محسن نکومنش فرد
زیتون- متن پیش رو توسط آقای «محسن نکومنش فرد»در معرفی کتاب «زنان در بند ۲۰۹ اوین» نوشته شده که برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته است.
***
«زنان در بند ۲۰۹ اوین»، یک گزارش ژورنالیستی ناب از ژیلا بنی یعقوب
کتاب “زنان در بند ۲۰۹ اوین” نوشته ی ژیلا بنی یعقوب درباره موضوعی سخن میگوید که بارها درباره ی آن نوشته و گفته شده است. با این وجود به گمان من این گزارش ناب ژورنالیستی نوشته ای است در نوع خود کم نظیر. همان طور که او در مقدمه خود بر کتاب آورده: “نگارش و انتشار خاطرات مربوط به یک زندان کوتاه مدت، به معنای اهمیت بخشیدن به آن نیست. بلکه به منظور ثبت تاریخی این وقایع است.” سپس او فروتنانه بر این واقعیت انگشت گذاشته که گذراندن دوره ای کوتاه در زندان در برابر رنج بسیاری از زندانیان عقیدتی-سیاسی ناچیز شمرده میشود.
آنچه این گزارش را جذاب، خواندنی و از جهاتی کم نظیر میکند ذکر جزییات یک دوره ی زندان نسبتا کوتاهمدت بدون هراس از برچسبهای حکومتی و غیرحکومتی است و طبعا از جنبه ی افشاگریهایی که به مذاق گردانندگان حکومت ناخوشایند میآید، شجاعت و شهامت نگارنده را هم در ذهن خواننده برجسته میکند. برای کسانی که در سالهای بعد از دهه شصت حتا کوچکترین بازجویی به دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی پس داده باشند واضح است که مامورین امنیتی همواره از زندانی تعهد میگیرند تا در مورد آنچه در زندان بر سرش آورده اند و یا درباره مشاهدات خود از فشارها و شکنجه های اعمال شده بر زندانیان دیگر کاملا سکوت کند.
خانم بنی یعقوب در تاریخ بیست و دوم خردادماه ۱۳۸۵ به عنوان یک خبرنگار و برای تهیهی گزارش از یک تجمع اعتراضی زنان به میدان “هفت تیر” رفته که در آنجا همراه با بیش از سی زن دیگر دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل میشود. در همین روز همسر خانم بنی یعقوب، بهمن احمدی امویی هم دستگیر و روانه ی اوین میشود.
یکی از موارد بارز شکنجهی روحی که در این گزارش آمده است وعدههای دروغ بازجویان است که موجب خوشبینی کوتاهمدت زندانی میشود مثلا وعده آزادی به زودی به زندانیان. بر اساس این گزارش دروغ، ریا و فریبکاری در زندان اوین امری بسیار معمول است و میتوان حدس زد که ضد اخلاق اوین در سایر زندانهای جمهوری اسلامی هم امری پذیرفته و جاری باشد. این پرسش در ذهن خواننده مطرح میشود که چرا مامورین امنیتی در بسیاری موارد در صدد سلب مسوولیت از خود و انداختن گناه همهی مجازاتها به گردن زندانی هستند. این در حالی است که در همین گزارش بارها شاهد تهدید و قدرتنمایی عقده گشایانه بازجویان در برابر زندانی و به رخ کشیدن اختیار بی حد و حصر و افسار گسیخته شان برای زندانیان هستیم. تلاش برای رفع اتهام از خود در دهه شصت در میان بازجویان معمول نبوده است. آنها که فضای جامعه در سال های ۶۰ تا ۶۲ را به خاطر دارند و یا مطالعه کردهاند میدانند که رژیم جمهوری اسلامی در آن سالها عمد داشت صدای شکنجه و کشتار در زندانها را بلند نگه دارد و از این طریق فضای رعب و وحشت را در میان مردم و به ویژه جوانان بالا ببرد. اعلامیهی دادستانی انقلاب مبنی بر تهدید به اعدام کسانی که به هواداران جریانات سیاسی پناه میدادند، سخنان موسوی تبریزی دادستان وقت تهران مبنی بر لزوم تمام کش کردن مجاهدین مجروح و مصدوم، و سلسله درسهای محمدی گیلانی در شبهای مخوف ابتدای دههی شصت، از جمله آموزش درآوردن چشم از حدقه و بریدن گوش برای قصاص، همه شواهدی بر تلاش رژیم در جهت ریختن قبح خشونت در جامعه ایران بود. اینکه امروز بازجویان و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی تلاش دارند چهرهی خشن خود را پنهان کنند امری قابل توجه و ملاحظه است. بی تردید پیشرفت ارتباطات و هراس از افشا شدن چهره مستبدین در جهان نقش مهمی در کاهش فشار نظامهای استبدادی و دیکتاتوری داشته است اما تغییر اساسی در نگرش سیستم امنیتی جمهوری اسلامی را نمیتوان تنها در پیشرفت و گسترش اینترنت خلاصه کرد. مبارزات پیگیر و گسترده ی اقشار مختلف در جامعه ی ایران، به ویژه مبارزات زنان کشور و همچنین تلاش روزمره روزنامه نگاران در جهت افشای سیاستهای استبدادی نقش مهمی در عقب نشینی حاکمیت از اعمال سیاستهای استبدادی و تنزهطلبی بسیاری از عوامل وابسته به حاکمیت در ایران داشته است. مبارزاتی که با تاکید بر حقوق به رسمیت شناخته شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی انجام گرفته و میگیرد حاکمیت جمهوری اسلامی را از اواسط دهه ی هفتاد خورشیدی دچار انشقاق و افتراق بیشتر کرده است.
خانم بنی یعقوب نمونه ای از این مبارزه بر اساس قوانین مربوط به حقوق زندانی را در گزارش خود آورده است. بارها بازجو از او میخواهد تا با چشمبند در اتاق بازجویی حاضر شود و او امتناع میکند. اگرچه او در نهایت به توصیه ی یکی از دوستان زندانیاش به بازجویی با چشمبند تن میدهد اما در همین گزارش او نمونهای از مقاومت یک زن زندانی به دست می دهد که بازجویان را ناچار به عقبنشینی در برابر خواست خود میکند. عالیه اقدام دوست نه تنها دلیرانه از شرکت خود در اعتراض علیه قوانین تبعیضآمیز نسبت به زنان دفاع می کند بلکه قاضی را به دلیل بی تفاوتیاش نسبت به تضییع حقوق اولیه زن و دخترش نکوهش میکند. تا جایی که قاضی میگوید” مثل اینکه یک چیز هم به شما بدهکار شدم و باید توضیح بدهم چرا به تظاهرات نرفتم.” از عالیه خواسته میشود کسی را برای کفالت معرفی کند تا از زندان آزاد شود. اما او در مقابل این درخواست هم مقاومت می کند و می گوید خودش یک انسان مستقل است و حاضر نیست با ضمانت کسی دیگر از زندان آزاد شود. در نهایت این دستگاه امنیتی است که ناچار میشود عالیه را بدون ضمانت شخص دیگری از زندان آزاد کند.
با وجود رفتار خشن اغلب زندانبانان و بازجویان، که حتا با قانون اساسی جمهوری اسلامی هم توجیه پذیر نیست، گزارش خانم بنی یعقوب تنها یک چهرهی مظلوم و مستحق ترحم از زندانی ارائه نمیدهد. زندانی از خود جسارت نشان میدهد و گاه با مقاومت خود مامورین حکومت را به ستوه میآورد. چماق استبداد در برابر مقاومت زندانی بارها در این گزارش شکسته میشود. بازجوی جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست در هر شرایطی با اعتماد به نفس و افتخار نقش خشن خود در حاکمیت را ایفا کند. حتا مامورینی که کارشان بازجویی از زندانیان است لفظ بازجو را برای منصب خود پسندیده نمیدانند. آنها اصرار دارند خود را کارشناس معرفی کنند. این عدم اعتماد به نفس و اعتراف به کراهت نقش خود امری است که می تواند بنیاد یک حکومت را به خطر بیندازد.
خانم بنی یعقوب گزارشش را به عنوان یک زندانی نگاشته است. آنچه در گزارش این خبرنگار جالب توجه است همان وفاداری به مرام و اخلاق ژورنالیستی است. خانم بنی یعقوب ابایی ندارد تا هرآنچه را که میتواند به سود حاکمیت و زندانبانانش تمام شود را هم در گزارش خود بیاورد. این واقعیت که در میان همان خدمهی اوین هم کسانی هستند که تماما از ضداخلاق حاکمیت پیروی نمیکنند از چشم او دور نمیماند. توجه به این نکته از طرف مبارزین به ویژه در داخل کشور یکی از عوامل تاثیرگذار در ایجاد شکاف در حاکمیت جمهوری اسلامی بوده که در نهایت به حاد شدن درگیری های درونی و کنده شدن بخش بزرگی از نیروی حکومت و حتا تبدیل بسیاری از عناصر رژیم در گذشته به منتقدین و مخالفین امروز گردیده است.
اگر کمترین درایتی در سیستم امنیتی جمهوری اسلامی، حتا از جنبه ی تلاش در جهت حفظ نظام، وجود داشته باشد باید به گزارشهایی از نوع گزارش خانم بنی یعقوب و به مبارزه حق طلبانه و مسالمت آمیز مبارزینی از این دست توجه بیشتری مبذول شود. مرحوم مهندس بازرگان دهها سال پیش در دادگاهی به دستگاه امنیتی شاه یادآور شد که او و همرزمانش میتوانند آخرین گروهی باشند که با روش مسالمت آمیز با حکومت شاه برخورد میکنند. درست پس از آن و پس از خیره سریهای دستگاه امنیتی شاه بود که مبارزه مسلحانه جان تازه ای گرفت. تردیدی نیست که جنس حاکمیت جمهوری اسلامی با رژیم شاه تفاوتهای زیادی دارد. متاسفانه فساد گسترده حکومتی، فساد و زمین گیر شدن بخش بزرگی از اپوزیسیون و فساد و بی اخلاقی در بخش بزرگی از مردم، جامعه ما را در لبه ی پرتگاه انحطاط قرار داده است. شاید حکومت گران این را در جهت بقای سلطه شان به فال نیک بگیرند. اما باید توجه داشت که مردم ما نشان داده اند رفتارشان همیشه در برابر حاکمیت قابل پیش بینی نیست. حضور گستردهی مردم در سال ۱۳۸۸ را فراموش نکردهایم. دور از انتظار نیست که حرکت بعدی مردم را نتوان به آسانی کنترل کرد.
متاسفانه کتاب “زنان در بند ۲۰۹ اوین”، مانند بسیاری نوشتههای ارزشمند از نویسندگان ایرانی، در ایران اجازه چاپ و انتشار نگرفته است. گزارش خواندنی خانم ژیلا بنی یعقوب از سوی انتشارات باران در استکهلم به چاپ رسیده است. ندادن اجازه ی چاپ به چنین گزارشاتی بیش از هر چیز بیانگر بزدلی دستگاه امنتیتی جمهوری اسلامی و هراس این حکومت از مردم است. حکومتگران متعهد دست کم مسوولیت عمل خود و پیامدهای آن را به عهده میگیرند. حیف است کسانی که بخت تهیه ی این گزارش را دارند این امکان را ازدست بدهند.