ماهنامه خط صلح – سعید مدنی قهفرخی پژوهشگر ارشد مسائل اجتماعی و روزنامه نگار، صاحب تالیفات متعدد و ارزشمندی در حوزههای آسیبهای اجتماعی به ویژه اعتیاد، فقر، و روسپیگری است. کتابهای “جامعه شناسی روسپیگری”، “اعتیاد در ایران”، “ضرورت مبارزه با پدیدهی فقر و نابرابری در ایران” و “خشونت علیه کودکان در ایران” تنها بخش کوچکی از آثار این جامعه شناس ایرانی است.
آقای مدنی که از اسفند ماه سال گذشته و پس از آزادی از زندان اوین، به بندرعباس تبعید شده است، در گفتگو با خط صلح ضمن تاکید بر اینکه “تقلیل جمعیت بی خانمانها، به معتادان یا اسکیزوفرنیها خطای تحلیلی و نظری بزرگی است”، میگوید: “این روند روبه افزایش است؛ به این معنی که سیاستهای نادرست در زمینهی مسکن از یک سو و عمیقتر شدن شکاف نابرابری از سوی دیگر، نسل جدیدی از سکونت را فراهم کرده که به صورت بی خانمانی و امثال آن نمود پیدا کرده است”.
وی همچنین معتقد است “تا زمانی که بنیادگرایی بازار پشت سیاستهای اقتصادی است، باید هر روز منتظر بروز و نمود فجایع اجتماعی بیشتری از جمله کارتن خوابی باشیم”.
جناب دکتر مدنی، اساساً پدیدهی کارتن خوابی در کشور ما، از چه زمانی به طور عمده بروز پیدا کرده است و شیوع روزمرهی آن بیش از هر چیز نشانهی چیست؟
آنچه امروز از آن با عناوینی مثل حاشیه نشینی، بی خانمانی، کارتن خوابی یا گور خوابی گفت و گو میکنیم، متعلق است به شروع شبه مدرنیسم پهلوی دوم در ایران و آغاز موجهای مهاجرت از روستا به شهر. منظورم این نیست که تا قبل از این دوره افرادی وجود نداشتهاند که شب سرپناه نداشته باشند یا حتی وجود افرادی که در خرابهها یا گورستانها شب را به صبح میآوردهاند، رد نمیکنم؛ بلکه میخواهم تاکید کنم ماهیت آنچه از قبل وجود داشته و نشانههایی از فقر در جامعهی ایران بوده با آنچه در عصر مدرن ایران میبینیم، متفاوتاند. اسکان غیر رسمی یکی از چهرههای بارز فقر شهری است که در درون یا مجاور شهرها (به ویژه شهرهای بزرگ) به شکلی خودرو، فاقد مجوز ساختمان و برنامه ریزی رسمی شهرسازی، با تجمعی از اقشار کم درآمد و سطح نازلی از کمیت و کیفیت زندگی شکل میگیرد و با عناوینی همچون حاشیه نشینی، اسکان غیر رسمی، سکونتگاههای خودرو و نابسامان نامیده میشود. با توجه به نارسا بودن اصطلاح حاشیه نشینی و آلونک نشینی برای کلیهی اشکال این پدیده، اصطلاح اسکان غیر رسمی، با تعبیری گستردهتر به جای حاشیه نشینی و آلونک نشینی بکار میرود. از این رو اصطلاح اسکان غیر رسمی شامل حاشیه نشینی و اشکال متعدد است.
در سالهای دههی پایانی محمدرضا پهلوی، به دلیل شتاب گرفتن رشد نامتوازن و در نتیجهی افزایش شکاف نابرابری شاهد گسترش حلبی آبادها، حاشیه نشینها و مناطق اسکان غیر رسمی هستیم. در سال ۱۳۵۱ پژوهشی در موسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران صورت گرفت و مشخص شد که ۹۱ درصد از سرپرستان خانوادههای حاشیه نشین در تهران روستایی بودهاند، ۷۲ درصد آنان قبلاً دهقان محسوب میشدند و ۵۹ درصد خرده مالک بودهاند. یافتههای پژوهشی مشابه در سال ۱۳۴۵ نشان داد که ۶۲ درصد از حاشیه نشینان تهران کارگر ساده، ۱۲ درصد کارگر نیمه ماهر ۱۴ درصد کارگر ماهر بودهاند. این موارد تا حدودی نشانگر ابعاد حاشیه نشینی در ایران پیش از انقلاب بود، در آن سالها به دلیل اصلاحات ارضی و همچنین عدم کارایی اقتصاد کشاورزی روستاها، موج مهاجرتهای گستردهای به شهرهای بزرگ رخ داد که به نمود یافتن زیست حاشیهای منجر شد.
اما این روند در ایران پس از انقلاب نیز با گستردگی بیشتری ادامه یافت. موج مهاجرت و در کنار آن رشد بیوقفهی جمعیت نیز به مثابه علتی ثانویه که باعث رقابت شدید برای تسلط بر امکانات شهری گردید، موجب شد تا حاشیه نشینی، در قامت یک معضل ملی رخ بنمایاند. افراد ساکن در این مناطق عمدتاً مهاجرین بی چیز روستایی بودند که به دنبال اسکان خود و خانوادههایشان با حداقل هزینه بودند و به این ترتیب مسئلهی مکانهای مسکونی غیر متعارف، گسترده و گستردهتر شد. رژیم پهلوی برای مقابله با این وضعیت برخورد فیزیکی با عاملیت شهرداریها را در دستور کار قرار داد که نتیجهی آن تنشها و درگیریهای مداوم در حاشیهی شهرها بود. در دههی ۱۳۵۰، این درگیریها امری معمول شده بود. همین وضعیت موجب شد تا پس از انقلاب مطالبهی مسکن و حل بحران یکی از جدیترین مطالبات مردم به ویژه در شهرهای بزرگ باشد. تسخیر هتلها و مصادرهی گروهی برخی مکانهای عمومی پس از انقلاب نمودی از پیگیری این مطالبه بود. اصل سی و یکم قانون اساسی هم پاسخ نظام پس از انقلاب به بحران بود که مطابق آن “داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانوادهی ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند -به خصوص روستانشینان و کارگران-، زمینهی اجرای این اصل را فراهم کند”. خوب چنین نشد، و این اصل -مثل بسیاری از اصول قانون اساسی که از حقوق ملت شمرده میشد-، زیر آوار درگیریهای سیاسی و جنگ و ناکارآمدی و فساد خفه شد. در جریان جنگ یک بار دیگر خیزش مهاجرین جنگی برای تصاحب سرپناه در شهرهایی نظیر تهران، اصفهان، شیراز و بندر عباس، این زخم کهنه را باز کرد که تقریباً تا حد ممکن مدیریت شد. از اوایل دههی ۱۳۷۰ و با اجرای سیاست تعدیل، اگرچه رونقی در ساخت و ساز مسکن ایجاد شد و رشد بخش مسکن قابل توجه بود، اما دستاوردی جز گرانتر شدن مسکن برای طبقات فرودست و متوسط نداشت. در عین حال رشد بالای جمعیت نوید آغاز موج جدید جمعیتی طالب مسکن را میداد.
به این ترتیب و در چنین شرایطی مناطق اسکان غیر رسمی که سکونت ارزان را برای فقرا ممکن میساخت، محور سیاست فقرا برای داشتن سرپناه شد. بنا بر برخی برآوردها تعداد ساکنان این مناطق دست کم ۱۳ تا ۱۵ میلیون نفر بوده است. بی خانمانها، کارتن خوابها و گورخوابها، اغلب آن دسته از فقرای شهری هستند که حتی امکان اسکان در مناطق غیر رسمی را هم ندارند؛ زیرا متناسب با افزایش قیمتها در بازار رسمی مسکن، قیمتها در مناطق غیر رسمی نیز افزایش پیدا میکند و گروهی توانایی مالی اسکان در این مناطق را هم ندارند. این روند روبه افزایش است؛ به این معنی که سیاستهای نادرست در زمینهی مسکن از یک سو و عمیقتر شدن شکاف نابرابری از سوی دیگر، نسل جدیدی از سکونت را فراهم کرده که به صورت بی خانمانی و امثال آن نمود پیدا کرده است.
اشاره دارم به نسل جدید برای آنکه تاکید کنم، این مشکل دامنهای روبه گسترش دارد و در محدودهی یک شهر یا یک محله نخواهد ماند و به علاوه علل و عوامل پدیدآیی و ترکیب جمعیتی آن هم متفاوت و خاص خودش است.
استاندار تهران مدعی شده ما در تهران بی خانمان نداریم و اینها معتاد متجاهر هستند. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا شما هم از آن دسته صاحب نظرانی هستید که معتقدند مسئلهی کارتن خوابی صرفاً از مواد مخدر و اعتیاد ریشه میگیرد و در واقع این افراد تماماً قربانیان اعتیاد هستند یا دلایل دیگری برای رجوع افراد به این شیوه زندگی غیر از اعتیاد و نتایج آن قائلید؟
همان طور که اشاره کردم، تقلیل جمعیت بی خانمانها، به معتادان یا اسکیزوفرنیها خطای تحلیلی و نظری بزرگی است که بارها در مورد انواع آسیبهای اجتماعی تکرار شده است. نفی وجود بی خانمانها نیز سنت غلط گذشته در برخورد با آسیبها است؛ انگار فرق نمیکند کدام دولت باشد که مسئولان وظیفهی خودشان را نفی وجود پدیده میدانند تا صورت مسئله را پاک کنند. اگر جای استاندار بودم از پزشک قانونی میخواستم تا آمار روزانهی بی خانمانهایی که در شبهای سرد زمستان در خیابانهای تهران یخ میزنند و میمیرند را برایم بفرستند تا بفهمم در زیر پوست شهر چه خبر است.
آیا اساساً میتوان آماری دربارهی بی خانمانها در کشور ارائه داد؟
در تهران و طبق آمار ادارهی کل آسیبهای اجتماعی شهرداری، از سال ۱۳۸۳ تا سال ۱۳۸۶، تعداد ۴۵۱۶ نفر بی خانمان و ۳۴۸۰ نفر متکدی ساماندهی و شناسایی شدهاند که این تعداد هم شامل افراد بی خانمان و متکدی و هم شامل افراد معتاد خیابانی میشود(ادارهی کل آسیبهای اجتماعی، ۱۳۸۶). همچنین در طول ۱۲ ماه سال ۱۳۸۷، تعداد ۴۸۱۱ نفر به عنوان بی خانمان در مرکز اسلامشهر پذیرش شدهاند که ۸۱ درصد آنان مرد، ۱۶٫۸ درصد زن، ۰٫۹ درصد دختر بچه و ۱٫۱ درصد پسربچهی زیر ۱۰ سال بودهاند. با بررسیهای به عمل آمده مشخص شد که ۲۱٫۵ درصد پذیرش شدگان متکدی و ۷۸٫۵ درصد بی خانمان بودهاند. مقایسهی تعداد افراد بازداشت شده در دو دورهی مورد اشاره و همچنین آمار جمع آوری بی خانمانها و متکدیان در سالهای بعد نشان میدهد بی خانمانی به سرعت رو به افزایش است. متاسفانه در سطح کشور آمار رسمی یا حتی غیر رسمی وجود ندارد. برخی برآوردها اشاره دارند که ۲۰ تا ۳۰ درصد جمعیت کلان شهرها در مناطق اسکان غیر رسمی زندگی میکنند. به همین نسبت میتوان جمعیت بی خانمانها را بالا و روبه افزایش برآورد کرد.
با توجه به گسترش و روند رو به رشد کارتن خوابی در کلان شهرها آیا میتوان گفت این پدیده در حال تبدیل به نوعی سبک زندگی است؟ در این رابطه مثلاً در کشور هندوستان افراد پرشماری هستند که اساساً کنار خیابان به دنیا میآیند، آنجا بزرگ میشوند، ازدواج میکنند و نهایتاً همان کنار خیابان هم میمیرند.
همان طور که توضیح دادم باید این پدیده را نسل جدیدی از اسکان قلمداد کرد. جمعیت بی خانمانها در قعر نابرابری و فقر به سر میبرند و حتی امکان سکونت در مناطق غیر رسمی را ندارند. بر این اساس در هر گوشهی شهر، زیر هر پل یا در هر ساختمان نیمه مخروبه یا هر پارکی که تا مدتی از هجوم ماموران شهرداری در امان باشد میتوان آنها را یافت. بنابراین سبک زندگی و ترکیب جمعیتی خاص خودشان را دارند. تفاوت ما با هندیها در این است که آنها سالهاست روند کاهش بی خانمانها را آغاز کردهاند و ما سالهاست روند افزایش بی خانمانی را دنبال کردهایم.
نظر شما در مورد پدیدهی گورخوابی که اخیراً هم در رسانهها طرح شده، چیست؟ آیا گورخوابی را یک مرحله فراتر از کارتن خوابی و نشانهای از بی تفاوتی اجتماعی یا بی مسئولیتی نهادهای مربوطه میدانید؟
گور خوابی روش هوشیارانهای برای بقا است و فقط نمود متفاوتی از بحران مسکن است. در گذشته هم موارد گور خوابی گزارش شده است، اما در جامعهای که دولت و نظاماش تمایل دارند درون خانههای شهروندان را نیز مدیریت کنند و با مهندسی اجتماعی به دنبال ساختن انسانهای تراز نوین هستند، در جامعهای که دهها نهاد و سازمان رسمی با استفاده از بودجه و منابع عمومی مدعیاند مسائل و مشکلات مردم را حل میکنند، در جامعهای که نهاد قدرتمندی مثل مذهب نوید رستگاری دنیوی و اخروی میدهد، بدیهی است که وجود گور خوابی چنین وجدان عمومی را برآشفته میکند و اعصاب همه را خط خطی.
کدام نهادها در ایران متولی رسیدگی به وضعیت این قبیل افراد و سازماندهی یا رسیدگی به افراد بی خانمان هستند؟
فهرست سازمانها و دستگاههای متولی طولانی است. بنیاد مسکن، کمیته امداد، سازمان بهزیستی، وزارت مسکن و شهر سازی، شهرداری، وزارت تعاون وغیره. اما یکی از مشکلات همین نهادها هستند. آنها بودجهی قابل توجهی را به بهانهی حل مسائل و مشکلات میبلعند و در هر بزنگاه مسئولیت را متوجه دیگری میکنند. شاید فوریترین گام برای حل بخشی از مشکل همین تعیین تکلیف مدیریت مشکلاتی شبیه این است.
مطلعین از وضعیت گورخوابها دو روش را عمدتاً اتخاذ کردند؛ دستهای که آنها را راندند و معتقد بودند ریشهی مشکل در خود این افراد است و باید به آنان سخت گرفت، دستهی دوم اما با بردن غذا و کمکهای مالی و غیره سعی کردند به این افراد کمک کنند. به نظر شما بهترین شیوه برای یاری رساندن مردم به این قبیل افراد آسیب دیده جامعه چیست؟ آیا مشی خیریهوار میتواند راه حل مناسبی باشد؟
گروه اول اساساً با بی خانمانی و هر مشکل اجتماعی دیگری برخورد سیاسی میکنند؛ یعنی به طریقی در پی رفع اتهام و مسئولیت از دولت و دیگر نهادهای مستقر هستند و البته از نظر ایدئولوژیک هم مدافع بنیادگرایی بازار اند. در پاسخ به آنها میگوییم حتی اگر پیش فرضشان درست باشد -یعنی افراد بی خانمان و گورخوابها بیمار هستند-، باز هم مسئولیت نظام و دولت درمان آنها و تحت حمایت قرار دادنشان است؛ نه اینکه به امید خدا رها کردنشان.
اما کار گروه دوم، یعنی کسانی را که سعی میکنند گاهی با دادن غذا یا لباس، کمی از مشکلات و رنجهای بی خانمانها یا دیگر افراد آسیب دیده بکاهند، من نفی نمیکنم، آنها به خوبی میدانند که مشکل با این روش حل نمیشود و تنها برای کاهش رنج بی خانمانها و خودشان مداخلهی فوری و کوتاه مدت میکنند؛ به این امید که دولت و نهادهای مسئول رگی بجنبانند و کاری کنند. من چندان امیدی به اصلاح سیاستهای دولت ندارم. آقایان دائم بنا دارند سیاستهای رشد محور و اقتصاد محور را ادامه دهند و برایشان اجتماع و مسائل اجتماعی، فقط رسوبات اقتصاد بازار است که اگر شرایط به آنها اجازه دهد، مدعی میشوند بی خانمانی و فقر و نابرابری و فساد و اعتیاد و خودکشی و تن فروشی و طلاق و غیره، همه هزینههای توسعه هستند و اجتناب ناپذیر. من نمیدانم چرا جامعهی ایران پر شده از هزینههای توسعه بدون آنکه از خود توسعه خبری باشد. آقایان مدعیاند اقتصاد علم محض است و آنها هم مسلح به این علماند و هیچ ایدئولوژی یا دیدگاهی پشت برنامههای اقتصادیشان نیست. میگویند “اصلاً ما در ایران ایدئولوژی اقتصادی نمیتوانیم داشته باشیم. تقسیمبندی که ما اینجا -در ایران- داریم، در دنیا وجود ندارد. موقعیت ما هنوز خیلی مقدماتیتر از این حرفهاست. اگر در ایران یک اقتصاددانی بگوید دولت مسئول قیمتگذاری ترشی و مربا و آبلیمو و اینها نیست، میشود لیبرال و نئولیبرال. اصلاً چنین چیزی در دنیا نداریم. به این معنی، همهی اقتصاددانان جهان، لیبرال و نئولیبرالاند”. آیا اینکه سیاستهای اقتصادی باید در کنار سیاستهای اجتماعی تنظیم شود و ما در پی توسعهی متوازن باشیم، ربطی به مربا و آبلیمو و امثال آن دارد؟ چرا آدرس غلط میدهند؟ آیا اتاق بازرگانی موضع بی طرفی نسبت به سیاستهای عرضه و تقاضا و توزیع دارد؟ آیا انتقاد از اصرار بر رشد بی کیفیت حاصل از سرمایه گذاری در بخش نفت و گاز و بی توجهی به عدم اشتغالزایی آن در سایر بخشها به دلیل مقدماتی بودن موقعیت اقتصاد ایران است؟ تا زمانی که بنیادگرایی بازار پشت سیاستهای اقتصادی است، باید هر روز منتظر بروز و نمود فجایع اجتماعی بیشتری از جمله کارتن خوابی باشیم.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ماهنامهی خط صلح قرار دادید.