جنگل ۲۸ مرداد

چهارشنبه, 28ام مرداد, 1394
اندازه قلم متن

mosadeq-190815 (1)

اگر کمی از اجزای تشکیل دهنده ی تاریخ ۲۸ مرداد فاصله بگیریم و کمی قبل تر و کمی بعدتر از آن را مشاهده کنیم و همین طور از این رویداد دور شویم و کلیت عوارض آن را پیش چشم آوریم، دیگر مواد تشکیل دهنده ی دارو، یا تشخیص اطباء اهمیتی نخواهد داشت و می توان از حال ملت، درستی و نادرستی آن چه که اتفاق افتاد را تشخیص داد

در فیلم های مستند می بینیم که فیلم‌بردارها به دقت از یک درخت تصویر تهیه می کنند. گاه صحنه های «ماکرو» از این درخت پدیده های جالبی را به ما نشان می دهد. می توان در مورد این درخت و شاخ و برگ و ریشه ی آن ساعت ها برنامه ساخت و از زوایای مختلف به تفسیر آن پرداخت.

حال اگر دوربین به تدریج از درخت فاصله بگیرد، و کم کم از آن دور شود، دیگرْجزییات آن، که می تواند در حد برش های میکروسکپی باشد دیده نخواهد شد بلکه خودِ درخت و درخت های مجاور آن و بعد صدها درخت و هزاران درخت آن سوتر، و بالاخره تصویر کلی یک جنگل دیده خواهد شد.

اگر قصد کارگردان این باشد که در مورد جنگل سخن بگوید، پرداختن بیش از حد به تصاویرِ نزدیک، باعث سردرگمی بیننده خواهد شد. البته که می توان و باید، به طور تخصصی در مورد هر درخت مطالعه و تحقیق کرد، اما اگر مقصود، مطالعه و تحقیق در باره ی کلیت جنگل باشد، پرداختن بیش از حد به جزییات جنگل، گمراه کننده خواهد بود، و مانع از ارائه ی تصویر کلی و شِمای حقیقی جنگل می شود.

پرداختن به تاریخ یا بخشی از تاریخ، درست به مانند تحقیق در مورد جنگل است. درختان تاریخ، رجال سیاسی، حاکمان، قوانین، مجالس قانون گذاری، مردم، شخصیت های مردمی، احزاب، رسانه ها، کشورهای خارجی، روابط بین الملل، و امثال این ها هستند. اگر تاریخ نگار و تاریخ پژوه بخواهد در مورد برهه ای از زمان و بخشی از تاریخ سخن بگوید، باید توجه داشته باشد که پرداختن بیش از حد به هر یک از این ها و فاصله نگرفتن و از دور ندیدن و تصویر کلی به دست ندادن از آن مقطع تاریخی، موجب خیره ماندن بر یک نقطه و از دست دادن کلیت بحث می شود.

در مورد ۲۸ مرداد ۳۲ متاسفانه ما به چنین مشکل بزرگی گرفتار آمده ایم. بحث های فنی و تخصصی روی اجزای تشکیل دهنده ی این مقطع از تاریخ، چنان زیاد و در هم پیچیده شده، که اصل جریان ۲۸ مرداد و عواقب و پی آمدهای آن کلا از یاد رفته است و کم تر به آن پرداخته می شود.
این، صرف نظر از صحت و کذب مطالبی است که در این مورد گفته و نوشته می شود. آب، چنان گل آلود و فضا، چنان مسموم است که محقق واقعا بی طرف، باید به زحمت در لا به لای آلودگی های ناشی از خبث و خصومت و غرض ورزی های هدفمند و کینه ورزی های احساسی، واقعیت آن دوران را در کلیت اش تصویر کند.

اما راهی برای تشخیص واقعیت هست و آن نتایج آتی رویدادهایی ست که توسط تاریخ نگاران مختلف، خوب یا بد، درست یا غلط، مردمی یا ضد مردمی، ارزیابی می شود. به طور مثال اگر به بیماری دارویی داده شود، و یک پزشک بگوید این دارو برای این بیماری درست و خوب است و پزشک دیگر بگوید این دارو مناسب این بیماری نیست و بیمار را بیمارتر می کند، صرف نظر از این که پزشکان چه می گویند، و صرف نظر از این که مواد تشکیل دهنده ی آن دارو چیست، حال چند روز بعد بیمار، به ما نشان خواهد داد که حق با چه کسی بوده و آن دارو واقعا خوب بوده یا نه.

این که رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ چگونه اتفاق افتاد و هدف از آن چه بود و این اتفاق بر سرنوشت سیاسی مردم ایران چه تاثیری گذاشت، دقیقا از فردای روز

۲۸ مرداد قابل مشاهده است. اگر کمی از اجزای تشکیل دهنده ی تاریخ ۲۸ مرداد فاصله بگیریم و کمی قبل تر و کمی بعدتر از آن را مشاهده کنیم و همین طور از این رویداد دور شویم و کلیت عوارض آن را پیش چشم آوریم، دیگر مواد تشکیل دهنده ی دارو، یا تشخیص اطباء اهمیتی نخواهد داشت و می توان از حال ملت، درستی و نادرستی آن چه که اتفاق افتاد را تشخیص داد.

وقتی از فاصله دور به این روزگار نگاه می کنیم، جهانی را می بینیم دو قطبی و در حال جنگ پیدا و پنهان. از یک سو جهان سرمایه داری با فرهنگ آزادی خواهی و اصالت سود برای مردم کشور خود و استفاده بردن از کشورهای عقب مانده تا حد استعمار. در سوی دیگر، جهان سوسیالیستی با فرهنگ بسته و تک خطی و اصالت همبستگی جهانی و رو در رو کردن کشورهای عقب مانده با جهان سرمایه داری، که اندک اندک و در زمان وقوع حوادث ۲۸ مرداد تبدیل به نفوذ در کشورهای جهان سوم و بهره کشی از آن ها می شود.

در میان کشورهای جهان سوم، کشورهایی صاحب نفت هستند که ماده ای ارزشمند برای هر دو جهان سرمایه داری و سوسیالیستی است. موضوعات دیگری نیز مانند موقعیت ژئوپولیتیک و همسایگی دو کشور دوست یا دو کشور متخاصم وجود دارد که فعلا به آن نمی پردازیم.

فاصله گرفتن تصویری، از رویداد ۲۸ مرداد را در همین جا متوقف می کنیم و به تماشا می نشینیم. ایران شاهی دارد که تا سال ۲۷ و تیراندازی به سوی او محبوب جمع کثیری از مردم است. در این سال دشمنی شاه با حزب توده ایران، که طرفدار سیاست های شوروی است اوج می گیرد. هر چه دشمنی با سیاست روسی بیشتر می شود، نزدیکی به سیاست جهان سرمایه داری فزونی می یابد. انگلستان و امریکا سمبل های این جهان هستند. جهان سرمایه داری سهم عمده ای از سود حاصل از استخراج نفت را به انحاء مختلف به خود اختصاص می دهد. دکتر محمد مصدق، به عنوان یک فرد ملی، که تحصیلکرده و خواهان حفظ منافع مردم است، در پست های مختلف دولتی صاحب مقام می شود و عاقبت به نخست وزیری می رسد. میان مصدق و شاه، به رغم برخی اشتراک نظرها، اختلاف در نحوه ی عمل وجود دارد. این اختلافات روز به روز بیشتر می شود و شاه که خواهان داشتن قدرت اجرایی در کشور است مصدق را مزاحم اهداف خود می بیند. شاید به همان اندازه که مصدق خواهان برگرداندن منافع استخراج نفت به مردم ایران است، شاه هم خواهان چنین بازگشت منافعی باشد (چنان چه در سال های بعد در گفت و گو با خبرنگاران و سیاستمداران جهان بر این منافع با خشکی و انعطاف ناپذیری پای می فشارد و چه بسا همین امر «یکی از ده ها دلیل» سقوط او می شود). اما مصدق هم که تابع قانون اساسی مشروطیت است و خود را مسوول حکومت در مقابل مردم می داند سر سخت است و بر خورد این دو، باعث اصطکاک شدید در سطح جامعه می شود. حزب توده، که تصمیم گیری هایش، بیشتر از آن که متکی به آرای مردم باشد، به سیاست های شوروی وابسته است، به شکلی سر در گم گاه به دشمنی به مصدق بر می خیزد و گاه به حمایت از او می پردازد. در این میانه، منافع حکومت سوسیالیستی شوروی از نفت شمال نیز طبیعتا باید در نظر گرفته شود. اصطکاک های اجتماعی به زد و خورد و اوج گرفتن بحران میان شاه و مصدق می شود و شاه به ناچار ایران را ترک می کند. جهان سرمایه داری -که شاه را حامی منافع منطقه ای خود می داند- به مصدق فشار می آورد. روس ها به خیال این که اگر مصدق بر سر کار بیاید، کار آن ها برای بهره برداری از ایران راحت تر خواهد بود و در دوران جنگ سرد، جهان سرمایه داری متحد مهمی در منطقه ی استراتژیک خلیج فارس را از دست خواهد داد، سیاست حمایت از مصدق را به حزب توده انتقال می دهند. حزب توده از طریق روابط فامیلی در سطوح بالای حزب با دکتر مصدق تا لحظه ی سقوط او، خواهان به خیابان کشیدن مردم برای حمایت از مصدق است. مصدق اما از دو چیز می ترسد: نا آرامی و کشتار مردم به دست عوامل شاه به بهانه ی این که او می خواهد ایران را به دامن کمونیست ها بیندازد، و سوءاستفاده ی روس ها از اوضاع متشنج ایران.
دولت دکتر مصدق با فشار و تهدید نظامی و همراهی گروهی از اراذل و اوباش در داخل و برنامه ریزی های سازمان های اطلاعاتی امریکا که در آن زمان کار عملیاتی نیز می کردند و پشتیبانی امریکا و انگلیس از شاه، سرنگون می شود. این سقوط، دقیقا به شکل کودتا اتفاق می افتد. شاه به ایران باز می گردد. مخالفان شاه که عمدتا از ملیون و توده ای ها هستند به شدت سرکوب می شوند. تعداد زیادی از آن ها دستگیر و اعدام می شوند. بر بدبینی شاه نسبت به منتقدان و مخالفان، و حتی اشخاص حکومتی و جان نثاران و غلامان دربار افزوده می شود و می خواهد همه چیز را تحت کنترل مستقیم خود داشته باشد طوری که مصدقِ دیگری در مقابل او قد علم نکند. از این جا به بعد است که تقریبا همه ی صداهای متفاوت به شدت و با نهایت بی رحمی سرکوب می شود و اگر این صدا در متن دربار باشد، یا حتی تردیدی وجود داشته باشد که این صدا ممکن است، بعدها در مقابل شاه به مخالفت پردازد گیرم صدای زاهدی یا جان نثاران دیگر حکومتی باشد، همان صدای داخل حکومتی هم با شیوه های مختلف در گلو خفه می شود. شاه روز به روز در گرداب تصمیم های فردی و استبداد سیاسی فرو می رود و برای دیگران اعم از داخل حکومتی ها و بیرون حکومتی ها پشیزی ارزش قائل نمی شود. حتی تحولات بزرگی که به فرمان او در بافت اجتماعی رخ می دهد، در اثر بدبینی عمومی نسبت به استبداد و خود رایی، نادیده می ماند و به طراحی های بلند مدت و منفعت طلبانه ی جهان سرمایه داری و غرب ربط داده می شود.

مصدق به احمدآباد تبعید می شود. مردم عادی، که از درگیری ها و اصطکاک های اجتماعی خسته شده اند، به کار و کسب خود باز می گردند. روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان و شعرا و هر آن کس که با فرهنگ سر و کار دارد اما، تحت تاثیر سرکوب ها و فضای خفقان، دچار دلمردگی و افسردگی می شوند و این دلمردگی و افسردگی را در آثار و گفتار خود بروز می دهند. امریکا و انگلیس در این مقطع به هدف خود می رسند. روس ها مترصد فرصت می مانند و برای رسیدن به منافعِ گیرم ناچیز نسبت به امریکا و انگلیس راه تفاهم با شاه و تجارت و فروش تسلیحات نظامی و صنایع سنگین را در پیش می گیرند و نیمچه غری هم از طریق اعضای تار و مار شده و باقی مانده ی حزب توده ی ایران که در شوروی و کشورهای دیگر سوسیالیستی ساکن هستند به سیاست حاکم بر ایران می زنند که در گاه اوج گرفتن روابط تجارت، این صدای اعتراض هم از طرف روس ها و بلغارها و دیگران قطع می شود. اگر خیلی سریع به جلو برویم، می توانیم بگوییم که کلیت این رویدادها، به قدرت گرفتن مذهبی ها، و سازمان های چریکی و غیره منجر می شود که ابتدا رویداد ۴۲ و بعد از آن رویداد ۵۷ را موجب می گردد و شاه و سلطنت جای خود را به خمینی و جمهوری اسلامی می دهند.

این نمونه ای از تصویر کلی و شِمای تاریخی ۲۸ مرداد است که شاید کامل نباشد اما لااقل اتصال حوادث تاریخی به یکدیگر و علت و علت العلل رخدادهای بعدی را نشان می دهد. حال کسی مثل آقای میرفطروس کتابی بنویسد جزیی نگرانه در مورد این دوران تاریخی و در آن فکت هایی بیاورد که پر از اشکال و خطا ست، و آقای محمد امینی در «سوداگری تاریخ» اش یک به یک جملات و کلمات میرفطروس را زیر ذره بین بگذارد و تمام اشتباهات عمدی و غیر عمدی او را در مورد جزییات رویداد ۲۸ مرداد یاد آور شود، این ها نباید مانع از این شود که ما کلیت ماجرا را -که به آن چه در گذشته دیدیم و آن چه در آینده خواهیم دید می رساند- فراموش کنیم.

در پایان، صدای کسانی که در روز ۲۸ مرداد، رادیو ایران را فتح کردند و با شادی و شعف بسیار، سقوط دولت ملی دکتر مصدق و قطعه قطعه شدن دکتر فاطمی (خبر دروغ به منظور جنگ روانی) را به مردم ایران «بشارت» دادند می شنویم. این صدا، برای کسانی که حکومت شاه را از دست رفته می دیدند شادی آفرین بود، اما مردم آزادی خواه و استقلال طلب، که دکتر محمد مصدق را عاشقانه دوست داشتند با شنیدن این صدا، دچار غم و اندوه وصف ناپذیری شدند و آنان که در راه مردم تلاش و مبارزه می کردند، پیام مرگ و زندان را در پسِ این صدا دریافت کردند.

این قطعه، از نوار کاست «کانال ۲» که توسط استاد ارجمندم جناب آقای مسعود بهنود در روزهای اول انقلاب در ایران به صورت زیرزمینی تهیه می شد، برداشته شده است. با هم به آن گوش می دهیم:

https://soundcloud.com/channel-two/sets/set
از دقیقه یازده و پنجاه و یک
۱ – ب


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.