که بر بازتولید رابطههای اجتماعی خاص در زندگی روزمره استوار است. نقد در اینجا به معنای نقدِ خود است: کنار زدن پردهٔ سلطهٔ مطلق، آشکار کردن شبکههایی که مردم خود در آن گرفتارند و نشان دادن ناپایداریشان..
از این شناخت، افقی نو پدید میآید: آیندهٔ ایران به یک کودتا یا سرنگونی فوری وابسته نیست، بلکه به فرایند «تغییر جهت درونی» ایرانیان بستگی دارد. مردم باید بیاموزند وابستگیهای متقابل خویش را بشناسند، تجربهٔ نمادین خود را نوسازی کنند و در شبکههای تازهٔ همبستگی بههم بپیوندند. دموکراتیزه کردن نهادهای سیاسی و اجتماعی، فقط زمینهٔ این تغییر را فراهم خواهد ساخت..
اگر این دگرگونی رخ دهد، گذار از سلطهٔ روحانیت به نظمی دموکراتیک ممکن خواهد شد. در غیر اینصورت، جامعه دوباره در پی «منجی تازه» خواهد گشت..
واژهنامه (Glossar)
- ظاهر (Erscheinung): آنچه دیده میشود، اما ریشه و سازوکار سلطه را توضیح نمیدهد.
- پیچیدگی اجتماعی / شبکهٔ روابط (Figuration): درهمتنیدگی روابط انسانی که قدرت در آن پدیدار میشود.
- نظم سلطه (Herrschaftsordnung): مجموعهٔ نهادها، نمادها و عادتوارهها که سلطه را پایدار میسازند.
- نقد از خویشتن (Selbstkritik): بازاندیشی جامعه در نقش خود در بازتولید سلطه و یافتن راه رهایی.
- عادتواره (Habitus): الگوهای درونیشدهٔ احساس، ادراک و رفتار که محصول تاریخ اجتماعیاند.
- نظم نمادین (Symbolische Ordnung): چارچوب معناهایی که با آن فرمانبری مشروعیت مییابد و روایتهای دیگر کنار زده میشوند.
- همبستگی / وجدان جمعی (Gemeinsinn): چارچوب تازهای از مسئولیت و همزیستی که پایهٔ نظم دموکراتیک است.
(*) داود غلام آزاد پروفسور باز نشسته رشته جامعه شناسی در دانشگاه هانوفر آلمان است. از ایشان نوشته ها و کتب متعددی در زمینه مشکلات دموکراسی در ایران موجود میباشد.
متن آلمانی نوشته:
Kritische Überwindung der Herrschaftsordnung der Islamischen Republik Iran als eine Selbstkritik
- Einleitung: Kritik als Aufhebung des Scheins
Die gängigen Begriffe zur Beschreibung der Islamischen Republik Iran – „theokratische Alleinherrschaft“, „klerikale Diktatur“, „religiöse Despotie“ – haben zweifellos diagnostischen Wert. Sie bleiben jedoch auf der Ebene der Erscheinung. Sie benennen, was sichtbar ist, erklären aber nicht, wie dieses Sichtbare hervorgebracht, stabilisiert und reproduziert wird. Eine wirkliche Kritik muss tiefer gehen: Sie muss den Zusammenhang zwischen den sichtbaren Formen der Herrschaft und den unsichtbaren Figurationen offenlegen, die Menschen miteinander bilden und in denen sich Herrschaft als Beziehungsordnung strukturell verankert. Damit stoßen wir auf eine Form von Selbstkritik, die emanzipativ sein kann.
- Die Erscheinung: Ideologische Selbstbeschreibung und herrschende Vorstellungen
Die Islamische Republik präsentiert sich selbst als „Herrschaft des Rechtsgelehrten“ (Velayat-e Faqih). Viele Beobachter übernehmen diese Selbstbeschreibung und deuten das System als eine monolithische Struktur, die vollständig von der klerikalen Elite beherrscht wird. Dadurch entsteht der Eindruck einer totalen, ungebrochenen Herrschaft des „Turbans“, die möglicherweise durch die „Krone“ ersetzt werden kann..
Doch eine solche Perspektive verstellt den Blick. Sie reduziert das Regime auf seine ideologische Oberfläche und übersieht, dass seine Stabilität nicht allein auf Zwang und Ideologie beruht, sondern auf komplexen sozialen Verflechtungen im Alltagsleben. Hinter der Fassade verbirgt sich ein Geflecht von Abhängigkeiten, Machtbalancen, Loyalitätsbindungen und gegenseitigen Sicherungen, die das System tragen. Diese reichen vom familiären Alltag bis hin zur Staatsgesellschaft und zum Staatsapparat.
- Die Figuration: Herrschaft als Beziehungsordnung
Figurationssoziologisch gesehen ist Macht kein Besitz, sondern eine strukturelle Eigenschaft jeder menschlichen Beziehung. Sie ergibt sich aus den gegenseitigen Abhängigkeiten, die Figurationen verschiedener Art hervorbringen. Macht existiert nur in einer mehr oder weniger stabilen Bilanz in Figurationen – also in den Geflechten, die Menschen miteinander bilden. Auch die Islamische Republik ist kein homogener Block, sondern ein Verflechtungszusammenhang aus Klerus, Sicherheitsapparat, Milizen, Bürokratie, ökonomischen Netzwerken und abhängigen Bevölkerungsgruppen.
Diese Herrschaftsordnung reproduziert sich durch drei zentrale Mechanismen:
- Loyalitätszwang: Menschen sind in funktionalen und emotionalen Abhängigkeitsverhältnissen eingebunden (ökonomisch, militärisch, religiös), die sie zur Loyalität verpflichten.
- Symbolische Ordnung: Religiöse und nationale Symbole werden eingesetzt, um Gehorsam zu legitimieren und alternative Deutungsrahmen zu blockieren.
- Kontrollmittel: Gewaltmonopol, Überwachung und Justiz sichern die Herrschaft äußerlich ab.
Diese Mechanismen greifen ineinander. Herrschaft erscheint dadurch als absolut, obwohl sie in Wahrheit aus instabilen Machtbalancen besteht.
- Historischer Kontext: Von der Monarchie zur Islamischen Republik
Die Islamische Republik entstand nicht aus dem Nichts. Sie ist das Produkt einer langen Geschichte autoritärer Modernisierung. Schon unter der Monarchie wurden die Grundlagen gelegt: Zentralisierung der Macht, Unterdrückung gesellschaftlicher Selbstorganisation, Instrumentalisierung von Religion und Nationalismus als Bezugsrahmen der Selbsterfahrung und Objekte der Hingabe.
Die Revolution von 1979 war Ausdruck einer tiefen Sinn- und Identitätskrise, die aus der autoritären Modernisierung hervorging. Viele Menschen suchten im „Eigenen“ – Religion, Tradition, Moral – eine Antwort auf die Entfremdung, die durch die Modernisierungsprozesse erzeugt worden war. Doch statt Befreiung entstand eine neue Form autoritärer Herrschaft, die alte Muster fortführte und zugleich religiös-symbolisch überhöhte.
- Die Reproduktion der Herrschaft: Alltag und Habitus
Herrschaft lebt nicht nur von Institutionen, sondern auch von Gewohnheiten, Gefühlen und Wahrnehmungsmustern. Die Islamische Republik reproduziert sich im Alltagsleben durch:
- Habitus der Furcht: Menschen lernen, sich selbst zu kontrollieren, bevor sie vom Staat kontrolliert werden.
- Gefühlsstandards der Unterordnung: Respekt, Scham und Schuldgefühle werden so geformt, dass Gehorsam als moralische Pflicht erscheint.
- Klatsch und soziale Gerüchte: Gesellschaftliche Sanktionen verstärken den politischen Zwang, indem Abweichungen öffentlich markiert werden.
So entsteht eine Selbstblockade der Gesellschaft, die über den reinen Zwang hinauswirkt.
- Die Krise der symbolischen Ordnung
Doch kein Herrschaftssystem bleibt stabil, wenn seine Symbole ihre bindende Kraft verlieren. Genau das geschieht heute im Iran:
- Religiöse Symbole, einst Quelle von Legitimität, werden zunehmend als Masken der Unterdrückung erlebt.
- Nationale Symbole sind zwischen monarchistischen, islamistischen und republikanisch-demokratischen Deutungen umkämpft.
- Die Erfahrungswelt der Menschen bricht auseinander, weil alte Deutungsrahmen nicht mehr tragen und neue noch nicht etabliert sind.
Diese Krise der symbolischen Ordnung ist zugleich eine Chance: Sie eröffnet den Raum für neue Formen des Gemeinsinns, für neue Symbole der Freiheit, Gleichheit und Solidarität.
- Strategische Konsequenzen: Von der Kritik zur Überwindung
Eine bloß oberflächliche Kritik, die nur die „Bösen da oben“ anklagt, bleibt wirkungslos. Ebenso wirkungslos sind nostalgische Fluchten zurück in die Monarchie oder in idealisierte Traditionen. Eine wirkliche Strategie zur Überwindung des Regimes muss drei Ebenen verbinden:
- Aufdeckung der Figurationen: Verstehen, wie Herrschaft im Alltag wirkt und wie sie sich durch Abhängigkeiten, Gefühlsmuster und Symbole reproduziert.
- Transformation der Erfahrungswelt: Neue Symbole, Narrative und Selbstwertbeziehungen schaffen, die Menschen ermutigen, sich als freie und gleiche Bürger zu sehen.
- Demokratische Selbstorganisation: Strukturen aufbauen, die auf Gegenseitigkeit, Transparenz und Gewaltfreiheit beruhen – auch in kleinsten Alltagskontexten.
Nur wenn diese drei Ebenen zusammenwirken, kann die Islamische Republik als Herrschaftsordnung überwunden werden. Dazu müssen institutionelle Rahmenbedingungen geschaffen werden, die als eine Art Leitplanken diesen Prozess ermöglichen.
- Schluss: Von der Erscheinung zur Figuration – und darüber hinaus
Die Islamische Republik erscheint als eine monolithische, unzerstörbare Herrschaft des Klerus. In Wahrheit ist sie eine fragile Figuration, die von der Reproduktion bestimmter Beziehungsgeflechte im Alltagsleben der Menschen lebt. Kritik bedeutet daher Selbstkritik: den Schein der absoluten Herrschaft aufzuheben, die Figurationen sichtbar zu machen, die Menschen in ihrem Alltag miteinander bilden, und ihre Instabilität offenzulegen.
Aus dieser Erkenntnis ergibt sich eine strategische Perspektive: Die Zukunft des Iran hängt nicht von einem plötzlichen Umsturz ab, sondern von einem Prozess der Umorientierung. Menschen müssen lernen, ihre Abhängigkeiten zu durchschauen, ihre symbolische Erfahrungswelt zu erneuern und in neuen Figurationen des Gemeinsinns zusammenzufinden. Eine institutionelle Demokratisierung der Staatsgesellschaft soll diese Prozesse ermöglichen.
Erst wenn diese Transformation gelingt, wird es möglich sein, die klerikal-totalitäre Herrschaft hinter sich zu lassen und den Weg in eine demokratische Ordnung zu öffnen. Sonst sucht man „die Erlösung“ abermals durch einen neuen „Retter“.
Glossar
- Erscheinung – das äußerlich Sichtbare, das aber nicht das Wesen der Herrschaft erklärt.
- Figuration – Geflecht menschlicher Beziehungen, in denen Macht als strukturelle Eigenschaft entsteht.
- Herrschaftsordnung – die Gesamtheit institutioneller, symbolischer und habitueller Mechanismen, die Macht stabilisieren.
- Selbstkritik – hier im doppelten Sinn: als gesellschaftliche Aufhebung illusionärer Vorstellungen und als Prozess der Emanzipation.
- Habitus – verinnerlichte Muster des Fühlens, Wahrnehmens und Handelns, die gesellschaftlich geprägt sind.
- Symbolische Ordnung – Rahmen gemeinsamer Bedeutungen, durch die Gehorsam legitimiert und abweichende Deutungen blockiert werden.
- Gemeinsinn – ein neuer, inklusiver Bezugsrahmen von Solidarität und Verantwortung als Grundlage demokratischer Ordnung.
Hannover, 2.09.2025, https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/
