با بازپسگیری شهر بامهابت حلب از چنگال تروریست های تکفیری، اکنون ویرانه ای برجای مانده است که بی شک این ویرانه ها تنها به خرابه های شهر ختم نمی شود. گویی مخروبه های شهر پس از چند سال آباد شود، اما آیا زخم هایی که در این سال ها بر پیکر مردم این شهر وارد گشته، باگذشت اندک زمان فراموش خواهند شد؟
تجربیات و مشاهدات کودکان از رویدادهای این سال ها چه نتیجه مثبتی در بر خواهد داشت؟
جملاتی که دراین چند روزها از زبان رسانه های( دو طرف) عوامل همین جنگ به مراتب شنیده ایم.رسانه هایی که اگر سخن از حق و حقوق مردم ستم دیده آن شهرهم می زنند، با نیت و برای اهداف خاص خود است نه غیرآن.
آتش بس برای پایان جنگ!
شهر آزاد گشته!
جملاتی که دراین چند روز بسیار شنیده ایم. اما هیچگاه اسباب شروع و خاتمه این جنگ مشخص نشد. گویا دراین روزگار غارت انسانها به گونه ای نوین گشته و شکل وشمایل گذشته را ندارد. برای اینکه بدزدند، بکشند و آواره کنند در چهره های مبارزه با تروریسم، لیبرالیسم و مخالفان دولت، خود را نمایان می کنند. سود کلانی که بابت این جنگ چندساله نصیب سلطه جویان و تاجران اسلحه به دست آمد و از طرفی منت نهادن به همان مردمی که توسط خودشان آواره شده اند نشان از پلیدی چهره آنها دارد.
برای دولتهایی که در این جنگ و کشتار نقش واهی داشته اند شاید برای یکطرف برد و طرف دیگر باخت باشد اما اگر ژرف نگر باشیم خواهیم دید که عوارض این جنگ ممکن است سالیان مدید گریبانگیر آن سرزمین و مردم اش باشد.
چه مشخصه ای از این جنگ ها بر سایه مردم خواهد ماند؟
یک: نفرت ،کینه و انتقام
اگر تصور کنیم که با بازپسگیری حلب همه چیز آرام خواهد شد کمی آرمانگرایی است.زیرا آثار روحی وروانی حاصل از جنگ ممکن است بیش از یک قرن بر جان و روح ملت بر جای بماند. کشته شدن کودکان،پدران و مادران و خانواده ها و همچنین شدت درگیری های قومی و دینی می تواند نفرت وکینه ای که در حال حاظر وجود دارد را دوچندان کند.با این وجود ،وبا گذشت سالیان طوالانی هم نمی توان غبار این کینه را از پیشانی یک ملت پاک کرد. برای مثال می توان به افغانستان و عراق اشاره کرد که در مقاطع گوناگون ، اگرچه به مدت کوتاهی رنگ آرامش را دیده اند اما این رمیدگی وانزجار به صورت سیستماتیک در روح آن مردم ریشه دوانده و تابه امروز هم ادامه دار بودن آن گویای این امر می باشد.
دو: ترس و وحشت
برای ملتی که برای مبارزه در راستای استقلال و آزادی خود وکشورشان به شکل مدنی مبارزه کرده و خواهند کرد،ترسی به وجود خواهد آمد که این ترس بیش از همه به نفع مستبدان زمان خواهد شد. دخالت های مستعمران نوین در امور مردم و کشورهای منطقه موجب گشته که مردم ،زورگویی حاکم را به امنیت کشورشان ببخشند. در این باب بهترین مثال کشور خودمان است که پس از سالها استعمارزدگی وتوطئه ،از ترس سوریه شدن مجبور به تحمل نظام ولایت فقیه شده اند. بدون تردید پس از پایان جنگ ،مردم سوریه هم ناخودگاه به سمت و سوی این روش خواهند رفت و برای داشتن امنیت جانی مجبور به همکاری با بشار اسد یا هرشخصی جایگزین او خواهند شد. این مطلب برای مردمی که صلح برایشان ارزش است بیشتر به چشم می خورد و بواسطه صلح طلبی و عدم مبارزه مسلحانه ناگریز تن به خواسته های دولت های خود می دهند.
بنابراین نتیجه حاصل از این نفرت وترس ادامه جنگ و خونریزی در منطقه خواهد بود مگر آنکه مردم خاورمیانه به شکلی به این باور پذیری برسند که باید برای پایان این استعمار زدگی به اتحاد رسیده و در رویارویی با هر دسیسه ای ایستادگی کنند.
همانطور که پس از پایان جنگ جهانی دوم مردم اروپا تصمیم به اتحاد گرفته و سعی در بازسازی اجتماع، فرهنگ واقتصادی خود گرفتند، مردم منطقه هم روزی باید به این همدلی برسند که هیچکس جز خود دلشان برای سرزمین و مردم اشان نخواهد سوخت .
برای نظام های توتالیتر راه تغییر،مبارزه از نوع مسلحانه وغیر نیست زیرا که این نظام ها در پستوی رابطه های کثیف و پنهانی با قدرت ها ،بیشترین نفع را خواهند برد وآنها را به هدفشان نزدیکتر خواهد کرد.لذا تنها راه مبارزه با اینگونه رژیم ها مبارزات مدنی گسترده در بطن جامعه است. دولت هایی مانند آل سعود، جمهوری اسلامی و ازاین قبیل نظام ها جنگ را نعمتی بزرگ قلمداد می کنند تا از این طریق بیش از پیش به اهداف خود که همان چیرگی بیشتر بر مردم و تاراج آنهاست ،نزدیکتر می کند. بنابراین باید اذعان داشت که در این میان تنها مردم به جان هم می افتند و خون هم را میمکند تا بتوانند برای نظامشان مشروعیت بخرند. دراین بین تعصبات بیش ازهرچیز دیگری توانسته در راهبرد این جریان کمک رسان این نظام ها شود. تعصبات مذهبی(شیعه و سنی) تعصبات قومی و نژادی از جمله علل هایی است که داستان امروز کشورهای منطقه را به این مرحله اسفناک رسانده است.و” چه بسا داستان از این چیزی هم که هست می تواند غم انگیزتر شود”
بااین جمع بندی نه شهری آزاد گشته و نه جبهه ای حق بر ناحق پیروز شده بلکه جریانی تجاوزگرا از جریانی افراطی شکست خورده واین پایان کار نخواهد بود. به این دلیل که تجربه نشان داده است با گذشت زمان و محو شدن یک جریان تروریستی گزینه های دیگری جایگزین شده اند(القاعده،طالبان،ولایت فقیه،داعش و…)
به هر روی اگر مردم هر سرزمینی به خواسته های این قدرتگرایان دست پس بزنند و بجای دامن زدن به تعصبات قومی ومذهبی سعی به تغییر مسیر راهبردی خود از طریق گفتمان بدون خشونت انجام دهند، می توانند زودتر به نتیجه حاصل دست پیدا کنند. از سوی دیگر دست دولت هایی که در این خصوص دنبال هدفهای ناپاک خود هستند هم رو خواهد شد و اگر غیر از این باشد در آینده باید منتظر رونمایی از گروه های جدید تروریستی همانند داعش و…. باشیم.