رابطه تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی

سه شنبه, 28ام شهریور, 1391
اندازه قلم متن

بهروز ثابت

نیم‌نگاهی به شرایط حاکم بر ایران

تشکیل موسسه بهائی تحصیلات عالیه واکنشی بود که آن را می‌توان واکنش خلاق و سازنده به ظلم نامید. واکنشی بود بر علیه نهادینه شدن بی‌عدالتی اجتماعی. حتی می‌توان گفت یک قدم از مبارزه منفی و یا مسالمت‌آمیز جلوتر رفت چرا که مبارزه مسالمت‌آمیز از خشونت پرهیز می‌کند امّا در عین حال با شرکت نکردن و عدم همکاری هنجارهای حکومت تمامیت‌خواه را به مبارزه می‌طلبد امّا موسسه آموزش عالی بهائی، بر عکس، در پاسخ به ستم وارده اقدام به سازندگی و نوآوری کرد

عدالت اجتماعی در مجموع به ایجاد و تحول جامعه ای اطلاق میشود که در آن اصول و ارزش هائی چون برابری، وحدت منافع و مسئولیتها و حقوق بشر در معنای عمومی و کلی آن مورد نظر قرار گرفته باشد. تعلیم و تربیت مدرن بر اهداف عدالت اجتماعی تاکید کرده و وحدت اصلیه نوع بشر را چارچوبی مناسب برای سازمان دهی روابط متقابل انسانی دانسته است . و اقعیت این وحدت مورد تایید کلیه رشته های دانش بشری است. مردم شناسی، زیست شناسی و روانشناسی فقط یک نوع انسان می شناسند و تفاوت های بشری را صرفاً در جنبه های ثانوی محیطی در نظر می گیرند. شناخت این واقعیت اولین شرط اساسی استقرار عدالت اجتماعی است.

ما نیازمند تغییرات عمیق در تعلیم و تربیت هستیم تا بقای انسان دراین جهان سریع التغییر ممکن گردد. نظام آموزش معطوف به عدالت اجتمعاعی می تواند به ایجاد نگرش ها، ارزش ها و مفاهیم جدید در معلمین و متعلمین کمک کند و آنان رابه اعمال آگاهانه و سنجیده در جهت تغییر اجتماعی رهنمون گردد.

جان دوئی فیلسوف پراگماتیست آمریکائی و از پایه گذاران تفکرات جدید در مورد تعلیم و تربیت را می توان از جمله اولین متفکرین دانست که روابط میان عدالت اجتماعی و تعلیم و تربیت را به نحوی جدید مورد مطالعه قرار داد. او معتقد بود که فرایند و عملکرد تعلیم و تربیت ریشه ای اجتماعی دارد و هدف آن عبارتست از بقای جامعه و ادامه حیات اجتماعی و نیز بازنگری و تجدید و احیاء تجربه انسانی و آنچه که به زندگی معنا و ارزش می دهد.

جان دوئی در کتاب ارزشمندش دموکراسی و تعلیم و تربیت نظریه اندیشمندانه ای را عرضه می کند. او معتقد است که چون تعلیم و تربیت درصدد نوسازی مداوم تجربه انسانی است لذا با نفس زندگی مترادف است .زندگی یعنی تعلیم و تربیت؛ تعلیم و تربیت یعنی زندگی. در این حال تعلیم و تربیت ثنویت سنتی میان تئوری و عمل را از میان بر میدارد. از این رو می توان گفت که فلسفه اگر بر آنست که از حوزه انتزاع بیرون آید بایستی کار بردی عملی داشته باشد و در نتیجه منطقی است که نتیجه بگیریم فلسفه عبارتست از تئوری عمومیت داده شده و تعمیم یافته تعلیم و تربیت. به زبانی دیگر تعلیم و تربیت آزمایشگاه فلسفه است.

جان دئوئی معتقد است که ایده ال های دموکراسی و آزادی و تحول اجتماعی ابعاد فلسفه تعلیم و تربیت را تشکیل می دهند . او بر این باور بود که تعلیم و تربیت وجریان یادگیری در نتیجه روابط متقابل اجتماعی رخ میدهد و لذا تعلیم و تربیت به عنوان یک موسسه اجتماعی نفشی حیاتی در تحول و باز سازی اجتماعی ایفا می کند. از نظر او تعلیم و تربیت صرفاً به جهت فراگیری شاخه های علم نیست بلکه فرایندی است که در مسیر آن فرد نحوه زندگی کردن و درست زیستن را می آموزد و در این مسیر ابزار تعلیم و تربیت را بکار می گیرد تا دنیائی بهتر و متعالی تر و اخلاقی تر برای دیگران نیز به وجود آورد. در کتابش به نام عقاید من در مورد آموزش و پرورش ( (My Pedagogical Creedجریان تعلیم و تربیت را با تحول شناخت و آگاهی جمعی همراه دانست و معتقد بود که فرد می تواند با سهیم شدن در این شناخت و آگاهی به باز سازی و تحقق عدالت اجتماعی مدد رساند.

از نظر او آگاهی جمعی نتیجه مبادله آزاد و پویا و تحول آراء و افکار در یک محیط دموکراتیک است. یکی از مشخصات اصلی سیستم مطلوب تعلیم و تربیت آن است که با تغییرات لایزال جهان منطبق باشد . در عصر حاضر مشخصه اصلی جهان ما نیاز حیاتی آن به وحدت و یگانگی است. ما در عصری زندگی می کنیم که در آن پیوندها و ارتباطات بشری از حیطه مرزهای ملی و حوزه های جغرافیائی و دائره های فرهنگی و قیود مذهبی و حصارهای ایدئولوژیک خارج شده و بسرعت به سمت ایجاد یک جهان متحد در حرکت است.

تحولات و بحران های جهان به نحوی روزافزون نیاز به وحدت عالم انسانی و نظمی نوین را آشکار می سازد. از یک طرف پیشرفت علمی و انقلاب فنی و بسط ارتباطات بین المللی و شبکه های الکترونیک و جهانی شدن سیستم اقتصاد و تجارت، ملل و جوامع را به یکدیگر نزدیک ساخته ولی از طرف دیگر نابرابری اقتصادی، تعصبات ملی و مذهبی و نژادی، و تضادهای فرهنگی ملل و جوامع را در مقابل یکدیگر به صف آرائی کشانده و نائره جنگ و نفاق رو به افزونی گذاشته است .

سیستم آموزشی یکی از مهمترین اسباب رفع اختلافات و ایجاد تعاون و همکاری بین المللی و توسعه و رفاه اجتماعی و تحقق صلح بین المللی می باشد. در این دیدگاه، نظام تعلیم و تربیت اهدافی مافوق اهداف شخصی و انتفاعی را دنبال می کند و در صدد است تحول و تغییری اساسی در شخصیت فرد و نظام اجتماعی بوجود آورد.

تعلیم و تربیت هدفی اجتماعی و جامع الشمول را دنبال می کند و بایستی آزادی انسان را از قیود کهن و تقالید و تعصبات در نظر گیرد، تنویر افکار و احترام به آراء و عقاید ملل مختلف را تشویق کند، آزادی زنان و احترام به حقوق انسان را ترویج کند، به ایجاد جامعه مدنی مدد رساند و به بسط و گسترش روابط فرهنگی و تمدنی پردازد .سیستم آموزشی اگر هدفش آن باشد که به رفاه و همزیستی بین المللی مدد رساند و تعصبات را از بین ببرد چاره ای ندارد که محتوای آموزش را از قیود سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رها سازد و آزادی را چه در توسیع معارف و چه در کسب آن به تمام نوع بشر عرضه کند.

عدم دسترسی به تحصیل و تکنولوژی جدید و یافته های علمی یکی از نتایج وخیم تضاد اقتصادی است که میان جوامع پیشرفته و عقب مانده موجود است. در سطح بین المللی بایستی نوعی همکاری جهانی آغاز شود که آموزش و یادگیری را برای همه امکان پذیر سازد. محتوای علم و دانش و نتایج تحقیق منحصر به فرد و ملت خاصی نیست بلکه سرمایه فرهنگی تمام نوع بشر است.

متأسفانه بخاطر تعصبات و جدائی ها برخی سیستم های آموزشی به شاگرد ان خود اجازه نمی دهند که در مورد فرهنگها و ملل دیگر تحقیق ومطالعه کنند تا در نتیجه از بار شدید تعصبات و جدائی ها کاسته شود. درنظام های توتالیتر سیستم آموزشی بنحوی خطرناک به مغز شوئی و تحریف حقایق و تحریک اساسات خام میپردازد تا ایدئولوژی قدرت حاکمه را در نهاد جامعه تحکیم کند. مثلاً در آلمان نازی تاکید شدید بر آموزش ایدئولوژیک کودکان و جوانان می شد و رژیم نژاد پرست آینده خود را در پرورش نسلی می یافت که کاملاً از اندیشه مستقل و آزاد تهی شده ودربست در اختیار اهداف سلطه جویانه رژیم در آمده باشد. پسران را برای خدمت سربازی و دختران را برای خانه داری آماده می کردند. تبلیغات و پروپاگاند از طریق مجاری و سازمان های آموزشی و نیز با شرکت اجباری در جلسات و برنامه های کمیته های موسوم به جوانان هیتلر کودکان و جوانان را هدف می گرفت. معلمین یا بایستی مطیع محض بودند و یا دچار پاکسازی می شدند. به کودکان یاد داده شده بود که اگر آثار سرکشی در معلمین و یا والدین خود ببینند به رژیم گزارش دهند.محتوای موضو عا ت درسی نیز دچار تجدید نظر گشتند.

علوم طبیعی مثل بیولوژی بر آن شدند که به دانش آموزان بیاموزند که ایدئولوژی نژاد برتر ریشه های ژنتیک دارد و جوانان را تشویق میکردند که با یافتن قرینه مناسب پاکی خون و برتری نژاد آریان را حفظ کنند. در علوم فیزیک و شیمی و ریاضی چون نمی توانستند مطابق ایدئولوژی نازی دست اندازی کنند نتایج فنی آن علوم را درپیشبرد ماشین جنگی و نظامی آلمان و اهداف توسعه طلبانه آن بکار می بردند.

در شوروی سابق هم اوضاع برهمین منوال بود. بخصوص در سالهای ۱۹۳۰ تا۱۹۵۰ در دوران وحشت و استبداد استالینی نظام آموزش و پرورش به صورت ابزار پیشبرد سیستم توتالیتر بکار گرفته میشد. به خصوص علوم انسانی و اجتماعی به بهانه حذف افکار بورژوازی و ضد انقلابی مورد تصفیه و تجدید نظر قرار گرفت و کتب تاریخ تبدیل به جزواتی مملو از توطئه انگاری وتبلیغات ایدئولوژیک و تحریف رویدادها گشت. شیوه تاریخ نویسی نه به قصد انعکاس رویدادها بلکه به جهت تطبیق تمام تاریخ – از ابتدا تا انتها، از جزء تاکل، از رویدادهای مادی تا ارزش های فرهنگی -بر فلسفه ماتریالیسم تاریخی بود.

در چین نیز بخصوص در سالهای انقلاب فرهنگی یعنی برای حدود ده سال نظام آموزش وپرورش آن از حرکت باز ایستاد. همیطور در کامبوج پس از غلبه خمر های سرخ دانشگاه ها تعطیل شد، روشنفکران و اساتید دانشگاه به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شدند، کتاب ها سوزانده شدند و آثار هنری و تابلو های نقاشی و آثار عتیقه و میراث های فرهنگی از میان رفتند. به بهانه آنکه هدف نظام تحکیم ایدئولوژی انقلابی بود معتقد بودند همه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی الزاماً بایستی متوقف شوند تا در فرصت مناسب باز سازی گردند.

نوعی که درس تاریخ در بسیاری از ممالک تدریس می شود یک محتوای سیاسی و ایدئولوژیک دارد. البته این مطلب تازه ای هم نیست. میدانیم که مورخان جهانگشائی ها و قتل عام های رهبرانشان را اعمالی قهرمانانه تصویر نموده اند و سایر ملل رابربر و وحشی قلمداد کرده اند . وقتی تاریخ که در حقیقت حافظه یک ملت است با تعصبات ملی ، مذهبی و نژادی توأم میشود نوعی نسیان جمعی حاصل می شود که در نتیجه فارغ التحصیلان آن مکتب آموزشی چیزی به جز تعصب ندارند تا به فرهنگ جهانی عرضه کنند. برای این مشکل زمانی راه حل مناسب و مطلوب ایجاد می شود که سیستم آموزشی ابعاد جهانی پیدا کند و برنامه ریزی آموزشی محیطی را ایجاد کند که در آن آزادی تحقیق و مطالعه برقرار باشد.

چنین محیطی فقط در صورتی امکان تحقق دارد که آزادی های سیاسی و اجتماعی تضمین شده باشند. ایجاد محیطی که در آن آزادی تحقیق و مطالعه برقرار باشد منوط به افزایش ارتباطات و رفع سوء تفاهمات بین المللی است. همینطور ایجاد چنین محیطی نیازمند سطح بالاتری از رشد اخلاقی است. چرا که د رحال حاضر هر ملتی بر آن است که خود را بری از اشتباه و دیگران را مقصر بداند.

اما در جهانی که سطح اخلاق و ادراک یگانگی بشر افزونی پیدا کرده نوعی از آزادی فکر حاصل می شود که در نتیجه آن همه شاهد و گواه کاستی های تاریخی خود خواهند بود و برتری اخلاقی متعلق به هیچ قوم خاصی نیست. در چنین محیط آموزشی شاگردانی که در مدارس غربی به تحصیل مشغولند به مطالعه دستاوردهای تمدن های دیگر مثل تمدن اسلامی می پردازند و شاگردان مسلمان هم با آزادی به مطالعه تحولات فکری ، علمی و فلسفی غرب مشغول می شوند.

در چنین حالتی ریشه های اصیل هر فرهنگی به تمامه و با آزادی کامل مورد شناسائی و بررسی قرار می گیرند و داد و ستد فرهنگی رکن اساسی سیستم آموزش بین المللی می شود و سوء ظن و شک سیاسی دست از دامن سیستم آموزش می شوید .

در ایران نیزبخش قابل ملاحظه روحانیت شیعه نتوانسته با مفاهیم جدید عدالت اجتماعی همراهی کند و لذا به جای پیشرفت به سیر قهقرائی تجحر افتاده است. تبینات مطلق گرایانه و انحصار طلبانه جامعه ای را به وجود آورده که ذاتاً با اصل برابری همه شهروندان و حذف تبعیضات اجتماعی و حقوق بشر در تنافر و تناقض است. نا برابری بین زن و مرد، بین مسلمان و نا مسلمان و نفی اعلامیه حقوق بشر طبعاً با مفاهیم جدید عدالت اجتماعی در تضاد است. چرا که عدالت اجتماغی در بطن جامعه و روابط متقابل انسانی شکل می گیرد و لذا امری تاریخی، پویا و متحول است و بایستی در زمینه مختصات تکامل جامعه مورد ارزیابی قرار گیرد . روحانیت شیعه سعی کرده است که این نابرابری های به رسمیت شناخته شده را به نحوی توجیه کند امّا در تلاشش برای این توجیه چاره رادر بازگشت به خویشتن قرون و سطائی و مبارزه با تجدد و دگر اندیشی و نوع آوری یافته است.

سیستم آموزشی در ایران نیز به مثابه سایر سیستم های توتالیتر مطلق گرا به ابزاری برای توجیه جزمیت گرائی و تایید قدرت حاکم سیاسی و کیش شخصیت درآمده است. مولفه های رسمی و غیر رسمی آموزش بنحوی مستمر دنیائی را تصویر می کنند که در آن جمهوری اسلامی به عنوان یک جزیره پرچم دار عدالت جهانی در میان جهانی متخاصم در گیر شده و نتیجه می گیرند که ریشه تمام نابسامانیهای اجتماعی نتیجه توطئه خارجی است و نه شکست نظام جمهوری اسلامی در نهادینه ساختن حداقل معیار های عدالت اجتماعی که دراعلامیه حقوق بشر تصویب شده و قانون اساسی ایران نیز ظاهراً آنها را تعهد کرده است. در آموزش و پرورش ایران بجای تفکر انتقادی اسطوره اندیشی تدریس میشود و نظریه پردازی اجتماعی یعنی دشنام و نفرین به دغدغه های مدرنیسم و ادعاهای گزاف در مورد فروپاشی عالم و حاکمیت نهائی روحانیت شیعه بر جهان.

در خاتمه اشاره ای به موسسه آموزش عالی که توسط جامعه بهائی ایران تاسیس شد چشم انداز دقیقتری را از رابطه آموزش و پرورش و عدالت اجتماعی در ایران بدست می دهد. آنچه برای این موسسه می گذرد نمونه بارز و شاهد گواه بی عدالتی بر یک نهاد علمی و آموزشی و فرهنگی است. چنان که میدانیم ازآغاز انقلاب اسلامی و در ادامه سیاست حذف دگراندیشان، جوانان بهائی از ادامه تحصیل در دانشگاه ها و مدارس عالی ممنوع شدند. خواستند با ایجاد ستون مذهب دانشجویان بهائی را که به حکم دیانتشان اهل تقیه نیستند وادار کنند که دست از عقیده خود بکشند. هدف این تهاجم فرهنگی ایجاد فشار و نا امیدی در جامعه و سوق دادن نسل جوان جامعه به سوی بی سوادی و بیکاری و فقر فرهنگی و اقتصادی بود.

جامعه بهائی ایران در پاسخ به این تهاجم نه اعمال خشونت کرد، نه دامن غم به بغل گرفت و نه به خود زنی پرداخت. بلکه با صبر و استقامت پایه و اساس موسسه ای را گذاشت که در سطح عالی نسل جوانش را با علم و دانش روز مجهز سازد و خلاء ناشی از عدم دسترس جامعه به تحصیلات دانشگاهی را جبران کند. اساتید و پژوهشگران جامعه که خود از کار بیکار شده بودند ذست بدست هم دادند و در خانه ها و زیرزمین ها با تشکیل کلاسها و آزمایشگاها به تدریس فرهنگ و ادبیات فارسی، علوم، کامپوتر، مهندسی، معماری، جامعه شناسی، روانشناسی و سایر رشته های معارف بشری پرداختند. به مرور با استفاده از تکنولوژی و اینترنت بخش آنلاین نیز به کلاسهای حضوری اضافه شد تا سطح کمی و کیفی دسترسی به تحصیلات عالیه را افزایش بخشد.

موسسه بهائی تحصیلات عالیه تحت شرایط سرکوب گرانه تمام مساعی خود را به کار برده که به عالیترین موازین علمی و تحصیلی پای بند باشد و بخاطر همین موازین برخی از فارغ التحصیلاتش موفق شده اند که در بهترین دانشگاه های غربی به تحصیلات خود ادامه دهند. در سراسر تاریخ کوتاه حیاتش موسسه علمی آزاد مورد تهاجم و همکارانش دستگیر و زندانی شده اند. بارها کتب و کامپوترها و لوازم آزمایشگاهی اش ضبط و توقیف شده اند.

آخرین حمله در خرداد ماه رخ داد که ماموران امنیتی با هجوم به منازل بیش از ۳۰ نفر از اساتید و مسئولان موسسه عده ای را باز داشت و به اتهامات امنیتی زندانی ساختند.

موسسه بهائی تحصیلات عالیه هیچگاه ماهیت حوزه های علمیه مذهبی را به خود نگرفت. اساس آن بر موازین علمی و پژوهشی و استانداردهای نظری و علمی شناخته شده در جهان استوار است. همچنین اجازه نداد که محتوای آموزش به هیچ شکل و صورتی جنبه تبلیغاتی و یا ایدئولوژیک بخود گیرد و یا آزاداندیشی علمی تبدیل به اکسیون سیاسی شود و یا روحیه نفی وتخریب به دانشجویان القاء گردد. اگر فرض کنیم ناظر بیطرفی از خارج به جریان کلاسها و موضوعات تدریس و مباحث مورد مطالعه و تکالیف و گفتگوهای دانشجو و استاد نگاه کند دشوار است تصور کند که این موسسه وابسته به جامعه ای است که به شدت تحت ظلم و ستم و تبعیض است چرا که دانشجو و استاد بر اساس نوعی اجماع گروهی سعی کرده اند که جریان تحصیل و تدریس را از تاثیرات شخصی تبعیض و بیعدالتی بدور نگهدارند. در این دانشگاه حقوق و علوم سیاسی هم تدریس می شود بدون آنکه مباحث آن سیاسی زده و شعاری شود و جریان آموزش و پرورش به تحریکات سیاسی تبدیل شود.

تشکیل موسسه بهائی تحصیلات عالیه واکنشی بود که آن را می توان واکنش خلاق و سازنده به ظلم نامید. واکنشی بود بر علیه نهادینه شدن بی عدالتی اجتماعی. حتی می توان گفت یک قدم از مبارزه منفی و یا مسالمت آمیز جلوتر رفت چرا که مبارزه مسالمت آمیز از خشونت پرهیز می کند امّا در عین حال با شرکت نکردن و عدم همکاری هنجار های حکومت تمامیت خواه را به مبارزه می طلبد. امّا موسسه آموزش عالی بهائی، بر عکس، در پاسخ به ستم وارده اقدام به سازندگی و نو آوری کرد و با مجهز کردن جوانانش به نیروی علم و دانش از آنها خواست که توانائیهای خود و نتایج تحصیلاتشان را در خدمت ایران و هموطنانشان مصروف سازند.

در جهان فعالیتهائی مشابه موسسه تحصیلات عالیه بهائی احتمالا سابقه دار است امّا قطعاً کمتر اتفاق افتاده است. میدانیم که مثلاً در لهستان پس از اشغال آن توسط قوای نازی و سرکوب مستقیم آموزش و پرورش آن کشور و اجازه ندادن غیر آلمانی ها به ادامه تحصیلات عالیه معلمین و پژوهشگران و پروفسورهای لهستانی یک سازمان و جریان آموزشی را آغاز کردند که درطی آن به دانشجویان خود در آپارتمان ها آموزش می دادند.

درهر حال ایجاد موسسه تحصیلات عالیه بهائی نشان و گواهی است از روحیه دانش دوستی و ترقی خواهی و بلند نظری ملت ایران. ادامه همان روح سر بلندی است که در طول تاریخ با وجود همه حملات دو باره و دوباره سر برآورده تا به عنوان ملتی آزاد در داد وستد فرهنگی جهان نقش تاریخی خود را ایفا کند.
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.