روایتی تلخ از کودک فروشی، فرزند فروشی

یکشنبه, 10ام بهمن, 1395
اندازه قلم متن

فاجعه را بخوانید جهنم کجاست؟

روزنامه همدلی: اینجا راحله می فروشند. سیزده ساله ،بی شناسنامه ،بی هویت، ناقابل! دومیلیون تومان.

“دومیلیون را بده ،بچه را ببر، هرجا که خواستی “برادرش می گوید که حالا تنها سرپرست اوست.

اینجا پسرکی پنج ساله را می فروشند به امید رسیدن به سرپناهی. شوهرم تصادف کرده و زمین گیر است ،خودم مریضم و پول دکتر ندارم. چاره ای نداریم .هر جا رفتیم کسی کمکمان نکرد “مادرش می گوید.اگهی فروشش را گذاشته اند. نا قابل !در ازای اجاره یک خانه کوچک در شهرستان.”

اینجا بچه پولدارهایی هستند، که پورشه های میلیاردی سوار می شوند. برای پارتی های اخرشب شان خاویار سرو می کنند و برای دسرشان، شیرینی و بستنی با روکش طلا سفارش می دهند. ناقابل ! دومیلیون تومان.

اینجا بیمارستانهایی دارد شبیه به وال استریت.بازاری برای خرید وفروش بچه.زنهایی می ایند.کودکشان را به دنیا می اورند،برگه ای را امضا می کنند و بچه را می فروشند.ناقابل !بین پانصد هزار تا یک و نیم میلیون تومان.

اینجا بازارهایی دارد برای خرید و فروش حیوان. آدمهایی می آیند تا برای سرگرمی روزانه اشان ،پول خرج کنند.حیواناتی از هر نوع و هرنژاد.ناقابل ! از صدهزار تا سی میلیون تومان.

اینجا کودکانی دارد که آموزش می بینند. نه در مدرسه که در خیابان. آموزش می بینند که از طلوع صبح تا بوق سگ برای اربابشان کارکنند. کارگرانی که اگر خوب کارکنند ،قیمت شان بیشتر می شود. قیمت این کودکان برده، ناقابل! از صدهزار تا پنج میلیون تومان.

اینجا دانش امورانی هستند که تعطیلات آخر هفته شان مسافرت های اروپایی است.خجالت می کشند که همکلاسی هایشان بفهمند برای تعطیلات عید به مالزی رفته اند.شهریه این مدارس ،ناقابل! بین ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان در سال.

اینجا ادمهایی هستند که در گور می خوابند.درساختمانهای مخروبه می خوابند .در میان لوله های فاضلاب می خوابند.تا از سوز سرمای زمستان در امان باشند.

اینجا مسئولینی هستند که گورخوابها را جمع می کنند و به گوشه خیابان می فرستند.مسئله شان را حل می کنند.در سرما گوشه خیابانها یخ می زنند و می میرند.بدتر از آنها ، اینجا قلم بدستانی داریم که سر شان را بالا می گیرند،باد به غبغب شان می اندازند و با بی سوادی تمام می گویند: شاید گورخوابها خودشان مقصر باشند.

اینجا آقا زاده هایی هستند که آب معدنی های مارک دار نروژی می نوشند.ناقابل!لیتری شصت هزار تومان.
اینجا کارگرانی هستند ،که از صبح تا به شب ،آویزان در میان زمین وهوا،بر روی داربست ها،با جانشان بازی می کنند،ناقابل! فقط برای چهل هزار تومان.

اینجا بچه پولدارهایی هستند که پول توجیبی ماهانه شان کفاف خرج شان را نمی دهد و معترض اند. ناقابل! ماهانه بین ۳۰تا ۴۰ میلیون تومان.

اینجا معلمان بازنشسته ای هستند که پول بازنشستگی کفاف زندگی شان را نمی دهد. پس از شب تا به صبح نگهبانی می دهند.فقط برای ماهانه ششصد هزار تومان. ناقابل!

اینجا همه، از مسئول و کارشناس و روشنفکر و دانشگاهی و قلم بدست ،هر روز اندرز می دهند و شما را می ترسانند.ازفقر و بدبختی ،از روند رو به افزایش شکاف طبقاتی.و به شما هشدار می دهند،که ادامه آن ،آتشی به پا می کند و همه را می سوزاند.

این جاست که بایدسر را بالاگرفت، چشم در چشمشان دوخت و با لبخندی بر لب چنین گفت :
شوخی نکنید اقایان! جهنم همین جاست.همین لحظه ،همین اکنون .ناقابل!درست زیر پاهایمان.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.