یکى از مهمترین دلایل حضور مردم در انتخاباتى که تا به امروز تنها کارپردازان جمهورى اسلامى امکان کاندیداتورى آنرا داشته اند، کشتار و خرابى اى است که در کشورهاى همسایه شاهدش هستیم و ایران هم یکبار طى ۸ سال دچار آن بوده و باردیگر هم مى تواند در دامش بیفتد.
علت کابوس جنگ، ویرانى و خرابى اى است که همه ما در کشورهاى همسایه و کمى دورتر، سوریه و یمن مى بینیم و دلیل آن، وجود سلطه گریهاى فرامنطقه اى و قدرتهاى بزرگ از یک سو و ازسوى دیگر رفتار تشنج آفرین و مداخله گرانه رهبران و مسئولین خود همین کشورهاى منطقه ازجمله ایران مى باشد.
اصولاً یکى از حربه هاى کسب و حفظ قدرت براى نظامهاى دیکتاتورى در طى تاریخ براه انداختن جنگ با دیگر کشورها و یا تراشیدن دشمن بوده است تاناتوانى اشان را در برآورده کردن مطالبات مردم لاپوشانى کنند.
حال حکومت ایران در این راه یک گام هم پا را جلو تر گذاشته است و صورت مسئله را به کلى عوض کرده است.
حکومت به جاى اینکه به مردم ما توصیح بدهد که خارج از عملکرد سى و هشت ساله آنها. خارج از بلند پروازى « صدور انقلاب اسلامى »، خارج از دخالت گرى در امور فلسطینیان و اسرائیل و اخیراً خارج از رقابت برسر رهبرى موهوم دوقطب « جهان اسلام » با عربستان سعودى و همینطور حمایت این دوسویه از فرق مذهبى در یمن و بحرین و افغانستان و… کدام منافع و مصالح ایران ایجاب مى کرده و مى کند که کشور ما درگیر جنگ شود ؟ افکار را از چنین سئوالى به کلى منحرف کرده است و گوئى یک حکومت صلح طلب و مورد پشتیبانى قاطع مردم با ساخت و کارى دمکراتیک کمر به خدمت مردمش بسته است و به همین دلیل خاریست در چشم دیگران و مانع بزرگى است بر سر منافع آنان.
من با قاطعیت تمام مى توانم بگویم اگر در سالهاى پس از جنگ جهانى دوم مسئله ملى کردن صنعت نفت و یارگیرى قدرتهاى پیروزِجنگ و ترسیم نقشه جدید ژئوپلتیک جهان و در سالهاى بعدى، در دوران پایانى حکومت محمد رضا شاه و وجود دو اردوگاه و جنگ سرد، ایران در وضعیتى قرار داشت که بر قرارى یک حکومت مبتنى بر منافع ملى کشور به سادگى امکان پذیر نبود، یعنى قدرتهاى خارجى چنین مجالى به ما نمى دادند، چنان که دیدیم دولت ملى زنده یاد دکتر محمد مصدق را با کودتا ساقط نمودند و چنانکه برخى اسناد نشان مى دهد حتى همان رژیم پادشاهى تا مغز استخوان وابسته به آمریکا را هم بر نتافتند، امروز جهان و کشور ما در موقعیتى است که هر گاه از تحریکات و تحرکات پیش گفته دست بشوید شرایط به گونه ایست که مى توان ضمن حفظ استقلال سیاسى با همه کشورهاى جهان روابط مبتنى بر حسن همجوارى و منافع متقابل بر قرار نمود.
باور دیگر من البته با کمال تأسف بر این است که ترکیب کنونى حاکم بر کشورما نه این مهم را دریافته است و نه مى تواند دریابد. چون با باز هم با کمال تأسف باید گفت بقاء و دوام خود را به همین موضوع گره زده است. آیاظرفیت نیروئى که از جمله براى همین تغیر پاى صندوقهاى رأى رفت از این دینامیسم برخوردار است که اولاً به رئیس جمهورى که رأى داده است به فهماند که این خواست براى ما از اهمیت « کلیدى» برخوردار است. و در گام بعدى مى تواند آن قدرت هشتاد درصدى را که کلید دار اصلى این سیاست در سپاه و بیت رهبرى است را هم به نرمش قهرمانانه دیگرى وادار نماید ؟ پاسخ من متأسفانه باز هم منفى است. در ایران بدون زیر سئوال بردن برخى محورهاى اصلى سیاست خارجى همچون بیرون کشیدن نیروهاى نظامى و « مشاوران» از سوریه، به رسمیت شناختن قعطنامه ها و قراردادهاى سازمان ملل متحد در ارتباط با منازعات فلسطین و اسرائیل، رفتن به سوى حل مشکلات با عربستان سعودى، ایجاد تعادل در مناسبات ایران با پنج عضو دائم شوراى امنیت ( بیرون آمدن از رده بندى شیطانها)، پایان دادن به حمایت مالى وتسلیحاتى حزب الله لبنان و.. نمى توان انتظار داشت کشور رنگ امنیت پایدار را به خود ببیند. اگر خواستى باید پیش کشیده شود، اگر جنبشى قرار باشد پا بگیرد بدون پرداختن به این عرصه هاى مهم راه به جائى نخواهد برد.
درست در روز انتخابات ریاست جمهورى در ایران دونالد ترامپ به منطقه ما مى آید در عربستان سعودى معامله اى ۳۸۰ میلیارد دلارى صورت مى گیرد که صد و ده میلیارد آن خرید تسلیحات عربستان از آمریکاست. نطق طرفین، ایران را نشانه رفته است. در این ساعت ترامپ وارد اسرائیل شده است مکانى که دومین کانون نزاع حکومت ایران است با میهمان و میزبانش نتانیاهو. حتماً گفته خواهد شد که نه عربستان در حال حاضر قادر است به ایران حمله نظامى داشته باشد و نه اسرائیل، منهم با این ارزیابى فاصله ندارم. اما نفسِ خرید صد وده میلیارد سلاح مسابقه تسلیحاتى بزرگى را دامن مى زند که به طور طبیعى در رأس این مسابقه ایران باید باشد ؟ چرا؟ پاسخ را براى خواننده مى گذارم. مى روم سراغ محور دومى، سالها بغداد کانون مخالفین حکومتهاى ایران از زمان شاه تا سرنگونى صدام حسین بود. بوش پدر و پسر حزب حاکم بعث را ساقط کردند و کشورمخروبه اى را فعلاً در همسایگى ما به ارث گذاشته اند. اینجا به نوعى حیات خلوت رژیم ایران هم شده است اما کانون مخالفت با رژیم ایران به همسایه جنوبى عراق یعنى عربستان سعودى منتقل شده است. عربستان ثروت مند تراست و دست و دلباز تر. اگر صدامِ بعثى مى توانست به جناب آیت اله خمینى پناه بدهد تا مخالفتن سرسخت او در سازمان مجاهدین خلق چرا عربستان نتواند پاسخ حمله به سفارتخانه اش در تهران را با جمع کردن طیف متنوعى از مخالفین بدهد ؟مگر نه این است که همان سفارتخانهدر حمایت از شیخى به آتش کشیده شد که از جمله مهره هاى رژیم تهران بود. مگر با این فرصت طلبیها نا آشنائیم؟
اینجاست که باز یادآورى مى کنم بدون اینکه کسانى سکان مدیریت کشور را در دست بگیرند که واقعاً خواهان صلح با همسایگان و برقرارى رابطه مبتنى بر منافع متقابل با تمام کشورها باشند نه تنها کابوس جنگ از سر کشور ما دور نخواهد شد بلکه به صورت آشکار و پنهان شیرازه جامعه را در هم خواهد ریخت. بخش بزرگى از بودجه کشور را مصروف خود خواهد کرد و کمترین جائى براى بهبود شرایط اجتماعى باقى نمى گذارد.
رضا اکرمى یکم خرداد ۱۳۹۶
از: عصر نو